به شب های عبوس و تیره و تنها قصه می گفتم برایت    نازنینم و بر زانوی من آغوش شب را جست و جو می کرد چهره ی

زنی را می شناختم  که در گوشم زمزمه می کرد: من همانم که آنی دارم از مهر نشانی دارم گنجینه رمزها و رازهایم سرچشمه عشقم جادویی نهان دارم

حسن حسام ـ نیکا نیکا ! مهسای ما را ندیدی ؟ ـ نه! من چهره ام له شده چشمم جایی را نمی بیند اما می دانم این جاست

حسن حسام : شعر پاورچین پاورچین می آیی ؟ از کوچه های یخ زده از دخمه های زندان تا شعله ی خیابان و زخمزار ِمرگستان ؟ می آیی

زری شمس و منوچهر تقوی بیات غزل ۱۷۷  بحر رمل مثمن مخبون اصلم مُسبَغ فاعِلاتُن فَعَلاتُن فَعَلاتُن فَع لان ۱- حسب حالی نَنِوشتیم و شد ایّامی چند محرمی کو

(شعری سپید در ۴۰ مصرع ناقابل برای همه ی امیرصغیرانِ ایران جان) شعر: شادی سابُجی ستادِ انتخاباتی ستاره های مهر وافر و محبت را دیدم که هیچ مراجعه

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات  بحر رمل مثمن مقصور                 ۱ـ دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش  کز شما پنهان نشاید

گفتگو با جناب دکتر رضا هازلی در مورد کتاب پول خون اثر آری بن مناشه ونقش صهیونیسم در انقلاب ایران و تدوام جنگ تحمیلی با عراق.

Dans ses rêves elle chantait. Dans ses rêves elle dansait. Dans ses rêves elle voyait la lune et les étoiles. Assise avec son fils sur un bateau à