خوانندگان گرامى آقاى رضا قاسمى بابلى، یکى از دوستان کنشگر اجتماعى و علاقمند به آینده ایران در ارتباط با مصاحبه اکبر گنجى سوالات بجا، دقیق، واقعبینانه و روشنگرى را مطرح کرده اند که از برخى مقالات و سخنرانى ها و بیانیه هاى تکرارى و خسته کننده با ارزشترند. من همیشه بر این باور بوده ام که طرح سوالات خوب قوه انتقاد افراد را بیدار کرده و مقاومت آنها را در برابر بیعدالتى رشد میدهد. تدقیق در سوالات آقاى قاسمى بابلى و کوشش در یافتن پاسخ به آنان نه تنها به آقاى اکبر گنجى کمک خواهد کرد تا کمى به عینیات جامعه ما توجه کند، بلکه بسیارى از کسانى را که در امر شرکت در انتخابات تردید دارند را نیز راهنماخواهد بود تا با نگاهى انتقادى و پرسشگرانه راه درست را بطور مستقل و ازاد براى رشد مشارکت مردم در سر نوشت خود انتخاب کنند.
با سپاس از ایشان فرهنگ قاسمى
1. بنده چیزی را تحریم نمی کنم و نکرده ام. سخن اینه که وقتی کاندید ی ندارم بروم هیزم آتش لج و لجبازی و دعوا و کینه توزی بین هاشمی رفسنجانی و مصباح شوم یا اینکه هیزم آتش دعوای دو گروه قدرت طلب چپ و راست بشوم؟
2. شخصا در 17 سالگی در انتخابات 1376 به آقای خاتمی رای دادم ولی پس از آن در انتخابات شرکت نکردم نه از این جهت که انتخابات بد است یا نه از این روی که اشکال در سیاستمداران ما و آقای خاتمی هست بلکه شرایط حاکم را مساعد و مناسب برای انتخاب سیاسی نمی دانم.
این لباس انتخابات بر تن نظام جمهوری ولایت فقیه نامتناسب است.
3. بنده مخالف رای و انتخابات نیستم بلکه به عنوان دانشجوی بالاترین سطوح رشته ی فلسفه ی سیاست و تاریخ علم می دانم از چه سخن می گویم.
آقای گنجی گرامی
حالا پیش از آنکه وارد بحث تاریخی و مصداقی در مورد افراد و ارقام و آمار ها شویم چند سوال از ملت ایران می پرسم.
البته این سوالات را از آقای نگهدار پرسیدم ولی ایشان پاسخی ندارد.
: سوال اول
ابتدا ببینیم چرا در جوامعی رای دادن و انتخابات باعث پیشرفت است ولی در جاهایی برعکس عمل می کنه و یا دسته کم موثر واقع نمی شود؟
سوال دوم:
اینکه ببینیم آیا ساختار سیاسی قدرت در ایران متناسب با انتخابات است یا صرفا یک کپی و یک جنس عاریه گرفته از غرب می باشد؟
آیا انتخابات در ساختار سیاسی ایران نهادینه شده و منشاء اثر است یا خیر؟
سوال سوم:
اینکه ببینیم آیا ما حق حاکمیت بر سرنوشت سیاسی داریم که برویم چیزی رو انتخاب کنیم یا اینکه بسته به شرایط روز مجبور هستیم گزینه ای را به امید واهی انتخاب کنیم؟
سوال چهارم:
آیا انتخابات خلاصه میشود در نوشتن نامی خاص بر روی کاغذی خاص در روزی خاص و انداختنش در صندوقی خاص؟ یا نیاز به ملزومات و مقدمات و موخراتی دارد؟
آیا هرجا که صندوقی گذاشتند به معنای انتخاب است؟ تمام دیکتاتورها انتخابات داشتند از استالین تا صدام و حسنی مبارک و خانواده ی اسد در سوریه و همین خاندان پهلوی در ایران و غیره.
سوال پنجم:
آن کسانیکه قصد دارند نماینده ی ما شوند آیا ما از آنها شناخت داریم و با آنها سخن گفته ایم و از برنامه هایشان مطلع هستیم؟
اگر خلف وعده کنند دست ما به کجا میرسد؟
آیا بر عملکردشان حق نظارت دائمی داریم؟ آیا مطبوعات آزاد برای اینکار داریم؟ آیا آنها موظف به پاسخگویی هستند یا فقط چند ماه قبل از انتخابات سر و کله شان پیدا میشود؟
من از شما خواهش می کنم که به کاندیداهای مورد نظر خود بگویید یک نطق 5 دقیقه ای علیه قانون جرم سیاسی و یا قانون همگانی کردن بسیج ایراد بفرمایند.
آیا جرات دارند؟
سوال ششم:
آیا برای اصلاح جامعه نیاز هست که صرفا وارد مجلس یا دولت شدو از آن نهادها کار اصلاحی را آغاز کرد؟
نقش جامعه چه میشود؟
آیا امثال ماندلا ها و لخوانسا ها و گاندی اینگونه کار کردند یا ابتدا اصلاح را از دورن و وجود خود و سپس محیط خود و سپس در جامعه انجام دادند و سپس با داشتن پایگاه قوی در جامعه و استفاده از قدرت جوامع مدنی متشکل وارد عرصه ی انتخابات شدند.
انتخابات نیاز به پشتوانه دارد و این پشتوانه یا زور و اسلحه و مافیا و قدرت دروغین مذهبی است و یا پشتوانه ای دیگر به نام جامعه ی مدنی متشکل و قوی.
حالا سوال
ما جامعه ی مدنی متشکل و قوی و آگاه داریم که صحنه را خالی نکند؟
به این سوالات بالا اول به خودمان پاسخ دهیم تا در برابر وجدان مان و در برابر آیندگان بیش از این شرمنده نشویم.
سلامت باشید و موید