این روزها بیش از هر زمان دیگر در سراسر کره خاکی سخن از طبیعت و نگهداری این ثروت بزرگ بشریت می شود، موهبتی که عدهای از نوع خودخواه طایفه بشریت برای انباشت قدرت و سرمایه آن را تخریب کرده اند. متاسفانه هر روز بر وسعت این ویرانی افزوده می شود. گمان میرود که نسل جوان دریافته است که باید در برابر این بی عدالتی ها نسبت به طبیعت به پا خیزد و دست از تلاش و مبارزه بر ندارد.
از اقدامات این نسل و از تلاش های بی پروای همه انسان هایی که از طبیعت دفاع می کنند شادمان هستم و خود را در کنار آنان میبینم. نسل من باید خاطرات خوش و خوبی از طبیعت به یاد داشته باشد. زمانی که نسل من به کوهستان ها می رفت و در آنجا شیشههای پلاستیکی آب و دستمال های کاغذی استفاده شده را نمی دید و به جای آنها دشت ها و دامنههای کوهستان ها را پروانه و سبزه و گل و پرنده فرا گرفته بود.
من طبیعت را با همه پیچیدگی ها و راز و رمزهای پنهانش دوست دارم. در دوست داشتن منطق پنهانی نهفته است که حتماً قابل استدلال و اثبات نیست، اما می تواند باور کردنی باشد. باور من بر این است که تنها در معادلات ناشناخته دوست داشتن است که می توان حدس زد منطق و حق با کیست.
سعی می کنم این خاطرات را همواره نگهداری کنم و کوشش دارم در حد امکانات خودم نسبت به حفظ طبیعت کوشا باشم. هیچ چیز انسانی تر، پر ارزش تر و زیباتر از آن نیست که انسان دانه ای را در زمستان در زمین پاک به کارد و در بهار و تابستان و پاییز از ثمرات آن استفاده کنند و اگر می تواند آن را با دیگران به اشتراک بگذارد.
اخیرا در پستی، برای یکی از دوستان مطلب زیر را در ارتباط با طبیعت نوشتم که آن را در همین جا می آورم:
“سبزی دنیا چه آرزوی زیبائی که مرا همیشه و همواره دل می برد. دهه ها پیش، تابستان در باغات درگز، زادگاهم. در دهات اطراف وقتی به نامشان هنوز فکر میکنم با خود میگویم چه ذوقی داشتند گذشتگان ما. نوخندان، گلخندان، گلریز چهلمیر … چاپشلو، دغدار، همه نام ها بامسما… در باغات انگور نوخندان و در تپه های پر از لاله و گندم زارهای گلخندان در کوچه باغ های گلریز با سیلاب زلالی به زلالی نور که شاعر درگزی نوشت:
گلریز بهار دیدنی یار
آلالههاش چیدنی یار
تنگ غروب کنار چشمه
نان پنیر خوردنی یار
…
یا در کوههای داغدار و چراگاه های آقگوینلو زیبا ئی بره ها و گوسفندان، خوابیدن در چادر های شبانی، سحرگاهان، نظاره دوشیدن شیر و کوبیدن مشک و در آوردن کره و تهیه فطیر مسکه ( کره) با عسل کوهستان های هزار مسجد یا شکر … و روزها با دخترها و پسرهای چوپانان، بچه های عموها و عمه ها به دنبال پروانه ها دویدن و پریدن و نظاره بچه آهوهای زیبا و عقاب های تیز پرواز … چه روزگاری بود.”
در خاتمه باید بگویم نگهداری از طبیعت به مانند نگهداری از آزادی، شرافت انسانی و استقلال فردی و اجتماعی، وظیفه همه افراد جامعه می باشد. باور دارم کسی که طبیعت را تخریب میکند از تخریب آزادی و رونق استبداد و وابستگی ابائی ندارد. بهترین نمونه برای اثبات این نظر جمهوری اسلامی است که هم آزادی و هم طبیعت را یک جا تخریب و ویران کرد.
فرهنگ قاسمی
سخن روز: دموکراسی و سلامت صنعتی
هر دو نیاز جوامع هستند. هم سلامت و هم دموکراسی. اما تعداد انگشت شماری از صاحبان ثروت و قدرت هر دو را مال خود کردهاند: