زری شمس
به کجا می رویم و راه رهایی کدام است؟ یقین دارم وضعیت کنونی سرزمین مان درگیری همیشگی اندیشه ی شما و همه ی آنانی هست که به میهن شان فکر می کنند و نگران آینده ی آن هستند.
در برخی از نشست ها شنیده می شود که دوستانی پیوسته از فیلسوف ها و نویسندگان غربی، تئوری ها و گفته های آنان سخن می گویند. درست است که این نویسندگان گفته های با ارزشی دارند و ما باید از سخنان و آزموده های آنان بهره بگیریم اما ما باید خود را در وضعیت اسفناک امروز میهن مان بگذاریم. کمی به خود بیاییم و زندگی مردمان کشورمان را آن گونه که هست در نظر بگیریم و به راهکارهایی بیاندیشیم که درخور سرزمین مان باشد. ما رهروان تاریخ ویژه ای از ایران هستیم. در درازای این چندین دهه حکومت خرافات، دروغ و فریب، ژینا، نوید، محسن، مجید رضا و صد ها و هزاران جوان ایرانی دربند حماسه آفریده اند و ما را با نوع دیگری از مقاومت و سرسختی آشنا کرده اند. این گره کور که در درازای بیش از ۴۰ سال تار و پودش تنیده شده با کمک انگشتان همگی ما باز می شود. ما چه می توانیم بکنیم؟ آیا هر شخص و هر گروهی باید تنها بر ایده ها و افکار شخصی و یا حزبی خودش پافشاری کند و هیچگونه همراهی و همسازی با دیگرانی که مانند او فکر نمی کنند را برنتابد؟ آیا تنوع و گونه گونی در افکار و ایده و همین طور توان در کنار هم زیستن داشتن از ویژگی های یک دموکراسی نیست؟ آیا یک جامعه ی یک دست که همه ی مردمان در آن یک نوع فکر می کنند جامعه ی خوشبختی است؟ چرا نمی توانیم مرزی را که به عنوان فرد فعال و یا به عنوان حزب دور خود کشیده ایم گشاده و گشاده تر کنیم؟ چرا نباید تحمل شنیدن و کنار آمدن با افراد یا گروه هایی را داشته باشیم که به گونه ای دیگر فکر می کنند و دیدشان به زندگی، اطرافشان و به سیاست به شیوه ای دیگر است؟ فراموش نباید کرد که افراد نفوذی حکومت نیز در این جدایی ها نقش بسیار بزرگی دارند.
به یاد می آورم پس از جریانات ۹ دی ماه ۱۳۹۶ یعنی حدود ۵ سال پیش روزی اس ام اسی از دخترم که در سوئد بزرگ شده است دریافت کردم. او با لحنی ناراحت که از واژه های اس ام اس او هم احساس می شد نوشته بود: پس چرا هر گروهی کار خودش را می کند و هیچیک از ایرانیان از هم پشتیبانی نمی کنند؟
او در محیط باز و دموکراتیک سوئد بزرگ شده و می بیند چگونه سیاستمداران این سرزمین با باورهای گوناگون برای یک هدف مشترک که بهبود و اداره ی کشورشان است در کنار هم بر سر یک میز می نشینند و کوشش می کنند تا با هم به توافق برسند. شوربختانه در این سال ها دگرگونی چشم گیری در زمینه ی همراهی گروه های ایرانی با یکدیگر به وجود نیامده است.
این به مانند ارکستر بزرگی می ماند که نوازندگان بی نظیر و ماهر آن با یکدیگر همراهی و همسازی نمی کنند و در نتیجه صدایی ناموزون و آزار دهنده از ساز آن ها شنیده می شود.
چرا در گروه های مخالف حکومت اسلامی(اپوزیسیون) روشنفکران و نخبگانی که هر یک در نوع خود بی نظیر هستند و در مقامی که در هر کجای جهان دارند از بهترین ها هستند نمی توانند با یکدیگر همدلی و همراهی کنند؟ امروز زمانی که به پیوستن گروه های هم فکری مانند جمهوری خواهان که با هم نزدیکی بیشتری دارند فکر می کنم این بیت حافظ به ذهنم می آید: کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز- باشد که باز بینیم دیدار آشنا را . بحث و گفت و گو در باره ی مصراع اول این بیت بسیار بوده است و برخی بر این باور بوده اند و یا شاید هنوز هم هستند که می گویند کشتی شکستگان درست است. البته که کشتی نشستگانیم درست است زیرا باد شُرطه باد موافق است که کشتی نشکسته را به هدف می رساند. باد شُرطه که همان تلاش ها، خیزش ها و جانفشانی جوانان و آماده کردن محیط برای پیروزی است، می وزد. دولت های خارجی هم با مشکل مردم ایران آشنا شده اند و در ظاهر با آن همراهی می کنند. مردم ایران کشتی نشستگانی هستند که کشتی شان شکسته است و برای این که آن را به مقصد برسانند باید دست کم تا رسیدن به هدف دست به دست هم بدهند و کشتی شکسته ی خود را پیش از فرو رفتن به ژرفای اقیانوس نابودی نجات بدهند.
من مانند هر کس دیگری در داوری ها و دیدم نسبت به مسائال گوناگون به طور طبیعی از آموخته ها و تجربه هایم بهره می برم. اما گره گشایی این گره کور را به گونه ای خود به خودی و ناخودآگاه از دید یک زن و یک مادر هم نگاه می کنم. مدت هاست با خود می اندیشم و کوشش می کنم خود را نه تنها به عنوان یک زن و یک مادر بلکه در جایگاهی بس بزرگ تر از خانه ی کوچکم هم قرار بدهم و از خود می پرسم اگر من بخواهم خانواده ام را که در این کشتی نشسته اند و کشتی بدلیلی آسیب دیده است را نجات بدهم چه می کردم؟ آیا در آن هنگامه ی حیاتی با ملوانان و مسافران کشتی به داد و بیداد، آشوب و کشمکش می پرداختم یا همه برای نجات کشتی با یکدیگر همکاری می کردیم تا راهی پیدا کنیم؟ آیا این خردمندانه است که سر خودمان را با بحث و جدل گرم کنیم و جان فرزندانمان و دیگر مسافران را ندیده بگیریم؟
من یک زنم، من یک مادرم. زنی که در درازای تاریخ استبدادی ایران همیشه تحت ستم بوده و ندیده گرفته می شده، اما این زن، این مادر در سراسر گیتی سودایی جز سلامتی، خوشبختی و سربلندی فرزندانش نداشته و ندارد. این زن به دلیل زن بودن و مادر بودن و احساس ویژه ای که زاییدن به او هدیه کرده آماده است برای زنده ماندن فرزندانش از خودخواهی و در گیری دوری کرده و با رایزنی با دیگران به دنبال چاره باشد تا همگی بتوانند کشتی را به کرانه ی رهایی برسانند.
ما در چنین جایگاه ویژه ای هستیم. بیایید و برای یک بار هم که شده خود را جای مادری بگذاریم که حاضر است برای نجات فرزندانش از جان خود بگذرد. جوانانی که امروز به دست دژخیمان حکومت اسلامی کشته می شوند فرزندان ما هستند. ما حساس بودن این لحظه ی تاریخی را نباید فراموش کنیم. ما باید دست هایمان را تا جایی که از فشار آن ها زجر نکشیم در دست هم بگذاریم و فداکاری های فرزندان میهن مان را که با خون خود این انقلاب را به پیش می برند ارج بنهیم و نشان بدهیم که ما هم در کنارشان هستیم و حاضریم از خودخواهی ها و بزرگ بینی های خود صرف نظر کنیم و برای پیروزیِ تلاش ها و از خود گذشتگی های آن ها در کنارشان باشیم و ایرانمان را آزاد کنیم..
من بر این باور هستم که مخالفان (اپوزیسیون) حکومت اسلامی چه به صورت فرد، چه به شکل گروه و یا حزب، باید برنامه ای داشته باشند و آن را در اختیار مردمان بگذارند تا مردم کم کم با افکار و ایده های آنان آشنا شوند و به آن ها به پیوندند زیرا تا زمانی که ما فرد فرد عمل کنیم اثر چندانی ندارد. ما باید جمعی را در کنار خود داشته باشیم تا قوی تر بشویم و بتوانیم موثر تر اقدام کنیم. به صلاح ما و مردمان میهن مان است که تا رسیدن به هدف که سرنگونی رژیم خودکامه و جانی حکومت اسلامی است با هم پیش برویم و پس از آن هر گروه یا حزبی می تواند راه خود را پیش بگیرد و در یک انتخابات آزاد و رأی گیر ی سهمی از مسئولیت ببرد و با دیگر گروه ها در بازسازی میهن مان شرکت کند.
همان گونه که گفتم مخالفان حکومت اسلامی (اپوزیسیون) ناچار هستند برای آینده ی کشور برنامه داشته باشند و راهکارهای مشترکی برای سرنگونی این رژیم و دست یابی به دموکراسی و لائیسیته پیدا کنند و این کار تنها با همراهی با گروه های دیگر متشکل از جریانات فکری گوناگون می تواند به نتیجه برسد.
بیایید برای ارج نهادن به جان های از دست رفته، چشمان با ساچمه کور شده و برای همراهی با آنانی که در خیابان ها جان بر کف هستند تا دیر نشده و در دامان استبداد دیگری نیفتاده ایم میهن خود را آزاد کنیم. در این راه پر خطر برنامه ریزی، همسازی، صمیمیت و سوء استفاده نکردن از موقعیت ها و از تظاهرات گریز ناپذیر است.
به امید پیروزی مردمان میهن عزیزمان ایران
زری شمس
۲۴ بهمن ۱۴۰۱ برابر با ۱۳ فوریه ۲۰۲۳