توضیح: نشریه* «آرشِ» 1 + 110 منشر شد: «ویژه نقد و بررسیِ کارنامه بیستوسه ساله آرش»؛ در 335 صفحه منتشر شده است. اقدام ارزندهای که متاسفانه در فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ما بسیار نادر و کمیاب است.(هشتم اوت 2016 – هجدهم مرداد 1395)
آرش نشریهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بود که از بهمن ماه ۱۳۶۹ – فوریه ۱۹۹۱، در فرانسه منتشر شده است. شماره ۱۱۰ نشریه آرش که تاریخ بهمنماه ۱٣۹۲ – فوریه ۲۰۱۴ را دارد بهشکنجه و اعدام در سیوپنج سال حکومت اسلامی ایران پرداخته است.
پرویز قلیچخانی، مدیرمسئول و سردبیر نشریه آرش، در یادداشتی که در شماره آخر این نشریه(110) آمده، نوشته که این شماره آخرین شماره آرش است.
پرویز مینویسد: «بیستوسه سال پیش، در بهمن ماه 1369(فوریه 1991)، نشریه آرش با صفحات اندک، در پاریس منتشر شد. از ابتدای تولدِ آرش، با این هدف دست بهانتشارش زدم تا جنس دیگری از صداهای تبعید باشد؛ منعکسکننده نظرات، دردها، تحلیلها و عکسالعملها در مورد تغییراتِ درون ایران. میخواستم نگاه به ایران و تغییرات جاری در وطنم، در این نشریه بازتاب داشته باشد؛ بیآن که ادعای رهبری نظرات و تغییرات واقع در ایران را داشته باشیم. میخواستم تا حد امکان پلی باشیم بین روشنفکران داخل و خارج. در ضمن، از آنجا که سالهاست با هیچ حزب و گروهی همکاری تشکیلاتی نداشته و ندارم، همواره کوششم بر این بود که این نشریه استقلال فکری خود را حفظ کند.
بهدلیل موقعیت اجتماعیِ ویژهای که داشتم، یعنی سابقه ورزشیام، این امکان برایم بود که از همکاری و همفکری بسیاری از نویسندگانِ و پژوهشگران با گرایشهای فکری مختلف، برخوردار باشم. بهجرئت میتوانم بگویم عامل اصلی ادامهی نشریه آرش، بهرهمندی از این موقعیت ویژه بوده است.»
پرویز در آخر این مطلب خود تاکید میکند: «در اینجا لازم میدانم نخست از نجمه موسوی دبیر تحریریه آرش و سپس از همهی دوستان و همکارانِ عزیزی که طی این بیستوسه سال با کمکهای فکری، قلمی، تصویری و مالی خود امکان ادامهی آرش را فراهم کردند، تشکر کنم. آنها نیز چون من، همهی نیرویی که داشتند را در کمان کردند تا تیری رها کنند که در جغرافیای ایران هر چه دورتر برود؛ با این امید که نقشی هر قدر کوچک، در دانش عمومی جامعه در این دوران سخت، بازی کرده باشیم و خطوطی که از ما بهجا میماند، حرکتی علیه کشتار، اعدام، شکنجه و سانسور رژیم سیاه جمهوری اسلامی محسوب شود.»
تعطیلی نشریه آرش، تأسفبار است. زیرا هر نشریهای آنهم مانند نشریه وزین آرش، انعکاسدهنده دردها و رنجها و راهکارها و آلترناتیوهای طبقاتی محرومان، ستمدیدگان، آزادیخواهان و تبعیدشدگان بر علیه سیستم سرمایهداری هار و حکومت سرمایهداری جهل و جنایت و ترور اسلامی ایران است، خاموشیشان دردآور و آزاردهنده است.
شاید آثار و ردپاهای محکم و ماندگار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ورزشی که پرویز از خود برجای گذاشته است کمی از درد و رنج طرفداران آرش بهدلیل تعطیلی آن بکاهد.
پرویز قلیچخانی، یکی از بهترین و محبوبترین فوتبالیستهای تاریخ این ورزش در ایران و یک فعال سیاسی و مدافع آزادی، برابری و عدالت اجتماعی انسانهاست. پرویز در تمامی شمارههای مجله آرش، بهرویدادهای روز و تاریخی مهم ایران پرداخته و همواره مدافع حقوق زندانیان سیاسی، زنان، کارگران، دانشجویان، نویسندگان و آزادیخواهان جامعهمان بوده است
پرویز که زمانی یکی از قهرمانان و چهرههای نامدار فوتبال ایران بود در شماره آخر نشریه آرش، چنین نوشته است: «زمانی که فوتبال بازی میکردم، معتقد بودم برای ماندگار شدن در تاریخ هر ورزشی، انتخاب لحظه خداحافظی از بازی، مسئلهای بسیار مهم است؛ و هنر در این است که تا وقتی هنوز در کیفیت بالایی قرار داری، بتوانی زمین بازی را ترک کنی. من در ٣٣ سالگی با آن که هنوز نیمکتنشین نشده بودم، بیهیچ ادعایی و بیبازی خداحافظی، با فوتبال وداع کردم. در اینجا نیز میخواستم تعطیلی آرش نه از سر ناچاری که بر مبنای انتخابی آگاهانه صورت گیرد.»
اما تا آنجا که به نشریه آرش برمیگردد اخیرا از طریق پرویز مطلع شدم که دوستانی که با آرش همکاری تنگتاتنگی داشتند، پیشنهاد انتشار یک شماره ویژه آرش را در پی تعطیلی آن دادهاند تا نقاط ضعف و قوت آن از زوایای مختلفی مورد بحث و بررسی و جمعبندی قرار گیرد. پیشنهاد پرویزجان بهمن هم این بود که نقدم بهآرش را از زاویه جنبش کارگری بنویسم. با کمال میل پذیرفتم. در هر صورت مطلبی که در پیش روی دارید حاصل این گفتگو و احترام پرویز و جایگاه مهم آرش در میان نشریات تبعیدی است.
ابتدا باید این مسئله را روشن کنم که آرش، یک نشریه کارگری و یا صرفاً سوسیالیستی نبود؛ هرچند تمایل زیادی به گرایش چپ داشت. در نتیجه این نشریه انعکاسدهنده نظرات مختلف و دیدگاهی به سیاست و حوزه ادبی- اجتماعی ایران و جهان بود.
پس از این که گرایشات مذهبی بهرهبری خمینی، انقلاب 1357 مردم ایران که برای نان و آزادی و دموکراسی بود به زور سرنیزه و سرکوبها و کشتارهای هولناک حدود سه سال نخست انقلاب، آن را «اسلامی» کردند. پس از وقایع خردادماه 60 نیز تمامی سازمانها و احزاب سیاسی، نهادهای دموکراتیک مردمی، شوراها و تشکلهای کارگران، زنان، روزنامهنگاران، نویسندگان و هنرمندان را ملغی کردند و فعالین آنها را زندانی و اعدام و یا مجبور بهزندگی مخفی و فرار از کشور کردند؛ همزمان آغاز جنگ خانمانسوز ایران و عراق نیز به گفته خمینی «نعمتی» بود برای این حکومت. تقریباً میتوان گفت حکومت اسلامی با سرکوبهای خونین خود و اعدامهای دستهجمعی بهویژه کشتار بیش از چهار هزار زندانی سیاسی در بهار و تابستان سال 67، جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش کارگری را تا سالهای 1380، خاموش کرد. هرچند اعتصابات محدود و موضعی کارگری اینجا و آنجا روی میداد، اما در مجموع سکوت مرگباری در سراسر کشور، منهای کردستان حاکم بود. در کردستان، مبارزات بر حق و عادلانه هنوز هم خاموش نشده و موقعیت حکومت در این منطقه تثبیت نشده بود.
اما از سال 1380، آهستهآهسته صدای جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی مانند جنبش زنان و جنبش دانشجویی و فعالین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، بلندتر و رساتر گشت. طوری که در سال 1383، با برگزاری بزرگداشت مستقل اول ماه می در سقز و دستگیری فعالین کارگری، جنبش کارگری وارد فاز جدیدی از فعالیتهای خود از جمله در عرصه تشکلیابی و سازماندهی اعتصابات گردید. در نتیجه این خیزش کارگری، باعث تحرک جدیدی در میان فعالین کارگری داخل کشور و همچنین سازمانها و احزاب سیاسی و نشریات و دیگر رسانهها در خارج کشور به وجود آورد.
به این ترتیب، از اوایل سال 60 تا سالهای 83 و 84 بحثهای کارگری، نه تنها در نشریاتی همچون آرش، بلکه حتی در نشریات سازمانها و احزابی که خود را کارگری کمونیستی مینامند نیز جایگاه کمتری داشت و البته هنوز هم دارد. از اینرو، من در شمارههای قبل از شمارههای 92 و 93 آرش که در شهریور و مهر 1384 برابر با اوت و سپتامبر 2005، منتشر شده به بحث ویژهای در رابطه با مسایل کارگری ایران برخورد نکردم.
شماره 92 و 93 که در یک شماره منتشر شدهاند بخشی بهنام «ویژهنامه جنبش کارگری ایران» دارد. این شماره آرش با یادداشت کوتاه پرویز قلیچ تحت عنوان «جنبش طبقه کارگر ایران، در سالی که گذشت» آغاز میشود.
پرویز در این یادداشت بهدرستی نوشته است: «طبقه کارگر ایران به خاطر فقر و فلاکت روزافزون خود و فشار طاقتفرسای سرمایهداران ایران - برای استثمار بیشتر و تولید ارزش اضافی – مبارزه بیامان خود را در یکی دو سال گذشته، علیه سرمایهداران شده بخشیده است… در همین رابطه، نشریه آرش بر آن شد که ویژهنامه این شماره خود را بهمبارزات کارگران اختصاص دهد. پس با همیاری گرفتن از فعالین کارگری، با عدهای از فعالان جنبش کارگری در داخل و خارج تماس؛ و سئوالاتی را با آنان در میان گذاشتیم. آنچه در زیر میخوانید حاصل این کوشش ماست. امیدواریم که قدمی هر چند کوچک، در انعکاس جنبش کارگری ایران برداشته باشیم.»
در این ویژهنامه کارگری آرش، مطالبی از محمود صالحی، بهروز خباز، پاسخ دوستی از فعالان کارگری، محسن حکیمی، علیرضا ثقفی، جلیل محمودی، رضا مقدم، عباس فرد، ناصر پایدار، نادر شکیبا، بهمن شفیق، بهرام رحمانی، مهدی کوهستانی، و محسن حکیمی منتشر شده است.
آرش 100، در 590 صفحه و با مطالب و تحلیلها و گزارشات متنوعی و مهمی منتشر شده است. عنوان این شماره نشریه آرش «مقالات و پژوهشهایی از صدوهفتاد نویسنده و پژوهشگر درباره: ادبیات تبعید یا مهاجرت؟؛ ادبیات زندان در تبعید؛ جنبش مبارزاتی زنان در تبعید؛ مروری بر روند تشکیلاتی سازمانهای چپ در تبعید؛ ترانهسرایی در تبعید؛ داستاننویسی و نقد و پژوهش ادبی در تبعید و مهاجرت؛ مقالاتی درباره تبعید و مهاجرت؛ سینمای تبعید و مهاجرت؛ خاطرهنویسی در تبعید و مهاجرت؛ تئاتر تبعید و مهاجرت؛ شعر تبعید و مهاجرت؛ ظنز در تبعید و مهاجرات؛ نشر و انشتارات در تبعید و مهاجرات است.
پرویز قلیچخانی، سردبیر آرش، در این شماره نشریه یاداشتی تحت عنوان «هدف، ترسیم رنگینکمانی از تبعید و مهاجرت بود»، از جمله نوشته است: «دو سال پیش، با تنی چند در پاریس درباره شماره 100 آرش به گفتوگو نشستم. طرح من برای شماره 100 بزرگداشت پانزده تا بیست نفر از پیشکسوتان سیاسی، ادبی، فرهنگی «تبعیدی» بود. تنها تبعیدیان را در نظر داشتم. چرا که معتقد بودم و هستم، که فرق است بین تبعیدی – بهخصوص تبعیدی سیاسی – با مهاجر.
در این مورد بارها با برخی از دوستان قدیمی و یا پا بهسن گذاشته مشورت کردم. اکثر این دوستان اعتقاد داشتند این پروژه بر دیگرانی که در شمار آن «پانزده-بیست نفر» نیستند، تاثیر منفی خواهد گذاشت. برخی از کاندیداها نیز حاضر نبودند در این پروژه شرکت کنند؛ بهعنوان مثال زندهیاد پوران بازرگان.»
در این شماره آرش، من هم(بهرام رحمانی) مطلبی نسبتاً طولانی و تحلیلی تحت عنوان «فعالیت اپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج کشور» در صفحات 446 تا 466 آن نوشتهام که بخشی از آن به چند نمونه از کمپینهایی در دفاع از کارگران ایران سازماندهی و برگزار شده، تأکید کردهام که خودم هم شخصاً یکی از سازماندهندگان و فعالین این کمپینها بودم. از جمله: ادامه کمپین آزادی محمود صالحی؛ کمپین دفاع از مبارزه کارگران شرکت واحد؛ کمپین کارگران ایران تنها نیستند؛ مبارزه در عرصه زنان و در گرامیداشت 8 مارسها، در گرامیداشت اول ماه می، روز جهانی کارگر و نمونهای از نامههای رهبران کنفدراسیونهای کارگری جهان به سران جمهوری اسلامی، در محکومیت سرکوب جنبش کارگری ایران … در این بخش از مطلب فوق چنین تاکید کردهام: «امروز مبارزه نیروهای چپ و برابریطلب ایرانی در خارج کشور، علاوه بر مبارزه در جهت سرنگونی حکومت اسلامی، در مبارزه علیه جهانیسازی سرمایه و علیه جنگ و علیه نشست سران هشت کشور بزرگ سرمایهداری جهانی، با همفکران و همطبقهایهای بینالمللی خود، کمپینهایی که برای آزادی محمود صالحی و منصور اسانلو در همبستگی با جنبش کارگری ایران، بهویژه پس از اول ماه می 1383 و دستگیری سازماندهندگان اول ماه می شهر سقز راه افتاد و هنوز هم ادامه دارد؛ این کمپینها توانست جنبش کارگری ایران و بهطور کلی افشای جنایات حکومت اسلامی را در سطح جهانی، هم در میان طبقه کارگر جهانی، هم در میان احزاب و سازمانهای چپ و سوسیالیست، هم در میان نهادهای بینالمللی مئافع حقوق بشر و هم در افکار عمومی، پیش ببرد.
واقعه اول ماه می 1383 سقر، نقطه عطف مهمی در جنبش کارگری ایران است. با نگاهی به تحولات جنبش کارگری در چند سال اخیر، حتی هر ناظر بیرونی را بهاین نتیجه میرساند که این جنبش، با وجود انواع و اقسام موانع پلیسی، اقتصادی و گیر و گرفتهای سیاسی در حال گسترش و پیشروی است.»
در آرش 107، سردبیر آرش دوازده سئوال از «فعالین کارگری» پرسیده است. پاسخ بهاین پرسشها از سوی فعالان کارگری و سازمانها و احزاب سیاسی عبارتند از: محمود صالحی، عمر مینایی، آیت نیافر، هیئت اجرایی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)، محمد اشرفی، چریکهای فدایی خلق، خالد حاجیمحمدی، کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)، محمد فتاحی، خسرو بوکانی، سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، اسد گلچینی، کریم منیری، ناصر پایدار، حزب کمونیست کارگری، سازمان فدائیان(اقلیت)، سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت).
نهایت در در ویژهنامه آرش شماره 109 نیز سئوالی از سوی سردبیر نشریه تحت عنوان «مبارزه تدافعی طبقه کارگر، شرایط تبدیل آن به تهاجم و وظایف پیشروان کارگری، پرسیده شده که در این مورد نیز مطالبی از محسن حکیمی، نیما پوریعقوب، محمد عبدیپور، علیرضا ثقفی، آیت نیافر، محمدحسین مهرزاد، غلامرضا غلامحسنی، محمد اشرفی، بهروز خباز، سعید رهنما، ریچارد وولف، بهروز فراهانی و حشمت محسنی جواب دادهاند. همچنین مصاحبههایی با مازیار گیلانینژاد از پیام فلزکار، مصاحبه با وحید فریدونی راننده اخراجی شرکت واحد… و برخوردهای امنیتی با فعالین… از دادود رضوی در این شماره آرش منتشر گردیده است.
در نگاهی به این ویژهنامههای کارگری نشریه آرش و مضمون و محتوای کلی بحثها و مصاحبهها در این مورد، میتوان بهاین نتیجه رسید که طبقه کارگر ایران، هنوز از یک طبقه درخود بهیک طبقه اصلی برای خود مانند طبقه سرمایهدار تبدیل نشده است؛ در حالی که اکثریت جامعه ایران را مزدبگیران، ستمدیدگان، محرومان، بیکاران، کار خانگی و استثمارشدگان تشکیل میدهند. بهعلاوه هنگامی که این جنبش، کمی تکان میخورد کل جامعه را بهحرکت درمیآورد و کل جنبشهای اجتماعی، سازمانها و احزاب سیاسی، فعالین سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به تحرک میاندازد.
جنبش کارگری ایران در طول تاریخ، فراز و نشیبهای فراوانی داشته است. از مبارزه برای هشت ساعت کار تا شرکت در انقلاب مشروطیت تا بر پایی جمهوری سوسیالیستی گیلان و سرنگونی حکومت پهلوی و برپایی شوراها، اتحادیهها، تشکلهای بیکاران و غیره. امروز نیز بنا بهموقعیت سرکوبهای وحشیانه و دایمی در ایران؛ آگاهی طبقاتی و سیاسی خود در جهت تحقق خواستهها و مطالباتش به مبارزه خود با مشکلات و موانع فراوان و متعددی ادامه میدهد.
اگر در کشورهای سرمایهداری، تشکلهای کارگری به دلیل حاکمیت سیاست رفرمیستی بر رهبری آنان، عمدتاً دچار رفرمیسم و سندیکالیسم شدهاند، اما در کشورهای عقبمانده و در حال توسعه جهان، شدت استثمار، تبعیض و ستم، سانسور و سرکوب، زندان و شکنجه و اعدام و بهطور کلی عدم وجود شرایط دمکراتیک در ابتداییترین شکل خود، مبارزات مطالباتی و رفاهی و اقتصادی طبقه کارگر، حتی در قالب تشکلهای صنفی بهسرعت رادیکال شده و تبدیل بهمبارزات سیاسی میشوند. این رادیکالیسم در جامعه ایران، به حدی مشهود است که نیازی بهمثال و تحلیل زیاد ندارد. کافیست نگاهی به مبارزه کارگران نیشکر هفت تپه و سندیکای آنها و همچنین سندیکای کارگران اتوبوسرانی شرکت واحد و حومه تهران و همچنین آمار بیشمار زندانیان کارگر، بیاندازیم بهسادگی میبینیم که دورههایی جنگ و گریز طبقاتی در آنها تشدید شده و فعالین این تشکلهای کارگری اخراج و یا بهزندانهای درازمدت محکوم شدهاند.
تجارب تاریخی نشان داده است که با وجود فضای وحشت و سرکوب و قوانین ارتجاعی و ضدکارگری، تشکلهای صنفی و مطالباتی کارگران در اشکال مختلف و در قالب محافل، کمیتهها، سندیکاها، صندوقهای تعاونیها، تیمهای ورزشی و … میتوانند تشکیل شوند، اما در وضعیت بحرانهای اقتصادی و فقر و فلاکت و بیکاری گسترده، طبیعتا مبارزه طبقه کارگر هر چه بیشتر بهسوی مبارزه اقتصادی و رفاهی سوق پیدا میکند.
بهعلاوه مبارزه سیاسی طبقه کارگر، تا حدودی نیازمند رفاه نسبی اقتصادی و سیاسی است. بهعبارت دیگر، کارگری که برای سیر کردن شکم خود و خانوادهاش صبح تا شب با دلهره و نگرانی میدود، دیگر فرصت و توان فکر کردن به مسایل سیاسی و اجتماعی جامعه را ندارد. در عین حال، باید توجه داشت که نه تنها یک دیوار چین غیرقابل عبور بین مبارزه اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر وجود ندارد، بلکه آنها همدیگر را تکمیل میکنند.
امروز مهمترین و اساسیترین مطالبات و خواستهای کارگران افزایش دستمزدها متناسب با گرانی و تورم واقعی در بازار، دریافت حقوق عقبافتاده، جلوگیری از اخراجها، برگشت کارگران اخراجی بهکار، بستن قرارداد رسمی، جلوگیری از خصوصیسازی و حق تشکل است. با توجه به اشکال متنوع مبارزه صنفی و طبقاتی در وضعیت وخیم و اسفبار اقتصادی و تورم و گرانی لجام گسیخته، اما کارگران نیاز به همبستگی و تشکل و مبارزه متحدانه دارند. برای رهایی از چنین وضعیت اسفباری طبقه کارگر ناچار است بهمبارزه با سرمایهداری و حکومت حامی آن روی آورد و تشکلهای مستقل خود را تأسیس کند.
این امر مهم، یعنی تشکلیابی و اتحاد کارگران، باید جدا از تعلقات سیاسی – تشکیلاتی آن مدنظر همه فعالین جنبش کارگری قرار گیرد. بدون شک، این شکل از مبارزه نقش بهسزایی در رشد و گسترش جنبش کارگری دارد و بیتردید باعث همبستگی و رشد آگاهی سیاسی و طبقاتی کارگران میگردد، ولی روشن است که این مبارزه بهتنهایی نمیتواند ستم و تبعیض و استثمار را از بین ببرد بنابراین فقط کمی آن را کاهش میدهد. در پروسه این مبارزه پیگیر و متحدانه و هدفمند است که کارگران درمییابند که رو در رویی آنان با سرمایهداران، تنها محدود به عرصه صنفی و رفاهی نیست، بلکه آنان باید در جهت کسب حرمت انسانی خود و یک زندگی بهتر و انسانی و لغو کار مزدی، بهمقابله همه جانبه سیاسی و اجتماعی با سرمایهداران برخیزند. در این مرحله از مبارزه، آگاهی سیاسی-طبقاتی و تشکلپذیری توده کارگران همراه است.
بنابراین میتوان گفت قدرت طبقه کارگر در آگاهی و تشکل و مبارزه پیگیر و هدفمند اوست. بهعبارت دیگر، بدون تشکل و مبارزه متحدانه، نه میتوانیم ادامه مبارزه را در شرایط سخت و فضای اختناق تضمین کنیم و نه میتوانیم دستاوردهای بهدست آمده را نگه داریم.
باید شرایطی فراهم کرد تا کارگران بتوانند بدون قید و شرط به عضویت تشکلهای محل کار و زندگی خود درآیند تا این تشکلها خصلت تودهای و عمومی بهخود بگیرد. از اینرو، جنبش کارگری باید قادر شود بهطور طبیعی کارگران را بهصورت یک طبقه برای خود در مقابل سرمایهداران در چارچوب یک تشکل سرتاسری بهشکل «شورای متحد سراسری کارگران ایران» و یا هر نام دیگری که خود دستاندرکاران تشکل کارگری انتخاب میکنند، متحد کند. مهم نام تشکل نیست، مهم آن است که این تشکل چه اهداف طبقاتی و جهتگیریهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در مقابل خودش قرار داده و تا چه حد بهمجامع عمومی و آرای مستقیم توده کارگران و دموکراسی مستقیم متکی است.
هماکنون فعالین جنبش کارگری ایران در راه متحدکردن همطبقهایهایشان علیه سرمایهداری، موانع متعددی در مقابل پیشروی خود دارند. موانعی همچون مشکلات اقتصادی، فقر و نداری، ترس اخراج از کار، تهدیدات امنیتی مداوم و زندان، عدم افق روشن و…، دست بهگریبان هستند.
اما در این میان، یک شرط مهم و اساسی در مبارزه طبقاتی مزدبگیران این است که طبقه کارگر و تشکلهای کارگری نباید بهزائده تشکیلاتی احزاب؛ سازمانها و محافل سیاسی تبدیل شوند. چرا که چنین وضعیتی، خطر تفرقه و پراکندگی را در جنبش کارگری زیاد میکند و مانع متحد کردن ٱنان برای دستیابی بهاهداف طبقاتیشان در مقابل سرمایهداران میشود. به عبارت دیگر، فرقهگرایی و سکتاریسم در جنبش کارگری، نقش مخرب و خطرناکی دارد. بنابراین، باید باید توجه داشت طبقه کارگر، همواره بههمگرایی نیاز دارد از اینرو، اگر سازمانها و احزاب سیاسی بهوحدت و اتحاد و یکپارچگی جنبش کارگری علاقه و باور دارند باید به این واقعیت گردن نهند و اعضایشان را بهرعایت قوانین و مقررات تشکل کارگری مانند همه کارگران موظف کنند نه صرفاً در درون تشکل کارگری بهپیشبرد اهداف و برنامه سیاسی حزبیشان بپردازند. کاربرد چنین سیاستی، بهکارگران این فرصت و امکان را میدهد که آگاهی سیاسی انقلابی و طبقاتی خود را ارتقا دهند و آگاهانه جذب سازمانها و احزاب سیاسی دلخواه خود شوند.
بنا بر آنچه ذکر شده جنبش کارگری بر اساس تجارب مثبت و منفی خود، با افت و خیزهایش، سازماندهی عملی و نظری خود را با توجه به شرایط موجود پیش میبرد. این جنبش در پروسه مبارزاتی خود، شکستها و پیروزیهای خود را جمعبندی میکند و به رشد و ٱگاهی طبقاتی کارگران کمک میکند تا در عمل روزمره و تجارب و تحولات فکری خود، بهاین نتیجه برسند که نقطه پایان گذاشتن بهتمام سختیها، نابرابریها، اجحافات و همه سیهروزیهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجود و از بین بردن استثمار انسان از انسان، در گرو استقرار سوسیالیسم علمی است. سوسیالیسمی که بینانگذاران آن مارکس و انگلس هستند.
بهاین ترتیب، هدایت جنبش کارگری و کمونیستی جهان، بعد از درگذشت مارکس و انگلس، دچار رکود و وقفه و بهویژه تفرقه شد. از اینرو، اکنون رجوع مستقیم به خود مارکس و آثار وی و همچنین دستاوردهای انترناسیونال اول پرولتری و اولین انقلاب کارگری در فرانسه (کمون پاریس)، برای هر فعال کارگری و سیاسی امری مهم و ضروری و حیاتی است. انترناسیونال دوم هم بهویژه پس از مرگ انگلس، نتوانست از شرایط مناسب دو دهه اول قرن بیستم بهخوبی استفاده کند. چرا که ناسیونالیسم و سیاستهای رفرمیستی و پارلمانتاریستی بر رهبران انترناسیونال دوم، غلبه کرده بود. در این میان، بلشویکها در روسیه بهقدرت رسیدند و بلوک بزرگی تحت عنوان «بلوک سوسیالیستی» در مقابل «بلوک سرمایهداری» شکل گرفت، اما شعار اولیه رهبران بلشویکها بهویژه لنین، «همه قدرت بهدست شوراها» بود، اما بلشویکها، با تمام جانفشانیهایشان بهدلایلی که از حوصله این بحث خارج است بهاین شعار خود وفادار نماندند. در نتیجه حزب بهجای طبقه و البته بهنام طبقه کارگر، در شوروی به قدرت رسید و بهخصوص پس از مرگ لنین، حتی پاکسازیهای شدید درون حزبی نیز توسط استالین شدت گرفت. بنابراین، یک گرایش سیاسی معین بهرهبری استالین حاکمیت شوروی را در دست گرفت. نهایت رقابت سرمایهداری دولتی شوروی و سرمایهداری بازار آزاد و خصوصی بلوک غرب بهسردمداری آمریکا، شوروی توان رقابت اقتصادی خود را که اتفاقا در ابتدا با شکوفایی نسبی نیز همراه بود از دست داد و فروپاشید، اما سرمایهداری جهانی و دولتهای آن و رسانههایشان تبلیغات وسیعی راه انداختند که کمونیسم و مارکس تمام شد؛ لیبرالیسم و دموکراسی پیروز گردید. آنها همچنین پایان تاریخ را نوید دادند. در حالی که فروپاشی شوروی مانند فروپاشی هر حکومتی، ربطی بهکمونیسم مارکس و انگلس نداشت، اما در هر صورت آوار آن بر سر طبقه کار جهانی فرو ریخت، اما این وضعیت پس از چند سال توهم و سردرگمی، بالاخره برای همگان روشن شد که مبارزه طبقاتی طبقه کارگر و طبقه سرمایهدار، یک مبارزه دایمی و تعطیلناشدنی است. چرا که تنها راه رهایی از ستم و استثمار، جنگ و خونریزی، تروریسم و وحشت، زندان و شکنجه و اعدام، فقر و فلاکت اقتصادی سرمایهداری، در گرو پیروزی سوسیالیسم و برپایی یک جامعه شایسته انسان است!
در هر صورت تا آن جا که به پرویز قلیچخانی و نشریه آرش برمیگردد در تابستان سال 1355، پرویز براى سومین بار پیاپى و بهعنوان کاپیتان تیم ملى برنده جام ملتهاى آسیا در تهران شد و این مسابقه فینال در واقع آخرین بازى پرافتخار وى براى جامعهاش بود. در سال 1356، تیم ملى فوتبال با کاپیتانى پرویز قلیچ خانى بهالمپیک مونترال رفت و این آخرین مسابقات جهانى بود که قلیچخانى در آن شرکت کرد و متأسفانه آخرین حضور تیم ملى فوتبال ایران در بازىهاى المپیک تا بهحال بوده است.
وى مدتى بهخاطر زخمىشدن از فوتبال دور افتاد، اما مهمترین واقعه غیرورزشى در زندگى پرویز، فعالیتهاى سیاسى وى علیه حکومت شاه بود که موجب برخورد شدید ساواک و فدراسیون فوتبال در حکومت پهلوى با وى شد. وى در مجموع 64 بازى ملى انجام داده و 14 گل براى تیم ملى ایران به ثمر رسانده است.
پرویز قلیچخانى تصمیم گرفته بود، در اعتراض به سرکوب آزادى در ایران، دیگر هیچگاه در تیم ملى ایران بازى نکند. در سال 1356، زمانی که در تیم ارثکویک سن خوزه کالیفرنیا بازی میکرد و قرار بود که بهعنوان کاپیتان تیم ملی ایران در جام جهانی آرژانتین، شرکت کند، تصمیم داشت که در اولین بازى تیم ملى با آتشزدن پیراهن تیم در زمین بازى بهافشاگرى سیاسى از حکومت شاه و اختناق و شکنجه در زندانها بپردازد. در مشورتى که با وکلاى حقوق بشرى که توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانى در خارج کشور تدارک شده بود، وکلا بهوى هشدار دادند که بهخاطر حکومت نظامى و دیکتاتورى در آرژانتین، آنها نمىتوانند هیچ ضمانتى از سلامتى وى و یا عدم تحویلش توسط دولت نظامى آرژانتین به رژیم ایران بدهند. با توجه بهاین مسئله وى سرانجام تصمیم گرفت که در یک مصاحبه تلویزیونی که از شبکههای تلویزیونى آمریکا نیز پخش شد، اعلام کند که بهعنوان اعتراض بهشکنجه و اختناق در ایران، حاضر بهشرکت در این مسابقات نیست.
پرویز قلیچخانى، در اواخر سال 1357 و چند ماه بهپیروزى انقلاب بهایران بازگشت. از همان دوران با سازمان فداییان خلق همراه شد. در دوران انشعاب این سازمان بهفداییان اکثریت پیوست و به همراه اعضاى دیگر در 16 آذر 1360، به همراه جمعی بههمین تاریخ از فداییان اکثریت فاصله گرفت و مخفى شد. تا فاصله خروج از کشور دو شماره از نشریه ورزشى و فرهنگى، بهنام «بیداران» را با همکارى محمد مختارى و مسعود نقره کار منتشر کرد. در اواخر سال 1362 و به همراه دستگیرى و کشتهشدن تعدادى از رهبران گروه موسوم به «فداییان 16 آذر»، عوامل حکومتی به خانه خانوادگى وى حمله برد و اینبار و برخلاف حکومت شاه، خوشبختانه موفق به دستگیرى پرویز نشدند. در اوایل سال 1363، بهخارج از کشور و بهترکیه آمد. وی سرانجام بهفرانسه رفت و از آن زمان در این کشور بهعنوان پناهنده سیاسى زندگى مىکند. تا این که پرویز در سال 1991، با همکارى تعدادى از نویسندگان تبعیدى در پاریس مجله سیاسى، اجتماعی و فرهنگى آرش را منتشر کرد، که یکى از پایدارترین مجلههاى وزین علیه حکومت اسلامى ایران بود.
مطلبم را با نقل قولی از خود پرویز قلیچخانی عزیزمان بهپایان میبرم. پرویز، در گفتگویی، در جواب این سئوال که چه پیامی دارید، جواب زیبا و آموزنده و در عین حال، شفافی داده است: «… دیگران باید کارهای من را در همین زمینهها و در کارهای اجتماعی ببینند و قضاوت کنند. کارنامه من پیام من خواهد بود. امروز خیلیها هستند که در قالب رهبر و رییس جمهور و نخست وزیر حرفهایی میزنند و پیامهایی میدهند، من فکر میکنم مردم ایران نیاز بهاین پیامها ندارند، مردم ایران نیاز به عملکرد آدمها دارند و بههمگرایی و همراهی با مردم داخل ایران. خصوصاً جنبشهای اجتماعی که امروزه در ایران بهوجود آمده است و شکل گرفته است و امیدوارم ما تبعیدیها و مهاجرین هم از این جنبشها مثل جنبش زنان، کارگران و دانشجویان، که بهاین خوبی دارند پیش میروند یاد بگیریم و در واقع در عمل اجتماعی بگوییم که چه میگوییم، نه فقط در سطح انتزاعی و شعارگونه…»
در نهایت به عقیده من، نام پرویز قلیچخانى بهعنوان یک قهرمان ورزشى، یک فعال سیاسی سوسیالیست و یک روزنامهنگار با استعداد و با حوصله و صبور در تاریخ جامعه ما در داخل و خارج کشور ثبت شده است! با تعطیلی نشریه آرش، واقعاً جایش در میان نشریات جدی و وزین و روشنگر و مبارز علیه کلیت حکومت اسلامی ایران، خالی است.
* ضمیمه:
«آرشِ» 1 + 110 منشر شد: «ویژهی نقد و بررسیِ کارنامهی بیستوسه سالهی آرش»
«به کوششِ بهروز شیدا، ناصر مهاجر، مهناز متین، اسد سیف، مهدی اصلانی، جهانگیر سروری»
در هشت بخش: 1- صدای تاریخ و سیاست 2- صدای ادبیات، تئاتر، سینما 3- صدای زنان و زنانهگی 4- روزنامهنگاران و ناشران از آرش میگویند 5- صدای زندان و زندانیان سیاسی 6- صدای ادبیات، تئاتر؛ شعر، داستان، جستار برای آرش 7- آرش چهگونه متولد شد؟ 8- پرویز قلیچخانی در دل تاریخ.
با مطالبی از: ناصر مهاجر، مهرداد باباعلی، الهه بقراط، مریم جزایری، محمدرضا شالگونی، مسعود فتحی،ابراهیم علیزاده، ابوالحسن بنی صدر، باقر مؤمنی، امیر کیانپور، بهزاد کریمی، رضا اکرمی، تورج اتابکی، توکل، مهدی فتاپور، مهدی سامع، مجید زربخش، بیژن حکمت، حمید جهانبخش، هژیر پلاسچی، بهرام رحمانی، نجمه موسوی، تراب حقشناس، بهروز شیدا، ملیحه تیرهگل، احمد کریمی حکاک، سهراب رحیمی، فروغ حاشابیکی، اسد سیف، خسرو دوامی، شهروز رشید، مهدی رودسری، پیمان وهابزاده، ناصر رحمانینژاد، هومن عزیزی، مهناز متین، ژاله احمدی، مژده ارسی،الهه امانی، شادی امین، مهین روستا، شهلا شفیق، شهرزاد مجاب، هایده مغیثی، ناهید نصرت، جمیله ندایی، نورا بیانی، نسرین الماسی، حسین مهری، بهمن امینی، احمد احرار، تقی مختار، کاظم کردوانی، سعید افشار، ربیع نیکو، حسن زرهی، علیرضا نوریزاده، رضا گوهرزاد، هادی خرسندی، فرشین کاظمینیا، بیژن خلیلی، حمید مهدیزاده جلال سرافراز، حسین پایدار، سیروس آموزگار، همایون ایوانی، اکبر معصومبیگی، مهدی اصلانی، رضا عابد، ایرج مصداقی، هدایت سلطانزاده، کیوان سلطانی، رضا علیجانی، تقی رحمانی، نسیم خاکسار، شیرین مهربد، رحمان درکشیده، اعظم ازغندی، احمد موسوی، رضا اغنمی، علی نگهبان، س. حمیدی، مجید فلاحزاده، مهرداد درویشپور، محسن حسام، مسعود درخشان، منیژه مسعود، بیژن بیجاری، حسین نوشآذر، رضا معینی، قدسی قاضینور، اصغر سروری، آزیتا قهرمان، شکوفه تقی، زیبا کرباسی، قلی خیاط، شیدا محمدی، مهدی استعدادی شاد، آرتا داوری، ناصر زراعتی، مهدی فلاحتی، مسعود نقرهکار، سیاوش مژدهی(حیدری)، پرویز قلیچخانی.