فرهنگ قاسمی
۵٠ سال پیش مردی سیاه پوست و خشونت پرهیز بخاطر مبارزه علیه تبعیض و دعوت مردم به اعتراضات علیه نژادپرستی ترور شد.
سخنان امروز که در ادامه مبحث خشونت و دولت است را با یاد این مبارز بزرگ مارتن لوترکینگ آغاز می کنم.
سومین برنامه از برنامههای انسانیت و ایرانیت را که در واقع بررسی و سنجش برخی از مباحث علوم سیاسی و جامعه شناسی سیاسی یا به عبارت دیگر تاملاتی در امر کشورداری و جستجوی راهکارهای مناسب برای تطبیق آن با شرایط اجتماعی تاریخی و فرهنگی ایران است را دنبال میکنیم . در این برنامه ها برخی از مسائل و مفاهیم مربوط به سیاست و جامعه و روشهای گوورنانس مدرن را در جهان مورد مطالعه و تدقیق قرار می دهیم. هدف ما نگرشی جستجوگرانه برای تعمیق و تطبیق مفاهیم علمی و همینطور اشاعه آنها در سطح جامعه و مشارکت دادن هموطنان اندیشمند و با تجربه از زاوایا و نگرش های متفاوت در این مباحث می باشد.
در آخر جلسه پیشین گفتم در جلسه آینده آهنگ سخن گفتن از دولت را دارم. پس بدان میپردازم و در این فراروند موضوعات:
چیستی و وظیفه دولت
حکومت و دولت،
خاستگاه نخستین دولت های جهان،
تعریف کلی دولت،
رهبری و پیچیدگی هایش
سیاست و تضاد های اقتدار سیاسی
را مورد سنجش قرار میدهیم. اما
دولت چیست و وظیفه اش کدام است ؟
یاد آوری: قبل از اینکه به موضوع دولت بپردازیم، بهتر است به طور مختصر به تفاوت دو مفهوم “دولت” و “حکومت” که گاهی در ادبیات سیاسی ما به درستی به کار گرفته نمی شوند اشاره کنیم. منظور از دولت، اتا ( State یا Etat) است که دربرگیرنده ی سه قوه قانونگذاری، اجرایی وقضائی می باشد؛ در حالی که وقتی سخن از حکومت می شود منظور نهادی می باشد که در کشور وظیفه برنامه ریزی واجرائی پروژه هایی را دارد که توسط دولت یا به عبارت دیگر حاکمیت به او تفویض شده است.
در ایران جای این دو را عوض کرده اند به دولت می گویند قدرت اجرایی مانند دولت مصدق و به حکومت میگویند دولت ماند حکومت اسلامی که شامل تمام حاکمیت ( قوه اجرایی، قوه قانونگذاری، قوه قضائی و نهاد ولایت فقیه …)
با این توضیح ببینیم
خاستگاه نخستین دولت ها؛ در کجا و چگونه بوده است.
در مورد خاستگاه نخستین دولت ها همیشه اختلاف نظر وجود داشته است. مردم شناسان و باستانشناسان و تاریخ پژوهان محل تشکیل نخستین دولت را بین النهرین دانسته اند. برخی دیگر معتقدند که آن گروههای جمعیتی که حدود ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح در منطقه بین النهرین به سر میبردند دولت متمرکز نداشته اند و سامانه نخستین دولت را به آتن ارجاع می دهند. در حالیکه در قرن اخیر عده ای از هلنیستت ها و تقریبا همه ایرانشناسان، و بسیاری از شرق شناسان، تمدن بین النهرین (مزوپوتامى) را صاحبان نخستین دولت بیان میکنند.
در اینجا چند مورد را که بر نظریه بالا تاکید میکند بیان میکنم.
نخستین کس، پییر بریان، استان برجسته دانشگاه مارسی (فرانسه) که هم در تمدن یونان و هم در تمدن ایران تخصص دارد، می باشد که پس از ١۵ سال تحقیق، پارس را به عنوان نخستین تمدن و صاحب نخستین دولت های باستانی تایید میکند. او ایرانیان را از نظر تشکیلات اداری و نظامی و قوانین و مقررات اجتماعی، روش اداره اجتماعات شهری زمان خود، پیشرفته تر از سایر تمدن ها میداند. کتاب او به فارسی نیز ترجمه شده است. این شخص در قید حیات هست.
پییر بریان
هرچه در تحقیقات باستانشناسی و مردمشناسی جلو تر میرویم تعلق خاستگاه نخستین دولت – شهر ها ( یا شهر های صاحب دولت) به سرزمین بین النهرین بیشتر آشکار میشود.
دومین مورد، نظریه تاریخ پژوه مشهور و معاصر دیگر فرانسوی است.
“فرانسوا رینارد” در کتاب “تاریخ بزرگ جهان” که درماه اکتبر ۲۰۱۶ انتشار یافته است با اسناد و مدارک بر این نظریه تاکید میکند.
فرانسوا رینارد
یکی دیگر از دانشمندانی که با صراحت و دلایل تاریخی مدلل در مورد تاسیس نخستین دولت یا دولت – شهر سخن می گویند جان – موریس رابرتز ( John – Morris ROBERTS ) است که یکی از مورخین برجسته قرن حاضر، استاد چندین دانشگاه، از جمله اکسفورد، کلمبیا، پرینستون، کارولینای جنوبی و …نویسنده چندین اثر با ارزش مانند اسناد انقلاب فرانسه، اروپا در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۹۴۵، اسطوره انجمنهای سری در کمون پاریس، عصر انقلاب و پیشرفت، پیروزی غرب می باشد.
محمود ریاضی
کتاب مشهور او تحت عنوان تاریخ جهان که به کوشش مترجم برجسته شادروان محمود ریاضی انجام گرفت و فرزند او سعید ریاضی پس از «مرگ» پدر – در یک حادثه هواپیما – با تلاشهای فراوان این نوشته ی پر ارزش را در دو جلد تکمیل و انتشار داد.
جان – موریس رابرتز نیز مرکز تمدن و نخستین دولتها را بین النهرین می داند.
جان – موریس رابرتز
او بعد از اشاره به اسناد و مدارکی که ناشی از وجود دولت ها می باشد و به خصوص سخن درباره ی حماسه باستانی گیلگمش، به ظهور فردی بزرگ که مرحله ی جدیدی را در تمدن جهانی بنیان گذاری می کند، یعنی از سارگون اول، از آکاد ها و در فاصله سالهای ۲۴۰۰ تا ۲۳۵۰ قبل از میلاد در شهرهای سومر سخن میگویند؛ آنگاه اضافه میکنند تصور میشود که سارگون اول نیروهای نظامی خود را در فواصل دور دست یعنی تا مصر و اتیوپی گسیل کرده است. در حاکمیت او فلسفه ی حکومتی، بر مبنای برتری نسبی یک دولت – شهر بر دولت – شهر دیگر از بین میرود. او یک امپراطوری متحد به وجود می آورد که شهرها در داخل آن ادغام می شوند. جان موریس رابرترز اضافه میکند که این دوره به عنوان ظهور شکل جدیدی از سازماندهی کشورداری اهمیت داشت.
از دیدگاه او دولت حقیقی در زمان سارگون اول به وجود می اید
تعریف دولت: مفهوم واژه دولت از نظر لغوی روش حکومت کردن بر یک مردم در یک سرزمین است. البته حکومت کردن بر اساس باور ها و نظریات حاکمان، گزیده می شود.
گزینش در روش حکومت سیاست یا مدیریت کردن است. در اینجا چون سخن از سیاست می رود پس قبل از اینکه بگوییم دولت چیست لازم است مقدمتاً در مورد سیاست بحث کوتاهی را باز کنیم و تعریفی از آن را ارائه دهیم در غیر اینصورت شناساندن درست دولت و اهداف آن به راحتی قابل درک نخواهد بود.
سیاست فراروند متحد کردن یک جامعه است. فراروندی که می کوشد تا در جامعه هماهنگی به وجود آورد و در اثر این هماهنگی، اعضای جامعه از یک نظم اجتماعی و یک زندگی دور از خشونت برخوردار باشند.
واژه “هماهنگی” واژه کلیدی بعدی در بحث ماست.
هماهنگ کردن یک جامعه بیش از هر چیز ایجاد همسازی میان تضادهای است که اگر ایجاد نشود این تضاد ها می توانند جامعه را شقه شقه کنند و در آن نفاق و نا امنی و جنگ به وجود آورند. از سوی دیگر جامعه بدون تعارض و واقعاً هماهنگ و همگون وجود ندارد. پس یک تضاد بر این هماهنگی در جامعه به وجود می آید از یک سو می خواهیم جامعه هماهنگ باشد از سوی دیگر امکان جامعه هماهنگ وجود ندارد. اما چرا ؟
زیرا رابطه ی واقعی انسان ها در این تضادها، و ناهماهنگی ها شکل پیدا می کند. سیاست به کارگیری تمامی امکاناتی می باشد که بتوانند در این وضعیت متضاد، همسازی به وجود آورد. فراموش نکنیم که تاریخ جوامع مملو از تضادهای سیاسی هستند که بیشتر با خشونت، برتری خود را تحمیل میکنند. زیرا سیاستمداران غالبا به این اعتقاد میرسند که ایدئولوژی آنها برترین است و اقداماتی که باید در جامعه انجام بدهند مسائل و مشکلات اساسی جامعه را در بر می گیرند و باید برنامه هایشان، برای برطرف کردن آنها اجرا شوند.
مطالعه بیشتر :
در جهان امروز بیش از پیش، مشکلات اساسی محرومیت تهیدستانی می باشد که برای رهایی از تظلم ، کسانی که به عنوان سیاستمدار، اداره جامعه را به دست می گیرند و با ارائه برنامههای خود، انسان های محتاح، محروم را توجیه می کنند که قادرند آنها را از این وضعیت فلاکت بار نجات دهند. اما متاسفانه در مقابل کسانی که از امتیازات و امکانات ویژه برخوردار هستند با استفاده از روشهای گوناگون از منافع خود دفاع می کنند و حقوق مردمان فقیر و زحمتکش را زیر پا قرار می گذارند.
در چنین شرایطی برای برقراری عدالت در جوامع، شورش ها، انقلاب ها، جنگ های داخلی، سوءقصد ها،سرکوب گری ها، اعدام ها، زورگویی ها به وجود میآیند و سیاست مملو از اجساد انسان ها، امواج خون می شود.
چیزی که متاسفانه امروز بیش از هر زمان دیگر جهان شاهد آن می باشد. می توان گفت وظیفه و مسولیت سیاستمدار مقابله با بروز این وضعیت و ایجاد هماهنگی در جامعه است.
رهبری کردن پر از پیچیدگی ها می باشد در ادامه این بخش به قسمتی از این پیچیدگی ها می پردازیم!
سیاست چیست؟ و سیاستمدار کیست؟
اما سیاست را میتوان به این صورت تعریف کرد که کوشش مداوم برای از میان برداشتن خشونت جسمی و اعطای آزادی بیان و آزادی های دیگر در جامعه است تا از خشونت و از توحش و از خونباری کاسته شود و برای حل و فصل تعارض ها از وسایل غیر خشن یا کمتر خشن استفاده گردد. مبارزات طبقاتی، اختلافات نژادی، رقابت های محلی، جدال های فردی، و غیره ، به جای این که با اسلحه و خون ریزی حل شوند در اثر گفتگو و تعامل و پرهیز از خشونت، به ویژه با رعایت قرار دادهای قانونی و در چارچوب حقوق انسانی به سرانجام برسند.
بنابر این مدیریت سیاسی نیازمند توانایی استفاده از تمام علوم تجربی و علمی، تدابیر، تجربهها، برنامه ریزی های عملی،تعیین اهداف، تحقق آن می باشد تا یک جامعه بتواند با توجه به همه ناهمگونی ها به همزیستی بین تضادها و تعارض ها دست یابد. اما فراموش نکنیم رهبری جامعه و مدیریت کشور نیازمند شخصیت مقتدر است.
مطالعه بیشتر :
شخصیت مقتدر خود معضلی بزرگ و متضاد است که مشکلات دیگری را بوجود می آورد. چرا؟
بر اساس تحقیقات علمی روشن شده است که حالتهای روانی انسان های مختلف، از پیچیدگی های ویژهای برخوردار میباشد، که این پیچیدگی ها وظیفه رهبری کردن را گاهی بسیار دشوار میکند. زیرا هر اقتدار و قدرتی یک حالت دو پهلوی دارد که با هم در تضاد می باشند. یک قطب آزاردهنده و یک قطب سودمند و خدمتگزار. به قول ماکس وبر این دو پهلویی همانند احساسات طفل نسبت به پدر و مادر می باشد که زاییده ی تعارض میان اصل واقعیت و اصل لذت است.
از سوی دیگر در این مورد بررسی و مطالعات تئودور آدرنو یکی از اندیشمندان مکتب فرانکفورت درباره ی شخصیت مقتدر بسیار جالب توجه است. بررسی ها و سنجش های او نشان می دهند که رفتار محافظه کارانه در سیاست به نوعی از ریشه روانی سرچشمه می گیرد. آدرنو شخصیت مقتدر را چنین تعریف می کند: شخصیت مقتدر فردیست که سخت هوادار تطابق خویش با عرف و سنت و اطاعت های کورکورانه از نظامهای ارزشی متعارف می باشد.
مطیع و منقاد، وفادار قدرت هاست، دیدی سطحی از یک دنیای اجتماعی و اخلاقی دارد، به مقوله های کاملاً متمایز مانند نیک و بد، سیاه و سفید، آدمهای خوب آدمهای بد اعتقاد دارد. او می گوید که شخصیت مقتدر دنیا را روشن وساده و دارای حد و مرز منظم می بینند و در آن قدرتمندان را شایسته فرمان دادن و افراد ضعیف را شایسته زیردست بودن و فرمانبرداری کردن می دانند.
شخصیت مقتدر معتقد است که افراد مختلف از آنجا که در درون خویش چیزی ندارند تا بدان توسل جویند به قالب های برونی متشبث میشوند. بدین سان ثبات نظم اجتماعی، پایه ثبات شخصیت خود ایشان می گردد. به عبارت دیگر شخصیت های مقتدر با دفاع از نظم اجتماعی از تعادل روانی خود دفاع می کنند.
تجاوز طلبی و نفرتشان از مخالفان و خصوصاً از دیگران و کسانی که متفاوت اند و از آنان که طریقه زندگی و نظام ارزش هایشان، نظم اجتماعی را به مبارزه می خواند و کسانی که به اساس و عمومیت این نظم شک میکنند منکوب میکنند. از سوی دیگر وجود شخصیت های مقتدر در عین حال که برای مدیریت جامعه ضروری میباشند اما با پیچیدگی های روانی که در این شخصیت ها وجود دارند می بینیم که شخصیت پیچیده آنها در کار دولت و کشور داری، ابعاد پیچیده تازه ای را به وجود می آورند.
به ویژه اگر خصوصیات نا آشکار و یا ناآگاه شخصیت های اقتدارگرا را مانند اینکه شخصیت های اقتدار طلب در دوران آرامش که نظم اجتماعی، تهدید نمی شود محافظه کارند اما اگر این نظم در معرض خطری واقع شود تجاوز طلبی آنان شدت می گیرد را در نظر بگیریم مشکلات حکومت کردن را بیش از پیش پیچیده و غیر قابل پیش بینی می کند.
برای پرهیز از اشتباهات فاحش نکات زیر در رهبری کشور اهمیت پیدا میکنند.
١) کوتاه بودن مدت تصدی رهبری،
٢) وجود الترنانس یا بدیل،
٣) کنترل و بازخواست رهبری توسط نهادهای انتخابی،
۴) کاهش اقتدار رهبری،
۵) کنترل دوره ای سلامت جسمی و روانی رهبر و انتشار علنی آن،
۶) آزادی اعتراضات و اعتصابات و انتقادات نسبت به تصمیمات رهبر و نهاد های وابسته به آن،
می بینیم که امروز در اکثر کشورهای جهان رهبران سیاسی و آنانی که بر دنیا حکم میرانند از جهت درونی استحکام کمتری دارند اما به ظاهر بزرگترین استحکام برونی را نشان می دهند
این رفتار در مورد احزاب نیز صداقت پیدا می کند زیرا مشاهده میکنیم که متاسفانه احزابی که بر پایه قدرت بنا شده اند خصوصاً از افراد ضعیف از نظر روانی ترکیب یافته اند.
شاید برای همین است که افرادی مانند ترامپ، پوتین، نتانیاهو، اسد، اردغان، خامنهای و امثال آنها زمامدار کشور هایی شده اند غیر از نابودی انسانیت و گسترش خشونت را موجب نمی شوند.
امروز در ادامه بحث چند موضوع مهم را بررسی و مورد سنجش قرار دادیم که در امور دولت و حاکمیت نقش تعیین کننده دارند.
فرهنگ قاسمی
آوریل ٢٠١٨ پاریس
99 پاسخ
جناب فرهنگ قاسمی درود بر شما.
در شگفتی تمام دیدیم که «القصیده الانتریه فی احوالان رهبری علویه که در محراب به خود ریده» را در بازسازی سایتتان حذف کرده اید. لازم میدانم به شما گوشزد کنم که القصیده یک کار گروهی ست که بسیار مورد توجه هم هست. بسیاری از دگم ها ر ا بهتر از هزار تجزیه و تحلیل جامعه شناختی و فلسفی و تاریخی فروریخت. بدون اقراق بسیاری از پرده دریهای امروز میوه آن نهال است. اصلا قابل قبول نیست که آن القصیده که من شخصا آخرین روایتش را براتان فرستادم و منتشر ش نکردید از دید و خواندن مردم پنهان بماند و همه از آم محروم! خواهش من این است که آنرا دوباره در سایت خود بگذارید. اگر این کار را نکنید بسیار جای تاسف و تعجب دارد. از نوشتار سایتتان برمی آید که شما در فرانسه هستید شما بهتر از من میدانید که چگونه فرانسویها کلیسا و کلیساییان و مسیح را سکه ی پولی بی ارزش کردند و چگونه در کیساها اسب و قاطر و خوک جا دادند و چگونه در معابد و محرابها مدفوع کردند تا اربابان کلیسا را از ملع عام بیرون راندند و عصر روشنایی را زایاندند. و عبا و ردا و طیلسانشان را فقط در کلیسا تحمل کردند. من یازده سال پیش در فرانسه بودم حتا یک روحانی را در هیابان ندیدم. با تعجب وقتی بخه کلیسا هم رفتم روحانی ای را ندیم. پرسان شدم مردی گفت من روحانی هستم. او گفت که برای فرار از بدچشمی کسی با لباس روحانی در کوچه و خیابان ظاهر نمی شود.و ادامه داد: این طور بهتر است! جناب فرهنگ قاسمی ما دانشجویان به خاطر مسایل امنیتی آن القصیده را از روی کامپیوترمان هر بار پاک می کردیم. خواهش می کنیم آنرا دوباره بگذارید تا ادامه ی کار ممکن شود یا دست کم آخرین روایت روی سایت شما باقی بماند. زنده باد آزادی. با احترام از طرف گروه شاعر
جناب فرهنگ از نوشته تان و از مارتن لوترکینگ، فرانسوا ریناردر و پییر بریان و تا جان موریس روبرتز خواندم آمدم پایین تا بروم بالا و چیزها آموختم. اما بعد از همه به این نظر گروه شاعر رسیدم. مختصر و مفید و پر اثر. و اما ماجرای القصیده و با این عنوان متحرک و محرک چیست؟ عنوانی بسیار جستوجو شده و جستجوگر و جسور. با مدعای نظری بسیاری مدعی! آگر راست و درست است وجود چنین چیزی و منطبق بر ادعا چرا حذف شده؟ من از طریق پدربزرگم با پدر جنت مکان شما دوستی و مراوتی داشتم و مدتها سایت شما را گم کرده بودم چرا که شما اورگتان را نت کرده بودید و من بعد از مدتی تمارض و ماوا در بیمارستان حالا دوباره آدمی شده ام و سرپایم. org و net کردنهای شما کاردست ما داد و ما بسیاری که در زیر سایه مبارگ هستیم را ناک اوت کرد. در هر حال بسیار مشتاق شدم تا این قصیده ی انتریه در احوالات رهبری علویه که محراب را شستشو داده تا بخوانم. دوستتان دارم و از منت دیگران بی نیازم. شرف هستم تا باقی خود بخوان!
و اما جناب فر هنگ حالا که بررسی می کنی شرف را از نام من بردار تا بردار نشوم. برادر شاید با نوشتن شرف ما را پیدا کنند.همان خ پ خراسان کافی ست قربانتان گردم
جنابان گروه شاعر و شخص شخیص اجل خراسانی زیاد نگشته اید ای مردان و شاید هم ای زنان بزرگوار. در همان صفحه ی نخست بروید در :بخش سوم: چهار نیروى سیاسى مترقى و رادیکال. و در پاورقی «القصیده الانتریه فی احوالان رهبری علویه که در محراب به خود ریده». واقعا کار بسیار پر محتوا و نغزی ست. و عجب روان و پرشکوه است. من که از لذت سرشار شدم. الحق که طرف انتر است است. سالها پیش
آه و ناله! و تشکر از خبری که رساندید. آری «القصیده الانتریه فی احوالان رهبری علویه که در محراب به خود ریده» در سایت هست و ما با اتفاقاتی که افتاده و با غارت و فرار بیش از هزار و شانزده میلیارد دلار طبق خبرهای خودشان و سرکوب زنان برای پوشانیدن این همه خسارت در همین ساعات «القصیده الانتریه فی احوالان رهبری علویه که در محراب به خود ریده» را کاملتر کرده و به خوانش همگان میگذاریم. درضمن یادآور می شویم که سایت رنگین کمان سایتی واقعا ملی و ناباوسته است. یعنی مستقل. کار خودش را می کند و بدون هیاهو ولی مطمئن. ما در ایران کارهایی را در راستای شناساندن این سایت در سطح ملی و جهانی ایرانیان شروع کرده ایم که به زودی میوه خواهد داد. حتما وجود جناب فرهنگ قاسمی و دوستانش در این سایت ستون فقراتی محکمند که سایت را از گزند دور می کند. با سپاسگزاری از این سایت و رهروان دموکراسی و لاییسیته در ایران و جهان. گروه شاعر از تهران
سلام آقای فرهنگ٬ دوستان خبرم کردند که دوباره سخنی از القصیده به میان آمده و دیدم که درست است. بدانید که این القصیده به صورت ایمیل هزاران خواننده دارد. و از از آنجا که نویسندگان و سرایندگانش پنهاننامند بنا براین در پی شهرت هم نیستند و فقط در راستای آزادی تمام عیار کار می کنند و سودایی به جز آزادی و دموکراسی و دگم شکنی و تابو فکنی ندارند. بنا بر این با اضافاتی و افاضاتی القصیده را براتان می فرستم. شاد و تندرست و آزاده هستید بمانید و باشید. امیدوارم کسی این شعر را با آهنگ -مثلا با تنبک- بخواند و اگر تصاویری هم برایش درست کند حتما ملیونها نفر آنرا خواهند خواند. من خود دوستانی را خبر خواهم کرد که انها نیز دوستانی دارند و همین طور تا بینهایتی در راه…
خانم الف شین
القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده
این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید٬
نگه کن!
تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید و٬
نگا کن٬
رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
اول بگریید!
آنوقت:
با مزمزه کردن٬ گه خود را٬
اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا رید!٬ و
نگا کن
با حفظ هویت به سر شخص خدا رید و ٬
نگا کن
حتا خود الله، در عرش، از ترس،
بلرزید و به آیات خودش رید،
این رهبر فی الارض،
بر تربت پاک انبیا رید و٬
آن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
با وطی به تفخیذ با دخترک شیر،
با آن کفن پاک مطهر٬
که مزین به آیات خدا بود٬
با گفتن صد بار، ولاکن٬
از خنده به خود رید و
بعد از دو سه تفخیذ،
اونجا رو نمود لیز،
هم وطی و دخول کرد،
هم پاره و پوره،
طفلک رو ملول کرد،
عمامه به سر بود،
رو بچه شیر خوار
رهبری دمر بود،
چون که اون دختر بود،
لعبت رهبر بود!
آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
وقتی که میخندید٬
وقتی که می خندید و به خود رید٬
عمامه اش افتاد درون گه و غلطید٬ و
بغلطید دو صد بار و
تو بشمار
عمامه تبرک با بوی خوش گه٬ مالید به پیشانی٬
چون چادری از گه٬
عمامه به سر کرد٬
عبای گه اندود٬
با عطر طهارت٬
تیمم غایط
با مسح و تلمس!
با ذکر و تلمذ،
آن دختر شیر را در زیر بغل کرد،
او عزم سفر کرد٬
ریشش به ملات گه صد روزه حنا کرد!٬
بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
***
در٬ آستانه ی در بود!٬
عزاییل ٬
کتا= یب آقا، هم نایب آقا با نره خری لخت٬
با آلت کلفت٬
آهیخته و زمحت!٬
سید سعید طوسی با نره ی خر جفت٬
شمشیر بدست و ٬
هم زره به تن داشت٬
زان میر غضب خان٬
آن سارق خیبر، قاتل قریضه،
با کله ی عمر ابن عبدوود کافر،
چیزی نه که کم داشت!
شمشیر لای دندان٬
فندک توی دستش٬
چشما رو می سوزوند!
سطلی ز گه ناب٬ با آب قاطی کرد!
همچون آب زم زم هی قرقره می کرد،
غلپ و تلپ کرد
***
پنهان نتوان کرد٬
ارضای رضا بود٬
این کار خدا بود!٬
رهبر پا رو وا کرد٬
حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
در اونجای رهبر تا دسته که جا کرد٬
هی او جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
روده آویزون بود، گاهی چکه ی خون، گاهی آبریزون بود،
هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
قاه قاه می خندید
دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
شلپ و شلوپ بود٬
آقا در میون بود٬
دستاش رو زمین بود!
اینها یه نشونی٬
از عالم غیبه!
***
این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
تفخیذ چه گویم! وطی است و دخول است،
با بچه ی شیرخوار،
در حال رکوخ است،
او اصل لواط و٬
معنی فساد است٬
این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
بچه های مردم، صدها نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
انزال و نزول است٬
***
گاهی فاعل، گاهی مفعول٬
گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
اصلش اینه که دمر بود
کپلش مثل قمر بود٬
کمرش مثل فنر بود٬
اما اینبار رهبر ما٬
از خوش هم بی خبر بود٬
اینبار حاج سعید طوسی،
چشم و نگاش رو عقب بود،
اون اولا که ده سالش بود
دست و زانوش رو زمین زد٬
هی اون بالا و پایین کرد٬
رهبر ما رو سوار کرد٬
ماه – تو آسمون نگاه کرد!
رهبر می رفت و می اومد،
آقا خودش رو خراب کرد،
تا که آباد آباد شد،
بعدشم موعضه ها کرد!
***
گاهی که این روی اون بود٬
گاهیم این توی اون بود٬
گاهیم این زیر اون بود!٬
گاه لب و لوچه ی رهبر برا ارضا اویزون بود٬
***
توی چاررای ولی عصر،
رهبر ما نگرون بود!
گاهی اینور رو نگاه کرد،
گاهی اونور رو برانداز،
ناگهان از توی چارراه،
سروصدایی بلند شد،
آقا هی دولا و راست شد،
قد و قامت رو نگون کرد،
دست خود رو سایبون کرد،
همه سربازای گمنام،
همگی پاک و مطهر،
همگی عطر معطر،
همگی سیل تبهکار،
از چهار سوی تهران
از راه رسیدند
آقا رو دوشیدند،
از پشت فرو کردند از جلو مالیدند،
ابن ملجمای دوران،
در مدبر آقا، چون نور باریدند،
***
این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
بیچاره علاغه٬
کارش کار زار بود٬
تا که میدید که کسی نیست!٬
گاهی وقتام که کسی بود
گاهیم رو الاغ بود٬
خیالش راحت از این بود!
که توی راه خدا بود
با اینیم که چلاق بود٬
رهبر رو براق بود٬
***
این رهبر فرزانه ی ما تو دردسر بود،
تو -چهار – راه محشر بود٬
رهبر دربدر بود
شلوارش کشیده پایین٬ قمبلش زیر تشر بود…
ناگاه بشد رعدی و برقی٬
تو یکی از راه ها،
تاپاله زدی٬
تا – پاله ی زدی
این نور خدا بود٬
حاج محمود ما بود٬
احمدی نژاد بود٬
با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
پرچم لا لا لا
مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال!
آقا کرد قار قار!
« اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
این کار ما نیستش!
کار اجنبی هاست٬ …
ناگاه آقا گوزید٬
چرت امام عج تو چاه ثارالله، جر خورد دوباره، هم تیکه و پاره!
چرات آقا پاره،
گردید دوباره!
ناگاه عیان شد٬ یک سیل تبه کاران از راه رسیدند٬
آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
از عقب فرو کردند٬
از جلو مالیدند٬
با هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
عربده کشیدند!
هر کدام از یک سو آقا رو گاییدند!
ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
از راه دگر نیز چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
سر دسته ی آنها ذلفقار بدست بود٬
با فرق شکافته هارت و هورت می کرد!
زرت و زورت می کرد!
***
ناگاه یکی اف ۱۴ چون فیل هوا شد،
نشئه گی رهبر از ایشون جدا شد
با این هواپیما٬ برق از آونجای رهبر، چون وحی جدا شد!
سکوتی سنگین چون سرب بپا شد٬
وقتی که طیاره رفت، دو باره غوغا شد.
این سیل شغلان زوزه ها کشیدند،
برا دشمن نابوده شاخ و شونه کشیدند،
***
احمدی نژاد امد با نور الهی!
دور سر او گه بود بود چون طوق ولایی٬
خمپاره بدست و -هم بمب به کف بود٬
پرونده ی آقا زیر بقلش بود،
از شمر بدترتر٬
از کرب و بلا بود و
در راه نجف بود، با کوفه به کف بود!
یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر٬
قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
آن فنر اعجاز٬
رهبر جا خالی داد!٬
چپیهیش رو علم کرد!
انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
برا ترسوند مردم٬ هی اونو تو دهن کرد٬
هی لیس و والیس زد٬
هی عره و تیز کرد!
چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
هر چند که الاغ بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
یک خر رو الاغ بود!٬
می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
آما چه الاغی!٬
یه الاغ لخت و
نره خر داغ بود!٬
با عشوه و ناز بود…٬
گاهی خر رو امام بود٬ گاهی زیر الاغ بود٬
***
آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
آنگاه بترکید٬
آیات خدا ریخت درون ره رهبر
رهبر چو بلیزید٬
یا اینکه بلغزید ٬
تا دسته بلیسید!٬
نا گاه بگوزید٬
گفت اینکه ترقه ست
پس بمب کجا بود؟؟؟
آن رهبر سابق از حماقت این، رهبری فعلی، در قبر بخندید
قاه قاه به خودرید
دریا؟ چه بگویم٬
گهستان الا بود٬ از صفا تا مروه
چون سنگ سیا بود
بحری زه گه ناب٬
عرفات آقا بود٬
***
از عشق خدایی٬
رهبر ولایی
خناس مخنث٬
این رهبر یکدست٬
وارونه و سر مست٬
رهبر شده بی تاب٬
قواص خدا بود!٬
رقاصه ی شیطان
در حال ریا بود!
این ترقه بازی کار انبیا بود!
رو منبری از گه فتوا رو صادر کرد،
اختیار آتش رو، تقسیم سپاه کرد
بسیج رو صدا زد،
ای بسیج نازم، سپاه سرفرازم
اسراییل و ول کن، آمریکا ررو رها کن،
انگلیس خبثه،
زنها رو نگاه کن، روسری کج رو، هم حجاب بد رو،
با شمشیر راستت،
اونو روبرا کن،
زنها رو بترسون،
برا ترسوندن اونها سگها را رها کن،
رهبر ررو رضا کن!
رهبر رو خدا کن
***
بهر سفر حج در راه خدا بود٬
تنگی بگرفتش٬
هرچند گشاد بود!
رهبر سر پا شد٬
با یاد خدا شد٬
رهبر چو بریدند٬
آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
از راه رسیدند٬
اول بو کشیدند٬
آنگاه چشیدند٬
با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
یا اینکه خلیدند٬
آنگاه لیسیدند٬
اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
اسرار عجیبی بود،
مکنون چو الف لام!
هم ذالک و لا ریب!
این فیض عظیما را٬
این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
اکمل شده این دین٬ با ملیون ذکر کین٬
با دشمن ملعون٬
امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
آن صاحب این عصر ناگه شده بیدار!٬
با چرت پریده٬
پیغمبر تکفیری ًرآن جدیدش را گرداند پدیدار٬
همچون اونجای رهبر٬
چرتش شده پاره!
***
آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
لاهوتی بی غش ٬ با عشوه ی مهوش٬
او آمده با کش٬
با شلوارک داغ!
شمشیر برنده در دست درنده٬
گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
با نره خری داغ٬
با آن ذکر شق
با فتنه ی اکبر
با سید مظلوم٬
با دریایی از خون
با عامی مغبون
با سپاه غارت
با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
با طالب حوزه٬
با طالب فیضه٬
خون تا زیر بیضه!
الامان به پا شد!
بیداری اسلام!
خونها که به پا شد٬
خونها به زمین ریخت٬
تا اسلام احیا شد!
اسلام آدمکش سیراب ز خون بود٬
سیرابتر خون شد!
***
ای دنیای آزاد بر خیز و بپا شو!
این میر غضبها را تو خلع سلاح کن!
این دنیای بیداد٬
را از ظلم رها کن!
دنیا پر بغض است٬
و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
از ظلم تو: اسلام!!٬
فریاد و دو صد داد
فریاد! و فریاد!!٬
***
آی خدای واحد!٬
نحسی شریعت٬
نحسی شرایع٬
اینک تو نگا کن
این مردم ایران٬ گردیده مهیا
بر زیسیتنی نو!٬
الگوی نوینی انداخته در راه
هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
بی رهبر لووواط!
بدون ولایت٬
تفخیذ و فقاهت٬
هم با من و با او
با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
هم٬ هم زن و هم مرد٬
هم پیر و جوانان٬
در راه بهاران٬
در راه نوینی٬
چون سیل خروشان
ماییم در ایران!٬
ماییم در ایران!
والسلام.
دوستان ناشناس و چند نغری شناس. من هم چون آن دیگری و دیگران چون نویسنده اجازه داده بود دست در نوشته ی او و انها بردم٬ چنانکه کس دیگری و کسان دیگری نیز به قول خودشان تکلمه ای بر ان نوشته بود. من هم نوشتم و امیدوارم که نویسنده گان دیگر نیز همت کنند و این قصیده را که معلوم است خیلی صریح و اضطراری نوشته شده را پالایش کنند. من فکر می کنم خوب است که هر کسی این القصیده را برای دیگران بفرستد. دیگر اینکه هر کس وسعش میرسد آنرا چاپ کند و به صورت روزنامه بر دیواری شهرها و حتا دهات بچسباند. و از ترقه بازی رهبری هم نترسد. اینان حتا تجاوزات و ازاله بکارتها را نیز فقط یه دستمالی به حساب می آورند. آقا فرمودند ترقه بازی چون سرفرزندان حرامزاده و سر نوه های پر پدر یک مادرشان سلامت است. بیدار شویم با هم. روحانی هیچ غلطی نمی تواند بکند. من بسیار متاسفم که گول پدر خانمم را خوردم ( من هم رای دادم و گول زنم را خوردم که از دیواری در خیابان مولوی ترسیده بود. مباد که زنان اینطرف خیابان و مردان آن طرف خیابان باشند) و به این بیشرفی رای دادم.
من امیدوارم چنانکه آن دوست پارسی گوی غیر ایرانی ما پریشب و هم دیشب در بیت رهبری قول داد ادامه دهنده ی آینده ی این القصید باشد.
و اما من امید دارم که اضافات بنده شناخته آید و جناب سید قطب از جهنم که پیش از این ما را نواخته بود خوشایندش شده باشد. او نوشته بود: «در کشور من هر کس زبان پارسی را گفتن کند جزو برترها و ادیبها هست. و افتخار من همین بس که این زبان را تا حد شاعر توانا هستم. سلام من بر زبان و ادبیات پارسی و البته پارسی گویان. و من امیدوارم که ایرانی ها دیگر نه فارسی بگویند بلکه هم پارسی درست می باشد. و فارسی از آن جهات است که عرب پ ندارد. لطفا نظر بدهید و مرا درس بدهید اگر لغزشی بوده است. حیف از ایران که اینگونه دارد فرهنگش و زبانش و کمالاتش زیر پای ملاها نابود می شود.». و من با خواندن این نظر و نظرت احساسی و گریان شدم.
اول اینکه من تا کنون فکر می کردم که عنتر درست است و حتا بر ای رهبری فرزانه عن تر! و اما حالا می بینم که این القصیده را «القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده» نوشته اند و نه «القصیده العنتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده» من رفتم و در فرهنگ دهخدا نظری انداختم و دیدم که گویا هر دو درست است. اما رهبری عن تر و نه خشک بسیار برازنده صدای زنگ زده ی ایشان است از تریاک عن تری که می کشد. بروید صدای زنگی ازیاکی رهبری عن تریه را گوش کنید. آیا میدانید که امروز زنی را به شدت در رشت خواهران فاحشه ی ارشاد به شدت کتک زدند. آنها دختر بیحجابی را دنبال کردند تا جای خلوتی باشد و کسی نبیند و فیلم نگیرد و آن دختر را بهع شدت کتک زدند. فاحشگان بر قدرتند.
من فکر می کنم که اگر این حکومت اسلامی در ایران بر پا نشده بود ما هرگز به عمق فساد و تباهی و خرافی و ضدیت با انسان و حتا ( با مراجعه به زندانی کردنها و قتل کاووس سید امامی) ضدیت با حیات اسلام و تشیع پی نمی بردیم. و حتما کسی دلیلی نداشت تا چنین قصیده ای بنویسد. جالب است که نویسنده یا نویسندگان این قصیده اگر درس طلبگی نخوانده باشند حتما اطلاعات مذهبی ریشه ای و مهمی دارند. بنا بر این حتما از مسلمانان سابق و معتقدین دینی و شیعی هستند. پرداختن به این قصیده که با الف و لام قمری از همان ابتدا بدان اصالت و نوآوری ای می بخشد که قابل اعتناء است. با اینهمه اگر چه سرشار از خلاقیت و ترنم و آهنگ است اما حتما باید پالایش شود. من به توصیه دوستی از یکی از شهرستانها آنرا با اشتیاق خواندم. چیزی که برایم عجیب بود این بود که با وجود طول کشیدن این شعر بلند اصلا آنرا طولانی نیافتم و آنرا دوبار خواندم. برای همین از آنجا که یک گروه نویسندگی آنرا مسئولیت پذیرفته، باید بگویم که لازم است از نو توسط خودشان بازخوانی و ویرایش شود و این سایت آنرا به صورت مجزا در بخشی فرهنگی منتشرش کند تا برالی همیشه بماند. گرو شاعر باید آنرا تمام کند اضافاتی که چیزی بر این کار مهم نمی افزاید را جرح و تعدیل کند… توصیه ی دیگر این است که هر کس به طریقی آنرا برای دیگران بفرستد. دبیر ادبیات دبیرستان
با تشکر از استاد ادیبم. من با شما موافقم باید یک پنجم این القصیده حذف شود. نویسنده گان این قصیده گاهی اصرار داشته اند تا حتما چیزهایی را به این شعر اضافه کنند. من با سرکار موافقم باید حتما باید آنرا طبق گفته ی شما جرح و اصلاح کرد. در هر حال کاری ست ماندنی. من فکر می کنم که نویسندگان خیلی تند و با ترس و لرز نوشته و پست کرذده اند. باید بلازخوانی شود. البته عنتر و انتر افاضه اش یکی ست و اصلا مهم نیست. در ضمن مردم ایران باید همگی در یک انقلاب باید اسامی خودشان را بعه اسامی ایرانی تغییر دهند. در آلمان نازی کسی نیست که نام خودش را هیتلر و آیشمن و گوبلز و…و بنامد. این کار بسیبار حیاتی ست. خصوصا که این حکومت ضد بشری و به قول شما ضد حیات حتا واژه کون را و کس رال از فرهنگ لغت پاک کرده و این در حخالی ست که با افتخار رهبری حکومت داسلامی لواطکار است و دوست پسرش سعید طوسی به نوبه خود بچه باز است و به دهها پسر بچه تجاوز جنسی کرده است. زنده باد ایران و مرگ بر حکومت داعشیعه.
با درود دولت و پیچیدگی های رهبری همانا «من» بد قواره ی ماست. در محله ی ما در میدان اعدام (متنفرم که بگویم میدان محمدیه) آری در میدان اعدام چند هفته پیش قرار بود تات راجع به کاری با هم جلسه ای داشته باشیم. البته بنده نرفتم اما آنهایی که رفتند می گفتند بیچاره آن کسی که باعث و بانی این کار بود خیت شد! چون سر اینکه کی جلسه را بگرداند داشته دعوا می شده. برای رهبری مهمتر رو مهمتر هم همین طورترترتر است! بزرگترین سد راه رهبری اپوزیسیون ایران سازمان آدمکش مجاهدین خلق است. سازمان مخوف و تروریستی مجاهدین خلق و حکومت ضد بشری خمینی لازم و ملزوم یکدیگرند. اگر توجه کنین حکومت اسلامی ایران سی و چند سال است که میگوید من بروم این گروه تروریستی می آید، در ایران هم هر اتفاقی بیفتد لاییک باشد، ملی باشد چپی باشد راستی باشد شاهی باشد ضد شاهی باشد حکومت به قول امروزها داعشیعه می گوید کار مجاهدین است. مجاهدین هم میرونمد نزد تر امپ به او میگویند یاالله ذبده بیاد ببین ما در ایران همه کار ه ایم. مجاهدین واقعا دربان اتاق خواب صدام و فرندان دخترباز و جنده بازش بودند. شخص رجوی هم اینکاره بوده. به علاوه اینها آدرس خانه های خواهر و مادر خودشان را هم به صدام دادند تا او بیاد و کارشان را بسازد چه برسد به خواهر مادر من و تو/ اگر مجاهدین یک ذره شرف داشتند خودشان را منحل می کردند. حکومت داعشیعه فورا سقوط می کرد. و اما عجب قصیده ای ست این القصیده! اینرا باید با صورت ضربی اجرا کرد و رهبری با کپل نازش با همراهی بچه های بیت و همراهی خاح سعید رقص القصیده ای اجرا کند…
گاهی فاعل، گاهی مفعول٬
گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
اصلش اینه که دمر بود
کپلش مثل قمر بود٬
کمرش مثل فنر بود٬
اما اینبار رهبر ما٬
از خوش هم بی خبر بود٬
اینبار حاج سعید طوسی،
چشم و نگاش رو عقب بود،
اون اولا که ده سالش بود
دست و زانوش رو زمین زد٬
هی اون بالا و پایین کرد٬
رهبر ما رو سوار کرد٬
ماه – تو آسمون نگاه کرد!
رهبر می رفت و می اومد،
آقا خودش رو خراب کرد،
تا که آباد آباد شد،
بعدشم موعضه ها کرد!
شب به خیر اسدعلی آقا
اینم شد شعر! خدا شفاتون بده. اینهمه تلفن و واتلفن کمه اینو بخونین. رهبری هم بچه بازه و هم دلکل باز خب این دیگه اینهمه تلفیدن داره. مردم از اسلام خروج کردند و تمامی فحش عالم رو بهعش میدن خب اینکه نباید حتما بی بی سی بگه! ما خودمون مجسمه ساز اسلام هستیم تو آن کاسه ی معروف و اونم هر روز صبح. بنا بر این تمام! ولی خب برا اونایی که نمیدونن آقا نام اصلیش آسد علی آقا مخنث الدوله ست باید اصلاع رسانی کرد. راستی دیشب در جماع ت دسته جمعی این شعر خونده شده و آقا یه دستی بشکن زده. جماعیون از پیر و جوون و نوجوون از آقا استمناء یا شاید هم استفتاء یعنی طلب فتوا کردند تا آقا وقتی خودش رو با تریاک ساخت بنشینه سر منبر و فتوای تحریم تلفن موبایل رو صادر کنه آقا قراره ایکار رو به زودی بکنه. آره آقا حتما میکنه ! این فتوا واق عن لازمه دیم مبین اسلام هستش. تو چی میگی؟ استاد من الانه هشت ماه بود که تو این سایت نیومده بودم. سلام برسانید.
ببینید این حکومت فاشیستی به ایران و ایرانی چه کرده است که ادبیاتمان شده است این: القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده. دریدگی های روحانیون و مداحان و اسلامیون بر قدرت چنین ادبیاتی را نه تنها می طلبد که پرورش می دهد. حکومت ایرانی حکومتی فاسد پرور و حتا فساد پرور و معتادپرور و فحشاء پرور و عارتگر پرور و سارق پرور است. این روزها در ایران سخن از این است کمه باید امنیت را از روحانیون و مداحها گرفت. من با این نظر موافقم و اعلام می کنم که تا زمالنیکه مداحخی و آخوندی گری و آیت الله بازی و نماز جمعه بازی و و مفت خوری روحانیون در ایر الن باشد ایران هرگزهرگز رو به سوی پیشرفت نخواهد داشت و مرتب درجاخواهد زد. برای امنیت ایران و امنیت منطقه باید امنیت و آرالمش را از روحانیون و مداحان گرفت. اینا جرثومه های فساد و تباهی هستند اینان تمامی کشورهای همسایه را از عراق و دبی و ترزکیه و امارلات و تاجیکستان و ازبکستان و ارمنستان و… پر کرده اند از دختر بچه های از پانزده ساله تا سی ساله که در این کشورها روسپیگری می کنند. بعد رهبری لواطکار فتوا داده که واژه کون را از فرهنگ لغت بردارند. به زعم ایشون فقط کون باید اولا نوجوان باشد و بعد هم در بغل روحانیون و قاریان و مداحان و یا کون خود ایشان باشد در بغل قلچماقها! بلخ باید کون را از دفاتر و فرهنگها پاک کرد و گذاشت در بغل این مردک و مردکهای بیشرف دیگر. بلخه ادبیات ما شده است: القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده!
ممنونم از دوستانی که ما را فراموش نکردند. من از وجود این سایت خبری نداشتمو البته اسم آقای دکتر فرهنگ قاسمی را شنیده بودم و از دموراتیک بودنشان هم با خبر بودم. در هر حال در سایت تورقی کردم و این القصیده را هم خواندم. کاری بدیع است. اما من هم اگر گروه مشاعره اجازه دهند خواهم گفت که باید آنرا بازخوانی کرد و یک پایانی برایش در نظر گرفت و آنرا به عنوان یک کار مستقل و نه به عنوان یک پاورقی در این سایت و سایتهای دیگرمنتشر کرد. به نظرم می رسد که این نوشته کاری ست بسیار پر اهمیت. من از دوستان تشکر می کنم که مرا هبر کردند اما واقعا فرصت ویرایشش را ندارم. اما آنرا حتنما لازم میدانم. به نظرم گاهی نویسنده گان زور زده اند و این در نوشته احساس می شود. اگر به قول دبیر جرح و تعدیل شود واقعا کاری میشود تحسین برانگیز. ممنونم و قدردان از کرمانشاه
به حق این شعر یک کار بسیار زیبا و ماندنی ست. من آنرا دوبار خواندم و از آن پرینت گرفتم. نیز معتقدم که باید یک خواندن ریشه ای از آن بشود چربی هایش گرفته شود و در یکی از صفحات این سایت صفحه ای را بدان اختصاص دهید تا از پا ورقی بدر آید. در ضمن باید هر خواننده ای سخنان جهانشاه رشیدیان را در صفحه پلاتفرم مشترک اپوزیسیون ببیند و گوش کند و برای دوستان و فامیلش بفرستد. همین کار را باید با همین شعر بکنیم.
با یک خبر و. یک پرسش. خبر اینکه قرار است روحانیت و مداحان اهل بیت به چاه مستراح سرازیر شوند، اما ایشون فرنودند و فرمودند دریا. اما جناب آیت النجاست جوادی آملی آدرس اشتباهی داده اند. و این در حالی ست که بنده که شوفر تاکسی هستم از چندی پیش گاهی تک و توپکی آخوند را در خیابانهای تهران می بینم. آخوندها حتا یک نفرشان امنیت ندارند. مداحان و روحانیون حتا جرزات از خانه بیرون آمدن را هم ندارند. در ضمن باها در در سراسر تهران قرآنهای نیمه سوخته دیده شده. من البته دو قرآن نیمه سوخته دیده ام و اما گفته می شود که مردم قرانها را آتش می زنند و می اندازند در خیابان. در خیابان مولوی برادر من خودش دیده. عمامه از شران می کشند، مدفوع بر سرشان می ریزندو… ، خبر را بخوانید:
صفحه نخست » جوادی آملی: ملت قیام کند سران نظام جایی برای فرار ندارند
زیتون – جوادی آملی٬ از مراجع تقلید شیعیان در قم٬ با اشاره به مشکلات اقتصادی کشور٬ گفت: «بدانیم که اگر با وجود این مشکلات ملت قیام کند همه ما را به دریا خواهد ریخت به همین جهت حواستان باشد.»
او که در دیدار با علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی٬ سخن میگفت٬ خطاب به مسئولان نظام افزود: «بسیاری از کشور فرار کردند یا جای فرار خود را فراهم آوردند اما ما جای فرار نداریم.»
این مرجع تقلید پیشتر نیز در دیدار با علی لاریجانی، رییس مجلس٬ گفته بود: «آن که روسری خود را بر سر چوب می کند، با قرآن مخالف نیست بلکه با این شرایط کشور مخالف است. پیغمبر (ص) فرمود، کشوری که مشکل مالی داشته باشد، دینش در خطر است!»
جوادی آملی از جمله مراجعی است که پی در پی نسبت به وضعیت اقتصادی کشور هشدار میدهند.
وضعیت اقتصادی ایران در شرایطی است که هر روز اخباری مبنی بر اعتراضات کارگران منتشر میشود.
صبح امروز کارگران اخراجی شرکت نفت و گاز گچساران در یک حرکت اعتراضی نمادین، بر لبهای خود چسب زدند.
بنا بر گزارشهایی که بر روی شبکههای اجتماعی منتشر شده، این کارگران که به اخراج خود اعتراض داشتند، با تجمع در مقابل فرمانداری گچساران، خواستار بازگشت به کار شدند.
اعتصاب بازاریان کردستان نیز دومین هفته خود را پشت سر میگذارد.
به گفته برخی از کارشناسان ریشه اعتراضات سراسری دی ماه گذشته ایران نیز نارضایتیهای اقتصادی بود.
و اما پرسشم این است کمه کسی و کسانی کاری هنری سیاسی و ضد مذهبی کردذه اند حالا بیایید و ببینید که همه هجوم آورده اند که باید جرح و تعدیل شود و اصلاح شود و چه و چه! خود شان هم گفته اند که این کار را خواهند کرد. پس صبر کنید. رفتم سر کارم.
این القصیده را باید با آب ذر نوشت و برای امام عج فرستاد تا از بر کند تانشئه شود. در صمن من در خراسانم و آن کار خوب را به قبر امام رضا و بریش امام رییسی خواهم کرد، اگر کسی حالش را دارد این کار را از طرف من بریش امام خامنه ای و قبر امام خمینی بکند. و اگر مسی پیش از من به قم رفت همین کار را با معصوم خانم و بریش هر آخوندی سرراهش بود و هم قبر بروجردی و سارین بکند.
آقایان خانمهعای دوملیتی بفرمایید بیایید از فرودگاه تشریف ببرید به بند ۲۰۹ زندان اوین که زیر نظر نحس امام زمان است. بابا خوش به حالتان همانجا که هخستید بمانید و بر ای آزادی ما با هم متحد شوید. شماها اینک با زاد و ولدتانت بلاید ده ملیون شدذه باشیدپ یعنی بیبشتر از ده درصد جمعیت ایران. بابا کاری بکنید! کاری بکنید تا ما صدایش را در این تهران پر از دود نفس مسموم آیت الله و آخوندها و مداحها بشنویم. در ضمن من خطاط هستم و امیدوارم این القصیده را با خط نستعلیق بنویسم. منتظرم تا ورژن تمام شده اش را منتشر کنید. بله آقای قاسم فرهنگ رهبری باید رهبر باشد.
تصحیح شده را منتشر کنید! البته اگر دلتان خواست!
آقایان خانمهای دوملیتی بفرمایید بیایید از فرودگاه تشریف ببرید به بند ۲۰۹ زندان اوین که زیر نظر نحس امام زمان است. بابا خوش به حالتان همانجا که هستید بمانید و بر ای آزادی ما با هم متحد شوید. شماها اینک با زاد و ولدتان باید ده ملیون شده باشید یعنی بیبشتر از ده درصد جمعیت ایران. بابا کاری بکنید! کاری بکنید تا ما صدایش را در این تهران پر از دود نفس مسموم آیت الله و آخوندها و مداحها بشنویم. در ضمن من خطاط هستم و امیدوارم این القصیده را با خط نستعلیق بنویسم. منتظرم تا ورژن تمام شده اش را منتشر کنید. بله آقای قاسم فرهنگ رهبری باید رهبر باشد.
امروز همه از فروپاشی سخن می رانند و می نویسند. اما امان از نبود یک اتحاد کار ساز ودریغ از یک انسجامی که بتواند ایران را از این برهه حطرناک تاریخی برهاند. ایران همچون زنی زیر تجاوزات مکرر اسلام و تشیع در حال اغماست، نفس های تنگ می کشد. در این اوضاع و احوال هر کسی ساز خودش را می زند. رضا پهلوی فقط برای شاه شدن نقشه دارد و در سرش کوروش در خواب را می بیند. تروریستهای مجاهدین شرف و وجدان تروریستهای اسپانیایی OTAاو ت آ را ندارند تا بیایند بعد از اینهمه جاسوسی و قتل و ترور و افتخارات ضد بشرشان و هم قربانی دادنهاشان خود را منحل کنند و ضربه ای کاری به حکومت ضد بشری اسلام ناب بزنند. چرا که حکومت اسلامی بدون هیچ وقفه ای در این چهل سال عمر ننگینش مجاهدین را تنها آلترناتیو معرفی کرده که در بین مردم ایران هیچ جایگاهی ندارند. و من اینرا بدون تعصب می گویم. در این میان عده ای نیز گوش خوابانده اند ایران را صد تکه کنند و برای اصفهان و شیراز و تبریز و خراسان و لرستان و بلوچستان و کرج و شهر ری و کرمان و یزد و … نقشه ی کشورهای مستقل کشیده اند تا ایران را چهل تکه کنند. گروهی دیگر دلشان می خواهد تا یک دیکتاتوری پرولتاریا سرهم کنند و دوباره « خمینی کارگر برزگز ما با هم متحد می شویم تا برکنیم ریشه این و آن » سر دهند… باید از همه ی اینها پرسید که آرمانشهرتان کجاست؟ اگر مسلمانید چرا ر فته اید در غرب، کشور کافران پناهنده شده اید. چرا به مکه و مدینه و سوریه و عر اق نرفته اید؟ اگر کمونیست هستید چرا نرفته اید به چین و کره شمالی و کوبا، آگر آذری هستید چرا نرفته اید به آذربایجان و ترکیه، و اگر بلوچید و سیستانی و…من به عنوان کسی که در کرج زندگی می کند هم از طرف مادر بلوچم و از طرف پدر مازندرانی و کارش در تهران است واقعا به همه اخطار می دهم که برای یک ائتلاف همه گیر با بیشترین جمعیت ما نیاز به یک ایده و فکری داریم که بیشترین جمعیت نسبت به آن حساسند. آن جمهوری لاییک است. جمهوری لاییک تنها شعاری ست که همه می توانند در آن جای گیرند. رضا پهلوی که درز فرانسه و آمریکا زندگی میکند حتما فهمیده است که بهترین نوع حکومت جمهوری ست و نباید گول طرفداران سترونش و نستالژیکش را بخورد. فرزند شاه سابق نیز باید انحلال همیشگی سلطنت در ایران را اعلام کند و هم بپذیرد. این بدان معنی نیست کمه خدمات پدر بزرگش و پدرش در نظر نباشد و هم بدان معنی نیست که انتقادهایی بر آن دو دوره نباشد. مجاهدین واقعا یکی از دلایل وجودی حکومت اسلامی هستند. البته من هیچ امیدی به مریم و مسعود رجوی و فرماندهانش و کادر مرکزیش بر تفکری برای ایران ندارم اما بر هوادارن و افراد این سازمان است که با فشار آوردن بر آن مریم و مسعود رجوی البته اگر این آخری زنده باشد و فرماندهان را مجبورشان کنند تا این سازمان تروریستی را منحل کنند. البته اگر ذره ای و فقط ذره ای به فکر ایرانند. به وجود آوردن یک حکومت موقت با هدف تاسیس یک جمهوری لاییک و سکولار همانند فرانسه با یک کادر مرکزی کاردان و کارشناس می تواند ایران بیشترین طرفدار و بیشترین استدلال را در ایران داشته باشد. این راه حتما می تاواند ایران زخمی و بیمار اعتیاد زده با اخلاق ی فروریخته و غارت شده و تخریب گشته را از این گردنه تند تاریخی به بگذراند و با دوره ای نقاهت طولانی آن را به سلامتی و صحت برساند. خوب است که کسانیکه چنین نظری دارند و حتا نظرات بهتر آنرا مطرح کرده و به گوش و دید دیگکران برسانند.
با سلام به زمانه من هعر چه کرذدم این پاسخ را برای زمان و مطلبی که از حسام الدیدن آشنا منتشر کرده بود بفرستم اما شاید نام استعاری من آنها را خوش نیامد و دریافت نکردند. ممنون میشوم اگر آنرا به کگویا و یا به شخص [سام الدین آشنا برسانید.
جنابان زمانه ای ها من پیام حسام الدین آشنا را در سایت گویا که از طرف شماست خواندم. پیش از هر چیز شما این مطلب را در دو پاراگراف دوبار کپی کرده اید.
http://news.gooya.com/2018/05/post-14631.php
برای همین مطلب بسیار طولانی می نماید و کسی چندان حوصله خواندن آنرا ندارد. آما من که در نهایت و بر طبق اشتباه کپی کاری شما و یا گویا مطلب را دوبار خواندم پاسخ کی کوچکی هر چند کوتاه به این آقای حسام الدین آشنا بدهم.
جناب آشنای ناآشنا سرکار چنان قلم فرسایئد یا فرسوده اید و از آبادی و آبادانی و از آزادی سخن گفته اید که انگار دارید دست کم در باره ی هند یا کره جنونبی این پیام را ارسال می فرمایید. می بینید که نسبتها را رعایت می کنم و نمی گویم سوییس یا فرانسه! شما چنان از آزادی گستریتان سخن می گویید که انگار شما مسئول درجه یک تخریب عراق و سوریه و یمن و بحرین نیستید. شما چنان از گروه تروریستی مجاهدین، و البته با کنایه، سخن می گویید که انگار خود شما و رژیم قاتلان بر قدرتتان و روحانیون و مداحان آمام حسین کش و عمله های ظلم و ظالمتان دست کم پنجاه درصد مسئولیت تروریست بودن آنها را بر عهده ندارند و ندارید. انگار که ریشه تمامی ترورهای نیویورک و پاریس و لندن و مادرید، افغانستان و پاکستان و هر کجا که بنام اسلام آدم می کشند ریشه اش اولا در اسلام نابتان نیست و ثانیا بنیادش در آن مسافرتی که برای مردم ایران نحس شد نیست و نبوده ! مسافرت امام امت، خمینی بت شکن را می گویم. شما از اسراییل با عنوان رژیم صهیونیستی مثل باقلوا تناول می کنید و انگاری که شما باعث تخریب بزرگترین دشمنان صهیونیستها یعنی عراق و سوریه نبوده اید. و هزاران میلیارد پول ایران را که میتوانست ایران را در منطقه و جهان سربلند کند را صرف و هرینه ی تروریسم جهانی نکردید و ایران را به این روز سیاه ننشاندید. شما جوری وانمود می کنید که انگاری احمدی نژاد و اکیپ او از آسمان آمده و یار عار رهبر فرزانتان نبوده. اصلا به من و شما و ما چه مربوط که در لبنان و فلسطین دخالت کنیم. مگر دروغ است که تمامی مخارج حزب الله لبنان و عراق و سوریه و مخارج و حتا ولخرجی های تمامی حزب الله های جهان را از جیب ما ملت نگونبخت می پردازید. مگر دروغ است که شما در پی نابودی اسراییل هستید؟ مگر دروغ است که شما پرچم آمریکا را که به همانهایی که شما متفکر و آزادی خواه آمریکا می دانید هم تعلق دارد را به طور انبوه و شبانه روز مورد بدترین توهین ها قرار داده و میدهد و تا این ٰرژیم اهریمی شما در ایران سرکار باشد بازهم چنین می کنید! و مگر نه این است که پرچم آمریکا را چهل سال و بیشتر است که به صورت نهادینه روحانیون و مداحان و فرماندهان سپاه سوزانده اند و می سوزانند و تا این حکومت اسلام ناب سرکار باشد اینچنین خواهند سوزاند؟ من معلم هستم و در چندین دبستان پسرانه تدریس کرده ام اضافه بر آن بازرس مدرسه های دخترانه هم بوده ام. واقعا حجحالت آور است که در مدارس ایران بجای یاد دادن و تاریخ و تمدن ایران و جهان و دانش و فرهنگ آنجا را شما تبدیل به مراکز ایدیولوٰی و فحاشی به غرب و شرق و اسراییل کردید و اخیر که از فحاشی به شزق دسا بردذاشته اید و پوتین براتان حکم همان امام زمان را دارد به زیانها ذبرای مردم ایران و با همنان چپاولها از مردم ایران… سوزاندن پرچم آمریکا و پرچم اسراییل و پلاکاردهای عظیمی که روی آن نوشته :«اسراییل باید از صحنه ای روزگار حذف شود: امام خمینی» و یا توهین های رسمی به پرچم امریکا که همانا توهین به مردم آمریکاست را چهل سال است شما ادامه داده و می دهید. رهبر مسلمین و مومنین جهان خمینی و خامنه ای روحانیون و مداحان چه توهین های زننده ای که به اسراییل و آمریکا و از آن بدتر به مردمان آنها یهودیان و مسیحیان و لامذهبان که نکردند. چه توهین هایی که به یهودیان و زرتشتیان و بهاییان و حتا سنی ها نکردند. جناب حسام الدین آشنا پیام شما بوی استیصال و فراسایش می دهد، بوی شکستی حتمی میدهد. خکمومت صد ایرانی و حتا ضد بشری شما هیچ پیام دلسوزانه ای را نشنیده و اینک تا سرنکگونی فرصت زیادی ندارید. شاید با یک رفراندوم بتوان جلو بخشی از ززیانهعا را گرفت. شاید!. اما بالاغیرتا فکر نمی کنید که حتا به قدرت رساندن دونالد ترامپ هم مسئولیتش تا اندازه ای به گردن حکومت منحوس شماست؟!!! آقای حسام الدین آشنا لطف کنید بفرمایید که اگر فتوای قتل سلمان رشدی و فتوای قتل خواننده ایرانی و فتوای قتل فریدون فرخزاد و فتوای قتل شاپور بختیار و فتوای قتل مختاری و پوینده و دکتر احمد تفضلی و هزاران قتل و قتل عام این چهل ساله را روحانیون ایران صادر نکردند و سپاه و بسیج اجرا نکردند پس چه کسی چنین کرده است. برای همین من از شما می پرسم که صادقانه بفرمایید که تصمیم ترامپ تقصیر کیست. شما از آزادی و آزادی گستری حکومت آخوندی دم می زنید. من مطمئنم که میدانید که خودتان و حتا در همین نوشته هم به مراتب دروعگو تر و دروغزنتر از دوناللد ترامپ هستید دم می زنید و خود را منادی آزادی و حکومتتان را حکومت آزادیخواهان معرفی می کنید. شما حتا با رییس جمهورهای خودتان حتا به نخست وزیر خودتان هم نمی توانید مدارا که هیچ، حتا دشمن باشید. شما خواهان قتل آنها هستید. نمایندگان خونحوار ولایت فقیه بارها خواهان اعدان مروبی و موسوی شده اند. مقصودم از «شما» همان ذوب شدنتان و یکی شدنتان در دیگ ولایت است. در ایران تخیلی شما کجایش آزادی وجود دارد. شما حتا به لباس و پوشش مردان و زنان و دختران دخالت می کنید، آنها را زجر کش می کنید ایران ما پر است از کسانیکه که زیر سایه نحس این حکومت ضد بشری سالهاست نتوانسته اند حتا در عزای عزیزانشان که آخوندها و آیت الله ها و مداحها فرمان قتلشان را داده اند حتا عزادری کنند. .شما اینهمه جنایت و خیانت و آدمکشی و غارت ثروت ملی و فحشاء و ناامننتی را فرهنگ اسلامی ایرانیش می نامید. آقا شما ایران را نابود کرده اید و. راهی جز سرنگونی ندارید. اسلام شما مورد تنفر ماست. آقای محترم بروید خجالت بکشید در مرام و مذهب و دین شما که به قول آن مردک بی خرد دینتان سیاستتان است و سیاستتان دینان ذره ای آزادی وجود ندارد. آن چنان که شاید خود شما را هم فردا به زیرتان بکشند و با شما همان کنند که کاووس سید امامی کردند. آموزگار بازنشسته از تهران
امروز صبح انفجارتی در جنوب دمشق روی داد. بنده همین امروز صبح به فرماندهان گزارش دادم که روسها پشت این انفجارها هستند. در واقع روسها با آمریکاییها توافق کرده اند تا با تکه پاره کردن هر چه بیشتر و به شهادت رساندن هر چه گسترده تر سپاهیان ایران و انهدام تمامی موشکهاشان ما را از سوریه نه تنها بیرون بلکه فراری دهند. به انها گفتم همچنانکه پیش از این نیز در حضور آقای قاسم سلیمانی که دلش را به باد غبغبی خوش کرده که غربی ها در او دمیده اند گفتم که بهتر است ما خودمان به رهبری بقبولانیم و پیش از اینهمه فاجعه از سوریه برویم. به آنها هم امروز صبح بعد ار نماز و چندی پیش گفتم که در تقسیمات قرار است آمریکا سوریه را برای روسیه رها کند و ایران را روسیه برای آمریکا اما کسی گوش نکرد. خواهش من این است که این مدعا را رسانه ای کنید. این انفجارها و انفجارهای گذشته را که اسراییل کرده همه و همه با پشتیبانی و دست کم با چراغ سبز روسیه بوده خواهد بود.روسیه و چین هرگز روابط خودشان را با آمریکا به خاطر ایران و به خاطر هیچ کشوری به خطر نخواهند انداخت.تنها کشور ماست که که یک سیاست درست و منطقی ندارد و تا زمانی که روحانیت سرکار باشد وضع همین است و بدتر از این خواهد بود. سپاه امروز نه در سوریه دلش شاد است و نه رویی و آبرویی در وطن دارد. اگر از اول رهبر ی ما را آلت دست نکرده بود و ارد سیلاست نکرده بود و در سرکوبهای مردم شریف ایران دخالت نداده بود و مارا به عنوان نیروی سرکوبگر در میهنمان نمی شناختند هرگز جمهوری اسلامی به این روز سیاه نمی نشست. اما رهبری و دخالت مستقیم رهبری و روحانیون در امور و ترزس فزاینده شان از برکناری با جابجایی های مکرر و هم گماردن دوستانی که دست کم وانمود می کنند که به آنها نزدیکند کار را بدینجا رسانده اند. بنده از این تریبون استفاده و اعلام می کنم که در هسته ی مرکزی قدرت در ایرالن و حتا بیت رهبری موساد اسراییل نفوذ کرده است. یکی از فرماندهانی که چندی پیش کشته شد و اگر به خاطر اذیت و آزار زن و بچه و خانواده اش نبود من از گفتن نامش ابایی نداشتم می گفت« برای من ثابت شده که شخص رهبری اگر هم دستنشانده اسراییل نباشد حتما در پی محافطت منافع اوست. این فرمانده شهید می گفت که تمامی آنچه ما تا کنون کرد ه ایم حتا تشکیل حزب الله و کمک های صدها میلیارد دلاری به او اسراییل را نیرومند تر کرده و حکم واکسن بر بدن او بود ه است. در حقیقت جنگی که بدروغ برنده اش را حزب الله نامیدند یک تمرین و ورزش نظامی بود. در صورتیکه اسراییل با یک نهیب می توانست تاتر و پود نخی حزب الله را برای همیشه از هم بگسلد ولی او این کار را نکرد. در واقع حزب الله میکروب صعیف شده ای بود که بدن اسراییل را بسیار نیرومند کرد. برای همین من فکر می کنم که شخص رهبر یا از سر آگاهی یا از سر نادانی در راستای منافع اسراییل است و نه ایران. ..» پایان نقل قول. و من با وخشت از خودم می پرسم که آیا این فرمانده دقیقا قفربانی این حرفهایش نشده. حتما شده. با تشکر. در طمن من سایت شما را نمی شناختم کسی مرا آگاه کرد. خوب است ایرانیان خارج از کشور اینهمه متفرق نباشند. از قول من به آقای رضا پهلوی بگویید او سرمایه ای برای ایران اما دوران سلطنت و پادشاهی در ایران به سرآمده. در تاریخ خوانده ام که رضا شاه فقید نیز جمهوریخواه بوده و این انگلیسی ها بودند که او را به راه سلطنت کشاندند. پس عاقبت جمهوریخواه زاده جمهوریخواه شود. رضا پهلوی می تواند نقشی بسیار سازنده بازی کند اگر دست از سلطنت طلبییش بردارد و به سخنان دور بریهایش گوش ندهد. بدانید که ما فرزندان ایران داریم کم کم و نفر به نفر و دسته دسته کشته می شویم و در ایر ان بسیار بدنام شده ایم. میلیاردها ملیارد پول نقد ایران به یورو و دلار در حال غارتند هستند. فکری بکنید و فکری بکنیم. زنده باد ایران
لطفا تار پود را تصحیح کنید
با درود تا زمانی که روشنفکران و صاحبنظران از آزادی از آزادی قلم و حزب و…. حرف بزنند و بنویسند بی آنکه از مرکز و کانون فساد و خشونت که اسلام است سخن نگویند و افشا گری نکنند و نگویند چگونه اسلام به ایران آمد و چگونه سربازان حکومت اسلامی پاسداران و بسیجیان داعشیعه و داعش در برابر سربازان صدر اسلام جزو معصومیند کار به جایی نمی رسد. باید تاریخ را از نو خواند. باید ساده و مختصر کرد و گفت و نوشت. متاسفانه مردم ایران اهل کتاب خواندن نیستند. چند نفری را در تهران می شناسم که کتاب را فقط برای تزیین خریده اند تازه اینها لقب های پوچ دکتر و مهندس را با خود یدک می کشند پس وای به حال بقیه. برای همین کار شماها دشوار است. بیسوادی و لاتی گری و عصبیت و پوچی در ایران بیداد می کند. برای همین باید که بی رودربایستی جوید و گذاشت در دهان مردم تا شاید زحمت بلعیدن را به خودشان بدهند. باید به مردم ایران گفت چرا هزار و چهارصد سال است که حتا یک روز جشن ندارند! چرا فقط عزا و ماتم دارند، چرا تمامی جشنهای ما زیر پای خوکان اسلامی له شده و خونآلوده است. چرا چرا جرا
باید تاریخ ایران را از نو نوشت. چرا که اسلام و حکومت رسمی و غیر رسمی آن که با زور و قتل و تجاوز و کتاب سوزی و تخریب نقاشی و تخریب خانه ها و کاخها و تخریب کتابخانه ها و معابد و… مطلز شدند همه ی آثار را بین بردند. بیخود نیست که ذکریای رازی کتابش را رندانه آثارالباقیه نام نهاده است. آثار باقی مانده از آن نکبت بزرگ و از آن شکست نحس در برابر خشونتی بی خد و بی رحمی ای به غایت ناجوانمردانه. که تمامی تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی را با نهیب اهریمنیشان نابود کردند.و هر چه توانستند مردان ایرانی را کشتند و هر چه توانستند بر زنان ایرانی تجاوز کردند که حاصلش این همه سید و امامزاده است. اگر چه برخی از این سیدها یهودیانی هستند که به واسطه ی ابراهیم که پدر خود می دانند بعد از مسلمان شدن خود را سید نامیدند اما بسیاری از این سیدان واقعی ثمره ی بی چون آن تجاوزاتی ست که مردان خانه بدست مسلمانان صدر اسلام کشته شدند و مردان بیشرف مسلمان و عرب جایشان را گرفتند و در تاریخ آمده است که آنقدر اعراب مسلمان کشتند و سپس بر سفره خوردند تا از خوردن مردنمد و یا آنقدر به زنان و دختران ایرانی تجاوز کردند تا در بستر سکته کردند و مردند. بله سیدها ثمره تجاوزات اعراب مسلمانند. و می گویم اعراب مسلمان و بر آن پای میفشارم چرا که برادران انسانی ما اعر اب خود قربانی این اسلام اهریمنیند. آعر اب نیز تا زمانی که مسلمان نبودند که نه به فکر لشکرکشی بودند و نه به فکر تجاوز و تاریخ باستانشاسی نشان میدهد که در جزیره العرب تمدنی بسیار پویا و و لطیف و ظریف بوده بوده است. برای همه ی اینها من به این سایت و نویسندگان و گویندگانآن و به ویژه گروه شاعری که این القصیده را نوشته اند تبریک می گویم. من از این نظرات و این سایت بسیار لذت بردم و خوشحالم که خانمی آنرا به من گوشزد کرد. هممیهنان خارج از کشور گاهی بسیار از واقعیات ایران دورند و نمی دانند که امروز تمامی مقدسات و مقدسین سابق را با جارویی ناپاک جارو می کنند و در زباله دانشان می اندازند. این نظرات بسیار هوشمندانه نوپشته شده و باید ملیونها نظر را در پی داشته باشند. در ایران شاعر طنز پرداز هالو جریان حمله اسلام به ایرالن و تجاوزات حیرت انگیز عربهای مسلمان را با استناد به کتابهای زرین گوب و باستانی پالیزی و الته من اضافه کنم که در کتب نوپشته ی اعر اب نیز از تجاوزات سیستماتیک بر زنان ایرانی آمده است. باید به سید های شناخته شده ای که خودشان را اصلاحطلب می نامند همچون سید عطالله مهاجرانی و سید محمد خاتمی و سید مصطفی تاجزاده و سید ابراهیم نبوی و …همه سیدهای دیگر تبریک گفت که با دانستن چنین فجایعی باز هم خودشان را سید می نامند. در فردای آزادی باید این ننگ را از شناسنامه های ایرانی پاک کرد و آن دیگران البته که می توانند به سرزمین پدرانشان کوچ کنند. همچنانکه روحانیونی که این چنین بر ما طلم کرده اند بی آنکه خونی از دماغشان بیاید باید محاکمه شوند و ریشها را بتراشتند و عمامه و عباهاشان را در آتش بسوزانند. اصولا واجب است یک روز روز عمامه سوزان بنامیم و ریشه ی این همه جنایت را از کشورمان بکنیم. باید نامهای ایرانی و پارسی و هندی که خواهر تمدنی ایران ماست جای نامهای عربی رال بگیرند. باید قانوپنی موقتی برای سه سال در ایران حاکم شود تا هر کس بتواند در این مدت نامهای دمحمند و علی و حسن و حسین و و را به نامهای ایرانی تبدیل کند. این شرمآور است که کسانی که مورد طلم و تجاور و تخریب و… قرار گرفته اند نامهای امیران غصب را بر فرزندان خوپد بگذارند. این از شرف و وجدان و تمدن و فرهنگ به دور است. هزار و سیصد سال بس نیست!!!؟؟؟
شمخانی از ترس می گویدکه ما در حنوب سوریه نیستیم. دروغ محض می گوید. برای اینکه ما با همه ی اساس کش ای که از جنوب سوریه کرده ایم بسیاری تجهیزات و مهمات در آنجا داریم. در واقع ما داریم از جنوب سوریه و حتا از سوریه فرار می کنیم. فرماندهان و روحانیون حاکم فهمیده اند که تا کنون ایران گاو شیرده روسیه بوده ایم اما به روی مبارکشان نمی آورند. لازم میدانم به ایرانیان عرض کنم که یک فرمانده دردمند چندی پیش می گفت که روسیه تمام مخارج دخالتش در سوریه را از جیب ایران دریافت می کند و یک پولی ده پول. این فرمانده یکی از زاویه داران با رهبری و حتا حکومت اسلامی ست. به زودی همچون دیگران به شهادتش خواهد رساند. مردم ایران باید بداند که تنها تمامی آحاد ملت هستند که باید به خیابان بریزند و این حکومت را سرنگون کنند. در غیر این صورت ایران سرنگون خواهد شد. در میان فرماندهان سپاه و ارتش بسیاری مترصد فرصتی هستند که مردم برایشان به وجود آورند. مادران و پدرانی که فرزندانشان را از ورود به خیابان و تظاهرات و اعتصابات منع میکنند بدانند که اگر همگی وارد میدان نشویم هزینه بسیار هنگفتتر منتظر هممان است. اگر این حکومت را امروز به هر قیمت فرونپاشانیم و برنیدازیم فردا هزینه اش هزاران برابر خواهد بود. کسانیکه همچون شماها در خارج از کشور هستید باید یک اتحاد منسجم و آهنین و دموکراتیک به وجود آورید تا بتوانید هم از درون اثر بگیرید و از بیرون اثر بگذارید. رضا پهلوی اگر دست از سطلنتخواهیش بردارد می تواند در ایران جایی داشته باشد. او به نظر من پاسدار نباید گول چند نفر دور و بریهاش را بخورد که بهترین پست و مقامشان همان در اروپا و آمریکا ماندن است تا پیرشوند و بمیرند. رضا پهلوی باید یک انقلاب در خویش انجام دهد و پیرو اولین خواست خانودان پهلوی که همان جمهوری سکولار بود او نیز جمهوری خواه لاییس خواه باشد. زنده باد ایران
اول از همه باید به شما بگویم که من با کپی کردن نوشته گروه شاعر بیش از نهصد صد هزار بار و شاید بیش از چند میلیون بار تا این ساعت به صورت ایمیل و به صورت ذنجیره ای برای سراسر ایران فرستاده شده است. اضافه بر این به صورت دیواری و شبنامه نیز فرستاده شده. در خانه ها انداخته شده. در ضمن شما توجه داشته باشید که خمینی در ویدیوی زیر به خباثت خودش و سایرین اشاره می کند و می گوید کاری نکنید که مردم بله باطن شما پی ببرند.
https://www.youtube.com/watch?time_continue=242&v=Gqw83WNGcgc
همچنین من تو جه شما را به ویدیوی زیر جلب می کنم که در آن نشان داده می شود که خمینی شخصا چگونه با کودکان تفخیذ و وطی و دخول می کرده.
https://www.youtube.com/watch?v=NV_3OlmRyNs
منتظر خبرهای بعدی باشید. این صفحه ی شما و خصوصا نظران به صورتی عجیب در سراسر ایران کپی شده. ممنونم
با سلام در راستای پیچیدگی رهبری شما از قول من از جنوب شهر تهران با جدیت تمام به رضا پهلوی بگویید اگر راست می گوید که ضد این حکومت ضد بشری ست باید جمهوریخواه شود. بنده از یکی از فرماندهان سپاه شنیدم که جعفری در یک نشست بین فرماندهان و هفت روحانی گفته « زمزمه هایی در اروپا و آمریکا در جریان است مبنی بر دعوت از رضا پهلوی برای جمهوریخواه شدن، حتما شعور این بابا در این حد نیست اما اگر چنین اتفاقی بیفتد حتما ضربه اش فورا قابل کنترل نخواهد بود. عواقب مهمی را حد اقل در کوتاه مدت به وجود خواهد آورد، که نظام باید آماده آن باشد…» این موضوع از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. جناب رضا پهلوی به این سخن من گوش فرا دهیدو این اعلام اعلام مهمی ست. حرف کسانیکه شغلشان سلطنت طلبی و اپوزیسیون بازی ست را نخورید. باور کنید با چنین کاری سیلاب در لانه خوکان خواهید انداخت. بیشتر از این صبر تکنید. خوانندگانی که موافقند این نظر را کپی کنند و برای همه بفرستند. اگر چنین کاری انجام شود ضربه بسیار مهم بر پیکر این نظام ضد بشری وارد خواهد کرد. آقای فرهنگ قاسمی چرا شما در این مورد پیشنهادی نمی کنید. سخن من بسیار جدی ست. سلام بر ایران و ایرانی یکپارچه و لاییک و سکولار. بنده خبرنگار سابق روزنامه مهمی در ایران هستم.
دوست عزیزم «جمهوریخواه لاییک از جنوب شهر تهران» به شما گفتم که این آقای رضا پهلوی مرد میدان جمهوریت نیست. همچنانکه من و آن خانم به شما گفتیم این کار کار ایشون نیست. اگر کار ایشون بود معنیش این بود که اولا واقعا ایشون اهل اندیشیدن و مرد میدان بودن است، می بالیست تا کنون مهک دستش باشد که امروز در ایران البته گروه اندکی هستند که سلطنت طلبند اما اکثریت قاطع مردم جمهوریخواهند. از آنجا که نام پهلوی در ایران با بزهکاری و تبهکاری و تجاوز و غارت و آدمکشی حکومت اسلام ناب تبدیل به نامی آبرومند شده، حتما اگر رضا پهلوی اعلام کند که جمهوریخواه است زلزله ای در یرایر ایران به وجود خواهد آمد. که اگر این زلزله با کارآمدی و پشتکار همراه باشد عمر این حکومت به چند ماه هم نخواهد رسید. اما آیا اگر حتا رضا پهلوی هم بخواهد اطرافیانش چنین اجازه ای به او خواهند داد!!! در ضمن به سمع خوانندگان برسانم که آنچه را « جمهوریخواه لاییک از جنوب شهر تهران » از قول جعفری فرمانده سپاه پاسداران نوشته صددرصد درست است. بما بر این شاید برای رضا پهلوی روشنتر شده باشد که باید تصمیمی مهم اتحاذ کند و منتظر نماند. البته بنده میدان که چنین کاری را او نخواهد. اما به عنوان استاد پرنده که سراسر ایران از زاهدان تا کردستان و مازندران و یزد و کرمان را مینوردم به این شاهزاده پهلوی اعلام میکنم که مردم سراسر ایران جمهوری خواهند و نسبت به شما دوپستی هم دارند، شما با پشتوانه نان پهلوی می توانید کاری شایسته انجام داده و حتما اولین رییس جمهوری ایران شوید. مطمئن باشید که پیروز خواهید شد. بنده به عنوان مطلع به شما بگویم که حتا از درون همین حکومت پشتیبانی خواهید شد. اما آیا شما مرد چنین میدانی هستید؟؟؟ همسر من و دخترم خوشبینند!!! دامادم میگوید مرا نیز اضافه کن!!!
چنان سمی مهلک اسلام و حکومت اسلامی در رگ ایران و ایرانی تزریق کرده که نتیجه ی آن این سردرگمی ست. اپوزیسیونی به نهایت گسترده و به همین نهایت پراکنده. داشتم مقاله ی بلند بالای اکبر گنجی را می خواندم اما دیدم که به جای پیشنهاد راه حل دچار نبش قبر کرده. البته نبش قبر در جای خودش و اگر به خوبی انجام شود خوب است اما راه حل کنونی ما چیست؟ بدبختی بزرگ ما کجاست. آیا اصلا حکومت شاه با تمامی مفاسدش و معایبش با این حکومت ملایان رزل قابل مقایسه است؟ چرا بیراهه می رویم. آیا رضا پهلوی اگر دست از سلطنت طلبیش بردارد آدمی نیست که بتواند یک ائتلاف بزرگ به وجود آورد؟ آیا نباید به جای ترساندن مردم از سوریه ای شدن و عراقی شدن ایران به او نوید الگو شدن بدهیم. الگویی که بتواند مورد کپی کاری سوریه و عراق و افغانستان شود. من همه ی این نظرات را خواندم. همه ای نشان از نوعی درد دارد که باید دردبی رهبری خواند. رهبری با اقتدار و ادبیات و دموکراسی خواه کهپیش از همه تمامیت ارضی ایران را در مد نظر داشته باشد و دیگر اینکه در دام کیش شخصیت نیفتد و از کادری نیرومند برخوردار باشد. اینروزها هر کسی مدعی ست و برای خودش رسانه و رادیو تلویزیون درست کرده است. وزارت اطلاعات که در ایران به آن وزارت افتضاحات می نامند اینروزها در حال ساختن اپوزیسیونهای مختلف هم هست. زندانی سیاسی دروغین، حتا شکنجه دروغین برای پنهان کردن زندانیان واقعی و شکنجه های واقعی. من نیز معتقدم که باید از درون ایران همه چیز اتفاق بیفتد. در عین حال در تعجبم که به جای سخن گفتن با مردم و سازمان دادن آنها گروهی دست بدامان همین حکومت شده اند که برای نجات خودش برود با آمریکا مذاکره و مصالحه کند. باید از اینانی که بیانیه امضاء کرده اند که بی قید و شرط حکومت آخوندی با آمریکا مذاکره کند پرسید برای چه؟ در میان امضاء کننده گان شاخ شکسته گان چپی ای چون علی کشتگر و دروغزنی لچک به سری چون جمیله و شاید محسن کدیور و چون فاطمه حقیقت جو و اسلامیونی هچون عبد العلی بازرگان و کرباسچی که همه ی اینها در پرچم سوزی های آمریکا و اسراییل نقش داشته اند باندرولهای مرگ بر آمریکا و اسراییل باید از صحنه دی روزگار حذف شود را کرباسچی در زمان شهرداریش سراسر ایران را پوشانده بود. آما برای چه؟ تنها دلیلیش این است که تمامی اینها از یک حکومت جدید می ترسند. چرا که اکثریت قریب به اتفاقشان در قتلها در اعدامها و در سر به نیست کردنها در ازاله بکارتها در سرکوبها در اختلاس ها در مزخرفات و خرافاتی کردن مردم دست داشته اند. عباس عبدی… اکبر گنجی… محمد باقر قالیباف… سید ابراهیم نبوی فرماندهان سپاه…تمامیت سیستم آخوند که مراد همشان آن گردن زن بی رحم علی ست و آن زنک معصومه ابتکار… اینان همگی با دوستان امروز و دیروزشان در تمامی فجایع دست داشته اند و ترسشان این است که ورق برگردد و محامکه شوند. اینان در کمال بیشرفی و دروغزنی و اسلامیت خواهان دوران طلایی امامشان هستند. برای همین باید دروان شاه را تماما سیاه تر از آنچه بوده نشان دهند تا اندکی از سیاهی و بیشرفی و قتل و غارت و تخریب تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران زمین توسط خودشان و دوستانشان بکاهند. بنده به عنوان آموزگار تاریخ بر این باورم که ایران عزیز بعد از اینهمه تجاوز و قتل و شکنجه و تخریب مثل زنی هزار باره مورد تجاوز قرار گرفته دارد از سیاه چال اسلام ناب کمر راست کرده و بیرون می آید و قد می کشد. بر تمام ایرانیان آزاده و آزدیخواه است که با تمام وجود دست به افشای این دین پست فطرتی و بیشرفی بزنند و این پرسش اساسی را در وجدان ایران و ایرانی با هر زبان و هر قومیت برانگیزند که: اسلام چگونه به ایران آمده و چگونه مستقر شده و این یاوه گویان الله پرست از کجا می آیند؟ پاسخ به پرسش این است که: اسلام با سربریدن و زبان بریدن و تجاوز سیتماتیک به زنان و دختران بیوه شده و یتیم شده بدست سربازان پیامبر و علی و عمر بر ایران حاکم شده است. بر ایران و ایرانی ست که در یک تکان روحی و روانی وجدانی این کثافت مجسم را از پیکر ایران پاک کند. برای همین باید به جای این حکومت ضد بشری حاکم بر ایران این مردم و مردمان ایران زمین باشند که با نه تنها آمریکا بلکه با اسراییل و با تمامی کشورهای جهان وارد مداکره میشود. مردم ایران باید یکپارچه امنیت و آرامش را از ملایان و مداحان بگیرند. باید آنها جرات از خانه بیرون آمدن را نداشته باشند. باید مساجد را و حسینیه ها را و خانقاها را برای همیشه خالی کرد. و خالی گذاشت. هر کس باید پدر و مادر و خواهر و برادر و دختر و پسر و دوست و همسایه اش و همسایه اش در تاکسی را و رهگذر در خیابان را سر میز دبیرستان و دبستان و دانشگاه را از این وبای مهلک اسلام آگاه کند. باید این مرض مزمن را از بن کند. باید عمامه و چادر و روسری را از ایران محو کرد باید اندیشه آزادی و آزادیخواهی را در ایران و ایرانی کاشت و آنرا آبیاری و تغذیه کرد.باید به چادری و روسری دار گفت که او چادور و روسرش را انتخاب نکرده آنرا آن بیشرف بزرگ که با دختر بچه سه ساله عایشه تفخیذ کرده و در شش سالگی بر او وطی و دخول کرده بر او تحمیل کرده. محمد که برای پنهان کردن جنایت تجاوزش بر سر آن دختربچه شیر خواره بی نوا و بی پناه چادر و روسری و روبنده پوشیه و …می کشیده تا در قلندوشش مردان عرب حریص و چشمگران طمع نکنند. این است راهی که میتوان نه تنها این حکومت ضد بشری را فروپاشانید بلکه آنچه باعت نکبت ایران و ایرانی شده و هزار و چهارصد سال است که بی وقفه می کشد و میدرد و تجاور می کند و ازاله بکارت می کند و فحشاء مشروع می پروراند را برای همیشه از میان برداشت. و البته میدانم که دوران نقاهت این بیمار بسیاران خواهد بود. اما فرهنگ و شعر و ادبیات و تاریخ و تمدن ایران زمین قوت قلبی ست شگفت که نوید پیروزی حتمیمان می دهد. اگر این نوشتار را بر می تابید منتشرش کنید و خواننده می تواند آنرا کپی کند و برای هر کی می شناسد بفرستد شاید که ذنجیره ای از آگاهی پدید شود.
قرار بود این شعر تمام شود القصیده را می گویم. پس چی شد؟ من فکر می کنم که باید قدری پالایش شود. اما کار بسیار مهمی ست که بعد ار این نظام مقدس در تاریخ خواهد ماند.
جنابان گروه شاعر پس چه شد. قرار بود دستی ببرید و این کار را تمام کنید ما که جانمان به لب رسید. این القصیده کاری ست شگفت. گفته می شود در شب قدر سید سعید طوسی آنرا با صوت جلی برای پیغمبر دوران امام خامنه ای خوانده و بعد همه در حالتی جماع دسته بله دسته جمعی در سماع رقصیده اند و بر جدا مطهرشان ر…یده اند. البته من شجاعت و رشادت و جسارت و قدرت گروه شاعر را ندارم. در هر حال قرار است مداح اهل بیت این شعر را در حضور ولی امر و ولی عصر بخواند. قبلا مداحی در رسای هاشمی رفت اما جانی خوانده بود. گوش کنید: https://www.youtube.com/watch?v=jsKmO_qa0iM
با سلام شما راجع به دولت و پیچیدگی رهبری آن نوشته اید. و این روزها از لچک به سری و مجاهد بازی دوباره سخن به میان آمده و من که در این سازمان مخوف بوده ام حتا نام این تروریستهای آدمکش که به آدمکشی خود افتخار میکرده و اسنادش هست دچاره ترس و ارعاب می شوم. عجب گرفتاری بزرگی! مجاهدین تروریست و نگهبانان اتاق خواب صدام حسین و دو پسرش عدی حسین و قصی حسین و سه دختر رنا، و رغد و حلا بوددند و من خودم شاهد بودم و بسیجیان آدمکش این گرگان درنده ولایت و سپاهیان غارتگر و سارق و قاتل و ازاله بکارتگر هر دوطایفه از هم استفاده ابزاری می کنند. من به عنوان مجاهد سابق که اینک در شهر بی نام و نشان زندگی می کنم و حتا خانواده ام هم نمی داند کجا هستم اعلام می کنم که به حق مجاهدین در ایران هیچ جا و مکانی از اعراب ندارند. همچنانکه رضا پهلوی هم به عنوان شاه در ایران چندان اقبالی ندارد. اگر جچه آبرومند است! همچنانکه این گروه آدمخوار ولایتمدار بسیجی و پاسدار و آخوند و ملا و مداح هم جایگاهی ندارند و امروز باید گفت حتا امنیت هم ندارند. اگر واقعا مجاهدین خواهان ضربه زدن به این نظام هستند اعلام انحلال کنند. چرا که یکی از پایه های این نظام همین سازمان مخوف مجاهدین خلق است. بروید فیلمهایی را که اینان هنوز موفق به پاکسازیش نشده اند را ببینید. چرا که من اطلاخ کامل دارم که اینان در فکر پاک کردن تمامی اسناد مجازی تروریستیشان و اعمال آدمکشیشان هستند. بر ایرانیان خارج از کشور است که افتخارات قتل آمریکایی ها و اروپاییان مجاهدین و ایرانیان را افشاء کنند. زنبارگی مسعود رجوی و ازدواج ها و طلاقهای ایدئولوژیکی اینان را نظاره کنید انسان استفراقش میگیرد . واقعا خجالت آور است که هنوز کسانی حتا چندصد نفر دور این گروه تروریستی مانده باشند. آینده ایران آینده ای غیر ایدوئولوژیک است. زنده بادجمهوری لاییک ۱۰۰%! و اما اینان اینک پولهای یا مفت عربستان و دیگر کشورها را با دروغ و نیرنگ میگیرند. زمانی در سازمان بدنبال کسانی بودند که اگر ایرانی هم نیستند شیاهت به ایرانی ها را داشته باشند! برای همین گاهی تا چند هزار بلیط قطار را برای این استخدامیون می فرستادند تا آنها را برای یک میتینگ به لندن و پاریس و نیویورک و بروکسل بکشانند. مجاهدینی که از این گروه تروریستی جدا نشوند واقعا ایرانی نیستند. از قرار در راستای ترساندن مردم از سازمان مخوف مجاهدین ممکن است در بازار تهران و یادر مسجدی و یا نمار جمعه ای سپاه و بسیج و خصوصا اطلاعات سپاه بمب گذاری کند و عده ای از هممیهنانمان را به خاک و مخون بکشد. به همان گونه ممکمن است در یکی از شهرهای اروپا یا آمریکا مجاهدین به نوعی حتا با گول زدن کسی بمبی را در متینگ خودشان منفجر کنند و آنرا به گردن نظام بیندازند تا خودش را در برابر اربابانشان که خرجشان را می دهند و چشمشان را به کارهای قاچاقشان می بندند شیرین کنند. مرگ بر دشمنان ایران عمامه و لچک. زنده باد یک حکومت جمهوری لاییک صدردصد.
ای شاعر ای شاعران کارتان یگانه است. پس چرا به عهدتان وفا نمی کنید. تمامش کنید. بازخوانیش کنید
با سلام از کسانیکه نسبت به کار ما توجه کردند و گاهی هم توجهشان را بروز دادند. کسی بی آنکه بداند چه کسی و چه کسانی این کار را ارائه داده اند میگفت که شخص رهبری آنرا خوانده است! که البته اصلا بی ربط و بیجا نبوده و کسان دیگری نیز از بزرگان عارتگر آنرا خوانده اند. طبق خبری موثق القصیده بارها پرینت شده و منتشر. در هر اینهمه را نوشتم تا بگویم که سوگی اتفاق افتاده ب.د . وقفه ای افتاد که خب زمان کم کم سوگ را دور کرده و میکند و خانمها و آقایان بزودی در کار خواهند شد و القصیده ی پایانی را برای خواندن همگان منتشر خواهند. اما حیف است که نگویم غصه دل خودم و دیگران را بر تفرق و از هم پاشیدگی اپوزیسیون خارج از کشور. کسانیکه در خارجند حتما می باید که در این برهه از زمان ضمن تاثیر پذیری از داخل بر درون نیز تاثیر بگذارند اما این هم پارگی و تفرق گاهی انسان را مایوس می کند. از یاد نبریم بیماری جامعه خودمان را که همانا اسلام است. و همه غارت و تخریب و تجاوز و سصرقت و خرافات از این گنده دان بیرون می آید. در هر حال پوزش ما را بر این تاخیر بپذیرید
نمی دانستم که القصیده در سایت شما هم هست. هفته ی پیش یک اتومبیل روی پل حافط در راهبندان درهای اتومبیلش را از دو طرف باز کرد و چندین بسته کاغذ A۴ را روی پل گذاشت و آنگاه آهسته حرکت کرد. هجوم مردم به طرف این کاغذها فتوکپی شده عجیب بود. یکی از آنها نیز نصیب من شد. عنوانش این بود : القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده! من همان روز بدون اینکه بدانم منبعش از کجاست برای سایت زمانه نوشتم که بخش نظرات مربوط به بستن تنگه های هرمز روحانی منتشر شد. بعد همسرم خبرم کرد که القصیذه را در سایت شما پیدا کرده. خوب است این خبر منتشر شود. در ضمن کار بسیار جالبی ست. اما یک سئوال چرا نویسنده اش می خواهد عوضش کند؟
مطلب من در سایت زمانه این است: با سلام البته روزبه درست نوشته صدام نام جنگش را ام الحرب گذاشته بود. قذافی گفته بود که کاخ سفید را در آتش سیاه خواهد کرد. اتفاقات جالبی در تهران افتاده که در تاتریخ بینظیر است دست کم در تاریخ نوشته شده. قرانهای نیمه سوخته و نیمه سوخته در کوچه و خیابان تعرض به دهها مداح و روضه خوان و عمامه ای به آتش کشیدن چندین مسجد یا درب مسجد. امنیت زدایی از بیوت آیت الله. تمامی اینها نشان از آن دارد که که اگر ورق برگردد روحانیون و مداحها و تظاهر به مذهب در ایران جایگاهشان اگر نه نابود که بسیبار تننمگ خواهد شد. همه روحانیون متفق القولند که آنچه را کاتشته اند ثمره اش نابودیشان است. اتفاق بسیار جالبی که روی پل حافط در نیمه شب افتاده بسیار جالب است. بر بلندترین منحنی پل کسی در های اتومبیلش را باز می کند و آهسته چندین بلوک فتوکپی آ چهار را می گذارد و آهسته درها بسته می شود و حرکت می کند. آن اوراق دست کم صدها نسخه از شعری طنز گونه است زیر عنوان « القصیده الانتریه فی احولات رهبری علویه که در محراب بخود…» البته گاهی کلماتی بی ادبانه نیز در آن است اما شگفتی اینکه مردم مثل گوشت قربانی آنرا با خود می بردند. بنده هم یکی از آن را نصیب خودم کردم. در هر حال دیگر حتا شکی نیز در فروپاشی این حکومت نیست. و آخوندها در رجز خوانی سرآمدند. روحانی بحث سیاسی و دیپلوماسی را با رجز خوانی تعزیه یکی گرفته است. سرنگونیشان بزودی ست برای همین همشان یکی شده اند. از اول هم همشان یکی بودند. در ضمن شعار نویسی یک پا جلوتر رفته و مرگ بر اسلام و مرگ بر تشیع نیز بر شعارهای مرگ بر آخوندها و روحانیون و مداحها اضافه شده. البته کسانی این شعارها را کار خودشان میدانند تا مردم را برعلیه این شعارها بشورانند اما کسی نشوریده است.
پایان نقل قول از خودم
سر زمین ما در اشغال شغالان است. آنرا آزاد کنیم.
محمدهادی مفتح فرزند شیخ محمد مفتح که بدست اسلامیون رقیب کشته شد به ریاست مسجد امام علی هامبورگ نصب شد! اما صدور ویزای آلمان برای او دولت آلمان را با انتقاد شدید مردم و احزاب مختلف روبرو کرد. من از رنگین کمان و از تمامی ایرانیانی که در اروپا هستند درخواست میکنم اگر زبان انگلیسی و فرانسه و زبان آلمانی و حتا زبان عربی بلد هستند به آلمانها و اروپا یادآورشوند که هیتلر فرزند روحانی امام علی بوده! چرا که هیتلر در یهودی کشی و دیگردین کشی به گرد پای امام علی هم نمیرسیده حتا نوچه ی او هم نبوده! چرا که هیتلر و حتا فرماندهانش هرگز شخصا سر هیچ یهودی ای و دیگرباش و دیگر دینی را نبرید و نبریدند. خودش شخصا شیر گاز را باز نکرد، خودش شخصا هرگز یهودی ای را زنده سوز نکرد. در ضمن هیتلر هرگر خودش را نماینده الله روی زمین ندانست و با بچه شیرخوار هم عشق نورزید، هرگز ادعای امامت نیز نکرد.امام علی با همه این ادعاها طبق روایات خود شیعیان گردن ۹۰۰ نفر را فقط در یک روز از نماز صبح تا نماز عشاء برید. و چون این جناب آخوند مفتح امام سیزدهمش خمینی ست طبق گفته خود خمینی در حالی که پیامبر چشمانش را بر شمیر علی دوخته بودامام علی سر ۷۰۰ یهودی را در یک نیم روز برید . طبق تاریخ شیعه و سنی علی حتا سر حسنه دوست دختر پانزده شانزده ساله عایشه را نیز برید در حالی که آن دختر همچون مائده هزبری رقصان به سوی مرگ می رفت. اینهمه شناعت و بیشرفی و آدمکشی در تاریخ بشریت نمونه ندارد. خصوصا اینکه از روشنفکر و تاریکفکر و درویش و خانقاه چی و متفکر اسلامی همگیشان سرسپرده یکی از خونخوارترین و خشنترین امیران غضب تمامی تاریخند. برای من بسیار جالب بود که پریشب در منزل یکی از روشنفکرانی بودیم که خودش را لاییک میدانست او عکس سیاه و سفیدی را از علی در قاب کنار آیینه اش گذاشته بود. به او گفتم آقای دکتر شما در سوییس درس خوانده اید و شاگر آن مرد بزرگ بوده اید و آنهمه کتاب نوشته اید این عکس چیست. پاسخم داد که این عکس است و هر کس برداشت خودش را می کند. گفتم و آن شمشیر. گفت شمشیر عدالت است! …
من از ایرانیان ساکن آلمان تقاصا دارم تا این نوشته را به آلمانی ترجمه کنند و از صدر اعظم المان خانم مارکل بخواهند تا این مسجد را تبدیل به یک کتابخانه نماید و این مردک آخوند را بازجویی کند چرا که حتما ایشون ضد یهود و ضد بهایی و ضد مسیحی و ضد کافران و ضد بیخدایان است و آلمان که همانند ما زخمی فاشیسم است حتما باید متوجه باشد که شیعیان و سنی ها در صدیت با یهود بسیار پویا و کوشنده هستند. بنده خودم که شیعه زاده ام به عمق ضدیت اسلام با یهودیت و مسیحیت و کمافران و بهاییان آگاهم. جهان تا زمانیکه مسلمانان خواهان اجرای اسلامشان باشند و مجبور به رفورم اساسی و تصحیح قرآن بر نیاید آرامش و ثبات نخواهد داشت. برای رسیدن به آرامش بایداز روحانیون شیعه،سنی خلع لباس، خلع ید و شده مساجد و حسینه ها تعطیل شوند و تبدیل به مراکز علمی و فرهنگی گردند. این جنایت محض است که در یکی از دهات دور افتاده که من بودم در آنجا یک مردک نزدیک به نظام ضد بشر اسلام ناب آمده و یک مسجدی با عظمت ساخته تا بتواند در جای دیگری با نزدیکی به نظام مقدس کلاهبرداری کند ، اما در همان ده یک بهداری وجود ندارد، پیر زن نگونبختی که در اثر شستوشوی مغزی برای شفا به مسجد رفته بود در آنجا جان داده بود! آقای فرهنگ قاسمی آقای ایجادی چیزی به زبانهای انگلیسی و فرانسه در مورد علی و صدیهود بودن اسلام بنویسید. با تشکر
یکی از ۳۱۴ نفر
در تاریخ مثل همه جا کسانی راست می گویند و کسانی گاهی راست می گویند و گاهی دروغ، کسانی راست و دروغ را باهم می گویند، و کسانی فقط دروغ می گویند. این سایت راستگو ست. من البته این آدمها را نه دیده ام و نه می شناسم ولی این بانگ جرس را از میان روح این سایت می شنوم. اما حتما باید از جرات و تبهر و تدبیر این گرداننده و بنیان گذار و هم بنیاد نهاد این سایت فرهنگ قاسمی که بازهم من ندیده امش و فقط یکی از 314نفر معرفیش کردم و رفتم دنبالش و خواندمش و غورش کردم و…و اما شاید شاه بیت همه ی این سایت این قصیده باشد که به قول شاعری که جمع ماست با همه هولهاولکی نوشتن تمامی وضعیت کشور ما و گرفتاری دینی تشیعیش را بررسیده و مثل یک ترجیح بند در معرض دید و خوانش قرار داده است. شاید خوب باشد کسی و کسانی آنرا به صورت ضربی با موزیک بخوانند. حتما خوانندگان زیر زمینی داخل و روزمینی خارج می توانند این کار را بکنند. اما پیش ازآن خوب است که نویسنده گانش به عهد خود وفا کنند و آخرین روایت این کار بزرگ را ارائه دهند. پیش از این نیز در تاریخ ما شاعرانی از این دست بوده اند از عبید زاکانی گرفته تا سوزنی سمرقندی و تا ایرج و هالو و خرسندی اما اینهمه صنعت و صراحت و آهنگ و موسیقا در هیچ جایی ندیده ام. در ضمن ایرانیان خارج از کشور باید نوشته « یکی از ۳۱۴ نفر » وقع نهاده و در معرفی محمد پیامبر و امام علی به عنوان یک ضد یهودی که در تاریخ نمونه ندارد و هم عنوان بچه بازان فرقه ای که مذهب شد کوشا باشند. و این درست است که حتا هیتلر و استالین و موسیلینی به پای علی نرسیده و شاید در تاریبخ کسی به پای او در آینده هم نرسد. صبر ایوب بباید پدر پیر فلک را …..که دگر بار چون او آدم خونخوار بزاید.
اردیبهشت 31, 1397
نامهی رضا ملک از زندان اوین را حتما بخوانید!
حججی قربانی حماقت عوامل علی خامنهای شد
«غلامرضا مکعیان» مشهور به «رضا ملک» زندانی سیاسی محبوس در بند ۴ زندان اوین که پیشتر «معاون تحقیق و بررسی» وزارت اطلاعات در دوران علی فلاحیان بوده و در پی افشای برخی مستندات قتلهای زنجیرهای برای نخستینبار به زندان افتاد، در نامهای که برای انتشار در اختیار «آمدنیوز» قرار داده، از هجوم ده تن از مأموران برای حضور اجباری در دادگاه، دادگاه یک و نیم دقیقهای خود، مشاهداتش در زندان و راز قتل محسن حججی پرده برداشت.
به گزارش «آمدنیوز»، آقای ملک در بخشی از نامهی خود مدعی شده است: «محسن حججی یکسال و نیم در سوریه و در پشت جبههها توسط داعش تحت نظر قرار گرفت، بدون اینکه در جبهه بجنگد! سپس برای چک نهایی او را با کمربند به ایران فرستادند تا او را که به صورت نفوذی فرستاده شده بود چک کنند و چون او بدون انفجار در کاروان اربعین، عکس یادگاری گرفت و کاملا از نظر داعش سرخ بود، نبایستی مجددا اعزام میشد. ولی طائب خونریز و سردار جنایتکار که در سرکوبهای داخلی به مدالهایی از طرف خامنهای نائل شده بودند به اصرار بار دیگر او را به سوریه و داخل داعش فرستادند. اینبار داعش نه تنها سرش را، که تمام بدنش را قطعه قطعه کرد و در کیسه برای خامنهای فرستاد.»
متن کامل نامهی «رضا ملک» از بند چهار زندان اوین را با هم میخوانیم:
به نام خدا
زندان اوین بند ۴، میدان جنگ ظالم و مظلوم، ملت شریف، جوانان بیدار دل ایران زمین درودتان باد.
امروز زندانیان سیاسی اوین همدوش شما در قیام سرنگونی رژیم فاسد و مظلومستیز، همچنان سیاهی حاکم به سلولها میجنگند و قربانی میدهند. در مورخه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷، گارد زندان به تعداد ۱۲۰ نفر در هجوم به بند ۴ چیزی نمانده بود تا جنایتی دیگر بیافریند. این هجوم ناجوانمردانه فقط در مقابله با اراده آهنین فردی صورت گرفت که حاضر به تمکین در برابر ظلم و بیدادگری حاکمان خونریز زندان نمیگردید.
عزیزانم،
این حقیر و پایدار حرمت خون جوانان شما را که ۱۵ سال تمام در زیر زنجیرهای ستم و شکنجههای قرون وسطایی تحمل ظلم و شکنجه و حبس نمودهام، قرار بود بار دیگر به بیدادگاه انقلاب ببرند. از آنجا که حقیر بدون همراهی وکیلم خانم ستوده حاضر نبودم در جلسه بیدادگاه شرکت نمایم، بیش از ۶ بار از دستور اعزام امتناع نموده و فشار زندان را تحمل نمودم. ولی با حکم شدیدالحن قاضی مقیسه در شعبه ۲۸ که بارها از او احکام ظالمانه دریافت کرده بودم، زندان اجبار داشت مرا به زور اعزام نماید. از آنجا که بایستی با زور اعزام میشدم از صبح زود ابتدا رییس زندان جناب دکتر سلطانی را به سالن زندان اعزام نمود تا مرا به رفتن متقاعد نماید. او چون نتوانست، لذا سرهنگ رییس قرارگاه و رییس بند به همراه ۱۰ نفر از گارد ۱۲۰ نفره اعزامی به بند ۴ به اتاق من آمدند و پس از نیم ساعت صحبت که بیشتر توسط من برای آنان از ظلمها و شکنجهها سخن گفته شد، اقدام به خشونت برای اعزام من نمودند.
گارد زندان برای جلوگیری از فریادهای «مرگ بر خامنهای» من و جلوگیری از تحریک ۷۰۰ زندانی محبوس در اندرزگاه ۴ که احتمال قیامشان میرفت، آماده حمله شدند. از لحظه نخست که اقدام به انتقال خشونتبار من نمودند، فریادهای «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنهای شکنجهگر»، «مرگ بر خامنهای»، «مرگ بر یزید زمان» که صدها بار تا لحظه انتقالم به اتومبیل ادامه داشت، تمامی افراد ۳ سالن را علیرغم حکومت نظامی در سالنها، اتاقها مثل سگ از من میترسیدند و اینگونه بود که با حضور ۴ نفر مسلح به شوکر و اسپری با دستبند از جلو به داخل به اتاق مقیسه بردند. مقیسه برخلاف دو دادگاه قبلی که با فحاشی و اهانت از من استقبال کرده بود، اینبار دستور داشت در کوتاهترین زمان و با کمترین الفاظ سرم را ببرد.
در دو دادگاه قبلی او با دادن ۳ سال حبس و ۵۰ ضربه شلاق و با فحاشی که متقابلا با کلماتی مثل «آخوندک شپشو» مقابله به مثل کرده و به او برای خفه کردنش حملهور شده بودم، اینبار در سکوت کامل برگزار شد.
بد نیست بدانید ۳ سال حبس و ۵۰ ضربه شلاق را برای شهادت به قتل زهرا کاظمی توسط ملعون مرتضوی به من داد. در حالی که اخیرا دادستان تهران و وزیر اسبق اطلاعات به محاکمه او به اتهام قتل زهرا کاظمی شهادت دادند. بگذریم.
در این بیدادگاه مقیسه تنها یک سوال از من کرد که بدون پاسخ و بدون حضور وکیلام خانم نسرین ستوده تنها حدود ۶۰ تا ۹۰ ثانیه بیدادگاه به طول انجامید. یعنی کل زمان انجام محاکمه بین یک تا یک و نیم دقیقه به خود اختصاص داد و در مقابل هر سه سوال و آخرین دفاع منشی نوشت: «متهم سکوت کرد». آری این بود ماجرای محاکمه بیدادگاههای خامنهای بنا به عنوان مجرمیت، تبلیغ، تشویش، اهانت، درود بر زندانیان سیاسی.
آیا روزی هم باید مصدقها به پا خیزند و کاشانیها باید خیانت کنند تا گاز ملی گردد؟ آیا ملت ایران میدانند زیادهخواهان، اشغالگران و حاکمان ظالم، چگونه جوانان ایران را به مسلخ سوریه قربانی کردند تا چند صباحی بیشتر به ملت ایران حکم برانند؟ آیا میدانید «حججی» چگونه قطعه قطعه شد؟ او یکسال و نیم در سوریه و در پشت جبههها توسط داعش تحت نظر قرار گرفت، بدون اینکه در جبهه بجنگد! سپس برای چک نهایی او را با کمربند به ایران فرستادند تا او را که به صورت نفوذی فرستاده شده بود چک کنند و چون او بدون انفجار در کاروان اربعین، عکس یادگاری گرفت و کاملا از نظر داعش سرخ بود، نبایستی مجددا اعزام میشد. ولی طائب خونریز و سردار جنایتکار که در سرکوبهای داخلی به مدالهایی از طرف خامنهای نائل شده بودند به اصرار بار دیگر او را به سوریه و داخل داعش فرستادند. اینبار داعش نه تنها سرش را، که تمام بدنش را قطعه قطعه کرد و در کیسه برای خامنهای فرستاد. در واقع حججی قربانی حماقت عوامل خامنهای گردید. بیخود نبود که در مراسمات او خامنهای برای دلداری خانوادهاش شرکت کرد.
در زندانها نیز بیماران در وضع اسفناکی به سر میبرند. مرگ و میر بسیار زیاد است. ظرف یک هفته دو نفر فقط در بند ۴ سالنهای یک و دو به خاطر اعزام نکردن به بیمارستان فوت نمودند. یک بلوچ سنی ۵ ماه است به خاطر زمینخوردگی و شکستگی دست به بیمارستان اعزام نشده، خود من به علت شکنجهها و نقص کمر به شدت از سیاتیک رنج میبرم و حتی پزشکان دستور اعزام را کتبا نوشتهاند. ولی مسئولین زندان و حفاظت از اعزام ممانعت میکنند.
از طرفی مرتبا عوامل حفاظت وزارت اطلاعات، عوامل اطلاعات سپاه و عوامل اطلاعات امنیت ناجا در قالب زندانی به اتاقم در سالن ۲، بند ۴ رفتوآمد میکنند. به علاوه چند مزدور جایزه بگیر و بزهکار را برای آزار و گزارشدهی از موقعیت من در اتاق گماردهاند به طوری که دیگران مرتبا به من تذکر میدهند مراقب خوراکیهای خود باش، زیرا ممکن است آنرا مسموم کنند. تازه این علاوه بر دوربینهای اتاق، سالنها و هواخوری است.
۹۶/۱۲/۲۶ برای سومین بار برای تشکیل بیدادگاه احضار شدم که از رفتن امتناع کردم. بیدادگاه شعبه ۲۸ مقیسه ملعون که قبلا ۲ بار از او حکم گرفته بودم؛ «اشد مجازات». دلیل نرفتنام هم آن بود که دادستان تهران از پذیرفتن وکیلم خانم نسرین ستوده امتناع کرده بود. لذا بدون وکیلم حاضر نشدم به بیدادگاه بروم.
مقیسه قاضی خبیث و بد دهنی است که در واقع سمبل اسلام ناب محمدی من درآوردی ولایت مطلقه فقیه است. هر دو بار هم در پاسخ اهانتهایش به او «آخوندک شپشو» و «خبیث» اطلاق کرده بودم و در درگیری برای خفه کردنش به او حمله کرده بودم که اگر محافظینش با شوکر و اسپری وارد اتاق نشده بودند، این خبیث را خفه میکردم و امتی را نجات میدادم.
او در ۲ پرونده جمعا ۳ سال حبس و ۵۰ ضربه شلاق به من داده بود که چرا گفتهای زهرا کاظمی با ضربات سعید مرتضوی در بند ۲۰۹ به شهادت رسیده؟ در حالی که اخیرا همین مشاهدات و اظهارات من که در ویدیویی برای «بان کی مون» دبیرکل ارسال شد و در یوتیوب نیز موجود است، مورد تایید وزیر اسبق وزارت اطلاعات و دادستان فعلی قرار گرفته است. آری، این است اسلام ناب محمدی جعلی.
ولی جعلی نیست واقعی ست
سید علی خامنه ای جنایت کاری ست که به زودی توسط دوستانش سقط خواهد شد. مردم ایران برای درآوذردن دمار از روزگار مداحان و طلبه ها و آیت الله ها و نزدیکان به رژیم ثانیه شماری می کنند. اکثریت قاطع این بیشرفان فرزندانشان در انگلیس و آلمان و آمریکا خانه و مستغلات خریده اند و در حال خریدن مدرک هستند. آینان مترصدند تا به زودی به فرزندانشان بپیومندند اما باید تا آخریم میلیارد ممکن را برای فردا و فرداهای پرزرق و برقتر بدزدند. آری بدبختی و هم خوشبختی این مردم را می شود در همین مقاله و در همین نظرات و در همین سایت دید. ممنونم ازت که به من معرفی کردی! بدبنه ی پاسداران و ارتشیان باید بیدار شوند. هر سرباز و هر پاسدار باید مغز یک آیت الله و روضه خوان و مداح و طلبه ر ا نشانه رود. من با آن کس که این نظر را نوشته موافقم. بزودی اتفاقاتی مهمی رخ خواهند نمود. اهل بیت خامنه ای را باید نابود کرد. پاسداران و بسیجیان باید به مردم بپیوندند. فردا خیلی دیر خواهد شد همین امروز باید این مهم را انجام داد. نباید گول خورد ملایان شیادند و ممکن است وانمود کنند که از رژیم بریده اند نباید باور کرد. معنای واقعی یک روحانی یک آخوند یک مداح بیشرفی ست شما بروید به تک تک کلمات و ژستها و حرکات این روحانی که شما مردم را خر کرد و رفتید بهش رای دادید توجه کنید تا بفهمید که اتفاقی افتاده. تا بدانید که یک آخوند در تزویر و ریا همتا ندارد. تازه این چنانکه خودتان رفتید و بهش رای دادید بهترین آنها ست. بر جوانان هر محله است که روحانیون و طلاب و م داحان را زیر نظر داشته باشند. ناگهان همه چیز فرو می ریزد نباید گذاشت یک نفرشان قسر در رود. نه خودشان و نه فرزندانشان. آگر آنروزها آخوندها و مد احان و طلبه ها پدران ما را بر علیه سینماها برشوراندند و به آتش کشیدند اینبار نوبت به مساجد و حسینیه ها ست تا ما به آتش بکشیم. و حالا بروید سخنان این بیشرف مزور و حیله گر را ببیند و از از نخ ریشش و لبخندش دریابید چقدر بیشرف است:
https://www.youtube.com/watch?v=8U9sAZQgbRk
جاوید هستم از دوستان دانشجو و هم ساندویچ فروش در یکی از میدانهای تهران
دوستان این آدرس را برایم فرستادند این صفحه را تماما خواندم. در تمامی سایتها یگانه است. آگاه باشید من ستوان نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی هستم. ملی گرا بوده و هستم. امروز با نسبی دانستن فساد زمان شاه نسبت به امروز که دریایی است نسبت به آنچه در زمان شاه قطره بود. اما ما درست در سال ۹۷ همانند سال ۵۶ و ۵۷ هستیم. سرنگونی حتمی ست. به نظر من بزودی سربازانی ناگهان وارد اتاق فرماندهان خواهند شد. پاسدارانی وارد بیوت آیت الله ها خواهند شد. گوش به زنگ باشید! ممنونم دال دوستداشتنی
آقای فر هنگ قاسمی بله بسیار پیچیدگی دارد رهبری جامعه ی ایران. ولی یک پرسش ار کنج ایران آیا شما نمی توانستید در امضاء «بیانیه ۴ حزب اپوزیسیون درباره روابط ایران و آمریکا » بگنجید؟ در ضمن سایت شما فیلتر است و خوب است که شماهم پیشنهاد فیلترشکن بدهید. با تشکر س بیات
آقای فرهنگ قاسمی کارتان درست است اما کافی نیست! نوعی منزه طلبی در کارتان پیداست. مـٍن مـٍن کاری و در قیر شناکردن در کارتان هویداست. امروز دیدم که پاتریک بختیار از رضا پهیلوی پشتیبانی کرده و او را رهبر مبارزات مردم نامید. باید بدذانید که سیاست تهی پذیر و خلاء پیر نیست و فورا کسی این خلاء را پر می کند. برای همین دلنگرانی دوستمان س بیات را تکرار می کنم. من البته با رضا پهلوی به عنوان یک انسانی که مسئول کارهای پدرش نیست مشکلی ندارم. و حاظرم به عنوان اولین رییس جمهوری لاییک به او رای بدهم. اما مشکل من از آن زمان آغاز می شود که بخواهد دوباره شاهنشاهی را در ایران مستقر کند. برای همین باید فکر یک ائتلاف بزرگ بود برای برقراری یک جمهوری تمام عیار. به نظر من شما به عنوان یک ملی گرای لاییک و جمهوریخواه باید یک جلسه برقرار کنید و از همه ی ایرانیانی که در فکر ایرانی آزاد و آباد و دموکراتیک و لاییک و جمهوریخواه که خواهان ایرانی یکپارچه هستند دعوت کنید تا بیایند و هرکدام نظرات خود را بدهند و در پیاان بیالنیه ای نیز داده شود. در این میان تنها گروهایی که نباید دعوت شوند تجریه طلبان و فدرال طلبها هستند. حتما این کار خرج دارد اما شما باید از ایرانیان خارج از کشور با هر سطح درآمد درخواست کنید تا هزینه ی این کار را اعم از تهیه سالن و احیانان مسافرت ساستمداران و اندیشمندانی که نمی توانند خرج مسافرتشان را بدهند تامین کنند. درضمن باید از اینکه هرگز رضا پهلوی اقر ار به سلطنت طلبی نبوده استفاده کرد و او را نیز دعوت کرد. اگر کمکاری کنیم بهایش بسبیار سنگین خواهد بود. شعارهای امروز ایران نباید مصادره شوند! با تشکر از تهران
در ادامه نوشته واو جیم من به رضا پهلوی پیشنهاد می کنم که جمهوری خواهی خودش را اعلام کند. مردم ایران به کسی روحت شاد میگویند که او اولین زمانداری آینده ای بود که به قدرت رسید و بعد با دسیسه انگلیس و شاید به خاطر زمینه و زمانه ی انروز شاه شد. امروز اگر رضا پهلوی اعلام جمهوریخواهی کند نه تنها طرفدارن سلطنت طلبش را از دست نخواهد داد بلکه به عنوان کسی که تمامی جمهوریخواهان را نیز دور خودش جمع خواهد کرد ما را وارد مرحله ای عطیم از جنبش مردمی خواهد کرد. در غیر این صورت درخشش انقلابی که در راه است به عقب می افتد. در ضمن من با تمام احترامی که برای بختیار دارم از پاتریک بختیار که اصلا از درون ایران خبری ندارد تعیین تکلیف نکند. ایشان خوب بود از رضا پهلوی چنین درخواستی می کرد. درخواست اعلام جمهوریخواهی از سوی رضا پهلوی ضربه ای جبران ناپذیر بر پیکره حکومت اسلامی و سایر تروریستهای ضد ایرانی ای همچون مجاهدین خلق و تجزیه طلبان خواهد زد. واقعا آقا رضا پهلوی چنین کاری را بکن و در تاریخ ایران جاودانه شو. تاریخ مصرف شاهنشاهی، سلطنت، پادشاهی و حکومت اسلامی باهم در ایران به سرآمده است. زنده باد جمهوری لاییک ایرانی که در آن صدای ملا و آیت الله و مداح و مسجد برای همیشه فطع شود و رییس جمهورش بر قانون و ایران قسم بخورد و نه کتابی که دستوالعمل قتل و جنایت و ضدیت با زن است. زنده باد ایران و جمهوری لاییک و سکولار
امروز کاری بکنیم فردا بسیار بسیار بسیار دیر است. همچنانکه چهل سال وقت گذاشتیم تا بدانیم اسلام تعفنکده ایس
سلام آقای فرهنگ٬ دوستان خبرم کردند که دوباره سخنی از القصیده به میان آمده و دیدم که درست است. و کسانی خواهان آن هستند.این جمله را اضافه کنیم که همه بدانند که این القصیده بسیار موذرد علاقه ی مردم است. و گاهی کسی از ما می پرسد که ایا آنرا دیده و خوانده ایم! در هر حال مثل توپ صدا کرده. من فکر می کنم که با چند تصحیح که من بر آن وارد کردم کار القصیده تمام باشد. بدانید که این القصیده به صورت ایمیل هزاران خواننده دارد. و از آنجا که نویسندگان و سرایندگانش پنهان نامند بنابراین در پی شهرت هم نیستند و فقط در راستای آزادی تمام عیار کار می کنند و سودایی به جز آزادی و دموکراسی و دگم شکنی و تابو فکنی ندارند. بنا بر این با اضافاتی و افاضاتی القصیده را براتان می فرستم. شاد و تندرست و آزاده هستید بمانید و باشید. امیدوارم کسی این شعر را با آهنگ -مثلا با تنبک- بخواند و اگر تصاویری هم برایش درست کند حتما ملیونها نفر آنرا خواهند خواند. من خود دوستانی را خبر خواهم کرد که انها نیز دوستانی دارند و همین طور تا بینهایتی در راه…
خانم الف شین
القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده
این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید٬
رید و تو نگا کن!
تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید٬
رید و تو نگا کن٬
رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
از خشم بگریید!
با هق هق گریه،
انگشت سبابه را علم کرد،
در تو گهش مثل قلم کرد!
الله رو رقم کرد!
انگشت به دهن کرد
با مزمزه کردن٬
اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا رید!
تو خوب نگا کن
یاد انبیا بود
با حفظ هویت به سر شخص خدا رید!
حتا خود الله، در عرش، از ترس،
بلرزید و به آیات خودش رید،
این رهبر فی الارض،
بر تربت پاک انبیا رید ٬
وآن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
با وطی به تفخیذ با دخترک شیر،
با آن کفن پاک مطهر٬
که مزین به آیات خدا بود٬
و نجاسات همه امت اسلام،
با گفتن صد بار، ولاکن٬
از خنده به خود رید و
بعد از دو سه تفخیذ،
اونجا رو نمود لیز،
هم وطی و دخول کرد،
هم پاره و پوره،
طفلک رو ملول کرد،
عمامه به سر بود،
رو بچه شیر خوار
چون رسول اعظم
رهبری دمر بود،
چون که او دختر بود،
لعبت رهبر بود!
***
آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
وقتی که میخندید٬
وقتی که می خندید و به خود رید٬
***
عمامه اش افتاد درون گه و غلتید٬ و
رهبرم بیفتاد، هی غلت و واغلت زد
صد بار بقلتید!
تو بشمار
عمامه رو برداشت!
عمامه تبرک با بوی خوش گه٬ مالید به پیشانی٬
چون چادری از گه٬
عمامه به سر کرد٬
عبای گه اندود٬
با عطر طهارت٬
تیمم غایط
با مسح و تلمس!
با ذکر و تلمذ،
آن دختر شیر را در زیر بغل کرد،
او عزم سفر کرد٬
***
ریشش به ملات گه صد روزه حنا کرد!٬
بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
***
در٬ آستانه ی در بود!٬
عزاییل ٬
کتا– ئب آقا، هم نایب آقا با نره خری لخت٬
با آلت کلفت٬
آهیخته و زمحت!٬
سید سعید طوسی با نره ی خر جفت٬
شمشیر بدست و ٬
هم زره به تن داشت٬
زان میر غضب خان٬
آن سارق خیبر، قاتل قریضه،
یک سر بریده، عمر ابن عبدوود کافر،
در زیر بغل داشت!
***
چیزی نه که کم داشت!
شمشیر لای دندان٬
فندک توی دستش٬
چشما رو می سوزوند!
سطلی ز گه ناب٬ با آب قاطی کرد!
همچون آب زم زم هی قرقره می کرد،
غلپ و تلپ کرد
***
پنهان نتوان کرد٬
ارضای رضا بود٬
این کار خدا بود!٬
رهبر پا رو وا کرد٬
حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
در اونجای رهبر تا دسته که جا کرد٬
هی اوk جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
روده آویزون بود، هم چکه ی خون و، گاهی آبریزون بود،
هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
قاه قاه می خندید
دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
شلپ و شلوپ بود٬
آقا در میون بود٬
دستاش رو زمین بود!
اینها یه نشونی٬
از عالم غیبه!
***
این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
تفخیذ چه گویم! وطی است و دخول است،
با بچه ی شیرخوار،
در حال رکوع است،
یا سجده به زور است!
***
او اصل لواط و٬
معنی فساد است٬
این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
بچه های مردم، تازه نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
انزال و نزول است٬
***
گاهی فاعل، گاهی مفعول٬
گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
اصلش اینه که دمر بود
کپلش مثل قمر بود٬
کمرش مثل فنر بود٬
اما اینبار رهبر ما٬
از خوش هم بی خبر بود٬
اینبار حاج سعید طوسی،
چشم و هوشش تو عقب بود،
اون موقع که ده سالش بود
دست و زانوش رو زمین زد٬
هی اون بالا و پایین کرد٬
رهبر ما رو سوار کرد٬
ماه – تو آسمون نگاه کرد!
رآقا می رفت و می اومد،
تا که خودش رو خراب کرد،
تا که آباد آباد شد،
بعدشم موعضه ها کرد!
***
گاهی که این روی اون بود٬
گاهیم این توی اون بود٬
گاهیم این زیر اون بود!٬
گاه لب و لوچه ی رهبر برا ارضا اویزون بود٬
***
توی چاررای ولی عصر،
رهبر ما نگرون بود!
گاهی اینور رو نگاه کرد،
گاهی اونور رو برانداز،
ناگهان از توی چارراه،
سروصدایی بلند شد،
آقا هی دولا و راست شد،
قد و قامت رو نگون کرد،
دست خود رو سایبون کرد،
همه سربازای گمنام،
همگی پاک و مطهر،
همگی عطر معطر،
همگی سیل تبهکار،
از چهار تا سوی تهران
مثل گرگای لاکردار،
دستا هی رفت توی شلوار،
شلوار آقا رو میگم،
اینا آقا رو دوشیدند،
از پشت فرو کردند از جلو مالیدند،
ابن ملجمای دوران،
در مدبر آقا، چون نیزه باریدند،
***
این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
بیچاره الاغه٬
کارش کار زار بود٬
تا که میدید که کسی نیست!٬
گاهی وقتام که کسی بود
گاهیم رو الاغ بود٬
خیالش راحت از این بود!
که توی راه خدا بود
با اینیم که چلاق بود٬
رهبر ما رو براق بود٬
***
این رهبر فرزانه ی ما تو دردسر بود،
تو -چهار – راه محشر بود٬
رهبر دربدر بود
شلوارش کشیده – پایین٬ قمبلش زیر تشر بود…
***
ناگاه بشد رعدی و برقی٬
تو یکی از راه ها،
تاپاله زدی٬
تا – پاله ی زدی
این نور خدا بود٬
حاج محمود ما بود٬
احمدی نژاد بود٬
با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
پرچم لا لا لا
مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال!
آقا کرد قار قار:
« اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
این کار ما نیستش!
کار اجنبی هاست٬ …
ناگاه آقا گوزید٬
چرت امام عج تو چاه ثارالله، جر خورد دوباره، شد تیکه و پاره!
چرت آقا پاره،
گردید دوباره!
***
ناگاه عیان شد٬ یک سیل تبه کاران از راه رسیدند٬
آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
از عقب فرو کردند٬
از جلو مالیدند٬
با هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
عربده کشیدند!
هر کدام از یک سو آقا رو گاییدند!
ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
از راه دگر نیز چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
سر دسته ی آنها ذلفقار بدست بود٬
با فرق شکافته هارت و پورت می کرد!
زرت و زورت می کرد!
***
ناگاه یکی اف ۱۶ چون فیل هوا شد،
نشئه گی رهبر از ایشون جدا شد
با این هواپیما٬ برق از ماتحت رهبر، چون وحی جدا شد!
سکوتی سنگین چون سرب بپا شد٬
وقتی که طیاره رفت، دو باره غوغا شد.
این سیل شغلان زوزه ها کشیدند،
برا دشمن نابوده شاخ و شونه کشیدند،
***
احمدی نژاد امد با نور الهی!
دور سر او گه بود بود چون طوق ولایی٬
خمپاره بدست و -هم بمب به کف بود٬
پرونده ی آقا زیر بقلش بود،
از شمر بدترتر٬
از کرب و بلا بود و
در راه نجف بود، با کوفه به کف بود!
یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر٬
قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
آن فنر اعجاز٬
رهبر جا خالی داد!٬
چپیهیش رو علم کرد!
انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
برا ترسوند مردم٬ هی اونو تو دهن کرد٬
هی لیس و والیس زد٬
هی عره و تیز کرد!
چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
هر چند که الاغ بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
یک خر رو الاغ بود!٬
می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
آما چه الاغی!٬
یه الاغ لخت و
نره خر داغ بود!٬
با عشوه و ناز بود…٬
گاهی خر رو امام و گاهی زیر الاغ بود٬
***
آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
آنگاه بترکید٬
آیات خدا ریخت درون ره رهبر
رهبر چو بلیزید٬
یا اینکه بلغزید ٬
تا دسته بلیسید!٬
نا گاه بگوزید٬
گفت اینکه ترقه ست
پس بمب کجا بود؟؟؟
آن رهبر سابق از حماقت این، رهبری فعلی، در قبر بخندید
قاه قاه به خودرید
دریا؟ چه بگویم٬
گهستان الا بود٬ از صفا تا مروه
چون سنگ سیا بود
بحری زه گه ناب٬
عرفات آقا بود٬
***
از عشق خدایی٬
رهبر ولایی
خناس مخنث٬
این رهبر یکدست٬
وارونه و سر مست٬
رهبر شده بی تاب٬
قواص خدا بود!٬
رقاصه ی شیطان
در حال ریا بود!
این ترقه بازی کار انبیا بود!
***
رو منبری از گه فتوا رو صادر کرد،
اختیار آتش رو، تقسیم سپاه کرد
بسیج رو صدا زد:
ای بسیج نازم، سپاه سرفرازم
اسراییل و ول کن، آمریکا ررو رها کن،
انگلیس خبثه،
زنها رو نگاه کن، روسری کج رو، هم حجاب بد رو،
با شمشیر راستت،
اونو روبرا کن،
زنها رو بترسون،
برا ترسوندن اونها سگها را رها کن،
رهبر رو رضا کن!
رهبر رو خدا کن
***
بهر سفر حج در راه خدا بود٬
تنگی بگرفتش٬
هرچند گشاد بود!
رهبر سر پا شد٬
با یاد خدا شد٬
رهبر چو بریدند٬
آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
از راه رسیدند٬
اول بو کشیدند٬
آنگاه چشیدند٬
با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
یا اینکه خلیدند٬
آنگاه لیسیدند٬
اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
اسرار عجیبی بود،
مکنون چو الف لام!
هم ذالک و لا ریب!
این فیض عظیما را٬
این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
اکمل شده این دین٬ ملیون ذکر کین٬
با دشمن ملعون٬
امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
آن صاحب این عصر ناگه شده بیدار!٬
با چرت پریده٬
پیغمبر تکفیری قرآن جدیدش را گرداند پدیدار٬
همچون اونجای رهبر٬
چرتش شده پاره!
***
آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
لاهوتی بی غش ٬ با عشوه ی مهوش٬
او آمده با کش٬
با شلوارک داغ!
شمشیر برنده در دست درنده٬
گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
با نره خری داغ٬
با آن ذکر شق
با فتنه ی اکبر
با سید مظلوم٬
با دریایی از خون
با عامی مغبون
با سپاه غارت
با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
با طالب حوزه٬
با طالب فیضه٬
خون تا زیر بیضه!
الامان به پا شد!
بیداری اسلام!
خونها به زمین ریخت٬
اسلام احیا شد!
اسلام آدمکش سیراب ز خون بود٬
سیرابتر خون شد!
***
ای دنیای آزاد بر خیز و بپا شو!
این میر غضبها را تو خلع سلاح کن!
این دنیای بیداد٬
را از ظلم رها کن!
دنیا پر بغض است٬
و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
از ظلم تو: اسلام!!٬
فریاد و دو صد داد
فریاد! و فریاد!!٬
***
آی خدای واحد!٬
نحسی شریعت٬
نحسی شرایع٬
اینک تو نگا کن
این مردم ایران٬ گردیده مهیا
بر زیسیتنی نو!٬
الگوی نوینی انداخته در راه
هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
بی رهبر لووواط!
بدون ولایت٬
تفخیذ و فقاهت٬
هم با من و با او
با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
هم٬ با زن و هم مرد٬
هم پیر و جوانان٬
در راه بهاران٬
در راه نوینی٬
چون سیل خروشان
ماییم در ایران!٬
ماییم در ایران!
والسلام.
ای ایران به هم بپیوند. اینقدر متفرق تظاهرات نکن. ای تهران شروع کن تا سراسر ایران به خیابان بیاید
امروز کشور عزیز ما ایران در یک سردرگمی حاد به سر می برد. امروز مردم ایران جانشان به لبشان رسیده. امروز در عین سرگردانی خشم و بغض و کینه ی که به این حکومت در سینه و گلویشان است در انتظار انفجار مانده است. این سردرگمی همانا به خاطر نداشتن یک فرماندهی اپوزیسیون و اتاق فکر واحد است تا بتواند آنها را بسوی یک ایدآل ره بنماید. من به عنوان کسی که گاهی نظری داده و این نظر طبق یک روئیت هر روزه و خصوصا سه روز در هفته و الان نه سال است که از شهر ری تا تجریش و شمیرانات مسافرکشی می کنم و هم دانشجوی سال آخر جامعه شناسی هستم عرض میکنم. طبق این برآورد و طبق حتا ضبط نظرات مردم که چندی پیش در یکی از سایتها با نام مستعار منتشر کردم، فکر میکنم مهترین اتفاقی که امروز در تاریخ کشور ما ممکن است بیفتد این است که رضا پهلوی اعلام کند که جمهوری خواه است. این کار رضا پهلوی کاری کارستان و تاریخی و خواهم گفت حتا فلسفی خواهد بود. البته فکر میکنم که رضا پهلوی از همین منظر است که تا کنون یک موضع رسمی و محکم نگرفته و همیشه با نوعی ابهام سخن گفته تا به زعم خود همه را با هم داشته باشد. اما من دوستانه به او بگویم که هر چه منطقه ای و حتا نقطه ای شد جهانی و یونیورسال هم خواهد شد، هر که شفاف گفت که چه چیزی میخواهد همه چیز هم خواهد داشت، هر که خواست جهانی شود حتا دهاتی هم نخواهد شد، اما یک دهاتی جهانی ست چون دقیقا دهاتی و روستایی ست. بنا بر این رضا پهلوی نمی تواند تا پایان بگوید که هر چه مردم خواستند من هم همان را می خواهم. این اصولا بی معنی ست. ایشان باید دقیق بگوید چه میخواهد. من مطمئنم که با زندگی در غرب و خصوصا فرانسه و آمریکا رضا پهلوی دریافته که شاهنشاهی هر قدر هم ریشه داشته باشد امروز در ایران کارایی ای ندارد، امروز در ایران اکثریت قاطع مردم از این حکومت اسلامی که مطلقا جمهوری نیست به تنگ آمده اند. و اما اکثریت نسبی ایران خواهان جمهوری هستند. رضا پهلوی می تواند این پیوند قاطع را بین مردم برقرار کند. چندی پیش در جلسه ای من شرکت داشتم آن جلسه جلسه ای بود بین چند استاد و دانشجوی نگون بختی چون خود من که با داشتن بضاعت علمی و کاردانی با زور کار شبانه روز زندگی شرفتمندی داریم و روزگار می گذرانیم. در آن جلسه ۲۷ نفره زن و مرد دوستانه که بیشتر شبیه مهمانی بود دوستی به شدت سلطنت طلب هم حضور داشت که البته اصرار داشت او را پادشاهی طلب خطاب کنیم. او می گفت که من بسیار حتا به نام پادشاه هم حساسیت دارم. انسان بسیار پاک و پاکیزه نفسی ست. من به او گفت دوست من نگران نباش برای حساسیت تو هم که شده ما نام حکومت پارلمانی و لاییک و سکولار ایران را جمهوری پادشاهی ایران خواهیم نامید. در آن جمهوری پادشاهی، پادشاه هر چهار سال یا شاید هر پنج سال یکبار انتخاب خواهد شد. شاید این سخن من خنده آور باشد اما حقیقتی در آن است و آن اینکه اصولا انسانی نیست که به خاطر اینکه من پسر فلان و بهمان هستم خون من و وراثت من از همگان و عموم برتر باشد و همه ی آنها نسبت به من مادونتر باشند. من با سلام کردن و آرزوی تندرستی برای رضا پهلوی که درست همسن و سال پدرم است تقاضا می کنم که سخنان فرزندانه ی مرا که از حس میهندوستی سرچشمه می گیرد را بپذیرد و بداند که با اینکارش او اولین رییس جمهوریایران خواهد شد که تاریخ ایران و جهان از او به عنوان یک آغازگر بزرگ تاریخ ایران یاد خواهد کرد. من به عنوان یک تهران گرد و ایران گرد کوچکترین شکی در این ندارم. اگر او چنین تصمیمی گرفت خواهد دید که بیدرنگ، بلافاصله چه اتفاق بزرگی در ایران و جهان خواهد افتاد. من خواهش می کنم که اگر خواننده ای دسترسی به رضا پهلوی دار حتما این چند کلمه را به ایشان برساند. زنده باد جمهوری لاییک و سکولار ایران و زنده با ایرانیان نجیب
عرض شود که مناستاد دانشگاه هستم، استادی که در ایران به آن استاد پرنده می گویند. یعنی مرتب از این شهر به آن شهر برای اموزش می روم. بنا بر این اکثر شهرهایی که درس میدهم شهر های بزرکند از تهران تا اصفهان و یزد و کرمان و شیراز تا زاهدان و… اما بر این باورم که اگر صاحبان اندیشه فسیلی که رضا پهلوی را دوره کرده اند بگذارند رضا پهلوی کار خودش را انجام دهد حتما اعلام جمهوری خواهی خواهد کرد. اما سلطنت طلبان حرفه ای که حقوقشان اعم از در لندن و کالیفرنیا و پاریس و جاهای دیگر ماندن باشد و یا شغلی داشتن به نام اپوزیسون و درآمدی از این بابت نمی گذارندش که چنین کاری را انجام دهد و انجام شود. وقتی رضا پهلوی حرف میزند جمهوری خواهی سر زباش اما از ترس اطرافیانش جرآت گفتنش را ندارد. امیدوارم که ایشون بتواند آن کلام آری به جمهوری سکولار و لاییک را و آن نه بزرگ آموخته هایش از سلطنت را اعلام کند و خواهد دید چه زلزله ای در ایران برپا خواهد شد. من به عنوان استاد دانشگاه در تهران و بیشماری از اساتید و دانشجویان و مردم عادی آن زلزله ی بزرگ را تضمین می کنیم. آقای فرهنگ قاسمی من خواننده شما هستم و برای اولین بار نظر می نویسم. شما حتما می توانید با پاکدستی و نجابتی که دارید و وطندوستیان کمتر از میهنپرستیتان نیست با رضا پهلوی گفتگو کنید. مطمئنا اگر کسانی همچون شما و دیگرانی همچون حسن شریعتمداری و بخش غیر فاسد همین حکومت و دوستانی دیگر کمک کنند حتما رضا پهلوی آن آری بزرگ را خواهد گفت و چنانکه کس دیگری نوشته جاودانه خواهد شد. اگر چنین کاری صورت گیرد این حکومت ضد ایرانی دست کم چنین دستاوردی را نصیب مردم خواهد کرد. امیدوارم که خانم فرح دیبا در این راه فرزند خود را کمک کند.
خانم بنده گفت این صفحه را بخوانم! بسیار جالب است. امیدوارم رضا پهلوی آنرا بخواند. اردتمند فرهنگ قاسمی از تبریز
دوستان عجیب است که ملت ایران اینچنین تو سری خور است! الان یک ربع با ساعت یک بامداد است و تغریبا سه ربع است که دارم این نظرات را می خوانم و از تظاهرات آمده ام. ما مردم عجیبی هستیم نه برای دینمام که توسط اعراب به یغما رفت حالا درش هم خوب بود و هم بد و تاریخمان و تمدنمان و فرهنگمان و تکان نخوردیم و وقتی تکان خوردیم هم نظع گستردیم و سرهامان را بر نطع خونین اسلام ناب سپردیم و جلادی چون خمینی را به عنوان فرشته بر صدر نشاندیم و سرمان را نزدش سپردیم تا ببرد و اسلامش را سیراب کند. و اما سخنان بسیار راجع به رضا پهلوی و درخواستهای ملتمسانه از او را در این صفحه خواندم مبنی بر اعلام جمهوریخواهی. من البته در حسن نیت نویسندگان کوچکترین تردیدی ندارم. اما! اما اینکه اصولا رصا پهلوی مرد این میدان نیست. او چند عیب دارد که توسط یکی از نردیکانش برای یکی از نزدیکان بنده تعریف کرده که هر دو انسانهای ارزشمندی هستند. یکم اینکه خانم فرح پهلوی بسیار بسیار این فرزندش زید تاثیر دارد. او را چنان ترسو بار آورده که به پخی بند است، دیگر اینکه برعکس تصورات دهمه مردم ایران اینها به شدت سنتی و خرافاتیند. خانم فرح و فرزندش بسیار مسلمان و معتقد به اسلام تشیع و حتا جادو جنبل! اینها واقعیتی بسیار درست خانواده رضا پهلوی و والده ی ایشان است. مثلا برای هر مسافرت او را از زیر قرآن رد کند و از این حرفها. بنا بر این از چنین آدمی شما درخواست کنی که سکولار و لاییک شود کمی نزدیک به معجزه است تا واقیت طبیعی. بنا بر این البته میتوان در تخیلات و تصورات سناریوهایی را ساخت اما در اجرا کاری ست نزدیک به محال. این آقا رضا امیوار است که دستی از غیب بیرون آید و او را بر تخت شاهی بنشاند. چنانکه پدرش هم بر این باور بود که عباس ابن علی و شخص علی آدمکش و امام رضای نمک به حرام از او پشتیبانی میکنند. با اینحال من این توجه و نظرات را بیجا نمی دانم و اتفاقا هشداریست به رضا پهلوی که بداند و شاید میداند که در ایران سلطنت طلب هست اما چند نفر بیشترر نیستند. و حتا رضا شاه روحت شادشان هم به خاطر کار نیمه تمامش از در رمورد روحانیت. اینا در واقع می گویند که رضا خان میر پنج خوب فهمیده بود که باید ریشه آخوند دو مداح را کند اما بدبختانه نکند! دیر شد بروم و بخوابم ساعت یک بامداد است.
هممیهنان ارجمند چه آنها که در بیدارند چه آنها که در خواب آلودگیند و چه آنها که هنوز خوابند. آقایان و البته برای خالی نبودن عریضه و وانمود کردن خانمهای سرسپرده نظام که همشان مسئولیت درجه یک و دو و سه این فساد عظیم تاریخی تمدنی و اجتماعی و فرهنگی و البته اقتصادی را بر دوش می کشند اینبار و در پاسخ به داد و فریاد مردم بر ضد بسم الله الرحمن الرحیم بیانه شماره دو را در کلمه بدون این نحسواژه منتشر داده اند، تا حرفهای تکرایشان را رنگی دیگر بزنند. *
فهرست تدوین گران و امضاکنندگان بیانیه دوم که صرفا بر پایه حروف الفبا فهرست شده اند عبارتند از:
ابوطالب آدینه وند، حسن اسدی زیدآبادی، ابراهیم اصغرزاده، آرمان امیری، قربان بهزادیان نژاد، علیرضا بهشتی حسینی، حسین پایا، علی پایا، علی تاجرنیا، مصطفی تاجزاده، رضا تهرانی، حمیدرضا جلایی پور، سعید حجاریان، محمد حسین نیا، حسین رفیعی، عبدالله رمضان زاده، محمد جواد روح، بهرام سمیع، حجت شریفی، احسان شریعتی، محسن صفایی، راهانی، کیوان صمیمی، اعظم طالقانی، علیرضا علوی تبار، مسعود غفاری، علی اصغر غلامی، محمد کیانوش راد، مرتضی مبلغ، فخرالسادات محتشمی پور، مهرداد محمدی، محمدجواد مظفر، علی ملیحی، محمد منتظری، عبدالله مومنی، لطف الله میثمی، بهاره هدایت، رضا یوسفیان، توجهتان را به «دیدگاهها بسته شدهاند» جلب می کنم که در پایان این بیانیه آورده شده است… و من که اینان را می شناسم «دیدگاهها بسته شدهاند» شان بسیار پر معنی ست. یعنی کسی حق داشتن دیدگاهی دیگر ندارد.
آما اینکه این بار با این واژه بند عربی بسم الله الرحمن الرحیم آغاز نکرده در واقع تقیه کرده اند تا به قول قاآنی نشان سم اسبشان را گم کنند تا کسی نداند که باز هم سر سپرده ولایت امیر مومنان علی ای هستند که سر، به قول رهبر کبیرشان امام خمینی هفتصد یهودی و انسان بیگناه زن و مرد و حتا دخترکان نوجوان را که شخص پیامبرشان به آنها اماننامه داده بود بریده. البته تاریخ بین ۷۰۰ تا ۱۱۰۰ نفر زن و مرد نوشته است.** و اما اینان در سرتا سر نوشته شان از حکومت اسلامی و سپاه پاسداران و لباس شخصی ها و روحانیون و مداحان سخنی به میان نیاورده. اینان گویی نفهمیده اند که مردم این حکومت را در تمامیتش اصلاحطلب و اصولگرا و روحانی و مداح را اشغالگرانی میداند که کپی برابر با اصل مسلمانان صدر اسلام و هزاران برابر بدتر و بدخیمتر از حمله و اشغال هائل مغول به ایران هستند. وحوشی که همچون گرگان درنده به جان مردم می افتند. اینان حتا یکبار این نامها را که امروز برای اکثریت مردم نحس شده روحانیت و مداح و سپاه و بسیج لام تا کام حرفی نزده اند و بر زبان قلم نیاورده اند. اینان متوجه نیستند و بنا بر سرگرمی های «خودی» اصلا خبر ندارند که مردم اصولا از اسلامشان متنفر شده اند و وجود آخوند و آیت الله و مداح را ایران مضر آسایش فکری و آسایش زیستیشان و مادی و معنویشان میدانند. چه برسد به رهبر بیشرف انقلابشان که گوی سبقت را از هیتلر و استالین ربوده است. همچنانکه که واقعا امام علی آنها که شخصا هزاران نفر را حتا در آن موقع که اسیران تسلیم شده بودند از زن و مرد تا پیر و جوان را گردن زده در حالی که هرگز هتیلر و استالین و پلپوت و حتا شخص خمینی هم با دست خودش سر کسی را نبرید. بنا بر این بی رودربایستی امروز مردم ایران فهمیده اند و این فهمیدن همچون خونی شکوفا به سراسر اندامهای اجتماعی سرایت کرده و روز به روز در حال پیشروی ست تا این جامعه را زنده و زنده تر کند.آنچه از حکومت اسلامی در هزار و چهارصد سال بر ایران و ایرانی وارد شده در این چهل سال به بار نشسته و میوه داده است و تمامی اینان بدون هیچ استثنایی در تمامی امورش دست داشته اند، عبارت است از: تخریب کامل تمامی زیر ساختهای اخلاقی، نابودی و انتحال و جعل تاریخ، گسترش فساد و نهادینه شدنش طبق دستورات صریح قرآن و سیره ی اهل بیت و سیره پیامبر، غارت ثروت ملی تبدیل بیت المال به مال البیت، گسترش فحشاء و روسپی پروری با حکم شرعی و خطبه های عقد صوری و با پوشش گسترده نظامی امنیتی خصوصا با دخالت سپاه پاسداران و بسیج، گسترش عظیم اعتیاد به طوری که من از اقصا نقاط جنوبی و جنوب غربی ایران دیدن کردم باید پرسید: چه کسی معتاد نیست!؟ اینرا اهالی کرمان با خنده به من می گفتند. صادرات دختران بسیار جوان ایران که گاهی سن آنها به سیزده و دوازده سال میرسد. جالب است که دختری در مشهد ۱۲ ساله با شناسنامه خواهر ۱۶ ساله اش تن فروشی می کرد . آری در مشهد زیر نظر حضرت ثامن الائمه زیر نظر ستاد امر به معروف و نهی از منکر و هم زیر نظر سپاه پاسداران نیروی سرکوبگر حکومت اسلام ناب روسپی گری اسلام دختر و پسر ایرانل را حتا پیشرو تر و ارزانتر از تایلند کرده است. اصافه بر اینها باید بازار ازبکستان و تاجیکستان دوبی، قطر، امارت، ارمنستان را نیز دید که سپاه پاسداران بازار سکسشان را از رواجی تازه به تازه نو به نو برخوردار کرده است. یکی از مهمترین چشمپوشی های این گروه امضاء کنند، جنگ هشت ساله است که آنها با تقیه آنرا دفاع مقدسش می نامند. این جنایتکاران که اکثریتشان در این جنگ خانمان سوز دست داشتند یکی از مشکلات کل ایران و منطقه و جهان را رقم زده اند. این جنگ و پیش از آن، آن مسافرت نحس خمینی به ایران و سخنرانی ها خمینی بر ضد صدام بود که باعث جنگ شد ( و متاسفانه هم مراد ویسی و هم حسین باستانی در جام زهر بی بی سی از آن سخنرانی درز گرفته اند باید از آنها پرسید چرا!!! حتما وظیفه شان بوده است!!!) با آن مسافرت نحس بود و لبیک ها اینان و البته بسیاری از مردم که تروریست پروری نظام مقدس در سطح ایران و جهان به اوج رسید. حتا برجهای نیویورت منفجر شد و در مادرید و پاریس و کندن و کانادا و امریکای جنوبی و لبنان و عربستان ترورهای عظیمی انجام پذیر و انجام شد. و مردمانی بی گناه بدست اسلامیون فرستاده امام خمینی و یا به چشم و همچشمی آن امام بزرگوار در خاک و خون غلطیدند… نویسندگان این بیانیه با تقیه تمام از تاریخ و تمدن و فرهنگ و مردم ایران سخن می گویند آما کوچکترین اثری از فهمیدن آنچه در جامعه اتفاق می افتد در نوشته شان نیست. اصلا انگاری این حکومت نه نام دارد و نه نشان! اصلا معلوم نیست اینان برای که و بر علیه چه بیانیه داده اند. آقایان و چند خانم شما ها همگیتان در تمامی قتل عامها و قتل خاصها و کشتارها و غارتها و تخریب ها روسپی و فحشاء پروری ها معتاد پروریدن رشوه ده و رشوه گیر پروردن، تخریب تاریخ و تمدن ایرانی ضدیت با تمدن دیرین ایران و با فرهنگش دست داشته و دارید و تا زنده اید خواهید داشت. مردم ایران اینرا به خوبی میداند و پرهیز و گریزی برآن نیست. شما هر قدر اسرار داشته باشید و تقیه کنید مردم بیشتر به ماهیت شماها پی خواهند برد. آقایان و خانمهای همراه این بیانیه، مردم ایران امروز دشمن درجه یک روحانیت و مداحان هستند. چرا که آنها چهل سال است که دشمن درجه یک مردمند. بنا بر این شما از سید محمد خاتمی که هم عرب است که سید است و هم لبنانی ست چرا که زن و فرزندانش لبنانی هستند بنا بر این استنتاد به سخنان این آدم که در ۱۸ تیر وقتی ما را محمد باقر قالیباف و دوستان روحانیون و مداحان له کرده بود و فرزندان روح الله با یا فاطمه ما را از پشت بام پایین می انداختند و می کشتند با رنگ پریده رفت تا سرش را متصاعدا و مضافا بر ولایت امر که همان ولایت امیر مومنان امام علی بود بسپارد! آری پوکی و پوچی بیانیه شان را بر بیانیه ای پوکتر و پوشالیتر و آبکی تر استوار کرده اند. در آن بیانیه کارنشناسانه غیر از لفاظی نیست. البته آقای سید محمد خاتمی در چنان کاخی از تقوا و منزه طلبی زندگی می کند که اصلا از ظدیت مردم با اسلام و با روحانیت و مداحان خبر ندارد. مردم خواهان کندن ریشه روحانیت هستندو هر قدر روحانیت و مداحان در این راه سماجت بیشتری به خر ج دهند بیل و کلنگ خواست مردم ریشه های بیشتری را جستجو خواهند کرد.
و در پایان آقاین و خانمها این علامت ننگین که نشانه تجاوز هزار و چهارصد ساله و این چهل ساله است را از میان پرچم خوندیده ایران بردارید. این الله اکبرهاتان دیگر غیر از خون و قتل و کشتار و ترور چیزی را تداعی نمی کند. دست کم حتا اگر برای تقیه هم شده این علامت شرمآور را که ضدیتش با ایران است را محود کنید. یادتان هست که استاد شهیدتان مطهری در مورد ایران می گفت که ایران نجاست است و نوروز و چهارشنبه سوری ایرانی نجاستی هستند که پدران احمق ما آنرا گرامی میداستند و باید روی این نجاسات را با خاک پوشاند حالا من از شما و ملت زحمی ایران درخواست می کنم تا این نجاست و نحوست را از میان پرچم ایرانزمین پاک کنند. مردم کی توانند یک دایره سیاه روس پرچن بکشند یا آنرا سوراخ کنند. منن این نوشته را در یک اداره دولتی نوشته ام و حتما اندکی پراکنده است و اما خواهشم این است که سایتهای مختلف آنرا منتشر کنند. با تشکر من استاد دانشگاه و بازنشانده هستم مرا با اردنگی بیرونم کردند و حالا کارمند نیمه وقتم. ای ایران زخمی بپا خیز
من امیدوارم که این سایت این نظر را هم در اینجا و هم به صورت مقاله ای مستقل منتشر کند.
*
https://www.kaleme.com/1397/05/19/klm-268192/
**
(۲۳ سال علی دشتی را بخوانید).
آقای فرهنگ قاسمی شما گاهی مقالاتی را منتشر میکنید که برای امروز و به درد بیدرمان امروز نمی خورد. اما چنین مقاله محکمی را از «میم آ از تهران» اینگونه به صورت زیر نویس منتشر می کنید. واقعا حیف است که در پستو بماند من آنرا دوبار خواندم. بایسته است که آنرا به صورت مستقل منتشر کنید تا خوانند گان بیشتری آنرا بخوانند. من همیشه اینترنت ندارم اما در خانه دوستی توانستم این صفحه را مرور و این مقاله نظر رت بخوانم.
در یکی از سایتها دیدم کسی راجع به القصیده نوشته بود. به قول نویسنده سرچ کردم و خواندم و واقعا کلی دلم خنک شد. دست نویسنده اش درد نکند. بچه من را آخوندها بعد از چندین سال زندانی کشتندش. امیدوارم روز این آخوندها و مداحها را بر دار ببینم. این روزها در تهران از قرآنهای سوخته خبرها پیچیده. امیدوارم من هم یکیش را در کوچه ببینم. بدون فیلتر شکن باز نمیشوید. آخر در خارجه اگر هستید کاری بکنید. برای ما اینترنت بدو الزامی فیلتر بشکن درست کنید. دلم میخاد فریاد بزنم نرگ بر خدا! الموت لالله!
بله رهبری برای اینان اصلا پیچیده نیست! اینان رهبران ما هستند!!! اینان روحانیون و آخوندانی هستند که مداحان اهل بیت امام علی هستند و مداحانی همه مسلح و همه میلیاردر و دزد و آدمکش و بی ادب. اما شما هر قدرهم فیلسوف و هنرمند و روشنفکر باشید زیردست اینانید حتا اگر در برلین امستردام و پاریس و لندن زندگی کنید. پس لطفا پنبه از گوشهاتان بیرون کنید وآنها را بدرید و پاره کنید تا بشنوید و بدانید چه کسانی بر ما در ایران و بر شما خارج نشینان حکومت می کنند. بیایید با هم خجالت بکشیم. آدرس اینجاست:
https://www.youtube.com/watch?v=Q67W9kVblKQ
در ضمن دریای مازندران را در شمال به روسها باج داده اند و دریای پارس را در جنوب به چینی ها تا به قول شاهرخ مسکوب قوادان بر قدرت بمانند. در این فایل صوتی قوادیشان را می شنوید به روشنی! عزادار ایران از کرج
این پیام را در تمامی صفحاتتان بگذارید. متشکرم…با سلام ۳۱۴ روشنفکر در صدد برپایی نهضتی هستند تا مردم را دعوت کنند تا در یک اقدام انقلابی نامهای اسلامی را از خودشان پاک کنند. در مرامنامه این نهضت اشلره شده که این نامها همگی حکایت از تجاوزات به زنان ایرانی و گردن زدنهای مردان ایرانی بوده و باید این لکه ی ننگ را از دامان خود پاک کنیم. اضافه بر این ۲۳ سید هم در میان آنها هستند که سید بودن را افتخار محصول تجاوز دانسته و از نام خود حذف کرده اند. من از همه خواهش می کنم تا به این نهضت بپیوندند. در خبررسانی در این مورد کوتاهی نکنید. لطفا نظراتتان را در این مورد بیان دارید. اردوان تازه نام از تهران
جناب اردوان تازه نام. قربانت گردم مردمان همه امروز و دیروز و از از هزار و پانصد سال پیش تا کنون سرسپرده تمامی اشغالگرانند. می نویسم از هزار و پانصد سال پیش برای اینکه بدانی کمه دیوزه گی و وقاحت و لاش بودن و هنر نزد ما بدن و بس، و نان به نرخ روز خوردن، محافظه کاری و تن به ذلت دادن و لاس زدن با اشغالگران و متجاوزان را نواختن و دوازده ماه را سال را عزادار بود و… و هزاران نقص عضو و نقس فنی و نقص هستی شناسانه ما مردم از زمان تجاوز اسلام و عرب توسط سربلازان محمد و علی و عمر شروع نمی شود و از صدسال پیش از ظهور اسلام شروع می شود. آنهایی که محمد رضا شاه ملی و ایرانی میدانند باید به پرسش پاسخ دهند که چرا ایشون هم محمد بود و هم رضا، چرا مثلا نام فرزندانش را اردسیر و داریوش و کوروش نگذاشت، چرا رضا! ما مردم امیدی به ایرالنی شدنمان نیست که نیست! البته تو حق داری امید داشته باشی. اما برو ببین چطور ایم ملت صغیر در برابر قبر و پیکره نجس و پوسیده ی امام رضا و امام علی آدمکش و محمد بچه باز و امام حسین احمقی که بچه شش ماهه اش را با خود به جنگ می برد و آنقدر احمنق و حتا بیشرف است که آن طفل معصوم را سر دست بلند می کند و می گوید:
اگر به زعم شما من گناهکارم ورذلم +++ نکرده هیچ گناهی علی اصغر نازم!
ببین عزیز جان طبق اخبار تاریخی این امام خسین ضد ایرانی و ضد پارسیان و نزاد پرست است در برابر ایرانی ها و خودش را از طایفه قریش می داند پس برو فکری برالی خودت بکن که این مردم ما را باید مردمی تلف شده و نابود شده و در حال زوال کامل به حساب آورد. البته من تمامی این صفحه را بنا بر سفارش دوستی خواندم و لذتی کاذب بردم. و چرا کاذب که اینها اگر پشتوانه ی عملی میداشت هب خوب بود اما بدبختانه اینطور نیست. مثلا این القصیده می بلایست سراسر ایران را درنوردد اما اینطور نیست. چرا چونکه کسانی خواهند گفت ای وای احساسات مذهبی مردم جریحهدار می شود. خب به جهنم بشود. درست مثل این است که کسی که در چاه فاضلاب افتاده را کمکش نکنیم بیرون آید چون به بوی گند کثافات و نجاسات عادت کرده. در هر حال من به شما تبریک می گویم که به این مردم امید بسته ای! همین امروز اگر مثلا ده هزار نفر در ایران بدذنیا آمده و ده هزار نفر از دنیا رفته در هر دو طرف بیست درصدشان نامشان محمد بوده، بیست در صدشان علی و بیست درصدشان حسین بیست درصدشان دیگر نامهای عربی اسلامی و شاید ده درصدشان نامهای ایرانی. شما چند نفر را می شناسی که نامش مثلا رستم باشد؟ بیژن باشد؟ اسفندیار باشد، شورانگیز باشد، رخساره باشد و…نه برادر ما مردم نتوازندگان و نوازشگران متجاوزین و امیران غضبمان و عارتگرانمان و تخریبگرانمان هستیم و خواهیم بود. وقتی انقلاب اسلامی شد بسیاری رفتند و نام ایرانی خودشان ر ا اسلامی کردند. امروز در ایران بسیاری قرآنسوزی می کنند. اما همینها هم پدر بزرگشان که میمرد با با نکیر و منکر و آخوند و مداح به خاک می سپارند. من همین سایت را بررسی کردم گاهی کسی نظری نوشته. در صورتی که می بایست هزاران نظر در زیر همین مقاله و خصوصا این القصیده نوشته می شد. اما کو!!؟؟
من یک پرسش اساسی از شما گردانندگان این سایت دارم. پرسش من این است که آیا شما سانسور می کنید یا اینکه حتا یک نفر هم نیست که به سایت شما ببیاید و از اسلام مسلمین دفاع کند. امیدوارم واقعا که دیگر کسی نمانده باشد که اسلام دفاع کند. حتا ملاها و آیت الله ها و مداحها هم دیگر فقط به فکر قتل و غارتند و تجاوز و تریاککشی و فحشاء پروری و صادرات دختر و پسر به کشورهای خلیج فارس و اقامه نماز جماع و لواط و لواطپروری و ارضای مقام معظم رهبر مخنث انقلاب. و اما لطفا صادقانه بفرمایید که آیا شما سانسور می کنید یا دیگر کسی نیست که از ازاله بکارت و پاکی آقا امام زمان و پاکی بچه بازی آن بزرگ مرد آلت بشریت دفاع کند و او پیامبر و دیگران ائمه و خودش را جزو امت آن هرزه بزرگ بداند و یا شیعه ی آن قاتل گرذدن زن سفاک فتاک علی ابن ذوالفقار و آن حسین ابن علی آدمکش و البته به نهایت بیمار که به قول نویسنده زیر بچه شش ماهه اش را و دختر چهارساله اش را و فرزند چهارده ساله اش را و قاسم نه ساله اش را با خوپدش به جنگ میبرد و البته حماقت را ببینید شیعه مرتضی علی این همه سند حماقت را به عنوان ارزش میکند توی پای شیعیان این شیعیان به غایت پرعقل و پر هوش و خرد هم آنرا باور !می کنند و آن را حلوا حلوا و مزمزه می کنند. حالا دوباره سوال آیا کسی نیست یا شما سانسور می کنید.
جان من امروز سراسر ایران را ضد اسلام و ضد دین فرا گرفته! انهایی هم که باقی مانده اند دیگر نه جراتی دارند و نه نیرویی. البته شاید قتل و قتلهای مرتکب شوند که می شوند. اما همین تظاهراتی که در آن به قتل قاتل بزرگ رفسنجانی جنایتکار اعتراف کردند و وانمودن اینکه برای طرفداری از مردم و فقرا حاضرند آقای دکتر حجت الاسلام روحانی انگلیسی را هم بکشند اط سر ترس است. ترسیدن از مردم که با قیام خود آنها را خواهند خورد. آخوند محله که با پدر بزرگ کم سلام و علیکی دارد به او گفته که در ایران از چند سال پیش برای روحانیون و مداحان امنیتی وجود نداشته اما اینک دیگر حتا با محافظینمان هم نمی توانیک اطمیان کنیم. و بزودی کار به خایی خواد درسید که با لباس و ریش نتوانیم در خیابان بیاییم. بله اقا ذکا وضع این گونه است.
آقا این « القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده » کار شگفتی ست! این باید جای قرآن و ماتحت البلاغه را بگیرد. گفته می شود رهبری آنرا از بر کرده ! من که اصلا اهل نظر پزر نیستم هم سر ذوق آمدم. من معتقثدم باید دو سطر به این شعر اضاف کرد. اینطوری:
ک…یری ز قضا و قدر معجزه برخاست!
این رهبر فرزانه از این ک…یر غذا خورد،
این پیر بلافاصله بر لوح قدر رید!
اعجاز همین بود که بر رهبر ما رفت،
دستش رو تو شلوار هی تو و بیرون کرد
عمامه رو برداشت، عمامه رو پیچید،
چوب دستیشو برداشت، اینهو عصا کرد!
سرچوبو هوا کرد،
هی رفت و می آمد،
می رفت و میآمد.
دوس پسر ده ساله شو، آقا صدا کرد
رو چوب نشوندش، چون فیل هوا کرد
آخوند محله هی هورا هورا کرد،
این لا و اون لا کرد
و…
من از گروه شاعر تقاضا می کنم . که مارا هم شاعر حساب کنند اینم یه جوری بکنن تو القصیده.
ممنونم. کسانی در اینجا نوشتند که باید تموم بشه این القصیده بله ولی نباید هول شد!
قربان شما از مازندران بی دریا!
جناب فرهنگ قاسمی ببخشید بدانید که شما در مورد ماکیاول اشتباه می کیند. او البته می گوید سیاست منهای اخلاق و مذهب اما آن اخلاقی که ماکیاول و قرن پانزدهم و شانزدهم میلاد ی میگوید همین معنی اخلاق امروزین را نمی دهد. این اشتباهی ست که تمامی ایرانیها می کنند. آن اخلاقی را که ماکیاول آنرا رد می کند نوعی دین خویی ست که حتا با غیر مذهبی شدن هم شاید چندین نسل طول بکشد و حتا بیشتر. بنا بر این حتما شماها با آن اخلاقی که مد نظر ماکیاول است مخالفید. و ماکیاول هم البته با اخلاق مورد نظر شما موافق می بود اگر بود!
درود آقای جاوید ممنون از یاد آوری شما این مطلب را در جای دیگر گفته ام که منظور ماکیاول از اخلاق اخلاقیات دینی یا به قول شما دین خویی است . فرهنگ قاسمی
در خبرها آمده که میله های قفس میرحسین موسوی را بریدند و او که پرهایش بریده و نفس کشته شده کمرش شکسته شده را قرار است آزاد کنند. رهبر مخنث چنان ترسیده که در پیام به عربستانی ها که پول ایران را میبرند به سنگ می زنند دیگر نامی نه از انگلیس خبیث آورده و نه از اسراییل و صهیونیست. او میداند که زمین و زمان و ایران و جهان بر علیه خودش و نظام مقدسش بسیج شده اند. اما به قول عبید ذاکانی: همچو زنبوری که در چاه اوفتد+++ کدخدا در مستراح افتاده است! و فردوسی بزرگ می گوید: چو تیره شود مردک نابکار +++ همه آن کند کش نیاید بکار. کار رهبر معظم تمام است. اگر به حرف زدنهایش هم توجه کنیم جمع اضداد است. و تناقض از نفس پر از دودش بیرون می زند و سرفه امانش نمی دهد. به قول پرویز خانلری گر چه از ظلم دلت سیرنشد+++مرگ همسایه و تدبیری نیست. هم مرگ خودت و هم مرگ نظام مقدست. اگر پیامبرت خاتم پیغمبری بود تو نیز خاتم این نظام مقدسی! میر خسین هم اگر روزی بدرد میخورد همسان بختیار است که اگر ده سال پیش یعنی در سال ۴۷ می تاوانست کاری انجام دهد در آن ۳۷ روز اصلا کاری ازش ساخته نبود. میر حسین مهره بود که رهبری سوزاندش. و البته به نفع مردم ایران شد. چرا که مردم اینک میدانند با روحانیون و مداحان و فرماندهان بسیج و سپاه طرفند. اصلاحطلبی مرده است و زنده باد انقلاب. باید دست به یک اعتصاب عمومی زد. . مداحان و آخوندها و تمامی نزدیکانشان را باید در ناامنی و اضطراب نگه داشت تا یا دست از این مجسمه کثافت اسلام نایشان بردارند و یا با ذجسدهای متعفن مقدسینشان بردوش از ایران بروند. اطلاعرسانی کنیم.
می گویند میرخسین آزاد شده. توجه کنید:
چه کسانی از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند؟ سعید حجاریان ابراهیم اصغرزاده معصومه ابتکار حبیب اله بیطرف سید محمد رضا خاتمی محسن میردامادی کمال تبریزی چه کسانی اساتید دانشگاه ها را به بهانه انقلاب فرهنگی اخراج کردند؟ عبدالکریم سروش صادق زیبا کلام چه کسانی فردین، ملک مطیعی، بهروز وثوقی و… را ممنوع التصویر کردند؟ سید محمد خاتمی میرحسین موسوی محسن مخملباف چه کسانی برای اولین بار طرح حجاب اجباری را به آیت اللّه خمینی پیشنهاد دادند و نهایتاً آن را به جامعه تحمیل کردند؟ حسن روحانی میر حسین موسوی زهرا رهنورد چه کسی در پیشانی زنان بدحجاب پونز فرو می کردند؟ اکبر گنجی چه کسی برای اولین بار به آیت اللّه خمینی لقب امام را دادند؟ حسن روحانی چه کسانی بر ادامهٔ جنگ بعد از فتح خرمشهر پافشاری کردند؟ خمینی علی اکبر هاشمی رفسنجانی حسن روحانی چه کسی با وعدهٔ انتخابات زودرس رهبری، پس از فوت آیت اللّه خمینی، آیتالله سید علی خامنه ای را به رهبری منصوب کردند؟ علی اکبر هاشمی رفسنجانی چه کسی با عنوان کردن کسر بودجه دولت، نهادهای نظامی و امنیتی ( سپاه پاسداران، بسیج، وزارت اطلاعات و… ) را در امور اقتصادی وارد کردند؟ علی اکبر هاشمی رفسنجانی چه کسی با عنوان حکم حکومتی استقلال و جایگاه قانونگذاری مجلس را نادیده گرفته و عملأ مجلس را به نهادی در خدمت قدرت مطلقه تبدیل کردند؟ مهدی کروبی نکته: همهٔ افراطیون اوّل انقلاب از اصلاح طلبان امروزی هستن اصلاح طلب و اصول گرا موجوداتی هستند که با سیاستهای عوام فریبانه شان چهل سال است که فقط خیانت میکنند…مرگ بر اسلام مرگ بر تشیع مرگ بر روحانیون و مداحان مرگ بر فرماندهان سپاه پاسداران و بسیج.و دوباره مرگ بر اسلام تشیع.
کنندگان و تیر خلاس زن ها نام می بردی. جناب زند باید به اینها که به درستی نام بردی سید ابراهیم نبوی و عباس عبدی و محمد باقر قالیباف را به عنوان ازاله بکارت البته سید ابراهیم نبوی تیر خلاس نمی زد ولی هم ازاله بکارت می کرد و هم از در کرج پونس بر لپ دخترکانی میزد و با مواد آب ژاول دار آریششان را پاک می کرد و یک اتاق داشت که در آنجا به آنها تجاوز می کرد. زن سابقش را روانی کرد و حالا از کون آمریکایی ها می خورد تا از گشمگی نمیرد. از جمله ی از یاد رفتگانت سید دیگری ست به نام سید عطاالله مهاجرانی ست که از اسلامین به نام است او اگر هم در ازاله بکارتهای زندان بهره مند نبوده تا دلتان بخواهد در بیرون ازاله بکارت کرده و البته او هم بنوبه خودش از کون عربها می خورد و در مدح تساهل انگلیسی ها که با سهولت او می تاواند زندگی شاهانه داشته باشد و هم بسیاز بفروشهای سابق و بازاریانی که در زمان وزارتش افسادش به آنها کمک کرده حالا هم به پسر پفیوز و بی ادبش می رسند. آری اینان حتا یک نفر آدم سالم در میانشان نیست. همگی فاسدند و اگر هم گاهی فسادشان کمتر می نماید بازوهای فسادشان تمامی داخل ایران و تمامی خارج ایران را فراگیر است. مرگ بر آنها که میدانند و سکوت کرده اند و اینها زندگی و مردنشان یکی ست
با سلام در مورد رهبری و دشواریهایش خوب است که آقای فرهنگ قاسمی آنرا به روز کند. در ضمن به رضا پهلوی بگویید اگر راست می گوید دموکرات است باید بداند که راه دموکراسی ایران از اعلام جمهوری خواهی اوست. او با این کارش اولا تحول بزرگش را نمایان می سازد و دوم اینکه تمام رشته های رژیم مقدس را و اربابان ترور و لچک را پنبه خواهد کرد. او حتا دستگاه اطلاعات و ضد اطلاعات و سپاه و بسیج را نیز گیج خواهد کرد. رضا پهلوی اگر چنین کند نه تنها حتا یک نفر از طرفداران پادشاهی را از دست نخواهد داد بلکه تمامی جمهوریخواهان را نیز جمع خواهد کرد. آقای رضا پهلوی حرف ذمرا گوش کن. این روزها دیگر برنخواهد گشت. اینجای مکان و زمان یک بزنگاه است. فرزند من با فرزند تو هیچ فرقی با هم ندارند.ک حتا از نظر انسانی هم درست نیست. ترا من انسان ولایی میدانم. در ضمن میدانم که تو با آن همه ادعا نمی توانی سلطنت طلب باشی پس سخن دور و بری هایت را گوش نکن. اعلام کن که جمهوری خواه لاییک هستی. سخن مرا همسان سخن یک مشاور گوش کن و نه یک دیکته. با تشکر.
دوستمان مهتاب درست نوشته. از گروه ما به رضا پهلوی سلام و درخواست اعلام جمهوریخواهی از او. در ضمن مقاله زیر نامه ای ست از آقای مصطفی رحیمی به آقای ماشاالله آجودانی. حتمنا بخوانید آدرسش اینجاست
http://www.aasoo.org/fa
حدود بیست سال پیش وقتی نخستین چاپ کتابم، مشروطهی ایرانی و پیشزمینههای نظریهی ولایت فقیه در لندن منتشر شد، نسخهای از آن را به مصطفی رحیمی، حقوقدان، نویسنده و مترجم برجستهی ایران پیشکش کردم و به همت مسافری به ایران فرستادم تا حتماً به او برسد. رحیمی پس از مطالعهی کتابم، نامهای به من نوشت و به نقد و بررسی آن پرداخت. نقد او بیشتر متوجه یکی از بحثهای اصلی کتابم دربارهی کجفهمیهای ما در دورهی مشروطه از مفاهیم تازه بود: مفاهیمی که از غرب میآمد تا در ذهن و زبان ما خانه کند.
در کتاب آمده بود: «… از آن جا که ما تجربهی چنان مفاهیمی را نداشتیم، نمیتوانستیم چنان مفاهیمی هم در زبان داشته باشیم. اما مشکل، تنها مشکل زبان نبود، مشکل زبان به یک معنی مشکل تاریخ و ذهنیت انسان ایرانی هم بود. آن مفاهیم غربی و تجربیات مربوط به آن نه در زبان ما وجود داشت و نه در واقعیت تاریخ ما. پس ذهن انسانی که در زبان و تاریخ ایران بالیده و اندیشیده بود، با آن مفاهیم بیگانه و ناآشنا بود. انسان ایرانی با چنین ذهن و زبان و تاریخی، آن گاه که با مفاهیم جدید آشنا میشد چون تجربهی زبانی و تاریخی آن مفاهیم را (که دو روی یک سکه بودند) نداشت، آنها را با درک و شناخت و برداشت تاریخی خود و با تجربهی زبانی خود تفسیر و تعبیر و بازسازی میکرد و سعی میکرد از غرابت و بیگانگی آن مفاهیم جدید، با تقلیل دادن آنها به مفاهیم آشنا، یا تطبیق دادن آنها با دانستههای خود، بکاهد و صورتی مأنوس و آشنا از آنها ارائه دهد. در همین جریان آشناسازیها بود که «آزادی قلم و بیان» در زبان و بیان روشنفکرانی چون یوسفخان مستشارالدوله و ملکم خان و بسیاری از روحانیون و مشروطهخواهان به سادگی به «امر به معروف و نهی از منکر» معنی میشد و از آن مهمتر، اساس مشروطیت و حتی دمکراسی به «امرُهُم شُورى بَینَهُم» تعبیر میگردید.»
نامهی مصطفی رحیمی از چند جهت برایم اعتبار و اهمیت داشت. نخست آنکه سایه دست قلم یکی از برجستگان اهل فرهنگ و فکر کشورم بود که در آن سالهای سیاه و در زیر سایهی ترسِ تیغِ سانسور حکومت اسلامی، پرهیز نکرد و دیدگاههایش را صریح و روشن به من نوشت. نوشت: «بدا به حال ما که حاکم خود را نمیشناسیم، یا در بهترین حالت، کم میشناسیم.» دیگر آنکه نامهی او پَست و بلند اندیشهی روشنفکری را به نمایش میگذاشت که شهامت اندیشیدن و سخن گفتن داشت. هم او بود که در یکی از تاریکترین دورههای تاریخ ایران و در فضای وحشتآفرین انقلاب اسلامی، نزدیک به دو هفتهای پیش از آمدن خمینی به ایران، در ۲۵ دی ماه ۱۳۵۷، در نامهای به او با صدای بلند نوشت که «چرا با جمهوری اسلامی مخالفام». نامهی او به خمینی سند روشنی است از تعهد و اخلاق روشنفکری و سیاسی که در دفتر کم برگ و بار روشنفکری ایران به روشنی و اعتبار ثبت شده است، گرچه بر سر محتوای آن همچنان میتوان چند و چون کرد و نقد نوشت. متأسفانه من این بخت را نداشتهام که در زندگیام رحیمی را از نزدیک ببینم و در حضور از او بیاموزم، اما در سالهای تحصیل در دبیرستان و دانشگاه از ترجمهها و مقالههای او بسیار آموختم. با کارهای رحیمی و امثال او بود که که نسل من با برشت، سارتر و کامو آشنا و کمکم خوانا و نویساتر میشد.
_______________________________________________________________________________
نامهی مصطفی رحیمی:
۱۷/ ۸ / ۱۳۷۷
آقای دکتر آجودانی عزیز
کتاب شما در آنچه بدان پرداختهاید، کاملترین کتابی است که من دیدهام. شاید در باب ولایت فقیه هنوز سخن ناگفته باقی باشد. شاید از آن رو که صاحبقلمان غیرمعمم همسن من، به سبب غفلت یا کاهلی، در این زمینه سخنی نگفتهاند و شما و یکی دو نفر دیگر مجبور بودهاید در جادهای ناهموار قدم بردارید. همت و کامیابی بدرقهی راهتان.
این بخش ناشناخته یا کمشناخته، که تا آنجا که اطلاعات ناقص من اجازه میدهد، در آن خوب تحقیق کردهاید، سودمندترین بخش کار شماست و بررسی آن جالب و لازم. (بدا به حال ما که حاکم خود را نمیشناسیم، یا در بهترین حالت، کم میشناسیم. پس درود بر شما. خسته نباشید)
در بخش دیگر – تحقیق دربارهی دوران مشیرالدوله و امینالدوله و سخن دربارهی «اجتماعیونِ عامیون» و بررسی دربارهی ملکم (این مرد هزار چهره) و مستشارالدوله و طالبوف- نیز سنگ تمام گذاشتهاید.
در تحقیق خود نه تنها به تاریخها و نوشتههای سیاسی، بلکه به آثار شاعران نیز توجه داشتهاید و این مستند آخر سندی است که کمتر مورخ یا پژوهشگری بدان پرداخته است. این توجه، در تحقیق دربارهی ملتی که همه چیزش را، حتی فرهنگ لغاتش را، لباس شعر پوشانده، دلیل نگرش همهجانبهی شماست.
اما نگرش شما به مشروطیت جای حرف دارد. گفتهاند که در تحقیق باید میان تحقیقکننده و موضوع تحقیق الفتی باشد. میان شما و مشروطیت البته الفت هست، اما همراه با مقداری نفرت. علت معلوم است. شما مثلاً از اسلامی که بر عربستان و پاکستانِ حامی طالبان و افغانستانِ طالبانزده حاکم است، نفرت دارید (بهحق) ولی این نفرت به حدی بوده که سوار بر قلم شما، سالیان دراز به عقب برگشته و در غوغای استبداد، دامان مستشارالدولهی بدبخت و امثال او را نیز گرفته است (به ناحق). شما روشنفکرانِ حامی و طرفدار مشروطه را شماتت میکنید که چرا موازین دموکراسی غرب را به موازین اسلامی شرق «تقلیل» دادهاند. (معلوم نیست که به چه مناسبت بارها معادل انگلیسی کلمهی «تقلیل» را هم آوردهاید. شاید از کلمهی «فروکاستن» که این روزها باب شده «نفرت» داشتهاید!)
شما ظاهراً غرب و شرق را از حیث تلقی از آزادی در دو قطب مخالف میپندارید.
اگر نگاهمان از سوئی به دموکراسی امروز فرانسه و انگلستان باشد و از سوی دیگر به اسلام حضراتی که عرض شد، تلقی شما درست است؛ اما ما در ایران، در مقابل تفسیر طالبانی، تفسیر عرفانی از اسلام داریم که مورد احترام و ستایش شما و هر ایرانی نیکاندیشی نیز هست.
ما دقیقاً نمیدانیم که تلقی روشنفکرانِ با حسن نیّتِ عصر ناصری از اسلام «غیرمدعی» چه بوده، اما به یقین میدانیم که این تلقی اگر پاک حافظانه نبوده، مسلماً «فهدیانه» نیز نبوده است.
بیشترِ اروپاییانْ خودخواهانه میپندارند که مرواریدِ آزادی صرفاً در صدف اروپا تکوین یافته و صرفاً در آنجا پرورده شده و دیگر نقاطِ دنیا مهد استبداد بوده است. «استبداد آسیایی» داستان معروفی است و حتی لنین را نیز از این نظر آسیایی میدانند و دربارهی جنون پادشاهان خودشان بیشتر سکوت میکنند. اما خوشبختانه محققی چند از همان اروپا در نیمقرن اخیر ثابت کردهاند که دموکراسی ابتدایی نخست در تمدن سومر شکفته، سپس از راه آسیای صغیر به جزایر ایرنی و کرت رخت کشیده و از آنجا به یونان رسیده است.
البته شرق، لاک و ولتر و روسو نداشته (که ما بدانان نیازمندیم) اما دهها صاحب اندیشه چون فردوسی و حافظ و گاندی داشته است (که غرب بدانان نیازمند است).
خلاصه آنکه میان شرق و غرب در تلقی از آزادی (با معنای گستردهای که در آزادی هست) تضاد ماهوی وجود ندارد، اما تفاوت عارضی چرا. سخن از پیش و پس فرهنگهاست نه از تعارض آنها. شاید بتوان در این زمینه از «خواب» تمدنها سخن گفت. به عبارت بهتر میتوان گفت که آزادی در هر دلی و در دل هر ملتی هست. غالباً زیر خاکستر و کمتر شعلهور. کافی است (اما بسیار دشوار) که خروارها خاکستر کنار زده شود تا آتش شعله بکشد. گاه این شعله، جهانی را غافلگیر میکند: ظهور گاندی در هند و در مقیاسی دیگر ظهور مصدق.
از مطلب دور افتادم. آزادی مرز نمیشناسد، اما از غفلت و بیهمتی و قدرناشناسی میرمد. این چراغی است کزین خانه بدان خانه برند. مهتاب نیست که لطفش همهجاگیر باشد. چراغی است سخت شکننده که روغن میخواهد و محافظانی همواره بیدار: طوفان در راه است!
از اینها گذشته، لازمهی هر هدفی وسیلهای غالباً متفاوت با آن. کافی است که وسیله، ویرانگر هدف نباشد؛ و بهترین دلیل اینکه در مورد مشروطهخواهی وسیله شکنندهی هدف نبود و این است که مشروطهخواهان – البته با تحمل دشواریهای بسیار – سرانجام به هدف رسیدند.
اینها چیزهایی است که بیشتر یا همهی آنها را شما میدانید ولی در همه جا به کار نبردهاید. دلیل، این نوشتهی شما:
ضدیت این دو [آخوندزاده و میرزا آقاخان] با دین و مذهب و اغراقهای شاعرانهشان دربارهی تاریخ ایران پیش از اسلام …. ریشه در تمایلات شوونیستی و ضدعرب دارد. و در بیتوجهی به اسلام عارفانه ….
شما «شارلاتانیزم» ملکم را به خوبی نشان دادهاید ولی به اندازهی کافی نگفتهاید که ممکن است، بعضی از شارلاتانها حرف حساب هم بزنند و برخی از راستان سخن ناصواب بگویند. پس این گفتهی ملکم که «ملاحظهی فناتیک اهل مملکت لازم است» درست است و این سخن بندگانهی او که «اوضاع سلطنتهای [=حکومتهای] معتدل به حالت ایران مناسبتی ندارد» به کلی پرت.
آخوندزاده فرموده است: «عرفای متقدمین ما فیلسوفیت را خودشان فهمیدهاند، اما در بیانش به عامهی ملت و به عامهی نوع بشر بر متقضای جبونی و کم جرئتی (؟) رفتار کردهاند. از این جهت مراد ایشان تا امروز غیرمنکشف مانده است»
اولاً بیخبری حضرت از جانبازی منصور حلاج و عین القضاه و فداکاریهای دهها تن عارف دیگر سخت موجب شگفتی است و نام این ایثارها را «جبن» گذاشتن، «شهامت» بسیار میخواهد. ثانیاً بخشی از این عرفان با فرهنگ ما آمیخته و چندان هم «نامنکشف» نمانده و اگر بخشی دیگر در محاق مانده علل گوناگون دارد که یکیش غفلت یا تنبلی امثال بنده و ایشان است.
وی شهامت و صراحت ولتر و «بوقل» [؟] را بر سر مشروطهخواهان معتدل میکوبد. اما فراموش میکند که اولاً اینان پس از فداکارانی آمدند که زنده در آتش سوختند و ثانیاً اگر ما ولتر و مونتسکیو نداشتیم علت را در کل مسئلهی عقبماندگی ما باید جست که یکی از آنها تعصبات ماتریالیستی خود اوست. (البته ارزش حرفهای صوابش محفوظ). اگر این مسائل در آن زمان – به هر علت – روشن نبوده است، در زمان ما باید روشن شود.
نوشتهاید:
«اما این اتحاد [اتحاد روحانیون و روشنفکران] مثل هر اتحاد سیاسیِ فاقد اصالت، به زودی بحران و تناقضهای بنیادی خود را به نمایش گذاشت.»
روشن نکردهاید که اتحاد سیاسیِ دارایِ اصالت کدام است. دیگر آن که میان مشروطهخواهان صمیمی از یک سو و روحانیان ایثارگر- در رأسشان طباطبائی- از سوی دیگر، هیچ گاه اختلافی نبود. نبرد اصلی میان استبداد دیرپای محمدعلی شاه و آزادیخواهان بود و البته میان آنان و روحانیون استبداد طلب.
و دیگر آن که اصولاً اتحاد همیشه میان کسانی است که در عین اختلاف در مقابل دشمن مشترک هدف مشترکی دارند و طبیعی است که پس از شکست دشمن اختلافشان آشکار میشود. آنچه فاجعهبار است این که کار این اختلاف میان فاتحان ضد استبداد به کشت و کشتار[1] گسترده و متقابل بینجامد و دشمنِ از پای افتاده، جسماً یا معناً، از جا برخیزد و تمام رشتهها را پنبه کند.
از اینها گذشته، انتخاب سیاسی انتخاب میان دو یا چند آرمان متعالی و دور دست نیست، هنر دشوار و تلخ سیاست، انتخاب میان دو یا چند گزینهی ممکن است، که غالباً و متأسفاً با گزینهی آرمانی فاصله دارند.
مشروطهخواهان با استبداد سیاسی و استبداد مذهبی در دو جبههی طوفانی مردانه جنگیدند و پیروز شدند. اما اگر پیروزیشان کامل نبود، زورشان نرسید. آنان سند آزادی ملت را به دست آوردند، البته با دو نقطهی ضعف (و نه یکی)
اگر مشروطه بعداً به خاک افتاد، علت در این دو نقطه ضعف – یا دو تناقض- نبود. شرح داستان پیروزی شیرین مشروطیت و شکست تلخ آن دو کتاب دیگر میخواهد. و آخرین سخن در این باره آن که اختلاف میان انقلابیان پیروزمند اختصاص به انقلاب مشروطهی ایران ندارد.
از مشروطیت گله کردهاید که چرا آزادی سیاسی را تا اقلیم آزادی فکر گسترش نداد. بنده هم متقابلاً از شما گله میکنم که چرا با قدرت فکری راسل و پوپر وارد میدان قلم نشدید! مهلتی بایست تا خون شیر شد.
میان «ما گناکار تا» و آزادی فکری حضرات چندین قرن فاصله است. شما از مشروطیت ایران انتظار دارید که این فاصلهی طولانی را یک شبه طی کند؟ با کدام نیرو؟ و آن همه دشمن خودی و بیگانه!
و دیگر آن که دربارهی بعضی از روشنفکران پس از مشروطیت هم به طور کلی بیانصافی کردهاید. (آیا با کتاب شما مرتبط است؟) و چند نکتهی جزئی:
از Concept دو معادل به دست دادهاید: مفهوم و برداشت. اولی مرسوم است. discourse را مقوله ترجمه کردهاید. معمولاً همان گفتار را میآورند و بعضی کلمهی ساختگی گفتمان را. مقوله معادل Categories است.
با احترام بسیار مصطفی رحیمی
[1] کلمهی کشتار در اصل نامه به اشتباه کار نوشته شده است.
دو مسئله را از یاد نبرید. یکم اینکه چند نفری از اوباش کرواتی فرستاده رژیم که از اطلاعات سپاه هستند مدعی دست داشتن در قرآنسوزی ها هستند که این دروغ محض است. قرآنسوزیها و نیمه سوز کردن آنها و رها کردنشان در خیابان حکلیت از یک تحول ریشه ای اجتماعی و مذهبی مردم ایرانم دارد که هر روز در سراسر ایران اتفاق می افتد و ربطی به این مزدوران ندارد. در تهران و اصفهان و شیراز کسانی که پیش از این مذهبی و سنتی هم بوده و من خبر کامل دارم چنین کرده اند. دوستان ما از کرمانشاه و تبریز نیز خبرهای مشابهی می دهند. و اما نکته دوم اینکه اگر رضا پهلوی واقعا در آنچه می گوید یعنی بازپس گیری ایران و دمکرات بودن و لاییک بودن و سکولار بودن راستین است باید نه با یک اعلام تاکتیکی بلکه با یک اعلام استراتژیکی و شناخت موقعیت اعلام جمهوریخواهی کند. آنچه ما طبق جلسات متعدد در چند شهر برقرار کردیم با بررسی میدانی دیدیم و شناختیم و فهمیدیم که امروز اگر صداقتی در کار باشد رضا پهلوی حتما میتواند در سرنگونی این نظام نقشی سازنمده داشته باشد. چرا که او از نظری مسئول ناکاردانی و استبداد پدرش نیست و اما او می تواند در عین حال وارث کارهای خوب پدرش و پدربزرگش باشد. اما شرط لازم بر انداختن شوری وصف ناشدنی و زلزله ای در سراسر ایران اعلام جمهوریخواهی و دادن بیانیه ای مشروح است. من فکر یا بهتر بگویم ما فکر می کنم که این سایت و شخص فرهنگ قاسمی و دوستانش می توانند در راه پیشنهاداتی را به رضا پهلوی بکنند. امروز روز مذاکره و همدلی و اتحاد است. کمک های تمامی مردم ایرذان و همراهی افکار عمومی تمام جهانیان امروز با ماست. ما باید این موقعیت خطیر را درک کنیم. باید از تمامی کسانیکه خواهان تمامیت ارضی ایران بدون اما و اگر هستند و خواهان یک جمهوری ایرانی بدون پیشوند و پسوند هستند خواهان ایرانی هستند که تمامی اقوان در آن بتوانند از تحصیلات رایگان و محکم استفاده کرده تا آذری و لر و کرد و بلوچ و سیستانی و مازندرانی و تهرانی و کرمانی و کرمالنشاهی و تبریزی و…بتواند رییس جمهور و وزیر و رییس دانشگاه و دکتر و مهندس شود. اینرا دیگرا نیز تکرار کرده اند و بنده نیز تکرار می کنم چرا که در بین ما تمامی ۳۱۴ نفر از تمامی شهرهای ایران با گویش ها گوناگون هستند و بارها در جلسات سه تا شصت هفت نفره و رساندن خبر به تمامی اعضاء و هوادارانی که بعضا به خاطر تمهیدات امنیتی نمیدانند که ما یک گروه منسجم هستیم کوتاهی نکرده ایم. ما از همه ی اپوزیسیون خارج از کشور درخواست می کنیم تا شرایط یک گفتگو را با رضا پهلوی سامان دهعند. از او نیز درخواست می کنیم که موضوع را بسیار جدی بگیرد چرا که اگر احیانا موضوع به انتخابات بعدی برسد اینان دوباره با طرفغندی جدید مردم ر ا پای صهندوقهای رای خواهند کشانید و رای مردم را با شارلاتانیسم مصادره خواهند کرد. برای همین وقت بسیار تنگ است. به نظر ما اعلام جمهوریخواهی رضا پهلوی باید در همین یکی دوماه صورت گیرد. اینک ایشوم می گوید رفر اندوم رفراندوم بلکه اما خود تو چه میخواهی؟؟؟ بگو منتظریم! تو اگر اعلام کنی که جمهوریخواهی ممکن است چند فسیل را در کنات از دست بدهی ولی خیل عظیم شاید بیش از نوددرصدی به تو خواهند پیوست. آگاه باش و نامت را در تاریخ ثبت کن! دکتر پایدار نام مستعار از ۳۱۴ نفر
بنده از درخواستهای داخل ایران مبنی بر بیانیه دادن و اعلام جمهوریخواهی رضا پهلوی تعجب می کنم. فکر میکنم در خصوصا این اوضاع که البته تکرار شدنی نیست ضربه ای مهلک است بر حکومت اسلامی. آقا این سایت شما را بیشتر از پانزده بار دوستان برای ما فرستادند. دوستان بفرمایید اینم نظر! دوستتان بقول آن دیگری دپرخت دوست و جمهوریخواه. آقا این نظر را به رضا پهلوی برسانید. ما منتظر اعلامیه ی جمهوری خواهی این آقا هستیم. بنده کارمند نیمه وقت شهرداری هستم و باید بگویم غیر از رشوه دهی و رشوه گیری کار دیگری در این مملکت وجود ندارد. تمامی آسمانخراشها و برجها میلیونها میلیارد رشوه دهی و رشوه گیری طلب کرده است. در ناحیه های مختلف ملیونها یورو و دلار به حسابهای خارج از کشور محمد باقر قالیباف و دوستا دیگر بیت رهبری ریخته شده است. در تهران خانه ای برجی هتلی ساخته نشده مگر با هزینه کردن میلیاردی رشوه و خریدن خلافهای بی حد و بی حساب. بفرما آقا نوشتم! اگه ما رو کشف کردند چی!؟
انگلیس مامن میلیاردها پاند پول نقد یک درصد ایرانیان درستکار و ۹۹ درصد سارقین و غارتگران و بازاریان و بسازبفروشها و مهندسین قلابی و دکترهای کاذب و دلالان و کارچاقکن ها و خصوصا وابستگان همین رژیم ظاهرا ضد غرب و نزدیکان به روحانیون و مداحان و شهرداریچی ها و روئسای بانکها و فرزندان بیدردشان است که الکی دارند در غرب می چرند بی آنکه کوچکترین تولیدی از این خرج گزاف عایدی خودشان و ایران شود. شما ببینید این خیل دریوزه صرف نظر از درستکاران که به یک درصد هم نمی رسد در غرب چه می کنند: کدام ترجمه ی درست و حسابی کدام پژوهش کارآمد، کدام نخبه و نابغه. بعد هم همه ما و حتا پدر و عموی خود من تا قافیه شان تند می شود از هنر و بلاغت و ابتکار و دانش ایرانیان حرف می زنند. در زمان هیتلر بزرگترین جنایت بشریت و بر علیه بشریت را نازی ها و فاشیستها در حق یهودیان انجام دادند. این ملت بزرگ با اینهمه جنایت سرخم نکردند و در حین شکنجه شدن و تا آخرین لحظه ی زندگی آفرید و خلق کرد و نوشت و ساخت. اما ما ایرانیان اگر چه جنایتکارانمان در حد هیتلر و استالین و پولپوت بودند اما ببینید گفتار و نوشتار و آفرینشمان را. من خودم یکی از آن نابالغانی هستم که اینچنین نیز در میدان شوش تهران خواهم مرد. و اینبار بدرک! چرا که کسانی هستند که کار می کنند برای بشریت اما در ایران ما. و چرا؟ برای اینکه در ذهن هر ایرانی یک محمدی خوابیده که در ۵۶ یا ۷ سالگی عاشق سینه چاک یک دختر سه ساله می شود و در شش سالگی با او به بستر می رود و بنابر این ایرانی در زیر پوشش ست چرا که پیامبرش محمد است. امامش علی ای که در یک نیم روز طبق گفته امام خمینی ۷۰۰ نفر و طبق نوشته علی دشتی نهصد نفر را گردن می زند و امام حسینش بچه شش ماهه اش را با خود به جنگ می برد، سر دست بلندش می کند و به تیر حرمله می سپاردش. آری در معز ما محمد و علی و حسین و فاطمه و آن غایب بزرگ عج خوابیده اند و ما را با خود خواب کرده اند. و این وحشتناک است. من شاید از این همه غم و رنج خودم را در میدان شوش آتش زدم. نام من فریدون رحمانی ست، آنرا به خاطر بسپارید! با سپاسگزاری این نظر را در صفحه ی دیگری خواهم گذاشت.
یک پند و یک خبر! پند عبارت است از اینکه لطفا به فریدون بگویید که خودش را نکشد و به آتش نکشد که ما با آدمهای جالبی چون او کار داریم. . خبر اینکه حسین اشتری، فرمانده نیروی انتظامی ایران به افرادی که با انتشار فراخوان در فضای مجازی، به گفته وی، به «مقدسات توهین» میکنند هشدار داد که با آنها «برخورد» خواهد شد. این فرمانده ادعا کرده که نویسنده های القصیده را دستگیر کرده است. بدینوسیله این خبر از بیخ و بن تکذیب می شود. مردم ایران هر روز بر تعداد قرآنهای نیمه سوز در کوچه و خیابان می افزایند. مرگ بر اسلاتم اینروزها و فحاشی به آن بچه باز بزرگ محمد ابن رجال و علی ابن عباداللهو آن مرتیکه غایب و خفیف و خوار لعنت می فرستند. قرآنها را بسوزانید و نیمه سوز در خیابان بیندازید.
با سلام کسانی در ایران و چند شهر که ما خبرداریم این صفحه را که به خودی خود چندین صفحه است را با جرح و تعدیل چاپ و منتشر کرده اند. البته بیشترین اقبال این صفحه القصیده الانتریه است در احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و امتش و سنتش ریده. اما موضوع رضا پهلوی و درخواست بیانیه از او مبنی بر جمهوریخواهی نیز بسیار رونق داشته است. همین دیشب نیز کسانی از من خواستند که اگر توانستم با هزارطرفند این سایت را باز کنم از رضا پهلوی بخواهم که در راستای همان ادعاهایش مبنی بر دموکرات بودن و لاییک بودن و تمامیت ارضی ایران را بدون کوچکترین اما و اگر خواستن اعلام جمهوریخواهی کند. چرا که وقت بسیار کم است و هر لحظه ممکن است اتفاقاتی بیفتد که این کار دست کم برای او غیرممکن شود و برای مردپم عقب افتد.
آقای رضا پهلوی این بسیار درست است که: همین دیشب نیز کسانی از من خواستند که… از رضا پهلوی بخواهم که در راستای همان ادعاهایش مبنی بر دموکرات بودن و لاییک بودن و تمامیت ارضی ایران را بدون کوچکترین اما و اگر خواستن اعلام جمهوریخواهی کند. چرا که وقت بسیار کم است و هر لحظه ممکن است اتفاقاتی بیفتد که این کار دست کم برای او غیرممکن شود و برای مردم عقب افتد.
این درست است و برای شخص شما یا امروز و یا هرگز. و برای مردم ایران البته عثب خواهد افتاد. من از آقای فرهنگ قاسمی درخواست می کنم که از رضا پهلوی دعوت کند و در میزگردی تمامی اپوریسیون جمهوریخواه بدون پیشوند و پسوند لاییک ،دموکرات که خواهان ایرانی یکپارچه هستند را دعوت کند و گفتگو کنند و طرحی ارائه دهند. آخر تا کی این مردمی که واقعا بیش از نوددرصد ضد این رژیم ضد بشری هستند باید سرگردان باشند؟؟؟!!!
https://www.radiozamaneh.com/406816
جناب فرهنگ پیشنهاد می کنم تا این مقاله را در سایتتان بگذارید. در ضمن حتما مفید خواهد بود که این آقای صباحی را به تله ویزیونتان دعوت کنید. مقاله ی مهمی ست
کلمه این بیانیه ی ابوالفضل قدیانی را منتشر کرده. البته این آقا در این بیانیه خواهان رفتن به سوی یک جمهوری ایران بدون پیشوند و پسوند است. آما چنانکه می بینید باز هم با یک آیه ی قرآن شروع کرده. واقعا این اسلام همانند وبا و یا طاعون و سرطان روح و شاید مثل ایدز مغز و روح و روان است. در هر حال این اصلاحطلبان و چنان که قدیانی هم میگوید چنان در فساد و غارت و سرقت غرقند که حتا از پشتیبانی این بیانیه دوست خودشان هم تن می زنند خوب که نظر می کنیم این سیدمحمد خاتمی عرب تبار را می بینیم که یکی از باعث و بانی ها این استمرار کشنده است. در هر حال خوب است این بیانیه را بخوانید و از آن پشتیبانی کنید. من نیز به نوبه خود به رضا پهلوی پیشنهاد می کنم که تا دیر نشده اعلام کند که جمهوریخواه است. باور کند که فردا بسیار دیر است.
تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین
بعد از چندسال مذاکره بین ایران و گروه کشورهای موسوم به پنج به علاوه یک، سندی برای حل مناقشه هستهای ایران به امضا رسید که به برجام موسوم شد. دیگر پنهان نیست که این مذاکرات به دستور شخص آقای خامنهای در زمستان سال ۱۳۹۱ آغاز شد و بعد از روی کار آمدن دولت روحانی -همانگونه که وزیر خارجه و رئیس سازمان انرژی اتمی و دیگران مسئولان به تصریح و تأکید گفته اند- ادامه مذاکرات هستهای با هدایت شخص رهبر صورت گرفته است. البته آقای خامنهای هیچگاه مسئولیت این مذاکرات را بر عهده نگرفته است و حتی اخیرا گفته که اشتباه کرده است که “اجازه” مذاکره با آمریکا را داده است.
وی تغافل میکند که “مبدع” مذاکره با آمریکا در سالهای اخیر شخص خودش بوده است. او با کمک دستگاه پروپاگاندای دستنشاندهاش به منظور تجهیل و تخدیر توده اندک ناآگاه حامی خود بیهوده کوشیده است که از بار مسئولیت این مذاکرات شانه خالی کند و نقش یک رهبر تسلیمناپذیر را بازی کند. همین عدم شهامت و تزویر در به عهده گرفتن مسئولیت برجام، البته یکی از عوامل شکست توافق هستهای بوده است. ترس از اینکه تتمه حامیان هم دریابند که پادشاه عریان است، آقای خامنهای و سپاه را بیش از پیش به سمت پیش بردن سیاست منطقهای بیپروایانهای سوق داد که حداقل تبعاتش دادن بهانه به افراطیون آمریکا برای سست کردن پایههای توافق هستهای بود. اگر گوش شنوایی برای شنیدن سخنان عقلا بود و اگر “برجام دو”ای در تنشزدایی با کشورهای منطقه آغاز میگشت علیالقاعده دست دونالد ترامپ و تیم سیاست خارجی افراطیاش بسیار بستهتر از امروز میبود.
فارغ از سیاست منطقهای بیپروایانه -که البته در خدمت منافع ایدئولوژیک شخص آقای خامنهای و دستگاه استبدادی اوست و صد البته نه در خدمت منافع ملی- به گل نشستن کشتی برجام علل و عوامل داخلی دیگری هم دارد. تسهیل تجارت و آسان شدن مبادلات صنعتی و علمی و فرهنگی و انسانی -که کمهزینهترین راه توسعه است- برای پایههای سست دستگاه استبداد دینی چون موریانه است. قرائن نشان میدهد که آقای خامنهای میداند که مردم دست به گریبان با مضایق و مصائب معیشتی، کمتر فرصت مییابند تا دمکراسی و عدالت و آزادی و تضمین حقوق اساسی و بشریشان را طلب کنند. آنچه آقای خامنهای از برجام میخواست -و همچنان از برجام بدون آمریکا نیز میخواهد- همانا فروش نفت است و توزیع رانت حاصل از آن در میان وابستگان درگاه و عمله استبداد. چه در دوران برجام و چه پس از خروج آمریکا از برجام اصلیترین خواسته آقای خامنهای از اروپا حفظ صادرات و فروش نفت به اروپا بوده است و نه ورود سرمایه و علم و فن اروپایی. به نظر میرسد این نکته یکی از دلایل اصلی کارشکنی سپاه و نهادهای امنیتی وابسته به مستبد در ورود سرمایه خارجی در دوره برجام نیز بوده است.
اگر از این منظر به تحولات این روزها و اقدامات هیئت حاکمه فعلی آمریکا نگریسته شود میتوان گفت که اعمال دونالد ترامپ و عملکرد آقای خامنهای عملا دو لبه یک قیچیاند که با همافزایی تن ملت ایران را مجروح میکند. (اگرچه در ظاهر امر آقای خامنهای و ترامپ در دو جبهه مخالف ایستادهاند). همانقدر که آقای خامنهای درعمل نگران و مخالف توسعه و قدرت یافتن بخش مولد اقتصاد است، هیأت حاکمه آمریکا نیز با وضع تحریمهای فراگیر بار مضاعف و طاقتفرسایی را اولا بر گرده طبقه فرودست و بعد بر دوش بخش مولد اقتصادی و طبقه متوسط ایران مینهد و عملا فقر و فساد اقتصادی را میگستراند و باعث چنبره بیشتر نهادهای نظامی و امنیتی و ارگانهای وابسته به بیت بر اقتصاد ایران میشود. اگر سوخت پیشرانه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی غرب ستیزی است، ترامپ و افراطیون اطرافش با پیش گرفتن سیاست خصمانه و کینورزانه -که زندگی روزانه مردم ایران را هدف قرار میدهد- عملا به بقای ایدئولوژی غربهراسانه جمهوری اسلامی کمک میکنند و راه را بیشتر بر تعامل سازنده و عادلانه ایرانیان با دنیای خارج -که یکی از اصلیترین راههای تعدیل سیاست نابخرادانه خارجی استبدادطلبان داخلی است- میبندد.
در این میان مسئله دیگری نیز عبرتآموز است و آن عملکرد آقای حسن روحانی است. او با چهارسال وعده و وعید و حمایت اصلاحطلبان دوباره به ریاست جمهوری رسید تا بالاخره در چهارسال دوم با کلید مشهورش مشکلی از انبوه مشکلات قفل شده کشور را بگشاید. اکنون البته هرچه بیشتر ناکارایی این کلید را میتوان به عینه دید. او نه تنها بعد از گذشت پنج سال از ریاست جمهوری مشکلات اقتصادی را کم نکرد، نه تنها آزادی بیان را نگستراند، نه تنها مانع فیلترینگ شبکههای اجتماعی نشد، نه تنها قدمی محکم برای مهار فساد بر نداشت، نه تنها حصر را نشکست، نه تنها مانع تضییع حقوق اساسی ملت مانند حق اعتراض نشد، نه تنها از حبس و بند هزاران معترض سیاسی و عقیدتی و معیشتی جلوگیری نکرد، بلکه امروز او نیز همنوا با آقای خامنهای و سردمداران سپاه رجز میخواند و در منطقه هل من مبارز میطلبد. از تبعات اینگونه رجزخوانیهای بیهوده میگذرم. تلاطمهای اقتصادی امروز خود بیانگر نتیجه چنین شیوههایی است. اما آنچه به گمانم پندآموز است عیانتر شدن نتیجه انتخابات برآمده از نظارت استصوابی است. رئیس جمهور و وزیر و نماینده مجلس برآمده از این ساز و کار نهایتا -چه بخواهند و چه نخواهند- به تدارکاتچی -اگر نگوییم عمله- استبداد بدل میشوند. اولا در نظام استبداد دینی ارکان انتخابی چنان تحدید شدهاند که حتی اگر نیت خیری نیز داشته باشند بر خلاف منویات مستبد کاری از پیش نخواهند برد. در ثانی ایشان نیک دریافتهاند یا درمییابند که تثبیت مقام و جایگاهشان اولا و اولا منوط به رای و خواست استبداد است -که جز وفاداری و تبعیت، چیز دیگری نمیخواهد. در انتخابات عقیم شده با تیغ نظارت استصوابی تأثیر رأی و خواست مردم ناچیزتر از آن است که کاندیداهای تأییدشده این نظارت ناصواب برای آنان هزینه دهند. همین است که به این سادگی آقای روحانی ۲۴ میلیون رأی و دهها وعده انتخاباتی را در مقابل خواست آقای خامنهای به کناری مینهد و مانند تمامی رؤسای جمهور سابق نهایتا به مجری اوامر مستبد تبدیل میشود.
متأسفانه این تجربه باز هم دلیل روشن دیگری بر این مدعا است که نظام جمهوری اسلامی با سیطره ولایت فقیه در تمام شئونش امکان اصلاح با ساز-و-کار درونی را ندارد. ارکان انتخابی چنان با زهر نظارت استصوابی لَخت و کرخت و بیجان شدهاند که به هیچ روی ایشان را یارای ایستادن در برابر هوسهای مستبد نیست. بعد از گذشت بیست و یک سال از شروع دولت اصلاحات و قوامگیری جریان اصلاحطلب به شکل امروزیاش، مستبد قدم به قدم پیش رفته و امیالش را بیشتر به کرسی نشانده است. اگر در شروع دولت اصلاحات کمتر از بیست درصد اقتصاد تحت تیول مستقیم نهادهای نظامی، بنیادها، سازمانها، و ستادهای زیر نظر مستقیم مستبد امروز ایران بود، بعد از گذشت بیست و یک سال این میزان به حدود شصت درصد اقتصاد ایران رسیده است. این امر به این معنی است که سیاستهای خصوصیسازی که در اصل برای تقویت اقتصاد مولد طراحی شده بود در ساختار نظام ولایت فقیه به ضد خود بدل میشود. اقتصاد از کنترل دولت -که لااقل تحت نظارت و محدودیتهای قانونی حداقلی است- بیرون میآید و به بخشی از حاکمیت که هیچگونه پاسخگویی به نهادهای نظارتی عمومی ندارد سپرده میشود. بعد از گذشت بیست و یک سال از شروع اصلاحات، دامنه نظارت استصوابی روز به روز گستردهتر شده است به طوری که در انتخابات مجلس گذشته به تصریح خود اصلاحطلبان تنها حدود یک درصد کاندیداهای اصلاحطلب از سد نظارت استصوابی گذشتهاند . بعد از گذشت بیست و یک سال از شروع اصلاحات هنوز هیچ قانونی که متضمن آزادیهای اجتماعی و فرهنگی باشد به تصویب نرسیده است. صدا و سیما و دیگر رسانههای حکومتی، هر روز نفوذشان را در میان مردم بیشتر از دست داده اند، اما دستگاه استبداد به هیچ قیمت حاضر نشده برای حفظ حداقلی از مصالح و منافع ملی حتی تریبونی نیمهآزاد را در اختیار منتقدان و مخالفان پاستوریزهاش نیز قرار دهد. پروژه اصلاحطلبی، خواستار مبارزه با فساد از طریق ایجاد مکانیزمهای شفافسازی و نظارتی بود، اما نظام ولایت فقیه با از دست دادن هرچه بیشتر پایگاه مردمی، بیش از پیش به توزیع رانت در میان وابستگان دستگاه استبداد به منظور خرید وفاداری روی آورد و برای این کار مکانیزمهای موجود نظارتی را قدم به قدم ناکاراتر و ضعیفتر کرد. حال با شکست خوردن اصلاحطلبان در پیشبرد حداقلی این پروژه، چنان فساد گسترده و سیستماتیک شده است که در تمام شئون مملکتی از جمله بسیاری از اصلاح طلبان رسوخ کرده است. بعد از گذشت سالهای متمادی از پروژه اصلاحطلبی، هنوز خواست بدیهی و قانونی مصرح در قانون اساسی فعلی، یعنی آزادی اعتراض و تجمع مسالمتآمیز هیچ ضمانت اجرایی پیدا نکرده است و بسیاری به دلیل اعتراض به خفقان و سلب آزادیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به بدترین شکل ممکن زندانی شدهاند و میشوند. جان-به-لب-رسیدهگان اقتصادی و اجتماعی به شدیدترین وضع ممکن سرکوب میشوند و تعدادی در زندان جان میبازند و بسیاری -مانند دراویش مظلوم- به زندانهای طویلالمدت محکوم میشوند و طرفه اینکه عدهای از اصلاحطلبان و اعتدالطلبان (از جمله آقای حسن روحانی) با دستگاه سرکوب گاه به تلویح و گاه به تصریح همنوا شدهاند و این مظلومان را به دشمن خارجی منصوب کردهاند. شعار جریان اصلاحطلب تنشزدایی با کشورهای اطراف به منظور بهبود روابط اقتصادی و اجتماعی با این کشورها بود تا از این طریق امکان و فضای سرمایهگذاری خارجی در ایران بیشتر شود و نیروی سیاسی و دیپلماتیک این کشورها جهت ضربه زدن به منافع ملی ایران بسیج نشود. متاسفانه بعد از گذشت بیست و یک سال از آغاز به کار دولت اصلاحات و سپری شدن پنج سال از عمر دولت اعتدال، ما در یکی از بدترین دوران روابط خود با دول عربی منطقه به سر میبریم. (این سخن البته به معنای نادیده گرفتن سیاستهای خصمانه، تندروانه و نابخرادانه کشوری مثل عربستان سعودی نیست، بلکه بحث بر سر تعدیل و خنثی کردن این سیاستها با پیش گرفتن سیاست خارجی متعادل و متناسب بوده است). مدتهاست که سکان سیاست خارجی از دست دستگاه دیپلماسی بیرون آمده و به دست سپاه و عوامل بیت (مثل علی اکبر ولایتی) سپرده شده است. دستگاه سیاست خارجی کشور هرچه بیشتر از مرکز تصمیمگیری و سیاستگذاری دور شده است و اگر کاری به او سپرده شده یا حاشیهای است و یا بنا به صلاحدید و خواست مستبد بوده است. دستگاه استبداد و شخص آقای خامنهای از ظرفیت منفی قانون اساسی برای بیاثر کردن خواست ملی در عرصه سیاست خارجی بیشترین بهره را برده است و متأسفانه در ساز-و-کار قانونی و ساختار حقوقی فعلی هیچ راهی برای منطبق کردن سیاست خارجی با خواست و منافع ملی وجود ندارد.
همانطور که پیش از این نیز بارها گفتهام تداوم وضعیت رو به وخامت فعلی، ممکن است تبعات جبران ناپذیری برای کشور داشته باشد. قفل شدگی راه اصلاح امور از طریق قانونی و حقوقی، باید با استفاده از ظرفیتهای حقیقی یعنی مقاومت یکپارچه نیروهای سیاسی منتقد، مخالف، تحولخواه و سایر کسانی که خواستار اصلاحات ساختاری اند با همراهی مردم شکسته شود. قانون اساسی متناقض فعلی- که قطعا بایستی به طور بنیادی تغییر کند- ظرفیتهای خفته و مغفولی را در فصول سوم و پنجم داراست که بایستی به کار گرفته شود تا هیمنه استبداد شکسته شده و امکان تحول و اصلاح درونزا پدید آید. درخواست برکناری آقای خامنهای از قدرت باید تبدیل به خواست علنی فعالین سیاسی و مدنی و فرهنگی شود. همانگونه که در اندونزی خواست برکناری دیکتاتور سابق آن کشور -سوهارتو- تبدیل به خواستی عمومی شد و همانگونه که خواست برکناری بن علی در تونس تبدیل به فریاد همگانی گردید. در این دو کشور این خواست عمومی نهایتا به شکست هیمنه استبداد انجامید و نظام سیاسی هرکدام در فرایندی -بدون دچار شدن به فروپاشی و ازهمگسیختگی نهادهای بروکراتیک- به مطالبات تن در دادند. در هیچ کشوری استبداد در غیاب مقاومت مدنی و ملی تن به اصلاح نداده است. ایران نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. طلب اصلاح بدون اراده مقاومت تنها مستبد را تحریض و تشویق به دستدرازی بیشتر به منابع عمومی، سلطه شدیدتر بر ارکان قدرت و تحدید آزادیهای مشروع و قانونی میکند تا به گمان خود پایههای قدرتش را تحکیم بخشد. وقت آن رسیده که طلب اصلاح و تحول تبدیل به اراده اصلاح و تحول شود. این اراده میتواند نظام اصلاحناپذیر ولایت فقیه را وادار به پذیرش خواست عمومی از طریق برگزاری رفراندم تغییر قانون اساسی و تغییر نظام سیاسی کند. با چنین ارادهای امکان تشکیل نظام جمهوری دمکراتیک بدون پیشوند و پسوند دور از دسترس نخواهد بود. به گمان من این شیوه مسالمتآمیزترین و کمهزینهترین راه برونرفت از بنبست فعلی کشور است.
در پایان لازم میدانم از زندانیان سیاسی، عقیدتی و معیشتی یاد کنم. دادرسی عادلانه حق هر متهمی است ولو این شخص بدترین خیانتها را در حق این مردم انجام داده باشد. آنچه که از شواهد پیداست اطرافیان محمود احمدینژاد از این حق اساسی و انسانی محروم بوده اند. هرچند به جای این افراد احمدی نژاد و تیمش -به گمان من- باید روزی در دادگاهی عادلانه پاسخگوی اعمالشان در هشت سال سیاه ۸۴ تا ۹۲ باشند، این مسئله مجوزی برای سکوت ما در مقابل محرومیت کسانی مثل اسفندیار رحیم مشائی و عبدالرضا داوری از حقوق قانونیشان نیست. این رفتار قوه قضایی بایستی با شدت و حدت محکوم شود.
رهبران سرفراز جنبش سبز آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد همچنان محصورند. امیدوارم که شرایط کشور به گونهای پیش رود که این حصر ظالمانه هرچه زودتر بشکند. بازداشت شدن نسرین ستوده و محرومیت از حقوق قانونی (مثل داشتن وکیل اختیاری و دسترسی به کیفرخواست و مفاد اتهامی) از مصادیق نقض حقوق اساسی در جمهوری اسلامی است. امیدوارم ایشان به همراه کسانی همچون قاسم شعلهسعدی، آرش کیخسروی، فرهاد میثمی، نرگس محمدی، اسماعیل عبدی، محمود بهشتی، احمد شجاعی، رضا ملک، عطوفت رویین و… هرچه زودتر از زندانهای ناعادلانه رها شوند.
ظلم و جوری که بر این زندانیان آزادیخواه و خانواده ایشان میرود وجدان هر انسان آزادهای را آزرده میکند. چه بسا اگر عبدالفتاح سلطانی اسیر دستگاه ظلم نبود امروز دختر دلبندشان هما، این چنین ناباورانه از میان ما پر نکشیده بود. تأسفانگیزتر اینکه در مرخصی مراسم تشییع و تدفین، خبرگزاری دستگاه قضایی نسبتهای ناروایی به این مرد آزاده و مدافع راستین حقوق بشر وارد آورد که الحق شایسته خود این دستگاه فاسد و کل این نظام استبدادی است. امیدوارم در آیندهای نزدیک شاهد برچیده شدن این بیداد استبداد باشیم.
و سخن آخر. هرچه پایههای این نظام استبدادی سستتر و عمق و وسعت نارضایتی بیشتر میشود، بر تعداد محکومان و زندانیان نیز افزوده میشود. حبسهای طویلالمدت درویشان، دانشجویان معترض و کارگران تنها مشتی از خروار است. از همینجا خواستار آزادی تک تک این مظلومان در بند و سایر زندانیان سیاسی -که کمتر شناخته شده اند- میشوم و امیدوارم دیگر فعالین سیاسی نیز در این راه با این بنده همصدا شوند.
سید ابراهیم نبوی در پایان سقوط ۹۷ که در گویا نیوز منتشر کرده نوشته:«….مارکس گفته بود تاریخ دوبار اتفاق میافتد، یک بار به صورت تراژدی و یک بار به صورت کمدی، اما گویی این بار فرق میکند. سقوط ۷۹ یک شوخی با تاریخ بود اما به نظر میرسد سقوط ۹۷ جمهوری اسلامی یک تراژدی باشد. امروز ایران با سه بحران جدی مواجه است، بنبست اقتصادی و شورش گرسنگان، بن بست اجتماعی یا آنومی و بیهنجاری و جنگی اجتنابناپذیر. هر کدام از این سه واقعه به تنهایی میتواند یک نظام حکومتی را ساقط کند. حکومت ایران در این وضعیت ساقط خواهد شد، دلایلم را در بخشهای بعدی خواهم گفت»
ایشون بسیار درست نوشته ولی خود این آدم یکی از فاسدترینهاست. خوب است ایشون در مورد کثافتکاری های جوانیش که به دوران امام خمینیش برمی گردد نظری بیندازد و با انتقاد از خود از قربانیانش معذرت بخواهد. اگر او چنین کند من خفه خواهم شد. در غیر اینصورت همه چیز را خواهم نوشت. او در گویا دوباره نویسنده شده. اما گویا بنگاه معاملاتی ست معاملاتی شده. برای همین از دوستان ایشان تقاضا می کنم تا این نوشته را به ایشان برسانند.
البته شما هم مثل سایتهای دیگر می توانید نظر مرا انعکاس ندهید. اما با رنگین کمانیتان امیدوار این نظر را نیز منتشرش کنید. و آن اینکه رهبر مخنث انقلاب مدفوع وقتی در روسیه بوده مدتها هم به صورت فاعل و هم به صورت مفعول از ماء الرجال مسرورز شده و نشاط کرده است. در این رابطه کا گ ب چند حلقه فیلم پنهانی در لواط های آقا گرفته شده که خالا از انها کپی برداری شده و دیجیتالی گردیه و به گونه ای رهبر آنها را دیده است. برای همین باید گفت که ریشه آقا نه در دست بلکه در مقعد پوتین است و در حقیقت رهبری گرگان پوتین است. برای همین پوتین هر کاری می تواند با آقا بکند. جال این است که براستی سیدعلی خامنه ای نه تنها علی دوران که پیامبر دوران است. مگر نه این ست که پیامبر لای پای دختر بچه شیرخوار می گذاشته تا آبش می آمده و اترضا ء می شده و به مدت سه سال دست از سر این طفل معصوم برنمی داشته تا اورا در شش سالگی می گاید که گاییدن همان تجاوز عربی ست. و البته چه گاییدنی که او را افضا می کند یعنی مخرج و مقعد و فرج و رحمش را تخریب می کند. و تا تازه می گوید به اذ ن الله هر شب تو برای من باکره می شوی بعد به عروس خودش هم تجاوز می کمند. البته او می گوید ازدواج ولی اصلا برویم معنی ازدواج را بکاویم ببینیم این اردواج اسلامی یعنی چه؟ معنیش این است که کسی از طرف همان پیامبر بچه باز بیاید و بر ای من و تو با بسم الرحمن الرحیم انکحت و زوجتو زَوَّجتُکَ نَفسی علی المبلغ المعلوم وووو و این همان بسم الهی ست که محمد و علی و عمر و تا همین البغدادی و خمینی و خامنه ای سر می برند و تیرباران می کنند و…در هر حال پیامبر دوارده زن داشته که غیر از خدیجه که به طمع مالش با او ازدواج کرده و بعد که او مرد ه با پول او توانسته به دهها زن از بچه سه ساله تا دختر بچه یازده ساله را بگاید. من مخصوصا از واژه گاییدن که همان تجاوز زبان پارسی ست استفاده می کنم. بنا بر این خامنه ای و پیامکبر و عهلی اصلا و ابدا یکی هستند. همشان بچه باز و حتا شیرخوار بازند. بر ای همین رهبری بخواهد دست از پا خطا کند پوتین استاد لواز او را رو خواهد کرد. جالب است که حتا محمد نوریزاد نیز در گفتار هفته ای خود اشاره ای دارد بهع نقطه ضعف های رهبری و اسنادش در دست پوتین. بروید گوش کنید. در هر حال مردم ایران باید از اسلام خارج شوند. باید هر کس سر و ریش و عمامه ی یک ملا را نشانه بگیرد. باید آرامش و آسایش و امنیتشان را برای همیشه ازشان گرفت. مرگ بر اسلام و مرگ بر روحانیت و مرگ بر مداحان و بازوهای سرکوبشان پاسداران و بسیجیان.
اقای ایجادی من همه ی گفته ها و نوشته های شما را می خوانم. چند بار هم به صورت شبنامه در د انشگاه به دیوار زده. به صورت ایمیل هم برای دوستان و حتا دشمنانم فرستاده ام. من به شما پیشنهاد می کنم سخنان بسیار شجاعانه ی این زن سوریه ای خانم دکتر وفا سلطان را گوش کنید و آنرا به صورت مجزا در این سایت بگنجانید. باتشکر از این سایت محترم.
https://www.youtube.com/watch?v=_MsULUHqPcc
لطفا برای دوستان و آشنایانتان بفرستید. بسیار آموزنده است. من برای ۲۳ نفر فرستاده ام و درخواست کرده تا برای دیگرا بفر ستند. شبتان به خیر
و اما این آقای رسا بسیار ساده انگار است. آقای ایجادی البته برای ایرانیان می نویسد. اما خوب است که ایشو این افکار خودش را به زبان انگلیسی یا به همان فرانسه که استاددانشگاهایش است هم بنویسد و بگوید. من این نوشته را در مورد نذر کردن نوشته بودم که نذر کردن صددرصد خرافات است. سوپاپ اطمینان ملایان و اربان مسجد و آیت الله ها و مداحان است، تا مبادا کشور یک سازمان اجتماعی منسجم داشته باشد تنا هر کس از حد اقل درآند برخوردار باشد تا احتیاجی به خیرات مبرات نداشته باشد. در صورتیکه اگر چنین خرافاتی نباشد هر کس می تواند حقوق شهروندی داشته باشد. همانند هر کشور متمدنی. جالب است که ایران ما این چنین مفلوک شده که میروند به امامزاده هایی دخیل می بندند و نذر و نیاز می کنند و راز و نیاز که پیامبر اعظمشان به یک دختر بچه بعد از شیر عایشه عاشق می شود پیامبر در حالی با عایشه آشنا می شود که عایشه سه ساله است! او همان موقع دل در او می بندد. چرا که تمامی مورخین عرب عایشه را شش ساله قمری ثبت کرده اند و همه متفق القولند که پیامبر سه سالی بوده که او را می شناخته و در شش سالگی او را به بستر می برد. اگر محاسبه کنیم و از هر سال قمری ۱۳ روز کم کنیم می بینیم که چه فاجعه ای بوده یعنی این بچه دو سال و ده ماه بیست روز داشته. و اصلا فتوای کامجویی از بچه شیرخوار را و تفخیذ ( یعنی لا پایی درکردن و ارضا شدن ) بر بچه ی شیرخوار توسط آیت الله خمینی به شرط وطی نکردن یعنی دخول تکردن از رابطه پیامبر اعظم اسلام اسلام با عایشه می آید. و حالا نذر کردن بر امامزاده ها و اگر اینها واقعا امامزاده باشند و ابن رسوالله واقعا فاجعه ای ست که برای آن باید به حال مردم ایران گریست. در اینجا لازم است اشاره کنم که هندی ها و ایرانی ها برای تلطیف این جنایت و خیانت و تجاوز و بچه بازی سه سال بر آن افزوده اند و آنرا نه ساله اش کرده اند بی آنکه سه سال دوستی پیامبر را پیش از دخول را زیر سول ببرند. من از همه خواهش می کنم که این ویدیو را از این زن اندیشمند سوریه ای را در اینجا گذاشته شده را برای هر کس مکی توانید بفرستید.من از این زن بسیار آموختم. نه اینکه این چیزها را نمی دانستم اما بیشتر به خطر مطرح کردن آن با این حدت و شدت و شجاعت. با تشکر از رسا از جنوب شهر تهران تا می توانید این سخنان را برای دوستان و آشنایانتان بفرستید شاید تنویری بشود.
https://www.youtube.com/watch?v=_MsULUHqPcc
با سلام بر انسان شریفی چون محمد نوریزاد باید بگویم خجالت و شرم بر فیلسوفنمایی چون عبدالکریم سروش و بر نواندیش دین نمایی چون کدیور و مهاجرانی و خاتمی و شبستری و تمامی بیشرفان عمامه برسر و مد احان آدمکش و نواله خوار. و همچنین خجالت و شرم باد بر روشنفکرانی که از چپ تا راست از لیبرال تا رادیکال که با اسلام لاس محبت زده و می زنند و زندگیشان پر است از نواله خواری. متاسفانه سایتهای مدعی آزادیخواهی چون سایت زمانه و رادیو فردا و خصوصا بی بی سی جیره خوار ملکه انگلیس در واقع سانسورچیانی هستند که با ژستهای روشنفکری و فیلسوفنمایی در حقیت با اسلام لاس می زنند و تفخیذگر سیاسی هستند. من پیشنهاد می کنم که این نامه محمد نوریزاد که باصدایش همراه است خوانمده یا شنیده شود و برای هر کسی در ایران فرستاده گردد. او در واقع پژواک همین صدای وفا سلطان است که دیگرا آنرا در اینجا گذاشته اند. این بدبختی بزرگی ست که بیدار کردن ایران و ایرانی کاری ست بس دشوار. این شما و اینهم نامه محمد نوریزاد. در ضمن باید بدانید که القصیده سایت شما به روی کاغذ در ایران دست بدست می گردد. و حالا بخوانید:
چهلمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر با عنوان چهره مخوف خمینی
چهره ی مخوف خمینی
سلام به آیت الله سیدعلی خامنه ای
رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران
یک: شما بد اخلاق و کینه توز و خود خواه و خود محورید. اطلاقِ این صفات به شما، هرگز ناسزاگویی به شما نیست. بل توصیف تراشه هایی از درون بی قرار شماست. بهتر بگویم: شما شدیداً “خود حق پندار” ید. آنچنان که گویا همه ی حق، یکجا، در شخصِ شما به تجلّی در آمده است. این آفتِ “خود حق پنداری” شما را به خیّاط ماهری بدل کرده، بجوری که در این سالهای رهبری، حقِ مطلق را به قد و قامتِ خود لباس کرده اید و خود را بداخل آن فرو برده اید و آن را زیبنده ی خودِ تنهایتان تفسیر فرموده اید.
دو: باز نه به کنایه، که صادقانه می گویمتان که شما مأمورید به این که ایران را با خود تا نافِ نابودی ببرید. بله، شما این توان را دارید. شاید این تنها ترین توان بالقوه و بالفعل شماست. که هم توانسته اید و هم می توانید این ته مانده ی ایران را نیز بخاک مذلت بیندازید. وگرنه مگر شما را توان دیگری نیز هست؟ مثلاً آیا شما را توانِ این هست که با ادب باشید و مردمی با ادب بپرورید؟ مردمی که اگر از همه ی دارایی های چشمگیر دیگران چیزی نداشته باشند، اما ادب داشته باشند؟ من می گویم: نه. چرا؟ چون در یک قلم، نمایندگان مجلس و قاضیان و سرداران و بسیجیانی که شما پرورانده اید، نسبتی با ادب ندارند. اینان، دقیقاً نمودِ درون شمایند. جوانان و پیرانی که از چاکری و هیجان سرشارند بی آنکه بدانند با پاهای چاکری، قرار است بکجا بروند.
سه: کل مملکت را بسیج کردند تا صبح پنجشنبه (دوازده مهر نود و هفت) بتوانند هشتاد هزار بسیجی را در استادیوم آزادی گِرد آورند برای شنیدین پرخاشگری های تکراری و تکراری و تکراری شما. من کاملاً می توانستم محتوای سخنان شما را پیش بینی کنم. همین امروز هم هر سخنرانی شما را می شود پیش بینی کرد. در سخنان شما، از زندگی خبری نیست. از همزیستی خبری نیست. از ادب خبری نیست. با حذف همین سه عبارت، می توان شاکله ی هر سخنرانی شما را پیش بینی کرد. ایرانِ پژمرده ی امروز، خروجیِ نبودِ همین سه مهم است. که شما شخصاً با مراتب ملایانه ی خویش، به صورت کشوری به اسم ایران تف کرده اید و سیلی زده اید و تحقیرش فرموده اید.
چهار: راز بی خاصیت بودنِ سخنان شما و آن همایشِ هشتاد هزار بسیجی را بگویمتان؟ در همان استادیومی که اسمش آزادی ست و در این چهل سال ذره ای آزادی بخود ندیده، بوده که یکصد و بیست هزار نفر در هم فشرده می نشستند بی آنکه دم و دستگاهی آنان را با صرف میلیاردها پول بی زبان بدانجا آورده باشد. جمعی از مردم حتی شب را تا بصبح پشت دیوار استادیوم آزادی می خوابیدند تا نخستین کسانی باشند که به داخل می روند. آنهم نه با پولی که می گیرند بل با پولی که از جیب خودشان خرج می کنند. شما اگر پول بدهید، من در دل آمریکا، یک استادیوم یک میلیون نفری را از جمعیت پر می کنم.
پنج: در این سالهای رهبری، هم روسیه را از فرصت ها و پولهای نقد کشور پر و پیمان کرده اید و هم اسراییل هرچه خواسته برایش انجام داده اید. اینها از شما خواستند با پول مردم ایران، سوریه را شخم بزنید، و شما برای آرامش خیال اسراییل، سوریه را برایش شخم زدید. از شما خواستند کشورهای منطقه را بترسانید تا بازار بزرگی برای اسلحه فروشان باشند، و شما همین کردید. اسراییل از شما خواست فحشش بدهید و هولوکاست را انکار کنید تا از تنگناهای حقوق بشری و بین المللی بیرون بخزد، و شما تا توانستید فحشش دادید و انکارش کردید. اسراییل به شما تشر زد که من اگر پایگاههای حاج قاسم را در سوریه با خاک یکسان کردم، شما اجازه ندارید یک فشنگ بسمت اسراییل پرتاب کنید، و شما دست بر چشم نهادید که: ای بچشم. بارها گفته ام که شما و سرداران تان، صادق ترین کارگزاران روسیه و اسراییل اید. اساساً بسیجیِ صادق به شما می گویند. که برای مولایتان، از جیب مردم ایران پول ها خرج کرده اید و آبروها برده اید. وگرنه با تنقلاتی چون تضمین ورود به دانشگاه و تضمین معیشت که یکی بسیجی نمی شود.
شش: من این نامه ی چهلمم را، بر یک قله ی بلند به اسم فهم می نهم تا هم شما بخوانیدش و هم همه. تا مردم ایران و جهان و تاریخ بدانند چه اعجوبه هایی بر سرِ مردم ایران آوار بوده اند در این چهل سال. من در این سخن، از شمایی که هیچ بنایی برای پوزشخواهی ندارید، می خواهم که به در خانه ی یک به یک آیت الله ها بروید و آنان را برای یک پوزشخواهی بزرگ تاریخی بسیج کنید. و برای این پوزشخواهی بزرگ و حیثتی، از جیب خودتان پول خرج کنید. شب تا به صبح پشت در خانه ی مراجع بخوابید تا صبح اول وقت، نخستین کسی باشید که رسم پوزشخواهی را به حضرات آیت الله ها گوشزد می کنید. من در این نامه از شما می خواهم که یکبار و تنها یکبار، برای انسانیت قد علم کنید و برای انسانیت بسیجی باشید. در آیین انسانیت، بسیجیان، همه چیزشان را فدای ادب می کنند. اگر توانستید یک بسیجی باشید برای ادب، حال، همه ی آیت الله ها و مراجع و طلبه ها و حوزویان را در استادیوم آزادی گِرد آورید.
هفت: فتوای ” تفخیذ ” آقای خمینی را بگذارید وسطِ استادیوم آزادی. و با صدای خشماگینِ و توفانیِ خود به مخاطبان عمامه به سرِ خود بگویید: این است خروجیِ هر آنچیزی که ما ازش نان خورده ایم و می خوریم. و از مخاطبان خود بپرسید: دنیا اگر تا دیروز خاموش و مطیع و مرعوب ما ملایان بوده، امروز اما مردمان و تیزفهمان، ذاتِ کهنه و زنگ زده ی ما را از اعماق تاریک مان بیرون می کشند و بر آفتاب می نهند. به مخاطبان خود بگویید: چه شده که از دل هزار و چهارصد ساله ی حوزه ها و آیه های قرآن و احادیث، فتوایی چون تفخیذ بیرون زده؟
هشت: در همان استادیوم یکصد هزار نفری آزادی – که اکنون از ملایانِ خُرد و کلان پر شده – بگویید: سرور و سالار و مقتدای ما آقای خمینی را تجسم کنید که در خلوتِ شیعیِ خود نشسته و با قلمی که خدا به شرافتش قسم خورده، بر کاغذ می نگارد که: یک پیرمرد هشتاد ساله نیز می تواند دختر نوزاد شیرخواره ای را به عقد خود در آورد و شب تا به صبح با این دختر بچه ی شیرخواره همه جوره لذت جنسی ببرد الا دخول. به ملاهای نشسته بر سکوهای استادیوم آزادی بفرمایید: آقایان، ما اگر اسراییل را حتی در رویا بتوانیم از صفحه ی روزگار محو کنیم، و اگر بتوانیم بفرض محال پرچم تشیع را بر فرق عالم بکوبیم، و اگر بتوانیم همه ی مردم دنیا را پای روضه های سوزآورِ خود بنشانیم، باید و باید و باید، هرجور که شده تکلیف خودمان را با این فتوای تفخیذ روشن کنیم. و تا زمانی که تکلیف مان را روشن نکرده ایم، مردم جهان به دیده ی تحقیر و نکبت به ما حوزویان می نگرند.
نه: به ملایان نشسته برسکوهای استادیوم آزادی بفرمایید: آقای خمینی، با فتوای تفخیذ خود، پرده از چهره ی پرشقاوتِ ملایانی برداشت که: به درازنای یک تاریخ، زن را به دخمه های کامجوییِ مردان فرو فشردند، و هیچ مفرّی برای نفس کشیدنِ انسانی اش برنتافتند. به ملایان بگویید: این فتوای تفخیذ، تا بیخ مرگ، به تعقیب ما خواهد پرداخت و به نمایندگی از طرفِ همه ی زنان و دختران و خردسالان و شیرخوارانی که با فتاوای همینجوری و پی در پی و قرن به قرنِ ما، به فهم ها و عاطفه هایشان سیلی زده شد و از هستی ساقط شده اند، به چهره ی ما ملایان چنگ خواهد زد و ریخت ما را از هم خواهد درید.
ده: در این نامه خواستم این را بگویم: ای رهبر، ای شیربیشه ی حرف، ای فقیه، ای سخنور، ای که خود را – همینجوری – رهبر مسلمین جهان می دانی، ای که برای همه تعیین تکلیف می کنی، بیا و خودت را تجسم کن که یک نجاستی به اسم تفخیذ به لباست چسبیده. یعنی مردم دنیا همینجور که پرخاشگری ها و عصبیت های تو را در خط و نشان هایت می بینند، این نجاست تفخیذی ات را نیز با تو می بینند. پیشنهاد می کنم تکلیفت را با یکی از این دو روشن کن. یا پرچم تفخیذت بلند کن و با شهامت به مردم دنیا بگو: ما اینیم، یا با شرمندگی و با امضای همه ی فقهای شیعه، نامه ای به مردم سراسر جهان بنویسید و از زنان و شیرخوارگان تاریخ پوزشخواهی کنید. و قول بدهید که اگر یکی از ناقلاهای زیرک، فتوای همینجوری از شما خواست، او را به پستوهای فقهیِ و فروشگاههای کلاه شرعی تان حوالت ندهید.
یازده: دوستانه می گویمتان: این استعداد، که شما را با همه ی ید و بیضاء آیت اللهی تان، به یک بسیجیِ صادق برای اسراییل و روس بدل کرده، حتماً از همین خصلت های فقاهتی و تفخیذی برآمده. در خصلت های فقاهتی و تفخیذی، هم می شود یک کشور را ارث پدری خود دانست و آن به دره های ورشکستگی در انداخت، هم می شود خشماگین و در چرخه ای پایان ناپذیر برای همگان سخن گفت و مثل آقای خمینی در چهار خط نوشته چندین هزار زندانی را به سینه ی دیوار سپرد و تیر بارانشان کرد، و هم همزمان می شود با کلاههای شرعیِ تفخیذی، برای اسراییل و روس چاکری کرد قربه الی الله.
دوازده: حال که شما، هم چشم بصیرت دارید و هم گوش شنوا، پیشنهاد می کنم هرگاه به آینه می نگرید، شیرخوارگان و دخترکانی را در نظر آورید، و صدای ضجه هایشان را بشنوید، که با فتوای ملایانی چون شما، در وحشت سرایی از کامجوییِ قلچماقان مذهبی، نفسشان بند آمده. می گویم: شما که خوب خیاطی بلدید و لباس رهبریِ مسلمین جهان را به قامت خود دوخته اید، پس پرچمی نیز بدوزید از تفخیذ. یا به شرم، یا به سرفرازی! این بلاتکلیفی، مثل موریانه، همه ی هیمنه ی آیت اللهی شما را می جود بی تردید! به عبا و عمامه ی خود دست اگر بکشید، لکه های نجاست تفخیذ دخترکان شیرخواره را لمس خواهید کرد. بصیرت به این می گویند. نه این که یکی در قامت رهبری، هم زندگی را از ساحت مردمان ایران بیرون بکشد هم همزیستی را هم ادب را، و همچنان خود را رهایی بخش و شکوفاننده ی کشور بداند.
با احترام و ادب
محمد نوری زاد
سیزدهم مهر نود و هفت – تهران
و اگر خواستید گوش کنید:
https://www.youtube.com/watch?v=qadZAbq3T_o
در پایان اگر کسی میتواند آنرا به انگلیسی ترجمه کند.
با سپاس فراوان از سایت شما
ای بابا خفت و حقارت ما مردم در این است که بچه شیرخوار بازی پیامبر اکرم و شخص خمینی و خامنه ای و لواطکاری روحانیون بدون هیچ استثنایی را همه میدانند همه ی چادریها و همه ی حاجی بازاریها و همه آنهایی که دختران و پسرانشان را می سپارند در دستان آلوده ملایان تا آنها براشان خطبه عقد ازدواج بخواند و این عقد یعنی هر عقد و هر ازدواج آخوند بیبشرف تفخیذکار هم در آن زناشویی و زفاف و عشف ورزی شریک است. أنا شریک! این أنا شریک حتا تا در قبر و گور هم صادق است. از پیش از نطفه تا پس از مرگ. ولی ما مردم چندان عزت نفس و شرف نداریم. وگرنه که خودمان را و سرنوشتمان را نمی دادیم بدست اسلام و آخوند و مداح و آیت الله و روضه خوان و همه فاسد و نجاست روان! واقعا مرگ بر اسلام. چندین پیش در کوچه ی ما با خط سیاه نوشته بودند:
مذهب مردم ایران اگر این اسلام است
بر چنین مذهب و پیغمبر آن باید رید!
مادر من ناراحت شده بود که حالا مادر بزرگم می آید و ناراحت می شود. به من گفت بروم و آنرا رنگ کنم. داشتم می رفغتم رنگ کنم که مادر بزرگم آمد! گفت کجا میری؟ گفتم ماما میگه برم روی این شعر رو پا کنم! گفت برا چی؟ مگه تو دروغه ی محلی، پسرجون برو دنبال کارت. حقشونه! حالا بفهمید که مردم ایران دارند بیدار می شوند.
نوریزاد یکی از شخصیتهای بسیار قابل احترام ایران امروز است. این انسان بسیار پاک طینت و سلیم النفس است. او از همانهایی ست که ممکن است مصداق این بیت خواجه شیراز بشود که: گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند++جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد. در واقع این نامه اسرار خمینی شیرخوار باز و حتا محمد پیامبر اعظم و رابطه اش با عایشه سه ساله و تفخیذ با او و همبسترشدنش در سن حدود شصت سالگی و شش سالگی عایشه را رقم میزند.یک ویدیو در یوتیوب بود که بچه بازی خمینی را یکی از آخوندان شرح میداد اما در اثر تکرار درخواست ولایتمداران آنرا برداشته اند. اما آنرا دوباره با خواندن کسی دیگری گذاشته اند: اینجا:
https://www.youtube.com/watch?v=UjqtsG5dNBg
واقعا عجب دینی ست این اسلام. واقعیت این است که ۹ سالگی دخترلان برای ازدواج را ایرانیها و هندی ها وارد اسلام کرده اند چرا که محمد از ۵۷ سالگی عاشق عایشه ۳ ساله شده و در ۶۰ سالگی و ۶ سالگی عایشه با او همبستر شده و دخول حاصل کرده. برای همه ی اینها بحث محمد نوریزاد از آن بحث هایی ست که پرده دکوراسیون اسلام از بیت خامنه ای تا خمینی و تا بیت پیامبر اسلام را می درد.
خانمها و آقایون رنگین کمان چرا تشکیل یک مجموعه ی سیاست گذار اینقدر مشکل است؟ بفرمایید چرا شما به درخواست حسن شریعتمداتری پاسخ نداده اید؟ باید هر طور شده یک ائتلاف بزرگ برای دوران گذار درست شود. اگر نشود ایران فرو حواهد پاشید و یا مردم ریسک برهم زدن این حکومت ضد بشری را نخواهند داشت. برای رقبت دادن به مردذم باید هر چه وشیع تر یک تشکل سیاسی فراگیر تاسیس کرد. سخنان نوریزاد که حتما باید پشتیبانانی قوی در همین نظام فاسد داشته باشد که سلامت هستند بسیار ارزنده و ریشه ای ستو. او مرا بیاد بسیاری از بزرگان تاریخ ایران می اندازد که بی محابا سخن راست گفته اند و سر بر بالین دار نهاده اند. شاید نویزاد حسنک وزیر این دوران باشد. شاید. اگر چه کفتار این زمان بسی حیله گر تر از گرگ آن زمان است. آقایان فرهنگ و ایجادی و دیگران پاسخم دهید!
چند روز پیش ملایی که پیش نماز مسجده در کوچه با بچه های محل که محل سگ هم به او نمی گذاشتند می خواست حرف بزند تا اونا رو به مسجد ببره. سرانجام دوتا پیرمرد از راه رسیدند از قرار او را می شناختند یکیشان به او گفت « حاجی از خودتان است که بر خودتان است…» و آن دیگری ادامه داد: « استاد راست میگه روزی روزگاری وقتی می گفتند اسلام در خطر است از ترس شلوار ما را نجاست می گرفت. اما به جوونای حالا بگو اسلام در خطر است از خوشحالی محتلم می شوند. حاجی حالا روز خوشتونه! ورق برگرده خیلی بد میشه خدا هم که دیگه نیست که بهتون رحم کنه چون خودتون کشتینش… حاجی یه جای امن برا خودتون و والده ی بچه ها پیدا کنید! وضع بزودی خیلی خراب میشه. البته برا شماها. وضع ما را که شماها ۴۰ ساله خراب کردین و روزگار همه رو سیاه. ..». سر انجام آن ملا گفت: « خدا همه را به راه راست هدیت کنه» و جوانی به او گفت کدوم خدا! همون خدایی که ما را بیچاره کرده!» وقتی اون آخوند دورتر رفت: جوانی صدایش گفت: حاجی عمامه تو گا…iiدم…
البته حتما بی ابی در این سخنان هست اما این روحانیون فرهنگ و ادب و تاریخ و حتا دین را در این مملکت از بین برده اند. مرگ بر اسلام امروز مثل نقل پ نبات است. من عکس هایی از فحش های رکیک را برای چند سایت فرستادم که به فاطمه زهرا به پیغمبر و به قرآن داد ه شد ه بود. ولی هیچ سایتی جرات انتشارش را پیدا نکرد. من سایت شما را نمی شناختم و برای امنیت خودم آنهخا را پاک کردم. واقعا این نظام ضد حیات است.
آقای فرهنگ قاسمی لطفا خبرتان کنم که ” شورای مدیریت دوران گذار” اغلام اعتصاب عمومی کرده. شریعتمداری و طبرزدی آنرا امضاء کرده اند. پس کی شما و گروهتان به یک ندا پاسخ خواهید داد. چرا یک ائتلاف تشکیل نمی شود. اگر منتظر مصدق هستید او مرده است. اگر منتظر رشا شاه هستید او هم مرده است. من واقعا از این اپوزیسیون در برابر جهان خجالت می کشم. آخر کی بیدار می شوید. از آن قصر اپوزیسیون بیایید پایین. به خواهندگان اعتصاب بپیوندید. منتظرید اعتصاب بشود آن وقت شما تشریف بیاورید. اگر الان نه، پس کی آری!
بیانیه را در اینجا بخوانید.
https://news.gooya.com/2018/10/post-19603.php
However you will find different sites that permit you to perform for free, you’ll profit more only
when anyone enjoy using real money.
با سلام بر نویسندگان این القصیده و این سایت. به نظر من این کار یک شاهکار است. البته در چند جا باید تصحیحاتی بشود اما بسیبار جالب است. پیش از هر چیز یک اثر مهم هنری ست. من دو روایت اولیه آنرا در کرمان روی کاغذ دریافت کردم. اما این آخرین ورژن واقعا کاری ست کارستان. من از هنرمندان ایرالنی درخواست می کنم که آنرا به صورت صدا و با همراهی موسیقی ضبط کنند و بگذارند روی یوتیوب یا در اینستاگرم. این کار کاری بسیار ارزشمند که نباید مهجور بماند. ذوق افرادی که این القصیده را نوشته اند ذوقی ست خوشمند و خردمند. با تشکر و به امید روزی که از این نوشته یک مثنوی شنوایی ساخته شود و ما آنرا در همین سایت و. دیگر سایتها بخوانیم و بشنویم. با درودهای فراوان من نوروزی هستم نامی مستعار
دوست عزیزم جناب نوروزی از سفارشت بسیار ممنونم. واقعا درست گفتی و درست نوشته ای. در این القصیده و حتا عنوانش هزار و هزاران مطلب خوابیده. هنری ارجمند در نوشتار است. آهنگ آن بسیبار غنی ست. درخواستتان بسیار بجاست. من نیز امیدوارم کسی این القصیده را به صورت دکلمه و یا به صورت ضربی و با ریتم و موسیقی بخواند و منتشر کند. به نطر من نیز این نوشته کاری بسیار گران سنگ است. دوستی میگفت که نویسنده اش در جنوب فرانسه درگذشته! آیا کسی خبری موثق دارد؟ در هر حال این القصیده یک کار مهم است. من با شما موافقم که دو سه غلط دارد و این اصلا مهم نیست و حتا اگر اجازه دهید گفتن هم ندارد. چرا که در یک اورژانش نوشته شده. در هر حال کار این سایت نیز بسیار مهم است و پدر من می گوید بگو که از فرهنگ قاسمی همین انتظار هم می رود. و البته درود هم، هم بر پدر فرهنگ قاسمی و خودشان می فرستند. شب خوش
با درود به همه و خصوصا به دوستانی که چند بار مرا تشویق و سفارش کردند که من این القصیده را بخوانم!
سرانجام بفرمایید خواندم و دو بار هم خواندم، چرا که نمی دانستم در پایین برگه روایت پایانی آن هم هست! آری سرانجام دل به دریای این القصیده زدم. واقعا کار مهمی ست دریایی از معانی ست که حتما باید اشاعه شود. حتما اگر کسی آنرا اجرای صوتی بکند میلیونها خواننده خواهد داشت. هنرمندانی که در خارج هستند باید این کار را انجام دهند.
من موافقم این القصیده یک شاهکار ادبی ست و معلوم است که بسیار با عجله نوشته شده . و درستش هم همین است که کاری موسیقایی بر روی آن انجام شود. بنده اگر ین و سالم اجازه میداد حتما این کار را می کردم. در هر حال باید کسی این کار را انجام دهد. نوشتم که کسانی آنر با عجله نوشته اند بنا بر این باید پالایش هم بشود. ما گفتیم.
با آرزوئی خوش برای شما هممیهنان ارجمند به عرضتان برسانم که حاج سید دکتر حجت الاسلام محمود احمدی نژاد برای ریاست جمهوری نام نویسی کرد. اینم مدرکش:
youtube.com/watch?v=6NPe-Ml2IuA
اما ایشون در یک مصاحبه ی غیر رسمی فرموده که هر شب با امام عج دیدار داشته و برای تبرک یک غلپ از م د ف و ع آقا امام زمان روحش و الواطنا له الفدا را بالا می کشیده. اما ۳ شب پیش ساعت ۲۱ و ۳۰ دقیقه و ۳۰ ثانیه یک پاسدار در کلاب هاوس افشا گری کرده که که اون امام زمون یک پرستوی مردانه بوده و از اطلاعات سپاه. دیشب حاج سید دکتر حجت الاسلام محمود احمدی نژاد در حالی که فقط از پشت پرده و از سوراخ مقعدی دافعه را می دیده یک غلپ از م د ف و ع امام زمان عجل الله تعالی والفْرْج را بالا میداده یک غلپش را هم کش رفته و گذاشته لای قرآن توی جیبش و برای آزمایش برده دکتر علی جنتی با چشیدن آن م د ف و ع را آزموده و از طعم ولائی آن فهمیده که خودش است و م د ف و ع اما عج است. اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود: چرا که دیشب ناگهان صاحب پرده در هنگان دفع م د ف و ع پرده را پس می زند صاحب مقعد نمایان می گردد: صاحب مقعد کسی نبوده جز یک سگ. اما و اما و اما طبق نظر کارشناسی حاج آقا دکتر نمکی آن م د ف و ع همانا مدفوع خود اما عج بوده. این پازل و این معما را دیشب نزد رهبری برده بودند و رهبری فرمودند که امام عج برای اتمام حجت در هیبت سگ نمایان شدند. و حقیر به یاد مقاله دکتر سید اکبرخان گنجی افتادم که فرموده بود سگ آیت الله است. پس اگر سگ آیت الله باشد حتما با گشاد کردن پرانتز می تواند امام عج هم باشد. من امیدوارم این خبر را به تمامی پیروان ایشون برسانید.
در پایان ببینمد واژه پیرو ـ پی رو یعنی کسی که کورکورکی پشت کسی روان باشد چقدر نادانانه است.
لطفا خبررسانی کنید. در ضمن دیشب ما شب شعری داستیم و تمامی این صفحه را با مقاله و نظراتش خواندیم و کیف کردیم.
و مع الغافلین
با درود و آرزوی سلامت چقدر من بدنبال این صفحه گشتم. این القصیده غوغائی ست بینطیر. یکی از دوستانی که آنرا از روی کاغذ می خواند ما را از خنده میراند! درود بر شرف نویسنده و نویسنده گانش. مشاعره ها هم بسیار عالی هستند. نظرات هم همینطور. ممنونم از سایت شما.
آخ عزیزم ای صفحه تو کجا بودی!؟ چقدر من به دنبال تو گشتم. این اشعار را باید با مرکب ذر نوشت.
درست سه ساعت است که همه ی این نظرات را می خوانم. درود بی پاتیان بر نویسندگانش. درود بر گردانندگان این سایت! ” القصیده” معجزه ایست از معانی در غالب طنز! درود بر شرفتان.
حاج محمدمهدی اسماعیلی شامگاه یکشنبه(۲۵مهرماه) با حضور در نشست مجازی «نقش نو جوانان حرم به عنوان پیشگامان نهضت لواط و تبیین آن در اندیشه رهبری» که به همت دفتر نمایندگی حفظ و نشت آثار امام الله خان خامنهای در مشهد برگزار شد، با بیان این مطلب افزود: در کنار همه لطایف جسم و روح رهبری و مسئولیتهایی که رهبر انقلاب در رهبری امت اسلامی دارند، یکی از ویژگیهای منحصر به فرد ایشان تبحر بالا بردن کپل و بر زمین نهادن آرنج و زانوها و برای دریافت وحی هستند. در حوزه استخدام مفاهیم جدیده در موپرد عمل لواط است. از این رو میتوان گفت یکی از ویژگیهای رهبر انقلاب به تنها کارگیری بله ساختن چربیات متعدده است بر لغزش و لیزش ذکر در مقعد نوجوانان حرم است و تولید مفاهیم جدید و بلند برای سیاستگذاریهای کلان و استراتژیک. در این مورد هرزت آیت دکتر حاج سید ابراهیم رئیسی یک از مصرف کنندگان ساخته های هرزت حاج امکام الله خان سید علی خامنه ای لعبت الله است…
و اما ایشون
می فرمایند.
هرزت آقا تسنیف
شکسته نفسی نفرمائید ۵۰ کلمه، بفرمائید ۵۰ جلد! تازه اگر قرار باشد با هر نوجوان یک جلد تولید کنند، مثتنوی هفتاد من کاغذ شود. خود حاج سعید ظوسی به خودی از سیزده سالگی و به عنوان سوگلی – نوجوان حرم آقا در حالا نوشتن پنجاهمین جلد از «خاطرات و خطرات» است که بزودی از انتشارات بیت مثل تٍلٍنگ در خواهد رفت و بوی ولایت از آن بر خواهد غلپید. و امت همیشه در صحنه را در سراسر عالم خاک و ملکوت به وجد و رقص درونی و بیرونی وا خواهد داشت. رقصی میانه ی میدان با قر کمر باریک و بلندٍ رهبرٍ م خ ن ث دوران، پس شکسته نفسی نفرمائید. رهبر امت اسلام گر این اقا جونه *** بر چنین امت هم آقاجونش حلوا باد! و در پایان حتمن قدسیان هم دارند کلمات ابداعی هررت آقا را حفظ می کنند. اینهم از پیشگوئی ها حافظ است!
ای سایت رنگین کمان در سایتی دیدم که برالی سایت شما و القصیده الانتریه ی شما تبلیغات شده بود. پس آمدم و خواندمش. واقعا لذت بردم. در آنجا نوشته شده بود که باید این شعر فلسفی تاریخی ادبی طنزی را برای بیت رهبری فرستاد. شاید هم نوشته بودند که فرستاده اند و رهبری آنرا خوانده و از خنده روده اش پاره شده و مَرَدِه با ولع تبرک آنرا می لیسیدند. خلاصه من نمی دانستم که این شعر اینهمه طرفدار دارد.
از طرف دیگر
در بیت هیاهوئی بوده تا رهبری القصیده را به نام خودش کند و آنرا امضاء کند. اما هواریقون اوگفته اند که در فضای مجازی ممکن است گندش در رود. آنگاه باید چاره ای کردذ.
و حالا:
علیرضا قزوه، از شاعران نزدیک به حکومت و رهبر جمهوری اسلامی ایران، پیشنهاد کرده سبک ششم شعر فارسی به نام «سبک شعر انقلاب» نامگذاری شود. ذو رهبری گفته که القصیده یکی از محکم ترین اشعار در مدح انقلاب و شخص او خصوصا امام عج است. و کسی اینرا نوشته و برای سایت کیهان بیت فرستاده اما هنوز توش نرفته! توی سایت را عرض می کنم.
ایناهاش!
این شاعر حکومتی مدعی شد که او و دیگر شاعران انقلابی «نمایندگان» و «میراثداران» بزرگان شعر و ادب فارسی از گذشته تاکنوناند؛ بهگونهای که میتوانند سبک ششم شعر فارسی را با نام «انقلاب» معرفی کنند.
رهبر فرزانه ما از جهاتی شبیه شاه سلطان حسین است. البته شاه سلطان حسین فقط به قوزک کمر نرم و قهرمانه رهبری میرسد. اگر شاه سلطان حسین نره خرهای داغ رابرای مدتی از ماده خرها جدا میکرد و بسیار خوب خوراکشان میداد و ناگهان چارپادران کاخش(کسانی که به امور خران و اسبانش رسیدگی میکردند)این نره خران را از یک طرف و ماده خران را از طرف دیگر وارد میدان شاه در اصفهان میکردند. اعلاحضرت و خانواده و وزیران و به قول خاتمی رئیس آبدارچی ها و خصوصا شاعران دربار همه و همه مینشستند و به جماع خران نگاه و عشق و حال میکردند. یک بارهمسر شرعیه ی یکی از وزرا که شاعره ای توانمند بود. درجا شعری با مطلعی سرود که زبانزده خواص و عام و تاغرذیخی شد. آن زن که در حسرت یک جماع با حال بود. چنین گفت: گر جماع این است کین خر میکند+ در ک …س ما میریند این شوهران. البته رهبری میخواهد جای شاه سلطان حسین را بگیرد اما من به ایشون مژده بدهم که ای رهبر فرزانه شاه سلطان حسین به نعلین شما هم نمیرسد.آنچه را شما با نوجوانان حرم میکنید با شعر خوانی در حد اعلاعلیین ملکوت اعلاست.شما نباید با شکسته نفسی خود را پیرو آن سلطان بیدین بدانید!
با درود بر شما!
می خواستم از سایتتان سپاسگزاری کنم. چرا!
برای اینکه من با اصرار دوستان آمدم! و لذت بردم!
بله لذت بردم!
و اما این نظرات را خواندم، چرا که این نظرات تحفه اتی هستند بی نظیر! من از گردانندگان این سایت تقاضا می کنم که این همه نظر را به عنوان یک رخداد تاریخی بهش نگاه کنند و آنرا برای آیندگان محافظت کنند نگه دارند. القصیده واقعا بینظیر است در تاریخ. برای همین باید آنرا در جائی جاودانه کرد. نویسنده اش دست عبید را از پشت بسته است. باید از تاریخ سپاسگزاری کرد که این حکومت سر کار آمد تا چنین معجزه ای بشود معجزه ای که بر قرآن و اهل بیت و پیامبر و آئمه نجاست بارانید.
با سپاسگزاری
رستم دستان از مازندران
من چنین می اندیشم که این صفحه آئینه تمام نما و حتا تمام عیار جامعه ی ایران است. امروز سرتا سر جامعه ی ایران نه تنها ضد این نظامند و روزی نه چندن دور به قوم آلتنا دکتر حاج سید ابر اهیم رئیسی ابن الرجال حلقوم تمامی ملایان و مداحان و طلاب را خواهند جوید. چرا که ظلمی که این نظام بی سیرت و حرامزاده نه تنها به ایرانی و ایرانی بله با بشریت کرده در تاریخ فقط نمونه اش در صدر اسلام نجس بوده و لاغیر.
من از کسانی که در این سایت نظر نوشته اند بی نهایت قدردان و سپاسگزارم. امیدوار کمیته ای تشکیل شود و این نوشته ها همچون ارث انسانی ایرانیها در جائی محفوظ بماند تا نسلهای آینده بتوانند از آن بهره مند شوند. در اینجا باید دیوارنوشته ای را که اینروزها در چندین کوچه و بن بست تهران نوشته شده را در اینجا بیاورم. البته نویسندگان این نوشته ها گاهی آنرا عبید زاکانی و گاهی عبید امروز امضاء کرده اند، و آن این است.
مذهب مردم ایران این دین الله
بر چنین دین و به پیغمبر آن باید رید!
و یا
مذهب مردم ایران اگر این اسلام است
بر چنین مذهب و پیغمبر آن باید رید
گر علی مظهر عدل است و حسین سید آن
بر چنین عادل و هم شید آن باید رید
و…
و البته که القصیده الانتریه را که من خواندم آنرا در حد یک رساله ی دکترای جامعه شناسی مذهبی ایران ارزیابی کردم. بدین معنی که هم در کل و هم در اجزاء نوعی بازشماری بریده شدن مردم ایران از خرافات دینی و تقدس زدائی عریان از این دین ضد بشر است. جالب است که هر کس از این دین حرف می زند به محض سخن گفتن از این دین بلافاصله پسوبند ضد مذهب بودنش را عنوان کرده به آن می جسباند. اسلام ضد بشر! تشیع آدمخوار، تسنن متجاوز. جنبش ضد دین امروز در این چنان قدرتمند است که مردم دیگر اسامی عربی اسلامی را از خود دور کرده اند. حتا کسانیکه پیش از این نام و نشانشان اسلامی عربی بوده اینک در خانه و کاشانه شان نامهای ایرانی را برگزیده اند و گوئی صبوری می کنند تا این نظامِ اسلامِ ضدِ بشر را در نجاست خودش سرنگون کنند و جلو شناسنامه و احواتل صف بکشند و این نامهای نجس اسلامی را از خودشان بزدایند.
شب ت چراغان تهران. بزودی مرگ این نظام اسلام را جشن خواهیم گرفت:
هی میگین این رژیم داره میمیره پس کی اعلام میکنید که مرد! من الان ۸۶ سالمه! چند ماه چند سال چند روز دیگه میمیرم! ای جوانان میهن کاری بکنید! خب بله من مقاله رو خووندم، از چند تا نظر هم شاد شدم همه رو نخوندم این چند تا شعرم رو خووندم! دلم خوش شد وقتی میخووندم. اما بعدش دوباره دلم گرفت و غمگین شدم. خدا قوتتون بده که پیش از مردن یه خبر خوش به من بدین آخه.
آقای فرهنگ قاسمی ببینید پیچیدگی های رهبری دانستن نقطه صعفها و نقاط بیشرفی اشغالگران ایران نیز هست. من این نظر را به صورت مختصر در صفحه ای دیگر هم نوشتم. در این صفحه نیز می گذارم شاید که مورد توجه قرار گرفت. آقای ایجادی و خاتنمی و آقائی دیگر ، همه محترم در مورد خشونت به زنان سخن رانده اند و بسیار کار خوبی ست. و شما آقای فرهنگ قاسمی نیز از بزرگواری انسان سخن گفته اند. ببینید خشونتی که اسلام برای رهبری و برای راهبردی بر زنان وارد میکند در تاریخ بشر بینظیر است. ببنید چگونه پس از هزار و چهارصد سال هنوز از حلال بودن تجاوز به زن و دختر و حتا پسر اسیر داد سخن میدهند. لطفا این بزرگواری امام سنت و جماعت را بشنوید او مولوی گرگیج گفته است، عمر ابن خطاب شهرزاد دختر یزدگرد سوم را به ازدواج امام حسین درآورد( در اینجا تجاوز را دارد توجیه میکند و برایش حلالی دست و پا مینماید) و از این نسل ۹ امام به وجود آمدند، پس «اگر خلافت عمر ابن خطاب را نپذیریم، اعتبار امامان و نسب آنان را زیر سؤال بردهایم.» ایشون با زبانی گویا تجاوز را برسمیت می شناسد و میگوید بیائید با استفاد بهع اصل به ما سبق این تجاوز را ازدواج بنامیم! این درست چیزی ست که من حدود هفت سال پیش نوشتم و شما آنرا منتشر نکردید. امام حسین شهرزاد را که به اسارت گرفته بودند و نزد او بردند مورد تجاوز قرار داد و امامان بعدی همگی نه اینکه حرامزاده باشند بلکه تجاوز زاده هستند. اما بدبختانه شما آنرا منتشر نکردید و شاید نمی دانستید که این یک حقیقت تاریخی ست. حالا که از بزرگواری و دیانیتی حرف می زنید خوب است که با بزرگواری این تجاوز به آن شاهزاده ساسانی به عنوان آزار و تجاوز جنسی را مورد توجه قرار دهید. در حقیقت این مولوی گرگیج میخواهد بعد از هزار و سیصد و چند سال این تجاوز را ماستمالی کند و آنرا حلال جلوه دهد. سخنان شجاعانه و هم ماستمالانه این مرد دلالت بر این دارد که هم خمینی و هم خامنه ای و هم خاتمی و تمامی سیدها تجاوز زادگانی بیش نیستند. ایکاش مردم سراسر ایران این موضوع را با ذهن باز بشنوند و بدانند که روحانیون شیعه همگی میدانند که شهرزاد این دختر زیبا و جوان مورد تجاوز چندین عرب قرار گرفته تا رسیده بدست حسین ابن علی و او هم به این دختر نجیب تجاوز کرده و آبستن شده. شاید اصلا امام حسین عقیم بوده و این نظفه پیش از تجاوز او بسته شده بوده. برای روشن شدن اینکه همه ی روحانیون این تجاوز و این تجاوزها را میدانند… بروید سخنان آخوند قرائتی و سخنان طالبان مبنی بر حلال بودن تجاوز به زن اسیر و دست بدست گشتنش را بشنوید و بدانید که سخنان مولوی گرگیج در واقع هشداری ست به ٰروحانیت شیعه که اگر این دروغ را مبنی بر اینکه عمر ابن خطاب خطبه عقد را برای شهرزاد و امام حسینتان خوانده نپذیریدکلاهتان پس معرکه است و همتان از دم حرامزاده ـ بخوانید تجاوززاده هستید. من فکر میکنم که بزرگواری تان اجازه درج چنین نظری را میدهد! در حقیقت مولوی گرگیج به حکومت اسلامی پیشنهاد آتش بس میدهد. در عمق ماجرا اینرا میگوید که ما همه چه شیعه و چه سنی ایران را اشغال کرده ایم حالا که شما دارید با غرب معامله میکنید برای ماندن بیائید با ما هم معامله کنید و از این به بعد همه ی تجاوزاده گان با هم این غنیمت بزرگ را که نامش ایران است با هم تقسیم کنیم. به نظر من به عنوان مورخ این کار مولوی گرگیج برای ایران بسیار مفید است. فقط به شرطی که ایرانیان گوش شنوائی داشته باشند. در پایان نوشته ها و سخنان ایجادی را دانشجویان از چند سال پیش به من شناسانده اند. با سپاسگزاری
استاد تاریخ از تهران
چه بد شد که رحیم شریفی این روز را ندید! او از دوستان پدر بزرگ من بود!
این واقعیت امروز و روزهای آینده ایران است!
من از بیت رهبری، سالن صرف غذا گذارش میدهم. اول اینکه رهبری از خانم گلشیفته فراهانی بابت رابطه اش با سردار حاج قاسم سلیمانی ابراز شعف کردند. و دو سینماگر ایرانی مقیم خارجه را مورد تفقد قرار دادند. هم حاج اصغر فرهادی و هم حاجیه خانم گلشیفه فرهانی را. ایشون این جمله را چند بار تکرار کردند:
« سلام آقای سلیمانی، من گلشیفته فراهانی هستم!
زمانی که آن خانم به نزد ایشان میآید و رفتار متواضعانه و محبتآمیز او را میبیند میگوید: حالا که این قدر بزرگواری کردید میشود اجازه بدهید یک درخواست دیگر داشته باشم؟ میخواهم شماره یک نفر را بگیرم تا با شما صحبت کند، فقط قول بدهید ناراحت نشوید و من هم قبل از مکالمه او را معرفی نکنم! با این که اطرافیان سردار اصرار میکنند که این کار انجام نشود، ایشان قبول میکند و آن خانم شماره را میگیرد و گوشی را به سردار میدهد. ناگهان شخصی از آن سوی خط میگوید: سلام آقای سلیمانی، من گلشیفته فراهانی هستم، شما یک نفر کسی هستید که من به عنوان یک ایرانی به او افتخار میکنم و با تمام وجود دوستش دارم…!
سردار با تعجب به سخن او گوش میدهد و او بسیار اظهار ارادت و احترام به ایشان میکند و شجاعت و صلابت ایشان را میستاید. وی به سردار میگوید شما یک نفر کسی هستید که من به عنوان یک ایرانی به او افتخار میکنم و با تمام وجود دوستش دارم…»
پس از آن یک بسته ی مهر و موم شده را جلو رهبری می گذارند. روی آن اثر انگشت بایدن و نفتالی بنت و ترامپ و پمپئو و و الیزابت است! رهبر آن بسته را باز میکنند خدمه ۱۲ ماسک بیاد ۱۲ امام روی هم زده اند. رهبری آن بسته را باز میکنند. بوی گندی فضا را میگیرد. آن بسته حلوائی ست دلپخت مایک پمپئو، ترامپ، نفتالی و البته بایدن و خانم الیزابت و خانم مرکل. آنها از رهبری خواسته اند با خوردن آن حلوا و به رسمیت شناختن اسرائیل بقای حکومت اسلامی را تضمین نماید. ایشون با بسم الله الرحمن الرحیم و خواندن سوره نساء و قانون عنیمت گیری دختر بچه ها و زنان ایران و تجاوز به آنها توسط برادران عرب آن حلوا را به قول آقای آیت الله حاج دکتر سید ابراهیم رئیسیدر حلقومشان فرو کرده می بلعند. از چشمان ایشون اشک جاری ست ناگهان امام عج ظاهر میشوند و به نایب خود تشر میزنند که نگاه کن چه کرده ای! و امام الله خان خامنه ای نگاه میکنند و به عینه میبینند که مَــرَده و نوکرانشان از بوی گند حلوای دلپخت دشمن های نظام مقدس از حال رفته اند. اما کار از کار گذشته و رهبری آن حلوای دلپخت چند نفره را بلعیده اند و امام عج با نفس مبارکشان هوای سالن غذاخوری رهبری را تصفیه میکنند. و می فرمایند الحق که تو پسر فاطمه ای، پس از سرکشیدن جام زهر توسط نایب پرحق و حقوق قبلی من حالا تو این همه حلوا را بلعیدی. سپس حواریون کم کم به هوش می آیند و بر بلعش قهرمانانه ی رهبری تکبیر می گویند. اما ناگهان صدای مرگ بر حکومت اسلام دور تا دور بیت رهبری معزم را فرا میگیرد و امام عج با گفتن اینکه تو آخرین نایب من هستی و الان قذافیزاسیون تو اجرا میشود. من اینرا از خدا خواسته ام. ناگهان امام عج نقاب از چهره بر میدارد و او در هیبت زنی عریان و خود را ایران خانم معرفی میکند و میگوید من روح شهربانو ساسانی هستم….
و من دلم برای رهبری می سوزد که هم حلوای دلپخت دشمنانش را خورد، همه اسرائیل را برسمیت شناخت و هم ناگهان چند جوان با رخنه از سروریس های امنیتی گذشته وارد بیت شدند و او را از پائین تنه و در محراب حرامسرای نوجوانان بیت و در حضور ایران خانم شهربانو ساسانی و غیبت امام عج و چشمان گریان حاج سعید طوسی بدارش زدند…. ۱۲ هزار هواپیما ایرانیان پناهنده و تبعیدی و فراری را به فرودگاههای مختلف سراسر ایران آوردند. در خیابانها زنان بیحجاب و باحجاب دختران و پسران پیران و جوانان کافران و دینداران رقصیدند و شراب نوشیدند و چای و قهوه نوشیدند و این روز بزرگ را بر ایران و ایرانی تبریک گفتند.
این واقعیت روزهای آینده ایران است!
از طرف شهربانو ساسانی از جنوب تهران
آقای جلال ایجادی چرا آن اعلامیه ضد ایرانی را امضاء کردید! مگر سواد خواندن نوشتن ندارید!؟ بر کدام اساس شما این اعلامیه را امضاء کردید! این پرسش را از نقره کار هم میکنم!٬؟ این جمع شتر گاو پلنگ و تجزیه طلب و حتا ضد پرچم ایران و ضد خلیج پارس و ضد حتا ترک و فارس و عرب و لر و کرد و بلوچ هم هستند، چرا که ضد ایران و ایرانیند و در نهایت ضد تمامیت ارضی ایران را که فکر کرده اند در ایران جایگاهی دارند یک اعلامیه مزخرف دادند که در نهایت اعلامیه پشتیبانی از حکومت ضد بشر اسلام ننگین است. چرا که به جای یکپارچگی ایجاد تفرقه میکند! من از تبریز اعلام میکنم که این اعلامیه در راستای ادامه ی وضع موجود است. این بدبختی بزرگی ست که یک عده آدم درست هم گول خورده اند و در بین این امضاء کنندگان هستند. از همین حالا از همین امروز باید این اعلامیه و این شورا را فراموش شده دانست. اصلا حتا این نام هم نامی بی مسماست. شما اصلا چکاره اید که «تصمیم» بگیرید. چطور شما توانسته اید این اعلامیه ضد ملی را به دید زندانیان در ایران برسانید. من از همین تبریز در خواست میکنم تا کسانیکه در ایران هستند در خراسان هستند در زندان هستند در این مورد توضیح دهند که چرا زیر چنین ننگنامه ای را امضاء کرده اند. پدر من عموی من دائی هم در تبریز و هم در تهران و شیراز حجره تجاری دارند. نیمی از بازار تهران در دست آذریها و لر ها و کردها ست، حتا در اصفهان و مشهد در زمان شاه تیمسارهای مهم ارتش تبریزیها و دیگر اقوام بودند…البته که باید شانس رسیدن به وزارت و وکالت و ریاست برای همه باشد. اما در کدام کشور دنیا سراغ دارید که این همه تساهل در فرهنگش باشد!؟ جنرال داگول شارلز فرانسوی وقتی به قدرت رسید تمامی زبانهای نرماندیا و بروتانیائی و باکسیائی را ممنوع کرد! در ایران در یک ساعتی پایتختش به زبان دیگری حرف می زنند و هیچ کس نه اعتراض می کند و نه تحقیر میکند. شما تجزیه طلبان بدانید که نه در تبریز نه در آستارا و نه…جایگاهی ندارید. همه باید بدانند که ملی گرائی و تعصب ملی ایرانی را بیدار نکنند که با دریای خون بازی کردن است. من واقعا در تعجبم که چطور شد که تا آقای رضا پهلوی سخنرانی کرد و سراسر ایران را به لرزه در آورد ناگهان این آقایان بیدار شدند تا بروند یک متن بسیار کودکانه و حتا احمقانه صادر کنند. من واقعا در حیرتم که چطور ممکن است که بعصی از آدمهای هنرمند و روشنفکر و ایرانی این متن را امضاء کرده اند. من از همین گوشه تبریز مرگ این شورا را اعلام میکنم! خواهید دید که حتا یک ماه هم طول نخواهد کشید!
ت ض از تبریز