آیا خزان عربی به ایران خواهد رسید و در “جزیره آرامش” طوفان بپا خواهد شد؟

سوسیالیسم بدون دمکراسی، دمکراسی بدون سوسیالیسم ممکن نیست  

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

آیا خزان عربی به ایران خواهد رسید و در “جزیره آرامش” طوفان بپا خواهد شد؟

امین بیات

باعث و بانی بخش بزرگی از شکست انقلاب 57 ، شکست تئوریک و عمل در سازمانهای چپ در آن دوران  بود،که باعث  نا  دیده گرفتن اولا بحران مارکسیسم  بخصوص از نوع چینی و روسی آن بود ، که  نیروهای وابسته به  این  دو جناح کمونیستی با وابستگی تمام عیار به آنها و بیشتر به روسیه  که  این نیروها قصد پیاده کردن  سیاست چین توده ای مائوئیستی  لنینی شوروی در ایران را داشتند و بخصوص در دفاع  از حکومت  اسلامی  که  توسط  چین و همچنین روسیه پشتیبانی میشد ، بودند.، آرمانشهرشان به ناکامی انجامید، و بحکومت اسلامی تبدیل، شد.

باعث تاسف است که این سیاست مخرب وساده اندیشی ، حتی  امروز نیز بدرجات وارتباطات گوناگون و در مناسبات مختلف هنوز توسط این دو گروه ادامه  دارد، علیرغم اینکه ، تلاشهای شبانه روزی جناحهای مختلف  چپ ، خود را در هر موردی نسبت به ایران  نشان داده و در تلاشند که جبران گذشته ها وعملکردهای  بسیار منفی  خود را جبران کنند .

شاید بخشی از طیف چپ مستقل ایران بخود تکانی بدهد  و به تفکر و چاره اندیشی در باره علل و ریشه های بحران شکست مارکسیسم چینی و روسی  در انقلاب 57 مردمان ایران،راه یابی کرده و با ارائه پیشنهادای سازنده که بتواند گرایش های  موجود در صفوف چپ ایرانی را در مسیر استقلال و میهن پرستی وتفاهم قابل فهم در طرفداری از کلیه کارگران مزد بگیر، در جهت رفع استثمار و بهتر شدن شرایط زندگی آنها و نهادینه کردن دمکراسی برای کلیه اقشار جامعه ، سوق دهد و مبارزات طبقاتی را آگاهانه به پیش ببرد و درراه یابی جابجائی نوین در ایران آینده موفق گردد، و با آموختن و بکار بستن بخشهای نظری ، تئوری ، برنامه ای مشترک از جریانات مترقی  و سوسیالیستی از لحاظ علمی و فرهنگی در راه پیشبرد سطح زندگی مستقل مردمان ایران بسوی پیشرفت های علمی روز در جهان ، پروژه های سازنده که بتواند قسمت اعظم آنهااز راه و طریق عملی و مشارکت عمومی صورت پذیرد و مسئله تئوری بجای خود هم بموازات جداگانه ، انجام بگیرد.

البته قابل ذکر است که فقط با تحلیل پردازیها و تئوریهای ناب میتوان به  نتیجه رسید را، من  باور ندارم، تا زمانیکه تئوری با عمل در درون جامعه مطابقت نداشته باشد بهترین تئوریها در کتابخانه ها خاک خواهند خورد، تنها در کنار  ارائه تئوری باید جستجو کرد که چگونه پیاده شود و چگونگی این مهم در درجه اول قرار، دارد.

من طرفدار این نیستم وهر گز نمیگویم که باید تئوری مارکسیسم را در وجود خود تغییر دهیم نه  بلکه  بر این باورم که دراین راستا باید حرکت کنیم که  تئوری و عمل ما باید با  تحلیل مشخص از شرایط  جامعه  ایران  در تطابق قرار بگیرد، و سازماندهی براین مبنا صورت بگیرد، که ارتباط مستقیم با مبارزات روزمره مردم وطبقه کارگرایران داشته باشد ودرآن مسئله بر قراری دمکراسی جایگاه ویژه داشته باشد ، تا بتواندمخاطبین را بخود جلب کرده  و آنها را به نیروی مادی جامعه تبدیل، کند.

البته مخاطب من همراه با  تلاشم ، راه یابی با  طرحی نو که مشترک باشد هست، نمیتوان  راه جدیدی را  پیدا کرد تا زمانیکه الگوهای ساختاری سوسیالیسم از نوع شوروی سابق  و چین توده ای را از دستور کار مشترک خود خارج نکنیم ، و به سوسیالیسم  بصورت مستفل  که دارای استقلال تئوری  و عمل در زندگی اجتماعی  است  بنگریم  و بر داشتهای ما ازسوسیالیسم و تئوریهای مارکس نباید به حذف مناسبات  دمکراتیک در پهنه اجتماعی به انجامد، برای انسانها از کلیه اقشار جامعه باید نقش انسانی قائل شد تا ساختمان سوسیالیسم دمکراتیک از پایه بتون ریزی،شود. 

ما باید قبول کنیم که سوسیالیسم موجود درجهان و طرفداران و مبلغین آن و بخصوص درایران ما دچار بحران هویت شده، نمیتوان بیان کرد راه حل سوسیالیسم است و میتواند در ایران آینده اگر قوانین آن بر مصدر قدرت با رای مردم بر سر کار بیاید، حد اقل کار و معاش برای همه ی اقشار جامعه را تضمین میکند ، اما از روشهای مائوئیستی لنینی، استالنیسم حرکت کند ودامن به شکست های گذشته بزند، اکراینگونه تئوریها واحزاب این چنین میتوانستند در خدمت کل جامعه قرار بگیرند ، که در مبدع انقلاب 57 حد اقل نتوانستند ، امروز که  دیگر مسئله  چین  و روسیه و ماهیت طبقاتی آنها برای همه روشن شده که دیگر هیچ ، خود این کشورها  و سیاست روزشان تبدیل به  امپریالیسم   و سر دسته استثمار کارگران جهان در کنار امپریالیسم آمریکا و اقمارش،شده اند.

بحران هویت در سوسیالیسم را نباید در رهبری سازمانهای کمونیستی موجود بررسی کردبلکه این مسئله بر میگردد به چگونگی پاسخگوئی به معضلات مسائل عدیده اجتماعیکارگریو در کل طبقاطی در جامعه اسلام زده ما. 

قبلا اشاره کردم که سوسیالیسم با مسئله دمکراسی و در راس آن حرکت تئوری و عمل قرار دارد، اما  باید  توضیح دادکه دمکراسی بدون سوسیالیسم درکشورهای سرمایه داری ازجمله درایران عقب مانده قادر به پیاده شدن نیست.  

من ازمارکسیسم ونظریات مارکس تفسیرهای خود را دارم،این مسئله کشف جدیدی نیست هر کس میتواند  از نوشته های مارکس بر داشت خود را بیان کند، ومن خود را تابع رابطه فکری با مارکس میدانم، و اسرار وتاکید  من عمدتا مطالعه ی متون مارکس درمورد انقلاب است، هرکس میتواند برداشتهای خود را از اندیشه های مارکس داشته باشد ولی قرائت ما از افکار بر جسته او نباید ما را  در برداشت های موجود به  ضد مارکس تبدیل کند، همانطور که نباید هرچیزی راصد درصد ببینیم ، گفته های مارکس و تئوریهای او پیوند به سرنوشت بشریت داشته که تا بحال درستی آنان ثابت شده، است.

بنظر من مطلق گرائی بسیار خطرناک است  و همه موارد  اجتماعی از لحاظ  تئوری و عملی میتواند  به عکس خود تبدیل شود همچنانکه حد اقل در ایران چنین عملکردی چپ وابسته  داشته، است.

تئوریهای مارکس فقط میتوانند سر مشق برای انسانهای مارکسیست و یا کمونیست باشند واز این اندیشه های رهائی بخش در جهت سامان دهی جامعه و در جهت رهائی آیندگان برای کلیه اقشار راه یابی شود.

فلسفه مارکسیست:  در حقیقت به ساختارگرائی کمک کرده  و نباید جلوی انتقاد کنندگان را با زور گرفت بلکه  در تبادل اندیشه و فکر سوسیالیسم است که میتوان بر مبلغین بورژوازی فائق شد، مگر نه اینکه  انسان سازنده  تاریخ است و فرایند زندگی اجتماعی بدست او انجام میگیرد اگر آگاه باشد و از سوسیالیسم بهره کافی برده باشد، درساختن ساختمان اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی سوسیالیسم در کشور عزیزمان ایران ، باید دست باز داشته، باشد.

مارکس درهجدهم برومر لوئی بناپارتاشاره ای بسیار جالب در این مورد دارد:

انسانها تاریخ خود را می سازند ، اما نه آنطور که دلخواه خودشان است،  آنها تاریخ را تحت شرایطی که مستقیما  از گذشته منتقل گشته می سازند، سنت همه نسل های از میان رفته بسان کابوسی بر مغز زندگان سنگینی می کند.

توجه شما خواننده گرامی را به این مسئله جلب میکنم که من طرفدار یک دمکراسی افراطی هم  نیستم  اول باید  در جامعه ایران  حرف از دمکراسی زد که اکثریت مردم  دمکرات باشند و بیک دولت دمکرات تن بدهند  و بر پا کنند و درراس قدرت افراد دمکرات قراربدهند، یعنی در نظامهای توتالیتر مانند امروز جمهوری اسلامی حرف از دمکراسی بمیان آوردن  جهل کامل است، بر قراری دمکراسی در چنین جامعه ای با این قوانین عقب مانده و متحجرغیر ممکن است، و این سوسیالیسم دمکرات و مستقل است که میتواند با سازماندهی جامعه آینده را پس از فروپاشی این رژیم، روابط کهنه و ضد انسان گذشته اسلامی را با کنترل در روابط استثماری به پیش ببرد.

بجای تکرارشعارهای تو خالی نیروهای سیاسی میبایست گامهای موثردرشکل دادن به تفکردمکراسی وماتریالیستی ، تئوری  انقلاب سوسیالیستی را فعلا در جامعه ایران اسلام زده نا دیده گرفت و به فردا موکول کرد، و بجای  تکیه بر تئوری ناب به آگاهی انسانها در جامعه روی آورد،تا توازن نیرو بنفع دمکراسی سوسیالیستی برسد  در غیر این صورت هرتغییر و تحولی ریشه دردیکتاتوری خواهد داشت، نظریه سوسیالیستی نمیتواند بصورت خیالی و تصوری ایجاب گردد باید مادیت در بطن جامعه داشته باشد،ازهمه مهمترتا کارگران که بخش اعظم جامعه را  تشکیل  میدهند به آگاهی نسبی طبقاتی مجهز نشده باشند، انقلاب کارگری نمیتواند به سر انجام مقصود خود نائل شود، همانطور که مارکس هم براین نظر بود کهیک انقلاب بورژوازیبه تنهائی غیر ممکن است، تئوری انقلاب اجتماعی درسطح کل جامعه بجای بورژوازی و سوسیالیسم هر کدام به تنهائی قابل فهم است .

بنظر من هر گونه تغییر و تحول بورژوازی در ایران یا هرگونه قیام زحمتکشان اگر از لحاذ توازن نیرو زحمتکشان بالاتر نباشند و پیروزی طبقه کارگر را نتوانند حتی با بر گزاری یک انتخابات آزاد تضمین  کنند محکوم  به شکست میباشد، یعنی طبقه کارگر باید صف مستقل خود را تشکیل داده وخواستهای خود را بیان کندو به آنها با قدرت  رای اکثریت جامه عمل به پوشاند  و از موضع سوسیالیسم دمکرات حرکت کرده  و خواستهایش را  به  رای عمومی  به قضاوت بگذارد.

مسئله ای که باید به آن توجه خاص میذول داشت اینکه این روش باید ویژه گی عام در جهان داشته باشد  و به  آن عمل کند، و در جهان نهادینه شده باشد.

همچنانکه مارکس نسبت به انقلاب فرانسه در 1789 از دو جهت آنرا مورد مطالعه و ارزیابی قرار داد:

اول اینکه : انقلاب فرانسه را به عنوان بیان خواستها و آمال  بورژوازی فرانسه در شکل  دادن جهان  سیاست  بر اصول جامعه مدنی ارزیابی، کرد.

دوم        : انقلاب فرانسه را بعنوان زمینه ساز بر پایی نظمی جدید  جهت آینده جهان ، نظامی که  تحولش  روابط اجتماعی بورژوازی و کلیت جامعه مدنی را نیز به زیر سئوال برد.

بر مبنای این نظریه در ایران بعد از جمهوری اسلامی ، کارگران با  فروپاشی سرمایه داری مواجه اند، اگر بخواهند بر مبنای اصول و روابط سرمایه داری به استثمار کارگران ادامه دهند، و به زور قوانین بورژوازی، سرمایه  داری را تحمیل  کنند، که چنین نیز خواهند کرد.

بر مبنای این تز، رهائی برای هر دو طبقه امکان پذیر است.

رهائی طبقه کارگر بوسیله ابزار و ادوات تشکیلاتی ،فردی،شورائی،گروهی و حزب طبقه  باید صورت بگیرد ، البته جامعه کمونیستی و رسیدن به آن تنها هدف است،و باید برای رسیدن به آن طبقه کارگر مبارزات دراز مدت  طبقاتی انجام دهد تا روزی که خود بخود سلطه طبقاتی بورژوازی از سطح جامعه بر چیده شود ، یعنی نکته ایکه  در اینحا قابل ذکر است اینکه، سازش طبقاطی  باید از دستور کار طبقه  کارگر  و هواداران این  قشر اکثریت ، کنار  گذاشته شود،این دستور العمل برای احزاب چپ حیا تی است ، مبارزه برای رفع ستم طبقاتی ، ستم اقتصادی بی وفقه انجام پذیرد، آنهم ستم انسان برانسان بر چیده شود،واینجاست که مسئله انترناسیونال یعنی همبستگی بین المللی کارگران جهان لازم و ملزوم میگردد. 

سازماندهی سیاسی سازمان مستقل کارگری:

طبقه ی زحمتکش یا کلرگر زمانی میتواند برای جامعه مفید  واقع  گردد  که  متشکل عمل نماید، و از لحاظ  نظری برداشتهای مستقل خود را از متون و نظریات مارکسیسم که قابل  پیاده  شدن در جامعه مورد نظر مانند ایران باشد استفاده کند وتابع احزاب کمونیستی انترناسیونال کور کورانه نباشد، و با درس گرفتن از چگونگی عملکرد و نتیجه انترناسیونالیسم اول که محکوم به فروپاشی و شکست سیاسی شد، مارکس  در این  مورد  به  عنوان  نقد برنامه گوتاجنگ داخلی فرانسه، در باره کمون پاریس برایانتراسیونال اولاسنادی ارائه کرده که در باره کمونیسم   و سوسیالیسم  است و مهمترین نکات مورد نظر او تئوری سیاسی بود کهدر نقد برنامه گوتابیان داشته است.

نقد برنامه گوتا“:

مارکس  در نقد برنامه گوتا تمایز ما بین مرحله اول کمونیسم، و مراحل بعدی کمونیسم  قائل شده است،

خصوصیت اول از نظر مارکسگذرابودن آن میباشد که به مرحلهما بعد سرمایه داریآنرا ارزیابی کرده ،   و میگوید شرایط هنوز کمونیستی نیست و این مرحله شیوه خاص خود را دارد که از گرایشات مستقل  بر خوردار نبوده اما گرایشات سمت و سوی کمونیسم دارند.

مارکس درسطح تولید خصلت مرحله اول کمونیسم، براساس مالکیت مشترک بر وسایل تولیدحرکت  کرده و آنرا مالکیت عمومی و اشتراکی نامیده است.

برای مارکس شکل قدرت سیاسی در این مرحله گذار بسیار اهمیت داشته است، مارکس معتقد بوده که:

دوران گذاردر حیطه سیاسی دراین دوران دولت تنها میتواند شکل دیکتاتوری انقلابی کارگران رابخود بگیرد.”

در اینجا و در این مرحله مارکس معتقد بر این بوده که:

شکل دولت در فاز کمونیسم از یکطرف لزومدیکتاتوری پرولتاریارا به عنوان دولت سوسیالیستی مطرح میکند، و از جانب دیگر میگوید این دولت یک دولت واقعی نیست ، زیرا باید شرایط از بین رفتن خود را فراهم کند.”

میتوان خصوصیت  گذار را در اینجا بوضوح  دید، در این مرحله  مارکس معتقد است که  مردم باید  برای  حفظ  و نگهداری این شرایط مسلح باشند و دمکراسی اکثریت را بر جامعه مسلط کنند و حقوق کلیه شهروندان را برسمیت بشناسند و آزادی آنها را تضمین کنند، عدالت اجتماعی و برابرحقوقی انسانها را تکامل دهند.

یک نظر: در رابطه با خصلت و گذرا بودنفاز اولکمونیسم بگفته مارکس اگر کنکاشی صادقانه انجام دهیم،  می بینیم که این نظر مارکس بطور عمومی و خاص خود درست از آب در نیآمد و در عمل  و در جهان شاهد دیکتاتوری احزاب کمونیست و بخصوص در شوروی و استالینیسم و منجر به کشتار 6 میلیون انسان گردید، یعنی  طبق گفته ی مارکس که دیکتاتوری پرولتاریا فقط  درفاز اولاست و گذارا، اما  لنینستهای آن  دوران  نظر مارکس  را  ندیده گرفته و در تمام دورانفاز دومکه کمونیست ناب  بود عمل کردند ، مسئله مسلح  بودن نیز تحت  الشعاع  احزاب کمونیست قرار گرفت و مردم خلع سلاح شدند و همچنین از برسمیت شناختن آزادی  و تضمین آن  نیز خبری نبود و عدالت اجتماعی نیز بدست فراموشی سپرده شد  و امروز آن احزاب سمت  و سوی سرمایه داری بخود گرفته اند ، و روابط  صمیمانه با عوامل سرمایه  یعنی دشمنان کارگران بر قرار کرده اند و برنامه های تدوین  شده  برای استثمار کارگران جهان را به دستور کار خود افزوده اند  و این دو گانگی نه  با دمکراسی  سوسیالیستی  و نه با  دمکراسی سرمایه داری خوانائی  دارد، نفع  مالکیت و  خصوصی سازی و محو و طبقات که  مارکس  بر آنها  تکیه  داشت  و تئوریهای خود را روی آنها  بنا گذاشته  بود  نیز بفراموشی سپرده  شد،  و امروز همه  چیز  مبهم  جلوه  میکند  ، تفاوتی بین دولت سوسیالیستی و سرمایه داری دیده نمیشود، در بطن جامعه کارگران روز بروز  ضعیف تر از لحاظ مادی و بیکار و مورد سرکوب و ستم سرمایه داران قرار، گرفته اند.

راه حل: راحلی که در انقلاب 57 نیروهای چپ در نظر داشتند  و محدود به شکل سیاسی و اجتماعی بود عملی نشد، مداوم واستوار برای رسیدن به هدف ، هر دو شکلسیاسیواجتماعیپیش نرفت و منجر به شکست فضاحت بار گردید  و در فرایند رسیدن به سوسیالیسم منجر به حکومت قرون  وسطائی اسلامی  گردید. در حالیکه  قرار بود انقلاب اجتماعی در ایران ضوابط جامعه کهن را در هم بشکند و قدرت سیاسی را کسب کند و آنرا به رای عموم ملت بگذارد  و  قوانین را بر مبنای خواستهای مردم اجرائی نماید ، نه اینکه  توسط  همین  نیروهایچپو  بدستور اربابان کرملین  نشین مشروعیت  به  سیستم عقب مانده اسلامی داده  و از استبداد اسلامی پشتیبانی  کنند  و  بجای دیکتاتوری حالا به سبک خشن سوسیالیستی  و یا با نظم بورژوازی آنهم  از نوع عقب مانده اش  کمک  به استثمار کارگران  ایران ، نمایند.

07.06.2021   

          

Bayat.a@freenet.de

https://facebook.com/amin.bayat.9

https://rangin-kaman.net

       

  

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.