حکومت اسلامی ایران، همانند گذشتۀ ننگینش دو باره پنج جوان کرد را در سحرگاه یک شنبه بیستم اردبیهشت ماه بی گناه و تنها به علت نوع بینش و طرز اندیشه شان اعدام کرد.
چه آسان است جان آدمی را ستاندن در شریعت اسلام؛ و چه بی ارزش است «تن شریف» آدمی در بارگاه خداشناسان! چه بی منزلت است شأن و مقام و وجود بنی آدم در بارگاه «الله»ی که خالق آدمیانش می نامند!!
پس شما کجائید ای حامیان حقوق بشر؟ کجائید ای عدالتخواهان جهان؟ به چه مشغولید ای نازک دلانی که برای پوشیدن پالتو پوست حیوانات روی ترش می کنید و حتا برچهرۀ زنان پوشنده تیغ می کشید؟
ای خفتگان در آسایش سرزمینهای بهره ور از نعمت آزادی و عدالت! خبردارید متولیان آئین مقدس اسلام و مذهب حقّۀ تشیع، پنج جوان را در یک لحظه از هستی محروم کردند … آخر هنوز چند صباح از روزی که به نام معلم مسما شده بود، نگذشته بود که این جنایت اتفاق افتاد. اما هدیه به معلمان را بنگرید.
آیا هدیه ای از این پرارجتر و فاخرتر می توان به معلمان کشور وبه آموزگاران جهان تقدیم کرد که پنج جوان و معلم را به جرم دگراندیشی کشت؟…
من که در سیلاب اشک قلم می زنم، من که بغضی به عظمت کوه های کردستان گلویم را می فشارد، من که نمی دانم به کی و چه کس و کسانی باید تعزیّت بگویم، من که خود زمانی معلم بوده و خدمات و زحمات فرزاد و فرزادها را می شناسم، باور نمی کنم هنوز پس از گذشت بیش از سی و یک سال از فتنه ی شریعت اسلام، جان آدمیزاد از مزد گورکن بی بها تر باشد.
و نمی دانم به چه ملجاء و مأوائی تظلم خواهی کنم و فریادم را بر سر کدام دستگاه و مقام بین المللی برکشم.
ای فرمانروایان و ای سران نامدار کشورهای متمدن! شما که برای نجات جان یک گربه و سگ که در تنوره و راه آبی گیر کرده باشد، ده ها نفر را با ماشین و وسائل نجات مهیا کرده و به محل می فرستید، چرا در برابر اینگونه کشتار در کشورهای جهان سوم خفقان گرفته اید؟
دنیای غریبی است! و تنها پول است و ثروت که محترم است و باید مواظبش بود که تلف نشود… جان آدمی زاد چه بها دارد؟! آری در دین بی دین اسلام، بهای جان آدمی چیزی بیش از ادای یک صلوات برای پیامبر اعراب نمی ارزد!.
آه! چه کسی به مادر فرزاد خبر برده است که فرزندش را حلق آویز کردند؟ وای که این بیدادها را چگونه باید باز گفت و به تاریخ سپرد؟
بس کنید از فرضیّه بافی ها و خلق تئوریهای سد من یک قاز برای کشف دنیائی بهتر…! بیداد بالاتر از این حرفهاست. اگر نیروئی دارید، اگر در خود توانی احساس می کنید، اگر دلسوز آدمیان هستید، جلو آدم کشیهای به اصطلاح قانونی ی جنایتکاران حاکم بر کشورها را بگیرید.
من مردن از گرسنگی را بر اعدام بی گناهان توسط جباران و نایبان الله ترجیح می دهم.
هلا! به ما بگوئید این سازمان ملل متحد و ادارات طاق و جفتش برای چیست؟ این ساختمان سر به فلک کشیده در نیویورک با آن همه دم و دستگاه، وقتی نمی تواند مانع اعدام بی گناهان توسط جلادان حاکم شود، گورش را گم کند و گو سر و خشت.
ای آدمها! ای حامیان حقوق بشر! ای مبارزان راه آزادی! ای خداوندان زر و سیم! ای حاکمان دموکرات و آزادمنش! ای سیاستمداران و ساسیت بازان مقبول جهان، مصیبت از زندان و شکنجه گذشته است.
من می توانم از زندان و بندش چشم برهم نهم و بگویم زندان ارزانی جلادان باد؛ اما زمانی که تنها به خاطر دگراندیشی، پنج- پنج می کشند!
واکنش بسیار شدید تر باید باشد. مصیبت بزرگتر از آن است که با مماشات و مسامحه با آن برخورد کرد. چرا نعره بر نمی آوریم و برنمی آورید؛ و تف به چهرۀ این خداوندان ستم و جور نمی اندازید؟! حتا اگر به گونه ی سمبلیک باشد.
ای روشنفکران! ای روشن بینان! ای اهل قلم! دستکم نفرتتان را به چنین آئین و خدای «ارحم الراحمین» ی که گم و گوراست، نشان دهید! آخر جرم اینان محاربه با خداست. یعنی در سر کلاس درس، با خدا جنگیده اند. می بینید که در این جنایات، پای دفاع از «الله» درمیان است.
من تمام نفرینم در مورد این بیدادهای دستگاه قصابی را با شدیدترین فورم و با بالاترین صدا برروی حاکمان دینی می ریزم و آن را محکوم می کنم؛ زیرا اجرای این جنایات را به فرمان نمایندۀ الله حضرت رهبر خامنه ای می دانم.
این جنایت بی ذره ای تردید، به دستور حضرت رهبررا انجام گرفته و فرمان آخر برای کشتن را رهبر صادر کرده است. پس ننگ بر جلاد خامنه ای و آئین آدمکشش!!
فریاد از این بیداد، دکتر محمد علی مهر آسا