شمعی برافروزانده آنک آن پرستو در سیاهه
پاشیده موجِ بوسه های نور، در چشمان ِپروانه
جانی دمیده باز در خاکسترِ اندوه آن خانه
طوفان تنهایی و غربت هم وزیده در حیاط خالی از انبوه آن خانه
تنها پرستو می زنند پر پر درونِ صحن آن خانه
اما برون از در، کمینِ چکمه های ترس، رقصانه
از ارتشان کینه توزان زمانه باز، ره بستند بر خانه
نسرین گلی را جا نهاده روی ردِ آهِ پروانه
گوهر به عشق اش خنده زد، با مهرِ ستاری خموشانه
آن پیرمردِ خسته ی شولای ایران دوش در دست اش عصا مانده
در قابِ آذین طلایی رنگِ دیوارِ سپید خانه زد، سرفه
بعدش به آرامی تبسم کرد و گفت: سرد است، این خانه…
صدها هزاران شمع، برافروز در خانه…
۲۹ نوامبر ۲۰۱۵- ۸ آذر ۱۳۹۴-فرانسه
این شعر به پاسداشت شجاعتِ جسورانه ی پرستو فروهر در برپایی ۱۷ امین بزرگذاشت دشنه آجین شدن پدر و مادرش سروده شده است.
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو