در بدن هر موجود زنده، یاخته ها بر پایهی وظیفهای که دارند ، دسته بندی یا طبقه بندی میگردند. یاخته ها، با وجود اختلاف در وظیفه، از نظر کلی یعنی قرار گرفتن در نظر بدن، از حقوق یکسان برخوردارند. یکسان تغذیه می شوند. البته با توجه به نوع وظیفه، مواد مورد نیاز را دریافت می دارند.
افراد نیز در درون ملت (به عنوان یک موجود زنده) بر پایهی وظیفه دسته بندی می شوند ؛ اما از نظر حقوق فردی و اجتماعی باید از کمال عدالت برخوردار باشند. البته میان یاخته های بدن و یاخته های جامعه (انسان)، تفاوت آشکاری وجود دارد.
یاخته های بدن، محکوم اند تا پایان زندگی در دسته و یا وظیفهی خود باقی بمانند ؛ در حالی که یاخته های جامعه ( افراد) مختارند که با ابزار لیاقت ،کسب دانش و مهارت و نیز کوشش بیش تر وظایف دیگری به عهده گرفته و در بافتهای اجتماعی، تغییر مکان و تغییر موقعیت دهند. البته موازین عدالت اجتماعی باید شرایط و امکانات مساوی را برای همهی افراد یک جامعه فراهم سازد. این امر تنها با استقرار یک دولت ملتگرا و باورمند به آرمان ملتگرایی ، امکان پذیر خواهد بود . زیرا دولت ملتگرا ، ملت را به عنوان یک موجود زندهی در حال تکامل می شناسد و افراد را یاخته های این بدن میداند .
از نظر کسانی که جامعه را در حال سکون بررسی می کنند و تابع ذهنیات هستند ، جامعه از قشر و طبقه تشکیل یافته است. این گروه فاقد امکانات شناخت دلیل ایجاد نهادها و اندام های اجتماعی می باشند ؛ اما در مکتب ملتگرایی و به باور کسانی که جامعه را در حال جنبش و به صورت موجودی زنده و در حال تکامل می شناسند ، از پیوستن و هم کاری افراد «نهاد»ها و ازمجموعهی نهادهایی که خویشکاری (وظیفه ) همانندی انجام می دهند « اندام »های اجتماعی پدید میآیند. در این جانیز به مانند یک موجود زنده هر « اندام » خویشکاری و نقش ویژه ای را ایفا می کند ؛ البته در این میان ممکن است که کسانی، مجموعه ای از نهادها و یا اندام های اجتماعی را به عنوان «طبقه» توجیه نمایند ؛ اما هرگز این طبقات در حال ستیز با یکدیگر نیستند.
دریک بدن سالم، هیچ عضو و اندامی مزاحم عضو و اندام دیگر نیست ؛ بلکه مکمل و موید آن است . در پیکرهی ملت نیز « فرد » درحکم یاختههای جامعه میباشد. گروههایی که بر پایهی نوع کار و وظیفه به یک دیگر همانندی و نزدیکی دارن « بافت» های این کالبد یا پیکره را تشکیل میدهند. دسته هایی که وظایف مشخصی را انجام می دهند « اندام »های این پیکره میباشند.
در چنین نظمی ، همگان از حقوق برابر برخوردارند و می باید امکان آموزس ، کار و کوشش، رشد و نمو برای همهی افراد به گونهی یکسان، فراهم باشد.
از سوی دیگر، هر فرد باید بداند که جزیی از پیکرهی بزرگ ملی است و مهم ترین نقش وی انجام وظیفه در برابر ملت است.
با توجه به قوانین حیات ملت، هیچ فردی را بر فرد دیگر، برتری نیست. در نظام بدن نیز هیچ یاخته ای بر یاخته دیگر، برتری ندارد ؛ اما خویشکاری یاخته ها متفاوت و گوناگون است . مجموعهای از یاخته ها که تشکیل بافت های بدن را می دهند ، امکان تجلی نظام هستی بدن را امکان پذیر می سازند.
اما برخی می کوشند از طبقه و قشر چنان سخن گویند که گویا از گروههای دشمن و یا از مفاهیم عینی « تضاد» گفتگو میکنند . این گونه سخن گفتن ، نشانهی عدم درک و پیروی از روش های بررسی علمی در مورد جامعه است. در این شکل از بررسی «ملت» در حال زندگی حرکت مورد بررسی قرار نمیگیرد ؛ بلکه مقطعی از ملت یعنی مردم (آن هم در حال سکون) مورد توجه است.
تنها در این گونه برداشت از مساله ، اقشار و طبقات به چشم می خورند ؛ اما اگر همین مردم را در حال حرکت و زندگی در نظر آوریم، در می یابیم مردمی که امروز در سرزمینی زندگی میکنند ، دنباله و ادامهی حرکت مردمی هستند که در گذشته در این سرزمین زندگی کرده اند. از سوی دیگر، مردم امروز می روند تا مردمان فردا را بسازند.
بدین سان، طبقه وقشر نیز اگر در حال زندگی و حرکت بررسی شود « نهاد» و« اندام»ی خواهد بود از پیکرهی شکوهمند ملت ، با رسالت ها ، نقش ها و خویشکاریهای معلوم و مشخص . از بررسی حیات و بیولوژیک جامعه به شناسایی ملت و قوانین زیستی آن دست می یابیم.
پس، شناخت قوانین حیاتی ملت وآگاهی بر علم ملت گرایی، برای «فرد» یک رشته و ظایف نیزمشخص کرده و رابطهی او را در برابر دیگر افراد جامعه روشن می کند. در این راستاست که مفهوم عدالت اجتماعی و رعایت حقوق فردی ، شناخته می شود.
ملت دارای اصالتی خارج از قراردادها و چیزهایی است که ساخته و پرداختهی ذهن ماست. علم ما در زمینهی ناسیونالیسم (ملت گرایی) باید به دنبال این حقیقت بزرگ روان شود. علم ما قالب اصلی نیست . علم ما به مانند چراغی است که در پرتو آن ، میتوان مجهولات را دربارهی ملت روشن کرد.