در هیر و ویرِ صحبتِ خرداد
و خیالِ
آسمان بودی
که پاییزِ پیر آمد
و دامنه را درو کرد
و رفت
من سرگرم همین سایهروشنِ راه بودم
داشتم دنبال گهوارهی انار
و
آواز اردیبهشتِ گم شده
می گشتم!
حواسم نبود
سرم بالای ستاره بود
که دیدم شب است
دیدم که آسمان پیدا نیست
پس کی آذر آمد
و دی از دامنه گذشت؟
دیگر دیر است پرندهی پَر بُریده به باد
ابر آمده در عزایِ آسمان ما
دارد گریه می کند
من غمگینِ همین قاصدکهای بارانیام
که نمیپرسند
پس نشانی مسافران شمال
از چه بابت است!؟
سنگین و بیسوال
میوزد این اضطرابِ مداوم
حتما بادهای خبرچینِ خسته هم نمی دانند
ما چه بودیم!
چه گفتیم
چه کشیدیم…
سید علی صالحی