“از المپیادیهای همدورهای مریم، فقط یک نفر بعد از تکمیل تحصیلات به ایران برگشت. قاسم اکسیریفرد؛ بچه خونگرم جهرم. او در تهران عضو هیئتعلمی دانشگاه خواجهنصیر شد و مشغول پژوهش در زمینه فیزیک ذرات بنیادی و گرانش.
ولی در ایران بعد از مدتی به جرم/بهانه اینکه «صدایش زنانه است» از ادامه کارش جلوگیری کردند… نوشتن در اینباره عجیب است. شاید فقط لوئیس بونوئل میتواند سورئالیسم این موقعیت را به تصویر بکشد. با این حال، قاسم خواست که از منطقیترین راههایی که به ذهنش میرسید برای حق تدریس و پژوهشاش بجنگد. کسانیکه که او را میشناسند میدانند در این مدت کلکسیون نسبتاً کاملی از تمام مصائب ممکن برای یک چهره دانشگاهی به سرش آمد. به هر طریقی که به ذهنش رسید اعتراض کرد. هر کسی را میتوانست ملاقات کرد تا به این ظلم عیان و آبزرد شکایت کند. همه راهها به رویش قفل شد. گرگ شرایط کاری ایران نبود به نظرم.
«خاکی صدیق» رئیس دانشگاه خواجهنصیر دستور داده بود حراست به داخل دانشگاه راهش ندهد. دانشجوها مفصل اعتراض کردند، بیفایده بود. اساتید و فیزیکدانان داخلی و خارجی در حمایتش نامه نوشتند، بیاثر. مدتی با تابلوی اعتراضی جلو دانشگاه میایستاد. بعد تصمیم گرفت در همان خیابان تخته ببرد و به تدریس فیزیک برای عموم مشغول شود. گزارشهایش را روی فیسبوک میگذاشت. میگفت بیشترین سوالات رهگذران درباره نسبیت عام است. با احضار به دادسرا، تدریس فیزیک در خیابان را هم بر او ممنوع کردند. پس از مدتی حتی از ورودش به ساختمان وزارت علوم برای تسلیم شکایتنامهاش جلوگیری شد. مقامات وزارت علوم از دیدار با او سرباز میزدند.
طبعاً ماجرا کمی سیاسی شد. مسیح علینژاد درباره صدای دردسرسازش با او مصاحبه کرد و ماجرایش در وبسیاتهای خبری منعکس شد. مثل تمام آدمهای عادی که هیچ چاره دیگری برای مشکلات غیرسیاسی نمیابند، متوجه شد کار از بیخ و بن میلنگد. تصمیم گرفت برای نمایندگی شهر جهرم در مجلس شورای اسلامی ثبتنام کند تا شاید گره مشکلات را در لایه عمیقتری باز کند.
صلاحیتاش «احراز نشد». طبعاً بدون اعلام دلیل.
پروندهاش را هنوز پیمیگیرد. اراده عجیبی دارد. واقعاً امیدوارم مشکلش به طریقی حل شود. حیف است.
در جوانی افسوس میخوردم که استیون هاوکینگ بدشانسترین و حیفترین نابغه جهان است. الان میدانم حداقل در زمان و مکان درستی بیمار شد. قدر دید و بر صدر نشست. در یک زمان یا جامعهای بدویتر، ممکن بود به عنوان عنصر بیمصرف بیندازندنش توی کوره.”
منبع:آموزشکده توانا
سرنوشت نابغه ای که در ایران ماند!