جلال ایجادی
در دوران مدرن علوم انسانی به شاخه های گوناگون شناخت تقسیم میگردد و یکی از آنها فلسفه است. فلسفه یک نظام فکری است که با آراستن ایده ها و اندیشه ها به یک دانش متکی بر دانایی منجر میگردد. مجموعه پرسش هایی که انسان در باره خود مطرح میکند، کار فلسفه است. فلسفه بینش سامان یافته و همه جانبه از جهان بوده که زیبایی شناسی، اتیک، منطق، متافیزیک، اخلاق، هستی شناسی، تئولوژی، دانش، طبیعت، زندگی و هستی شناسی انسان را مورد گفتگو قرار می دهد. دیدگاه های فلسفی با دامنه های گوناگون بوده و چالش های فکری آنها رنگارنگ می باشند.
ریشه فلسفه اکولوژیکی
برآمد بینش فلسفی اکولوژیکی در نیمه دوم قرن بیستم روی میدهد ولی ریشه های این تفکر یک روند تاریخی دراز است. ژان ژاک روسو در سده هیجدهم شیفته طبیعت بود ولی اندیشه طبیعت گرا در سده بیستم به یک گرایش تنومند و همه جانبه فلسفی تبدیل شد. در سده بیستم، این گرایش به شکل گیری جریان های فکری اکولوژیکی و انتشار آثار فلسفی فراوان منجر گشت و ایجاد کرسی های دانشگاهی، پدیدار شدن نهادهای اکولوژیکی فراوان و احزاب سیاسی برای تسخیر قدرت سیاسی اکولوژیکی، از پیامدهای این گرایش رشد یابنده بود.
ریشه های فلسفه اکولوژیکی فراوانند. سده نوزدهم تا آغاز جنگ جهانی دوم دوران بیداری تدریجی وجدانها و و درک آسیب های اکولوژیکی است. در سال 1866 زیست شناس آلمانی ارنست هیکل واژه «اکولوژی» را بکارمیگیرد و در این دوران بخصوص در آمریکا و آلمان و فرانسه و انگلستان و سوئد ما مواجه با تولد و توسعه انجمن ها و نهاد ها و جنبشهای گوناگون در طرفداری و حفاظت از طبیعت ومحیط زیست و جنگلها هستیم. در این دوران پروژه های روشنفکری و قانونی در نگهداری طبیعت، ایجاد نهادهای رسمی، فعالیت های علمی و انتشاراتی در ضرورت توجه و حفظ طبیعت گسترش می یابد. تخریب جنگلها و گیاهان و رشد فعالیتهای معدنی زغال سنگ و مس و آلودگی ناشی از آن، منجر به اعتراض های برخی محافل علمی میگردد و تعریف دوباره رابطه انسان و طبیعت و کشاورزی سالم و بدون سموم شیمیائی و خطراتی که بیودیورسیته را تهدید میکند در دستورکار برخی متفکران مانند ژرژ امرسون ، اوژن هوزار، ژورژ پرکینز مارچ، الیزه رکلوس، موریس دو تریبوله، ارنست فریدریش، لودویک کلاژ، ولادیمیر ورنادسکی، آلبر هوارد، قرار میگیرد.
راسیونالیسم دکارتی بر کلیسا پیروز شد و راه را برای علم و تکنیک و صنعت و اقتصاد سرمایه داری گشوده ساخت. پیروزی تکنیک و سرمایه داری پس از جنگ جهانی دوم به انتقاد و گسست و پیدایش مکتب های جدید در فلسفه می انجامد. فلسفه اکولوژیکی از دل افکار اومانیستی و طبیعت گرا و نقد فلسفی بیرون می آید. این دیدگاه به راسیونالیسم دکارت و فلسفه کانت اکتفا نمیکند. این فلسفه عناصر فلسفی پیشین را می پذیرد و انتقاد میکند. راسیونالیسم دکارتی اجزای طبیعت را جدا میکند و اکولوژی این منطق را نمی پسندد. به نیچه چگونه برخورد میکند؟ نیچه تدوین و تهیه ارزش های اخلاقی جدید را مطرح می کند و اکولوژی در روندی دراز به تدوین ارزش های زیستبومگرا روی می آورد. اومانیسم به منشور حقوق بشر میرسد ولی این منشور از نقطه نظر فلسفه اکولوژیکی ناقص مینمایاند. انسان حقوق بشر از اکوسیستم خود جدا شده است. نگرش اکولوژیکی رابطه انسان و طبیعت را دوباره تعریف میکند و پرسشی برای هدف و شیوه بکارگیری تکنیک می گشاید. برای اینکه فلسفه اکولوژیکی به تدوین دستگاه فکری خود برسد تجربه های بشری را وارسی میکند و به نقد میکشد، نقد فلسفی فیلسوفان را دنبال میکند و از نقد مارکسیسم و دستاورد های مکتب فرانکفورت وام میگیرد. فلسفه مکتب فرانکفورت یکی از عوامل شکل گیری فلسفه اکولوژیکی است.
ماکس هورکهایمر (1973-1895) و تئودور آدورنو (1903-1969) به «جامعه مصرفی» انتقاد مینویسند و مکتب فرانکفورت پدید میاید. اریش فروم (1900-1980) فرویدیسم را با مارکسیسم و روانکاوی را با جامعه شناسی پیوند میدهد. هربرت مارکوزه (1898-1979) در سال 1955 «اروس و تمدن» را منتشر میکند و سپس «انسان تک ساختی» او موجی از بحث فلسفی را در جهان مطرح میکند. این متفکران تجربه هیتلر و جنگ دوم را می بینند و اقتصاد سرمایه داری و الگوی مصرفی را ناهنجار ارزیابی میکنند. با جنگ سرد سالهای 50-60 میلادی نسل دوم مکتب فرانکفورت با هابرماس متولد می شود. مکتب فرانکفورت بمثابه یک جریان نیرومند فلسفی با نقد مدل اقتصاد و جامعه و انسان مسخ شده، زمینه گسترده ای برای رشد افکار اکولوژیستی و پیدایش گرایش مستقل فلسفه در این زمینه بوجود می آورد.
فلسفه اکولوژیکی چیست؟
سامان اندیشه اکولوژیکی در تمام عرصه های زندگی انسانی دارای دیدگاه است. نقد رابطه انسان و طبیعت، نقد منطق تولید و اقتصاد و مصرف، نقد شیوه های سوختی، نقد کشاورزی انبوه مولدگرا و متکی بر مواد شیمیایی، نقد شهرسازی انبوه گرا، نقد ایدئولوژی های ویرانگر خودمختاری انسان، نقد خودپرستی افراطی و تخریب مناسبات اجتماعی، از جمله اندیشه های اکولوژیکی بوده که همراه با پروژه های جانشین میباشد. اکولوژی ایدئولوژی نیست، بلکه دیدگاهی به جهان و زندگی انسانی است. چگونه انسان و طبیعت و زمین آشتی کنند؟ این فلسفه به دانش و تجربه های انسانی و نوآوری های اجتماعی توجه دارد. این فلسفه در تداوم مدرنیته با نگاهی نقادانه، تعمیق دمکراسی و آزادی را می طلبد و زندگی هماهنگ با طبیعت را می جوید.
پارادایم اکولوژیکی در قرن 21 مهم ترین چالش است. ویرانگری فعالیت انسان بر محیط زیست منجر به گرمایش زمین و فروریزی بیودیورسیته شده است. تحول تئوری داروین و تلاشهای فکری و اجتماعی در نگهداری طبیعت ما را به اکولوژی نزدیک میکند. امروز ما به حقوق جانوران میرسیم، به حقوق جنگلها میرسیم و فکر میکنم که درخت و فیل و زنبور و انسان هم سرنوشت هستند. دیدگاه اکولوژیستی زندگی را بعد بیسابقه بخشیده و مسئولیت انسانی را به حفظ کره زمین گسترش میدهد. مسئولیت ما در باره نسل های آتی چیست؟
طی دو سده گذشته متفکران در عرصه شناخت و دفاع از طبیعت پرشمار بوده اند و امروز فیلسوفان اکولوژیکی در همه دانشگاه های معتبر جهانی وجود دارند و نوشتارهای گوناگون در این زمینه به یک کتابخانه بزرگ تبدیل شده است. از میان این بزرگان اکولوژی باید از اندیشمندان زیر یاد نمود: هانری داوید تورو (1862-1817)، فلیکس گاتاری (1992-1930)، آندره گورز (2007-1923)، ژاک الول (1994-1912)، هانس ژوناس (1903-1993)، ایوان ایلیچ (1926-2002)، سرژ مسکوویچی (2014-1925)، دومینیک بورگ، لوک فری، ادگار مورن، برتراند ژونل، ژولیت گرانژ، وال پلوموود (2008-1939)، فیلیپ وان پاریژس، گلن آلبرشت، موری بوکین (1921-2006)، داوید آبرام، واندانا شیوا، آرن نیس (1912-2009)، هولمس روستن، ژاک دریدا، اولریش بک، میشل سر (1930-2019)، برونولاتور، تیموتی مورتون، ونسیان دسپره، و شماری دیگر. (1)
اکولوژی انعکاس واکنش به نظامهای ایدئولوژیک و اقتصادی مولدگرا، نقد نادانی تراژیک انسان و فاجعه تخریبگری در طبیعت است. بمب های اتمی در هیروشیما و کوره های آدمسوزی برای یهودیان در آلمان هیتلری و جنایت اردوگاه های استالینی، یک نسل را برآشفته میکند. اکولوژی در باره این آسیب های ساختاری می اندیشد. پرسش های تازه کدامند؟ الگوی مصرف در اقتصاد سرمایه داری، الگوی تولید و مصرف مواد اولیه در زمین، نگرش سودجویانه به زمین، ویرانگری در محیط زیست، سلطه گری منهدم کننده بر زمین و جانور و گیاه، همه و همه به نقد اکولوژی درمی آید. انتقاد به تکنیک تابع سود، انتقاد به تقسیم کار اجتماعی، انتقاد به شکاف میان فکر و کردار، انتقاد به انسان به ماشینی و تحقیر شده، اینگونه جستارها همان دلهره و پرسش و چالش فیلسوفان اکولوژیست میباشد. سودجویی و مستی و نادانی انسان به تخریب طبیعت کشیده شد، حال آنکه انسان خود طبیعت است و بنابراین تخریب طبیعت جز تخریب خود انسان چیز دیگری نمی تواند باشد.
اصل مسئولیت فلسفی
می توان مسئولیت را یک وظیفه اخلاقی و دینی و یا حقوقی تعریف نمود. حال آنکه از نگاه اکولوژیکی مسئولیت یک مفهوم گسترده فرهنگی و ارزشی برای حفظ زمین و زندگی است. هانس ژوناس، فیلسوف آلمانی، در کتاب «اصل مسئولیت» که در 1979 منتشر شد، در باره پیشرفت و اتوپی، اتیک و مسئولیت، آزادی و طبیعت، آینده بشریت و آینده طبیعت، ریسک مارکسیسم و آسیب کاپیتالیسم، مفهوم بدی و نیکی، آموزش و هدف زندگی، انسان شئی شده و خودپرستی اقتصادی، اتوپی مارکسیستی و امر آزادی، انتقاد اتوپی و اصل مسئولیت، کانت و هگل، بحران و تمدن تکنیسیزه، محیط زیست و ژنی ژنیتیک، قدرت بی پایان انسان و ضرورت تعریف جدید از امر مسئولیت و دیگر نکته ها، به گفتگو و بررسی پرداخته است.
از نظر او مقوله «تکنیک علم» قدرت بسیار بزرگی در اختیار انسان قرارداده که بدان نمی توان بی توجه بود و بمعنای دیگر مسئولیت انسان را باید تعریف نمود. این مسئولیت ربطی به امر مالکیت ندارد، ربطی به اثبات خطای دیگری ندارد، این مسئولیت تعهدی برای انسان است تا عمل و کردارش به نسل آتی زیانی وارد نسازد، مسئولیتی برای حفظ کیفیت زندگی در کره خاکی است. باین لحاظ پیش از استفاده از یک تکنیک باید با تحقیق و بررسی همه جانبه مطمئن شد که تکنیک خطر مرگبار برای جامعه و زندگی ندارد. به تکنیک اعتماد کور نباید کرد بلکه با هوشیاری و احتیاط آنرا باید بکار گرفت باید به تکنیک روح داد و آنرا با زندگی همساز کرد. به این خاطر است که فلسفه هانس ژونس بنام فلسفه طبیعت واخلاق ارزیابی میگردد. مسئولیت نه همچون یک رفتار بلکه بمثابه یک قدرت و کیفیت هوشمندانه، مسئولیت نه بعنوان یک وظیفه و امر واجب بلکه همچون درک یک درخواست عمیق در باره شکنندگی انسان، مسئله نسلهای آینده بشری و مسئله کیفیت زندگی در روی زمین در آینده است.
باید تمام تخصص ها را فراهم نمود و به خاطر داشت یک شناخت جدی قبل از عمل لازم است و هرگونه فرضیه خوشبینانه و ابژکتیو و بدبینانه و ناامیدانه باید مورد بررسی قرار گیرد. نباید در اتوپی به خواب رفت و نباید به هیجان دل سپرد. دانایی تکنولوژیکی باید محتاط باشد. در مورد بیواتیک و هوش مصنوعی و اتیک زیست محیطی چه باید کرد؟ مسئله نفی تکنیک نیست و نگاه مارتین هایدگر به تکنیک پسندیده نیست. ولی تکنیک هوشیاری همه جانبه می طلبد و زندگی نسلهای آینده را باید در نظر داشته باشید. به عنوان نمونه یکی از نتایج این فلسفه قانون «اصل پیشگیری» در سیاست و رهنمودهای زیست محیطی اتحادیه اروپا و نیز اصل زیستبومگرایی در مقدمه قانون اساسی جمهوری فرانسه است.
این فلسفه اکولوژیکی در پراتیک سیاسی خود و در مدیریت جامعه و جهان، به اقتصاد پایدار میرسد. اقتصاد غیر کربنی، اقتصادی که چالش گرمایش زمین را هدف مرکزی خود قرار میدهد. اقتصاد کنونی باید از درون متحول شده و سیستم تولیدی و مصرفی باید دگرگون شوند. این امر یک روند پیچیده و طولانی و فرهنگی و آموزشی و سیاسی و اقتصادی است. فلسفه اکولوژیکی مخالف اقتصاد بازار نیست. این فلسفه به شادمانی و تندرستی انسان، به طبیعت ارگانیک و زندگی انسانی توجه نموده و از همه بازیگران مسئول در جهان میخواهد که زندگی انسان و اکوسیستم زیستی را ویران نکنند.
جلال ایجادی
زیستبومگرا و جامعه شناس دانشگاه فرانسه
———————————————————
1- من در تلاشهای فکری اکولوژیکی خود در 30 سال اخیر شماره فراوانی نوشته منتشر کرده ام و بزودی یک کتاب در باره تئوری ها و سیاستهای اکولوژیکی طی دو سده اخیر در جهان منتشر خواهم نمود.