این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

حسن حسام

به مناسبت سالگرد چلمین انقلابی که توسط فقهای جنایت کار و حاکمیت دین وسرمایه به رهبری خمینی ، آن سید اسیر کش شکست خورده است؛ شعر « من کافرم » را بازنشر می کنم. 

برکفرخویشتن
ایمان دارم
و از خدای شما و امام و رهبرتان
چون روح مرگ
بیزارم
بر باد باد
جان ِجهان تان
درگردبادِ پُرتَف ِ توفان ِ مردمان
برچیده باد خیمه ی بی داد
در شعله ی شکفته ی فریاد
وگر گرفتن ِ عمامه ها وعباها
و ریش ها و قباها
ایران ما
جهنمتان باد
غاصبان

روزی اگرکه « غصه سرآید»
بر گور آن امام جماران
سردسته ی تمام جبّاران
خواهم نوشت
با تف و تحقیر:
نفرت به تو
و دودمانت باد
ای سّید اسیرکُشِِِ جلاد
نفرت به جانشینانت
نفرت به زادورود ت باد

من کافرم
برکفر ِ خویشتن
ایمان دارم
و از خدای شما و نظام و رهبرتان
چون روح مرگ
بیزارم
این جا؛
بر این سراچه ی تبعید
امروز
مثل همه روز
منتظر
هم دست ِ موج
موج
مردمِ در اوج 
با عشق وکینه 
می رانم
تا این فلاتِ سوخته ی خونین
مثل ِبهار ِتازه نفس
سبز و تر و جوان بشود
چون باغ عاشقان بشود

دریا هوای توفان دارد
می دانم
می دانم
می دانم
پس با شما دلیران
بیدار مردمان
انبوه بیشماره یاران
بر موج ِ سرنوشت 
می رانم
می رانم 
می رانم 
از مجموعه شعر : گوزن و صخره

مطالب مرتبط با این موضوع :

یک پاسخ

  1. بیانات حقیر در شب نوروز لعنتی که بعد از این همه قتل عام همچنان زنده است. حقیر بنا نداشتم امشب نامبارک شعری بخوانم اما چون این مردک خبیث و ابوالفظل قدیانی هم بریش ما ریده بنده امشب شعری افشا گرانه تقدیم می کنم.

    نمی دانم چه در سر دارد این بخت دو رنگ من
    ز دشمن می گریزم دوست می آید به جنگ من
    مگر او هم نیفتد روزگاری در، به چنگ من!
    نمی دانم چه در سر دارد این بحت بداندیشم
    ز دشمن می گریزم دوست می ریند بریش من ( احمدی نژاد: احسنت طیب الله)
    نمی دانم چه در سر دارد این روحانی احمق
    که دارد نیم نگاهی از سر شهوت،
    به سوی انگلیس و لیسد از هرجا که بتواند،
    تلمذ می کند، و اتش زند بر قبر اجدادم
    نمی دانم چه در سر دارد این بخت دو رنگ من،
    حاج سعید طوسی نشیند بر سر لوله ی تفنگ من
    و اینک او خودش دارد تفنگی از سر شهوت
    نشانه میرود هر شب به سوی نوجوانانم
    به پیشفنگی جماع ت می کنم هر شب درون بیت
    نمازی پیشفنگانه نمایم با امام عج
    از آنجا با کمند کهکشان بالا روم تا غیب
    کشم «هًو» را به زیر و، رو کنم عنوان الله ی!
    شوم من جانیشین اقدس الله دون پرور
    ولی اینها همه حدس و هوس بوده ست در ذهنم،
    و
    نمی دانم چه در سر دارد این بخت بداندیشم
    زدشمن میگریزم دوست می ریند بریش من
    ز آمریکا گریزم سیل می گیرد به زیر من
    کنون سیلاب مردم با تشرشرهای فاضلاب
    مرا در می رباید، این هم از بخت دورنگ من
    خدایا ما را آدم کن!
    در آن حظار گفتند آمین! یا رب العالمین و حقیر گفتم: تقبل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.