پیش از آنکه
سرش
تهی شوداز رو یا ،
با دو تا چشمِ ِخسته ی رعنا
از ردیفِ درختانِ خیس
می گذرد
تا آخرین نگاه بی تابش
یله برغروب ِ شعله ورِ شنگرف
بنشیند ،
برلا جورد ِ آسمانی
دریاوار !
سگ و شکارچیان اما
رهیابشان ،
مسیر تازه خون
و اشتیاق جنون است
آبش بده
نکُش
نفس می کشد هنوز
آهوی ِ زیبای تنهای ِزخمی
پاریس 28اوت 2017
شکارگاه، شعری از حسن حسام