بافت اجتماعی ایران کنونی به آن حد از رذالت رسید است که اصلاحش ناممکن است (محمد علی مهرآسا)

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

وجود این وضع اسفناک و گریه آور در سرزمین ایران دو علت و دلیل اساسی دارد:
۱- در نتیجه انقلاب اسلامی، حکومت و زمامداری از همان روز نخست بر بنیاد دین اسلام و مذهب تشیّع آغاز شد که آرمانی کهنه و ۱۴ قرنه است که مربوط به دوره شتر سواری و حاصل اندیشه چوپانی بوده است. محمد رسم و یاسائی را برای مردم آن زمان درست یا غلط از خود اختراع کرد و با نیروی زور و شمشیر مردم همزبان خود را به زیر حکومت خویش آورد. که چون شهرتطلب و مدعی سروری بود به پادشاهان روم و ایران نامه می نوشت که به زیر پرچم من درآئید و مطیع اوامر عهد عتیق شوید. از این رو جانشینانش نیز آرزویش را برآوردند و کشورهای زیادی را به نحسی و بدبختی دچار کردند.
۲- وجود خمینی خونخوار در ابتدای کار به عنوان حاکم مطلق که در جلو دوربین تلویزیون گفت: ما از اول اشتباه کردیم. اگر همان روزهای نخست ده دوازده هزار نفر از این روشنفکران و مدیران و نویسندگان جراید و کتاب را در انظار عمومی به دار می آویختیم، اکنون راحت بودیم و این ایرادها وجود نداشت(فیلم این مصاحبه را من نگه داشته ام) بعد از او جانشینش که به توصیه هاشمی رفسنجانی جوان مرگ شده برمسند قدرت نشست و به ولی مطلق فقیه تبدیل شد، محیط کشور و میهن را به یک جهنم و فسادخانه تمام عیار تبدیل کرد.

آنچه پدران و بزرگان طایفه برای ما از زمان پیش از رسیدن رضا شاه به قدرت نسبت به وضع کشور ایران تعریف کرده اند، هم آدمی را خشمگین می کند و هم غمگین. طبق نظر و گفته ی بزرگان ما، ایران کشوری بسیار عقبمانده بوده و مشروطه هم نتوانسته است در مجموع کاری چشمگیر انجام دهد و در مورد سیاست کشور و وضع اجتماعی آن نظمی قابل قبول به وجود آورد.
پادشاهان قاجار یک سر مطیع اوامر آخوندها بودند که از دوره صفوی نیروی لازم برای تسلط بر حکام را به دست آورده بودند.
مجلس اول را محمد علی شاه به توپ می بندد و خود معزول و فراری شده احمد شاه پسر نابالغ و کم سوادش را جانشین او می کنند آنهم با نایب السلطنه ای از خاندان قاجار که انقلاب مشروطه علیه آنان صورت گرفته و به نتیجه ای نیم بند رسیده است. در دوره این پادشاه که به ظاهر ارکان مشروطه در حال اجرا بوده است و خودش را در ذهن روشنفکران به پادشاهی دموکرات معروف کرده است، پادشاه در امور کشور دخات نمی کرد و تلاش داشت که نظام مشروطه رعایت شود.
اما صاحبان املاک و جیره خواران گذشته که به مجالس راه می یافتند و نماینده می شدند، متاسفانه اغلب با قدرتهای استعماری دوست و به سخنی بهتر نوکر بودند. این نمایندگان با سوء استفاده از قانون مشروطه که نمایندگان مجلس را در رأس امور قرار داده بود، به هیچ دولتی وقت و فرصت نمی دادند که تصمیم گرفته شده و کار شروع شده اش را به پایان برساند؛ و به گونه گون ترفندها برایش پاپوش درست می کردند و با استیضاح، دولت او را ساقط می کردند و فردی دیگر را به جایش تعیین می کردند که او نیز بیش از چند ماه قدرتش دوام نداشت و به زودی از سوی همان مجلس خلع منصب می شد. آری مجلس با دولتهای نیم بند و کم سن اوضاع سیاسی ایران را آشفته کرده بود. هیچ دولتی آنقدر دوام نمی آورد که تصمیمی و نقشه ای را که برای پیشرفت و بهتر شدن اوضاع طرح کرده است، به اجرا در آورد و به مردم نشان دهد. کار نماینده مجلس تنها ایراد از نخست وزیر بود و بس. مسخره این بود که اگر یکی را عزل می کردند، به دیگری نیز فرصت و رخصت نمی دادند که کاری برای میهن انجام دهد.
شاه قاجار احمد شاه نیز که در زندگی دو عشق و وابستگی داشت و به پادشاهی علاقه ای نشان نمی داد، قادر به انجام هیچ کاری نبود. هم از نظر قدرت قوانین مشروطیّت و هم از نظر پخمگی ودست پا چلفتی اش. دو عشق اعلیحضرت سلطان ابن سلطان، یکی جمع آوری پول بود و دیگری خوابیدن در بغل زنهای فرنگ با پولی که از بعضی کاسبیها مانند انبار کردن گندم نصیبش می شد؛ و حقوقی که دولت انگلیس به او می پرداخت. در آن زمان هر ماه دولت بریتانیا به او ماهانه ۱۵ هزار تومان که پول نسبتاً زیادی در آن هنگام بود دستخوش می داد. به این دلیل احمد شاه مرتب می خواست به فرانسه برود و از ایران خوشش نمی آمد. این را بارها گفته بود که من آبدارباشی در پاریس را به پادشاهی در ایران ترجیح می دهم!
تنها نخست وزیری که دوام بیشتر آورد و توانست کاری انجام دهد، رضا خان پهلوی بود که در زمان صدارتش به حق برای ایجاد نظم و انظباط و یاسائی در کشور همت گماشت و کارهائی نیکی انجام داد که از عهده دیگر نخست وزیرانی که غالباً یا از خاندان قاجار بودند و یا از نظر اشرافیّت وابستگی هائی به آن خاندان داشتند، ساخته نبود. از آنجمله بازستانی خوزستان از شیخ خزعل مشهور. اما رضا شاه نیز دیده بود که مجلسهای ایران به نخست وزیر وقت کافی برای اتمام کارها و خدمت مستدام نمی دهند و در نیمه راه او را معزول می کنند و دولتها مستعجلند. در حالی که او حکومت مادام العمر را دوست داشت. به این دلیل تصمیم گرفت مانند اتاتورک رئیس جمهوری مادام العمر شود. که آخوندهای احمق جلوش ایستادند و بازاریها را به اعتصاب و بستن دکان و مبارزه واداشتند. ولی قول دادند او را شاه خواهند کرد. در نتیجه رضا خان به جای رئیس جمهوری که اگر مادام العمر هم بود، به پسرش نمی رسید، پادشاه مطلق العنان نسل در نسلِ کشور محروسه شد که نتایجش را خوب یا بد دیدیم. رضا شاه توانست آن ناامنی و شراراتها را که توسط سران عشایر به علت نبود ارتش و نیروی انتظامی ی قدرتمند و کارا در ولایات به وقوع می پیوست، از بین ببرد و کشور را امن و قابل زندگی برای عامه مردم بی سواد کند. که البته در آن زمان درسخوانده ها و روشنفکران در عذاب بودند.
خلع رضا شاه و تبعیدش به نقطه ای دوردست بزرگترین توهین نسبت به ملت ایران از سوی کشورهائی بود که ایران را برای مقاصد شوم خود اشغال نظامی کردند و ارزاق کشور را یا خود می خوردند و یا برای ارتش شوروی در آن سوی مرز می فرستادند به گونه ای که ایران دچار قحطی شد و نانی که به دست مردم می رسید مخلوطی از گندم و جو و ذرت و گاه خاک اره بود. با وجود این چون مردم احساس آزادی و امنیّت می کردند چندان ناخوشنود نبودند. اما بدبختانه همان ترتیب نا به سامان دولتمداری بعد از انقلاب مشروطه و پیش از رضا شاه، از نو و دو باره بر کشور چیره شده بود و نخست وزیرانی که توسط مجلس درباری تعیین می شدند دولت مستعجل بودند و چند ماهی بیشتر دوام نمی آوردند. چون نمایندگان مجلس در این سالها همه دست چین دربار و از مالکان زراعی بودند و رأی روستائیانشان آنان را به این سمت برگزیده بود، چنان توقعات زیاد نابجا از نخست وزیران داشتند که نخست وزیر را مانند کارمند خود تصور می کردند. و اگر نخست وزیری درخواستهای غیر قانونی آنان را انجام نمی داد و یا از فامیلهای آنان را به کار مناسبی نمی گماشت، دلیل قاطع به دستشان افتاده بود که او را به عنوانی استیضاح کنند؛ و چون بیشتر نمایندگان چنان تقاضاهای بیرون از قانون و عرف را داشتند، لذا اکثریّت برای رأی کافی استیضاح وجود داشت و سقوط نخست وزیر قطعی بود. به همین دلیل دولتها بیش از چند ماه در سر کار نبودند. و نخست وزیر جایش را به فردی دیگر می داد که باز روز از نو و روزی از نو!
تا آنکه نوبت به رئیس الوزرائی دکتر مصدق رسید که سر گرم قانون ملی شدن صنعت نفت بود و توانست دوسال و چند ماه دوام آورد که سرانجام با کودتای نظامی و نه با استیضاح برکنار و زندانی شد. آنچه بعد از کودتای ۲۸ مرداد به عنوان دولت به وجود آمد جز دوسال دولت کودتاچی زاهدی همه تحت امر اعلیحضرت بودند و در واقع می توان گفت که همانندی با رئیس دفتر شاه را داشتند. به این علت و دلیل اوضاع آرام بود تا سرانجام قبای نخست وزیری را برقامت امیر عباس هویدا پوشاندند و او بیش از سیزده سال به قول خودش نفر دوم کشور نیز نبود. چون خودش در مجلس شورا گفت چرا این قدر می گوئید نفر اول کشور؟ مگر نفر دومی هم هست؟ بیچاره چه اندازه خود را کنف و کوچک می کرد!
اما باید منصفانه اقرار کرد که مملکت جز از نظر سیاسی و عدم رعایت قانون اساسی که مورد ایراد روشنفکران و نسل باسواد بود، از دیگر آزادی ها برخوردار بود. نه به لباس کسی ایراد می گرفتند و نه به خوراک و میهمانیها و عروسی ها و مجالس شادی و تفریح گیر می دادند. هیچ کس برای ترتیب عروسی و جشن شادی و رقص و آواز مورد مواخذه نبود و راهی زندان نمی شد.

البته در چند سال آخر سلطنت؛ محمد رضا شاه تمام جراید غیر از کیهان و اطلاعات را توقیف و تعطیل کردند و گویا پول اندکی به صاحبان جراید برحسب تیراژشان پرداخت شد که زیاد ناراضی نباشند. اما هرچه بود شاه در نطق اش از آنها به «روزی نامه» نام برد و آبروئی برای مدیران نیز باقی نگذاشت. در این مورد نه تنها من بلکه تقریباً همه ی خوانندگان جراید از خود می پرسیدند که در آن زمان روزینامه یعنی چه؟ و رزق و روزی این جراید را کی و چه کسی می پردازد که شاه چنین نامی برآنان نهاده است؟ زیرا نظرها و انگشت اشاره باز به سوی دربار و خود شاه بود. آیا مجلات فردوسی، سپید و سیاه و روشنفکر روزینامه بودند؟
ولی الغای آن دو حزب فرمایشی و دستور تشکیل حزب رستاخیز، تابوتی بود که شاه با دست خود برای سلطنت خاندان پهلوی ساخت و با آن به خاکش سپرد.
اما اکنون با انقلابی که ما کردیم و همه درآن سهیمیم و جز شاهپرستان کسی نمی تواند بگوید من در انقلاب دخالت نداشته ام، بر سر کشور و میهن چنان بلائی نازل کرده ایم که به این زودیها و آسانیها قابل خذف نیست. کشور پیشرفته را از دست تحصیلکرده های فرنگ درآوردیم و تحویل رفسنجانی و خامنه ای و مصباح یزدی و علم الهدا و دیکر یابوهای معمم سپردیم که اکنون خود با پشیمانی نظاره گر نابودی کشوریم.

کشور ایران کنونی به چنان قهقرائی افتاده و به چنان نکبتی دچار شده است که در دنیا از نظر فساد و دزدی و رشوه نظیر و مانند ندارد. در حالی که معلمان حد اکثر ماهی یک میلیون تومان حقوق می گیرند، حقوق مدیر عامل یکی از بانکها«یک میلارد و ۷۰۰ میلیون تومان» در ماه است. شما به دقت بررسید و حساب کنید این آقا ۱۷۰۰ برابر یک معلمی که آینده کشور را می سازد پول مفت دریافت می کند و به ریش همه مان می خندد. این تنها یک نفر نیست تمام مدیران عامل بانکها و شرکتها ومعاون و ارباب جمعی آنها حقوقهای کلان نجومی دریافت می کنند و مهر داغ نماز را نیز به پیشانی می چسپانند تا بر همگان ثابت شود شبی دو سه هزار رکعت نماز می خوانند. در حالی که آن حد شعور نیز ندارند که بدانند مردم دست آنها را خوانده اند و جز صفت بی شرف نامی دیگر بر آنها روا نیست. اندازه شرف این نامسلمانان دزد بیت المال در حد همان قوادان مشهور است. البته این دزدان دیندار از ساعت ده شب به رختخواب رفته و خرناسشان بلند است و تنها پول بیت المال ملت را می چاپند. این بی وطنان چنان ابلهند که تصور می کنند مردم مهر پیشانی آنان را به حساب اجرای نماز بی حد و اندازه تصور می کنند به پای غلو در مسلمانی می گذارند؛ و نمی دانند تمام ملت می داند که این افراد نه تنها مسلمان نیستند بل این چنین ورمالیده های عاری از شرف، گناهکارانی هستند که تنها به درد مردن می خورند. نمونه اش مدیر عامل سابق بانک ملی بود که در هر راه پیمائی شرکت می کرد و چفیه و عکال می بست و جلو صف راه می افتاد. بعد دیدیم از اسلام چه استفاده نیکی کرد و آبروی نداشته ی مسلمان و مسلمانی را با آن دزدیهای میلیاردی نیز به هدر داد و به کانادا گریخت. یادمان باشد که این ابلهان دیندار پیشانی کپره بسته نمی دانند که همان نماز را زنان ایشان نیز می خوانند و با وجودی که پوست لطیف تری دارند، هیچ نشانی بر پیشانی شان نیست. پس این حرامزادگی برای چیست؟
به هرحال امروز سراسر حکومت از رأس یعنی خامنه ای تا مستخدم دم در وزارتخانه ها را دزدان و رشوه خواران در اختیار دارند و ملت بیچاره نظاره گر اعمال این فاسدان و طراران است.

در ضمن حتماً خوانندگان چند روز پیش مصاحبه خامنه ای را دیدند و شنیدند که گفت پاسداران و بسیجیان و چماقداران از سوی من آزادید که مشغول قلع و قمع باشید! و با عنوان و جمله «آتش به اختیار…» دستور رسمی کشتن مردم را صادر کرد. واقعاً مبارک است بر اسلام و محمد و علی و امامان این چنین زمامداری!!

 

کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا ۱۰/۶/۲۰۱۷ ترسائی

بافت اجتماعی ایران کنونی به آن حد از رذالت رسید است که اصلاحش ناممکن است (محمد علی مهرآسا)

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.