مصدق و انحلال مجلس 

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

  احمد ایزدی

یکی از راه های فرار از مسئولیت

فرار به جلو است.

توجیه گران استبداد تاریخی ایران، و واپسگرایان سلطنت طلب ، همراه برخی از نوادگان شیوخ آلوده به  قدرت و کودتا ۲۸ مرداد

برای توجیه آن کودتای ننگین،

انحلال مجلس را بهانه می آورند تا شاید  از سنگینی بار  جنایت تاریخی  بر دوش  خود بکاهند، غافل از اینکه با هر حرکت توجیه مدارانه در باتلاق خود ساخته فرو می روند.

دربرابر این

عوامل فرّار وتوجیگران داخلی کودتا،

بسیاری از تصمیم سازان، طراحان، برنامه ریزان و دست اندرکاران خارجی کودتای ۲۸ومرداد اذعان می کنند که از یک سال قبل طرح کودتا و سقوط حکومت مصدق در دستور کار قرار گرفته بود و  برخی فاش ساختند که انگلستان با روی کار آمدن مصدق برنامه سقوط  دولت  او را طراحی، و شکست جنبش و شکستن ایرانیان را دنبال می کرد.  تا ایرانیان تنبیه شوند و درسی برای بقیه زیر سلطه گان امپراطوری بریتانیای باشند.

آنچنانکه کرمیت روزولت می گوید،

کودتا چیان برای تنظیم، هماهنگی و رفع نقایص نظری و اجرایی برنامه های امریکا وانگلستان یک  ماه  قبل از کودتا،  شاه ایران و عوامل انگلیسی و آمریکایی گرد هم آمدند که با مصدق چکار کنند  و چه وقت برنامه ی انگلیسی ها  که به قول کرمیت روزولت نسبت به برنامه آمریکا بهترین ودقیق ترین برنامه بود را  به اجرا درآورند.

پس از گذشت دهه ها بسیاری از دست اندکاران خارجی کودتا اذعان کردند که دولت ها و مسئولین دولتی ما با کودتا، دولت دموکرات مصدق را ساقط کردند و با کودتا مانع  رسیدن ایرانیان به دموکراسی پایدار شدند.

بطوری که

چند رئیس جمهور و وزیر خارجه و نخست وزیر آمریکا و انگلستان از ایرانیان عذر خواهی کرده اند.

اما عوامل داخلی کودتا و نوادگان برخی از آنها نه تنها از مردم رشید ایران عذر خواهی نمی کنند، بلکه با فرار به جلو به استدلالی پوچ پناه می برند که مصدق مجلس را منحل ! کرد و  شاه در غیاب! مجلس می تواند  نخست وزیر را برکنار کند، که کرد!

پرسش اساسی این است:

آیا مصدق مجلس را منحل کرد؟‌

اما امر های  واقع

تاریخی می گویند:

۱مصدق مجلس را منحل نکرد.

و

۲مجلس هنوز منحل نشده بود. چرا که مراحل قانونی انحلال  طی نشده بود پس  مجلس وجود داشت و  بطور قانونی منحل نشده بود.

آیا مصدق مجلس را منحل کرد ؟

پاسخ سرراست و شقاف این است که:

مردم در یک رفراندم‌  بین مجلس و دولت، به انحلال مجلس رآی دادند. تا مجلس برود و دولت بماند و انتخابات آزاد مجلس را برگزار کند‌.

این وسط،  آیا  مصدق مقصر است که مردم‌ به انحلال مجلس رای داده اند ؟

مگر مصدق مجموعه ملت بود که او را مقصر می دانند؟‌!!

اگر مردم‌به انحلال دولت رآی می دادند. اگر مجلس رای می آورد آیا  میگفتند  مصدق دولت را منحل کرد؟  یا می گفتتد مردم در یک رفراندوم  دولت مصدق را نخواستند و به آن  رای منفی دادند تا مجلس دولت هماهنگ با خود را بر گزیند؟

اما

داستان رفراندوم و مراجعه به مردم ‌در آن از این قرار  بود:

ماهها بین‌مجلس و دولت مشکل بوجود آمده و

همه چیز قفل شده بود.

لوایح دولت به‌ مجلس می رفتند، حامیان دربار  و وامداران انگلستان طبق برنامه، مجلس را از اکثریت  می انداختند تا  لوایح نه تصویب  ونه رد شوند

مصدقِ مردمدار و حقوق محور ، برای مردم قوه تشخیص قائل بود وبه استعداد تشخیص مردم‌ اعتقاد و اعتماد داشت. او بر این باور بود که

این مشکل باید از طریق صاحبان اصلی مملکت یعنی مردم حل شود.

بنا به رآی ونظر  مردم‌ یا باید مجلس می ماند.

ودولت می رفت.

بعد مجلس دولت هماهنگ‌با خود را معرفی می کرد.

و

یا مجلس می رفت و دولت می ماند و دولت  انتخابات مجلس  آزاد  برگزار می کرد و مردم‌نمایندگان واقعی خود را انتخاب می کردند

در این‌میان تنها راه رفراندوم و مراجعه به مردم بعنوان صاحب خانه بود که باید معضل را حل می کرد.

چرا که در میان دولِ ملل جهان‌ رفراندوم راهی برای باز کردن گره های ناگشودنی وگشایش بن بست یا بن بست هایی به ظاهراً لاینحل بوده وهست.

مراجعه به مردم و شعور جمعی مردم زمانی عملی می شود که مسئولین به  عقل جمعی جامعه باور داشته باشند‌ و مردم را محق و صاحب اصلی  مملکت  بدانند.

مشکل را با آنها در میان می گذارند و بعنوان مجری به  خواسته های واقعی شان  احترام  گذاشته و از آن پیروی می کنند.

در تاریخ  معاصر در میان ملل دنیا  دهها رفراندم  برگزار شده است و  به ندرت پیش آمده است که یکی از طرفین به رای مردم  اهمیت  ندهد و آنرا نادیده گرفته وپایمال کند.

از نظر حقوق محوران‌ بزرگترین مصلحت بیان حقیقت وپایبندی به حقیقت است

بر این مبنا

دکتر مصدق، روز دوشنبه پنجم مرداد یعنی  ۲۳ روز مانده به کودتای کودچیان داخلی وخارجی علیه ملت ایران، در یک پیام بلند  مشکلات عدیده مملکت را به سمع و نظر مردم رساند

او با مردم از موانع و کارشکنی های داخلی و خارجی، و دشمنان نهضت و ایستادگی مردم در برابر آنها گفت، و  یادآور شد که  “شما ملت با واقع بینی همیشه راهگشای مشکلات جنبش بوده اید. بطوری که در  رستاخیز عظیم سی تیر ۱۳۳۱ موجب شدید نهالی که پس از مرارت ها و تلاش ها و  زحمت های زیاد با خون دل شما مردم  آبیاری شده بود‌ را نگذاشتید ریشه کن کنند.

شما مردم در قیام تاریخی سی ام تیر دست عمال اجنبی را  از کار کوتاه کردید.”

اکنون هم‌وطنان عزیز!…

دولت ناچار است صریحاً اعلام کند که با وضع کنونی مجلس، امید هیچگونه موفقیتی در مبارزه ملت ایران نیست…

دولت در این لحظه حساس تاریخی مشکلی را که با آن مواجه شده با ملت در میان می‌گذارد.

و

راجع به مجلس از خود مردم سوال می‌شود که

اگر با ادامه وضع کنونی مجلس تا سپری شدن دوره ۱۷ تقنینیه موافقت دارند،

دولت دیگری روی کار بیاید که بتواند با این مجلس همکاری کند

و

اگر با این دولت و نقشه و هدف آن موافق‌اند رآی به انحلال مجلس بدهند تا مجلس دیگری تشکیل شود که

بتواند در تامین آمال ملت با دولت همکاری کند”

مصدق همه چیز را به مردم  محول کرد تا ملت  میان دولت و مجلس تصمیم بگیرد و مردم در رفراندوم‌، تصمیم نهایی را گرفتند.

آنها به دولت رآی دادند که بماند  و مجلس برود

پس مصدق  مجلس را منحل نکرد.”

این نکته ی  شفافِ رفراندوم  و عمل جمعی جامعه  را باید به کسانی که مردم  و رآی مردم را نمی بینند و تحت تآثیر تبلیغات  قدرت های جهانی ودروغ های  بازماندگان  کودتاچیان فکر می کنند مصدق مجلس را منحل  یادآوری کرد. که : هموطنان عزیز، مردم  ایران  با بیشترین رآی در طول تاریخ  انتخابات ها  تا آن هنگام، در یک فراندوم‌  مجلس را با رآی خود  منحل کردند که برود.

و

بارای خود به دولت رای دادند که بماند.

بر مسئولین مملکت اعم از شاه، نخست وزیر  و وزرا و امرای نظامی، انتظامی و احزاب وشخصیت ها بود که به نظر و رای  و شعور جمعی مردم  احترام  بگذارند و در ماندن  دولت به نخست وزیر یاری رسانند.

اما چنین اعمالی از مسئولان  مدرن و دموکراتِ  حقوق محور، وانسان و ایران دوست بر می آید

نه از تشنگان قدرت و حریصان جاه و مقام  که درقالب نظام‌ شاهی تا آن هنگام بر ملک و  ملت حکومت مطلقه داشتند نه ارباب قدرت جمع در دربار،  که در  بهترین حالت مردم  را رعیت و فرمانبر و  در حد احشام می پنداشتند. و نه از دشمنان قسم خورده شاهی درباری ایران.‌

شاه ایران که از دسته دوم بود رای مردم را  نادیده گرفت، به آن‌وقعی ننهاد و طبق نقشه یاران خارجی ( سرویس های اطلاعاتی  دولت های انگلستان و آمریکا) در اولین فرصت علیه  رای ونظر و عقل جمعی جامعه  وخواسته های مردم  وارد عمل شد.

شاه و همدستان خارجی و داخلی او چنان  تشنه قدرت خودکامه و تسلط همه جانبه بر ایران‌و شکستن ایرانیان بودند که بدون توجه به فرآیند انحلال مجلس کودتا کردند.

شاه ضمن  اینکه  به رای مردم اعتنایی نکرد در حالی که مجلس فرآیند قانونی انحلال را طی نکرده بود و هنوز حیات داشت باکودتا به  کمک اجنبی ها و اوباش به رای مردم دهنکجی کرد و دولت مورد تایید  مردم  را برانداخت.

عده برای فرار از جنایت سهمگین کودتا  استدلال می کنند که دکتر صدیقی به مصدق گفت در غیاب مجلس،  شاه نخست وزیر را برکنار می کند و مصدق می گوید جرآت نمی کند.

اول اینکه مجلس خود بخود منحل نشده بود که شاه در نبود مجلس نخست وزیر را برکنار کند. مجلس  با  آراء ملتی منحل و با  آراء  همان ملت  دولت را مستقر و ماندگار می کرد یعنی ملت  به مجلس گفت تو برو و به دولت گفت تو بمان، تا انتخابات آزاد بر گزار شود. ملتی چنین فعال در عرصه اجتماع و سیاست برای دو ارگان تصمیم  نهایی را گرفت‌،  پس مردم دست شاه را  برای  کنار زدن نخست وزیر  بست.‌ و هیچ شاه عاقلی دست به چنین عمل خطرناکی نمی زد که البته ایشان زد و نتیجه اش هم  پایان دادن با سلسله خویش شد که با چشم خود حاصل عمل خویش را دید.

دوم‌ مصدق بر این باور بود که شاه عاقل است و تمام‌قد علیه رای و نظر وتمایل مردم فعال در صحنه سیاسی اجتماعی که از طریق  صندوق آراء آن رابیان کرده اند عمل نمی کند.

چرا که هیچ آدم عاقلی بخود این جرات را نمی دهد، آشکار علیه آراء مردمش اقدام کند. البته  مصدق اشتباه کرد چون شاه قاقد عقل حق مدار واسیر عقل قدرتمدار بود. عقل نزدشاه  بعنوان  ابزاری برای قبضه همه قدرت به هر وسیله ای بود .

از این رو  شاه دو‌ عمل  ناشایست در آن هنگامه انجام داد.

یکی اینکه  رای و نظر مردم  که می خواستند دولت بماند را  به هیچ انگاشت. در برابر رای مردم ایستاد وتمایل  ومنافع خود را بر عقل جمعی کل جامعه ترجیح داد و علیه نظر و رای مردم  کودتا کرد

و

دوم‌  چنان  در اقدام به کودتا عجله کرد که حتی مهلت نداد فرآیند قانونی انحلال مجلس طی شود.

و

۲–  مجلس منحل نشده بود.

چرا که مراحل قانونی انحلال طی نشده بود. پس  مجلس وجود داشت و  قانوناً منحل نشده بود.

پس  از رای به انحلال  مجلس، برای نهایی و قانونی شدن انحلال مجلس، شاه باید نامه انحلال مجلس را امضاء می کرد.

شاه نامه  انحلال را  امضاء‌نکرد.”

حتی اگر ده بار هم‌ مصدق اعلام‌می کرد که مردم به انحلال مجلس رای داده اند آن اعلام در حکم اطلاع  و گزارش  گرایش اکثریت  رای دهندگان  جامعه  به افکار  عمومی بود

واقعیت این است که

مجلس هنوز بطور قانونی منحل نشده بود.

چنانکه آیت الله کاشانی یکی از همراهان شاه، در اجرای کودتا خواست که مجلس باز شود و به کار خود ادامه بدهد.

از سویی

شاه نامه انحلال مجلس را حدود چهار ماه بعد از کودتا امضاء کرد.

یعنی بطور قانونی مجلس تا چهار ماه بعد وجود داشته است.

شاه با‌ وجود مجلس  برنامه کودتایی که از یک سال پیش توسط  انگلستان آمریکا تدوین  شده بود  آن را در همکاری تنگاتنگ  با آن دو قدرت به اجرا در آورد.

اما چرا

سلطنت طلبان مستمر متوسل به دروغ و  وارونه گویی می شوند ؟

علت این است‌که سلطه طلبی و  قدرتمداری در سطوح گوناگون اجتماعی، سیاسی با دروغ  آغاز، انجام و به سر انجام  می رسد. قدرت طلبان از راست گویی واهمه دارند.

برای تسلط بر جامعه،  دروغ از  ستون‌پایه سلطه است. محال است روابط سلطه بدون دروغ  و تعصب شکل بگیرد و یا برقرار شود. توجیه گری های بعد از حادثه  هم از این قاعده پیروی می کنند.

برای نمونه.

خبر نگاری از پسر شاه سابق ایران در مورد کودتا ۲۸ مرداد سوال می کند.

ایشان در پاسخ می گویند معمولاً کودتا از پایین به بالاست نه بالا به پایین!!

ایشان چشم درچشم‌خبرنگار و مردم  زل می زند  و دروغ می گویند.

اما مگر در نظام‌ مشروطیت، شاه بالاترین  و مسئول ترین و تصمیم  سازترین و با اختیارترین در ارکان اقتصادی، سیاسی،  قضایی اداری و دولتی و حکومتی است؟ هر دانش آموز ابتدایی می گوید نیست.

چراکه

اگر چنین  است‌که شاه مطلفه پیشامشروطیت  است‌ و دخلی به دوره های بعد از مشروطه ندارد.

در نظام‌مشروطیت

شاه مسئولیتی در قبال عملکرد دولت و حکومت و دستگاه قضاء و نظام کشوری ندارد.

از نظر قانون شاه حق حکومت ندارد.

در نظام‌مشروطه، قدرت ابتدایی و انتهایی، اولین و آخرین از آنِ مجلس و نخست وزیر و ورزاء است.  قوه قضاییه هم‌مستقل است‌.

مشکل مصدق با شاه  سرهمین موضوع بود، شاه می خواست در همه  امور دولت دخالت کند و می کرد،  مصدق می گفت  طبق قانون شما فقط سلطنت کنید، به قانون احترام بگذارید و سلطنت کنید. در امور دولت و مجلس دخالت نکنید.

واقعیت این است که  شاه کودتا کرد تا

هم شاه باشد،

هم‌ سلطنت کند

هم‌حکومت کند،

هم‌نخست وزیر ودولت،

هم‌مجلس و قوه قضاییه و

هم  رئیس در همه امور باشد،

هم‌ اختیار مجلس و قوه قضاییه را بدست بگیرد.

او کودتا کرد تا

هم تصمیم‌ ساز

هم تصمیم‌گیر

هم‌مرکز ثقل ،و

هم فرمانده در تمام  امور کشوری و اداری و لشگری و داخلی و خارجی باشد. او نمی خواست شاه محدود در قانون اساسی  مشروطه باشد

می خواست مانند محمد علی شاه و رضاشاه خود قانون و مصدر بیم و امید باشد‌.

برای این هدف علیه قانون اساسی و مردم  ومملکت ایران با همکاری اجانب کودتا کرد.

چیزی که موجب نابودی سلطنت او شد همین‌ بود”

حال شاهی که  کودتا کرد، هم‌شاه بود، سلطنت می کرد،حکومت می کرد. اختیار مطلق  دولت و مجلس و قوه قضائیه ودادگستری ارکان نظامی اداری ،کشوری لشکری مطلقاً در دست او بود.

سیاست های داخلی و خارجی را او تعیین می کرد وحتی امر ونهی او از  امور اقتصادی و سیاسی و اداری تا امور آبدار خانه ادارات گسترش پیدا کرده بود‌

شاهان برای این ها و فراتر از این ها تا مطلقه و خدایگان شدن کودتا کرده و می کنند به تجاوزهای متعدد سه شاه کودتاچی(محمدعلی شاه، رضا شاه و محمدرضا شاه) بعد از مشروطه زبانزد تاریخ است.

اینکه رضا پهلوی گفته است کودتا از پایین به بالا است. اشتباه می کند. کودتا به صور مختلف واقع می گردد.

کودتا می تواند از  سوی عده ای از  همقطاران علیه دیگر همقطاران، یا عده ای افسران زیر دست علیه حکومت،  یا شاهان برای زیر پا گذاشت قانون و محدودیت ها و حتی می تواند، توسط رهبران انقلاب علیه انقلاب واهداف انقلاب طراحی، برنامه ریزی و اجرا شود. مثل انقلاب مردمی  ۵۷و جریان کودتای سال ۱۳۶۰.

منظور رضا پهلوی در توجیه کودتای پدرشان علیه مردم  ایران در ۲۸ مرداد که گفته است: کودتا از پایین به بالا است، چیست ؟

از زوایای زیادی قابل بررسی است به سه تای آن  اشاره می کنیم‌.

اول اینکه می دانستند که چنین نیست ولی  برای شعور مردم ارزش قائل نبودند، مردم و خوانندگان را لایق دروغ شنیدن و خواندن و فریب خوردن می دانستند، در چشم خبرنگار و همه نگاه کردند ودروغ  گفتند

این روش نخبه گرایانه،  یکی از تعرض هایی است که سیاستمداران تشنه قدرت مستمر به مردم روا می دارند.

حال

اگر قانونی وجود داشت که به موجب آن عوام فریبان مجازات می شدند ایشان باید پاسخ می دادند که چرا در مقام  فریب مردم‌بر آمدند؟

دوم.

آقای رضاپهلوی چون متوجه نبودند ونیستند فکر کرده و می کنند، شاه بالاترین مقام در نظام مشروطه است، در خوشبینانه ترین حالت، حکایت از جهل ایشان‌ نسبت به موضوع دارد.

و سوم اینکه

در ذهن و ضمیر رضا پهلوی، در نظام  مشروطه،   مشروط ومحدود بودن شاه  در چهارچوب قانون بی معنی است مشروط و براین نظرند که محدود بودن برای دیگران است.‌نه شاه.

در باور ایشان شاه در هر نظامی بالاترین مقام یعنی  شاه مطلقه است.  یکی از  بیماریهای مهلک و مهار نشدنی استبدادطلبان در طول تاریخ بوده وهست. ایشان هم به آن اذعان دارند.

بدین سان شاه برای مطلقه شدن به هر  ابزاری متوسل می شود، به دولت های استعماری که چشم طمع به تمام منابع ایران دارند، برای سرکوب جنبش و برقراری استبداد مراجعه،  و خود را در اختیار آنها قرار می دهد.

از ویژگی قدرت یکی این است که  با قربانی کردن متوالی دیگران به حیات خود ادامه می دهد، در اینجا قربانی ایران، و جنبش و دولت ملی ایرانیان است.  در این برهه توقعات قدرت ایجاب می کند که دست اندرکاران  مترصد موقع مقتضی  برای ضربه نهایی به قربانی باشند. چرا که تشخیص داده می شود ایران دومانع  برای تداوم‌  میدانداری قدرت های غربی در منطقه  و مطلقه های داخلی است.

یکی(جنبش ودولت ملی که) باید از سر راه برداشته شود ودیگری(یعنی مردم‌ که ) باید وادار به عقب نشینی و سکوت و تبعیت از  حاکمیت استبدادی شوند.

شاه که در طول حکومت، تابع توقعات قدرت  و ابزار  قدرت است.  رفراندوم‌  را مغتنم می شمارد، آراء  ملت را  به هیچ می انگارد. علیه خواسته های شفاف مردم که رای به ماندن دولت ملی داده است به عمل بر می خیزد،. قانون را زیر پا می گذارد و کودتا می کند.

دربار، شاه و خانواده او به رهبری  دولتهای آمریکا و انگلستان و چندین‌گروه داخلی  علیه ایران و ایرانیان کودتابی را به سر انجام‌ می رسانند که ایران را از دست یابی به دموکراسی باز می دارند و ایرانیان را از نعمت استقلال و آزادی ورشد وتوسعه متوازن اقتصادی سیاسی فرهنگی اجتماعی  محروم می کنند.

البته بذر پایان و مرگ‌ سلطنت دربطن کودتا کاشته می شود.

مکانیسم  قدرت بر  این است‌ که با تخریب آغاز و با تخریب صعود می کند و با تخریب سقوط خود را رقم‌ می زند.

این دروغ بزرگ قرن های متمادی است که تکرار می کنند فلان قدرت را صرفاً دیگران از میان برداشتند. اساساً قدرتمدار خود خویشتن ویرانگر است. با  ویران کردن دیگری ،کلنگ ویرانی خویش بر جان خویش  می کارد. از این روست که  صعودو سقوط قدرت ها ابتدا از درون نشات می گیرد و به بیرون سر ریز می کند.

چون قدرت فزونی جو، تمرکزگر و تکاثر طلب است. جان آن در فزونی جویی نهفته است. نبض زیست قدرت ها در  مراتبی است که بر خود می افزایند. تا زمانی  بر خود می افزاید فربه تر و تهاجمی تر می گردد. با توقف ویا کندشدن خود افزایی سیر نزولی پیدا می کند و افت و افول قدرت آغاز می گردد.

گاه برخی چنان در سراشیبی سقوط قرار میگیرند که با یک‌گردباد ساقط می گردند.

رژیم کودتایی

استبداد مطلقه سلطنتی پهلوی که حاصل کودتای ۲۸ مرداد بود از این قاعده مثتنی نبود. خود ویرانگری آن  تا بدانجا رسیده بود که در برابر انقلاب مردم  ایران یک سال هم دوام نیاورد.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.