خشونت اسباب تداوم استبداد: جهانگیر گلزار

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

متن سخنرانی در جلسه به مناسبت منع شکنجه در  (کانون دفاع از حقوق بشر در ایران ) در شهر هانور آلمان ۲ یولی ۲۰۱۶
انسانها دوست دارند که در آزادی و در وضعیت معیشتی بدون فشار زندگی کنند . شاید بتوان گفت که اولین دغدغه هر انسان اطمینان از ادامه حیاتش می باشد .
مهمترین و اصلی ترین حق ، حق حیات است و بقیه حقوق کیفیت حق حیات را کامل و بهتر می کنند . بدون برخوردار شدن از مثلا حق رشد و یا حق تحصیل ، انسان از کیفیت زندگی برخوردار نمی گردد . انسان وقتی از تمامی حقوق برخوردار است ، انسان آزادی می باشد . بدون داشتن آزادی مهم نیست که در کجا باشیم ، در درون خود ، در زندان خواهیم بود .
می دانید که هر انسان استقلال دارد که تصمیم بگیرد و آزاد است در انتخاب نوع تصمیم خود .
در انتخاب و تصمیممان اگر حق دیگری را ضایع نکنیم ، کسی نباید مانع ما بشود .
حکومتها در هر نوع و شکلش چون بن مایه خود را از قدرت می گیرند نمی توانند از حق همگان دفاع کنند . اکثرا از منافع بخشی از جامعه دفاع می کنند . در ایران می گویند قدرت بی پدر و مادر است . یعنی امروز طرفدار این گروه است و فردا اگر قدرت ایجاب کند طرفدار عده دیگری خواهد بود .
در وطن ما ایران استبدادی با سوء استفاده از نام دین حکومت می کند .
البته این استبداد قدرتش را از ولی فقیه جعلی در اسلام می گیرد . شاید بپرسید چگونه ؟ ولی فقیه بنا بر قانون اساسی و بنا بر عمل و نظریه ولایت فقیه ، بر جان و مال و ناموس مردم بسط ید دارد .
البته در عمل ولی فقیه قدرتش را به تمامی ارگانهای تحت نظر خود تفویض می کند . مثلا ۷۰۰۰ نیروی جدید سرکوبگر نامحسوس بایستی محافظ چه کسی باشند ؟ معلوم است که این افراد تربیت می شوند که حافظ ادامه حیات این نظام باشند . با چه قدرتی ؟ با قدرتی که از رهبر می گیرند . یعنی این افراد به نوعی بر جان و مال و ناموس مردم بسط ید پیدا می کنند .
اصلاح طلبان اعتقاد دارند که اگر به مردم خیلی فشار وارد شود و مخصوصا فشار اقتصادی ، مردم به اعتراض بر خواهند خواست و ضد این نظام قیام خواهند کرد . بنا بر این اگر وضعیت مردم بهتر بشود جلوی آشوبهای اجتماعی گرفته خواهد شد . و از طرف دیگر معتقدند که کمی آزادی ، جامعه را آرام می کند . بحث برخوردار شدن انسانها از حقوقشان نیست . بحث این است که این نظام استبدادی چگونه ادامه حیات بدهد .
جناح تند رو رژیم اعتقاد دارد به ادامه حیات رژیم با هر نوع خشونت .
خشونتها تنها فیزیکی نیستند . ترسهای روانی بسا تاثیرات بدتری از ترسهای ناشی از عمل فیزیکی دارند .
بدین خاطر مردم ایران روزانه با ترسهای مختلف زندگی می کنند .
ترس از پاره پاره شدن ایران ، ترس از نبود آینده ، ترس از نبود نیروی جانشین . ترس ازاینکه ایران وارد جنگ بشود . ترس از گرسنگی . ترس از بیکاری و ترس از اعتیادها ، ترس از نبود امنیت ، ترس از نیروهای سرکوب مختلف و …
این ترسها میدان عمل انسانها را فلج می کند . انسانها امید به تحول را از دست می دهند . آقای رفسنجانی در دوره ای که ریاست جمهوری را داشت گفته بود آدمهای گرسنه برنخواهند خواست .
در حاضر یک سوم جامعه شهری حاشیه نشینند . هموطنانی از روستاها که امکانات بسیار کمی برای زندگی دارند ، برای ادامه زندگی به شهر ها مهاجرت می کنند تصور می کنند که می توانند از امکانات زندگی در شهرهای بزرگ بهرمند شوند . متاسفانه این افراد به حاشیه رانده می شوند و در محیطی کاملا آلوده از نظر محیط زیستی و آلوده از نظر اجتماعی و فرهنگی واقعا حاشیه نشین می شوند . فرزندان بسیاری از این خانواده ها بخاطر نبود امکانات مالی از درس خواندن محروم می شوند فرزندان بسیاری از این خانواده ها بچه های کار می شوند . مردان این خانواده ها بخاطر کسب درآمد های بسیار ناچیز و فشارهای مختلف اجتماعی و معیشتی در گرداب اعتیاد می افتند و متاسفانه بعضی از زنان این خانواده ها بخاطر فشار زندگی برای ادامه حیات و اعتیاد به فحشا دچار می شوند . از جمعیت ۵۵ میلیونی شهر نشین ایران ۱۷ میلیون حاشیه نشین هستند و امکان حیات ناچیزی دارند . شهر نشینها هم وضعیت بهتری ندارند . ۱۰ میلیون از جامعه شهری در مناطق فرسوده زندگی می کنند . وضعیت معیشت این افراد بهتر از حاشیه نشینها نیست .
در ایران امروز اکثر جوانان سربار خانواده هستند . ۶۰ درصد کارخانه ها فعال نیستند و بقیه با ۴۰ درصد توان کار می کنند . جوانان بیکار سربار پدر و مادرانی هستند که اندوخته دوران جوانی و کوشش زندگی خود را می باید با فرزندانی تقسیم کنند که در واقع این فرزندان بایستی عصای دست والدین خود باشند .
در این وقت کم نمی خواهم تحلیل اقتصادی از وضعیت معیشتی مردم بدهم .
مافیای واردات و مافیای قاچاق و مافیای صادرات و مافیای آقا زاده ها و مافیای سپاه پاسداران و مافیای رهبری و مافیای بنیادهای ۶ گانه دست در دست هم اقتصاد ایران را واردات محور نموده اند و حیات اقتصاد ایران را از او گرفته اند .
از نظر اجتماعی فشارها کمتر از اقتصادی نیست . خشونتهای اجتماعی سال به سال بیشتر می شود .
آقای شهریاری رئیس مرکز آمار و فناوری اطلاعات قوه قضائیه در سال گذشته گفته است : تعداد پرونده ها و خشونتها بیشتر شده است . 
وی عنوان نموده است که بیش از دو هزار عناوین اتهامی مشخص شده است،: ۵۰ درصد اتهامات کشوری که بیشترین عناوین اتهامی را به خود اختصاص داده‌آند به ترتیب سرقت مستوجب تعزیر با ۱۲.۸۰ درصد، ضرب و جرح عمدی با ۹ درصد، توهین به اشخاص عادی با ۶.۴۳ درصد، ایراد صدمه بدنی غیرعمدی با ۵.۱۱ درصد، تهدید با ۴.۹۷ درصد، تخریب با ۳.۴۴ درصد، کلاهبرداری با ۳.۲۵ درصد، خیانت در امانت با ۲.۶۶  درصد و نگهداری و مالکیت موادمخدر با ۲.۶۴ درصد بوده است.

شهریاری عنوان نموده است که : مطالبه وجه بابت چک، طلاق توافقی، مطالبه مهریه، مطالبه نفقه، طلاق به درخواست زوجه و الزام به تمکین را از جمله ۵۰ دعاوی اول کشور عنوان کرد.
پس یکی از اصلی ترین مشکلات اجتماعی ما طلاق است . یعنی اختلافات فکری ، دخالت خانواده ها ، مشکلات مالی ، نبود آینده ، آلودگی محیط زیست ، خشونتهای اجتماعی ، و … دست به دست هم می دهند و از هر ۵ ازدواج یکی در سال اول درخواست طلاق می کند و نتیجه اش به گفته آقای شهریاری برخوردهای قضایی در رابطه با طلاق است .
اعتیاد به مواد مخدر که بیداد می کند . ۳ و نیم میلیون معتاد به انواع مواد مخدر و ۵۰۰ هزار معتاد به الکل نتیجه انواع خشونتهاست . خشونتها و مشکلاتی که راه حل پیدا نمی کنند برای فراموشی و بی توجهی به مشکل و حل آن ، راه حل را در اعتیاد می یابند . می دانید که یک سوم معتادان به الکل در کشور زنان می باشند ؟ راه حل در فراموش کردن مشکل نیست . تا زمانی که مشکلها با مخدر فراموش می شوند ، مشکلها هنوز سر جای خود می باشند . مشکلها بایستی حل شوند و نه اینکه فراموش بشوند . هر چه قدر تعداد معتادین بیشتر ، تعداد مخالفین این نظام کمترند . هر چه تعداد معتادین کشور بیشتر ، مافیای مواد مخدر بیشتر بهره می برد .
توجه کنید ترسهایی که شماره کردم و مشکلات اجتماعی و مشکلات خانوادگی که در طلاق راه حل می یابند و اعتیاد و خشونتهای خانوادگی و خشونتهای اجتماعی همه در یک مجموعه قرار می گیرند برای راه حل یافتن بایستی مشکلات را مجموعه ای بررسی نمود . آبشخور تمامی این مشکلات خشونت می باشد .
خشونتی که حاصل روابط انسانی می باشد و یا از استبداد نتیجه می گیرد .
این جلسه به مناسبت روز جهانی علیه شکنجه برپا شده است . شما عزیزان که وطن را رها کرده و با مشکلات اجتماعی و فرهنگی آلمان دست به گریبانید خود را تحت چه نوع تبعیض و شکنجه حس می کنید ؟
خانواده ای که به امید تمرین در عشق آموزی ، با مشاجره و فشارهای مختلف عصبی به ناچار تصمیم می گیرند که طلاق راه حل زندگی آنهاست ، از کدامین شکنجه برخوردار می شوند ؟
معتادانی که مشکلاتشان حل نشده و مشکل جدید برای خود و خانواده خود تحت نام اعتیاد بوجود می آورند . ۱۶ تا ۲۰ میلیون ایرانی از افراد خانواده معتادان روزانه با مشکلات اعتیاد دست و پنجه نرم می کنند . این افراد از کدامین شکنجه زجر می برند ؟
به خیابانهای ایران نگاه کنید . زن ایرانی از دست مامور سرکوبگر بیشتر احساس فشار می کند و یا از دید مردان و یا از دست مردان و یا از زبان آلوده مردان به کلمات زشت و یا هم از دست و چشم زبان مردان و برخورد مامور خشونت طلب این نظام زجر می کشد؟
در ابتدای صحبتم توضیح دادم که آدمی حقوقی تحت نام استقلال و آزادی دارد . وقتی استبداد حاکم نمی گذارد شهروندان را از حقوقشان بهرمند بشوند و هر روز برای آنها حکم جدیدی صادر می کند ، شهروندان ایرانی از کدامین شکنجه زجر می کشند ؟
تصور کنید که مردم ایران یک صدا خواهان دمکراسی بشوند و این مانع برخوردار شدن انسانها از حقوقشان که استبداد دینی حاکم بر ایران است را از سر راه تحول بردارند .
تصور غیر ممکنی نیست . اگر عده ای از هموطنان دفاع از حق خود و دفاع از حق دیگری را شعار اعتراضات خود نمایند . این صدا ، صدای وجدان بیدار اجتماعی کشور می شود و با تمام وجدانها پیوند می خورد و فضای تغییر را ممکن می گرداند . ترسها زمانی بی تاثیر می شوند که حق طلبی ذهن را به خود مشغول می کند .
جا دارد از خانم ملیحه محمدی و اقای عظیم زاده و همه کسانی که از حق دیگر شهروندان دفاع می کنند تفدیر کنم .
وقتی به مادر، ملیحه محمدی اجازه دیدن فرزندانش را در زندان به ناحق رفته ، ی دهند ، آیا این شکنجه نیست ؟ وقتی آقای عظیم زاده با اعتصاب غذای بسیار طولانی بیاد مردم می آورد که استبداد بی داد می کند و کارگر ایرانی زندگی و آینده ای بسیار تاریک دارند ، جا دارد از او تقدیر نمود .
تحول و رسیدن به دمکراسی تنها با تغییر نظام ممکن نمی شود .
به خشونتها که در خانه اسباب تنش می شوند توجه بیشتری کنیم . وقتی یکی از والدین و یا هر دو با هم ،برای فرزند به دلخواه خود تصمیم می گیرند . و یا زمانی که زن برای مرد و یا مرد برای زن حق تصمیم قائل نیست .
وقتی آزادیها را بخاطر چشم و همچشمی محدود می کنیم . وقتی مد روز و مارک لباس ارزش می شود . وقتی پر خوری را به سلامت ارجحیت می دهیم . وقتی سلامت خود را بی اهمیت می شماریم . وقتی تملق کارمند و رئیس را می کنیم . وقتی عقاید نادرست خود را تصحیح نمی کنیم . وقتی فقه تکلیف مدار برای ما حقی قائل نمی شود و ما مطیع حرف نادرست ملای بی سوادی هستیم که برای ما حکم صادر می کند و ما بخاطر ترس نادرست از عمامه مشکی او به او ایرادی نمی گیریم . وقتی قرآن ناخوانده را و کتاب کاپیتال مارکس ناخوانده را و اندیشه نا آشنا را به مسخره می گیریم . وقتی چهار کلام اطلاع خود را به رخ همه می کشیم و وقتی مسئولیتی به ما داده می شود آن را مایه تفاخر می کنیم . وقتی هموطن خود را مسخره می کنیم و در غیاب کسی برایش صفحه می گذاریم و در حضورش او را بالا می بریم . همه این اعمال شکنجه هایی است که ذهنیت استبدادی به جامعه و تن و روح ما وارد می کند . و تمام این افکار و اعمال کسی را به نام سید علی خامنه ای که روضه خوانی بیش نیست رهبر و ولی فقیه و نماینده خدا و صاحب مال و جان و ناموس ما می کنیم و مطیع او می شویم و تنها در میهمانی و در صف نان به او ناسزا می گوییم و دلمان خوش است که با ناسزا و نه تغییر اوو منصب غصبی او ، ارام گرفته ایم . مجموعه تمام خشونتهایی که در سطح جامعه بوجود می آیند در یک شخص و یا یک حزب و یا یک دولت متبلور می شوند و بر مردم حاکم می گردند . در دوران پهلوی ، شاه خدایگان بود . در دوران ولایت فقیه ، رهبر نماینده امام زمان است و حکم او حکم خداست . هر دو اینها ضد حقوق انسانند .
اگر ما سعی کنیم خود را از شکنجه های روحی و روانی در درجه اول با نزدیکان خود آزاد کنیم و سعی نماییم رابطه ما با خودمان و با دیگران و با اجتماع و با طبیعت بر اساس عدم خشونت باشد ، رابطه ها رابطه دوستی و شادی و رشد می شوند و بالطبع حکومت استبدادی امکان ادامه حیات نخواهد یافت . تجربه موفق مردمان کشورها و انجمن های مدافع حقوق انسان به ما راه تحول را نشان می دهند . تجربه را نباید از اول شروع کرد . تجربه را بایستی از ادمه تجربه موفق دیگران پی گرفت .
به مناسبت روز مبارزه با شکنجه بایستی عرض کنم . من با هر نوع شکنجه تحت هر نامی مخالفم .
نمی شود اسم شکنجه را آقایان در فقه بگذارند تعزیرو به شکنجه کردن مشروعیت بدهند . آقای خلخالی در خاطراتش می نویسد که ما تعزیر می کنیم و آقای بنی صدر مخالفت می کند و می گوید شما شکنجه می کنید .
در فقه آقایان تعزیر را بعد از محاکمه می کنند . این استبدادیان حتی بر ضد نظر ساختگی خود ، شکنجه را قبل از محاکمه برای خرد کردن و به زانو کشیدن انسان ابزار قدرت طلبی خود کرده اند .
بدتر از شکنجه بدنی شکنجه روحی است . بسا دردهای شکنجه روحی تمام عمر با انسان می مانند .
تحقیر انسانها و شکستن شخصیت از شکنجه بدنی به عقیده من بدترند . گاه بایستی سالها تلاش نمود که سانسوری را از بین برد . برچسب زدن به یک شخص هم شکنجه است . دخالت در زندگی دیگران و حکم صادر کردن و فشارهایی که از این بابت بوجود می آید نیز نوعی شکنجه اند .
محدود نمودن آزادی و استقلال هر انسان نیز نوعی شکنجه است . مانع برخوردار شدن انسانها از حقوق خود نیز خشونت است .
من با هر نوع از این خشونتها مخالفم و مدافع حقوق همگانم و مخالف شکنجه تحت هر نامی می باشم .
امید به تغییر را نباید از دست داد .
هر کس از خود باید شروع کند تا تحول ممکن بگردد . در عمل به تغییر ، استبداد را به عنوان مانع برخوردار شدن انسانها از حقوقشان می توان کنار گذاشت و در محیطی آزاد و رشد یاب زندگی نمود .

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.