واحد تحقیقات بین الملل کانون مدافعان حقوق کارگر
پیش گفتار
کشور الجزایر به عنوان یکی از پیشتازان مبارزه با استعمار در افریقا شناخته میشود که مبارزات ضد استعماری آن در قرن بیستم به نوعی سر لوحه مبارزات آزادیخواهانه در شرق بود. مردم الجزایر با مبارزات درخشان خود در کنار مردم ویتنام در دهه شصت قرن گذشته، توانستند با خفت و خواری استعمارگران فرانسوی را از سرزمین خود بیرون کنند، اما به دلایل خاص و منطقهای نتوانستند یک حکومت دموکراتیک را در کشور خود پایهریزی کنند. همین امر باعث شد که نیروهای بنیادگرا در اواخر قرن گذشته تا حدود زیادی قدرت گرفته و شهرداریها و پارلمان را در اختیار بگیرند اما به تدریج مردم به ماهیت این نیروها پی برده و از آنها دور شده و به مبارزات دموکراتیک روی آوردند. آنچه اهمیت دارد آن است که بدانیم جایگاه نیروهای مستقلی که خواهان تغییرات بنیادین دموکراتیک هستند در کجا قراردارد.
سال گذشته تظاهرات میلیونی در الجزایر، رئیس جمهور مستبد عبدالعزیز بوتفلیقه را از سمت خود برکنار ساخته است. اتحادیههای کارگری مستقل در حال مبارزه هستند تا کارگران و نه افسران نظامی تصمیم بگیرند که چه اتفاقی در آینده برای کشور رخ خواهد داد.
***
تشکلهای موجود کارگری الجزایر محصول مبارزات پس از استعمار و مبارزات جدید علیه نظام سرمایه داری هستند. در این مجموعه این تشکلها مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
کانون مدافعان حقوق کارگر در سلسله بحثهای قبلی خود در رابطه با مبارزات کارگران در کشورهایی با حکومتهای استبدادی کوشش کرد تا بتواند از این تجربیات به عنوان نمونههای آموزشی برای جنبش کارگری استفاده کند تا فعالین و سازماندهان کارگران با استفاده از این تجربیات از تکرار اشتباهات دیگر جنبشهای کارگری دوری کنند.
در این سلسله تحقیقات، با نگاهی تاریخی بر بستر سیر تحولات شکلگیری طبقه کارگر و جنبش کارگری کشورهای منطقه از عراق، نپال، کره، کلمبیا، مکزیک، فلیپین و امریکا و در چارچوب روابط “جهانیسازی” امروز و دنیای پساجنگ سرد اقتصادی، به مبارزات کارگری این کشورها پرداخته شده است. هدف اصلی این دست نوشتهها، انتقال تجربیات و شناخت بیشتر از جنبشهای کارگری در سراسر جهان به جنبش کارگری ایران است.
اکنون باید با دانستن این تجربیات آگاه باشیم که نهادها و تراستهای اقتصادی و کلا سرمایهداری در روندی پیچیده در یک کلیت، امروز متفاوت عمل میکنند و بطور مشخص نیروهای تشکیلدهنده جنبش کارگری و شرایط طبقه کارگر امروزه با دنیای جنگ سرد قابل مقایسه نیست. نیروی تشکیل دهنده جنبش کارگری تحت همین شرایط، یک دگردیسی کرده است. این دگردیسی در هر کشور به شکلی دیده میشود. جنبش کارگری در نپال، پس از یک درگیری نظامی و امضای توافقنامه، با توجه به مسایل قومی، زبانی، جنسی و کاستی که در سطح جامعه و در سطح دولتی وجود دارد، برای دست یافتن به حق تحصیل، درمان، مسکن، کار، غذا، مبارزه با فساد، حق زمین-تملک، کمک اجتماعی برای بینوایان، حق ویژه برای کودکان و زنان و. .. تلاش میکند. در فیلیپین مشکل اساسی، اقتصاد افسار گسیخته بازار آزاد (میلیونها کارگر مهاجر در دیگر کشورها، بیکاری میلیونها کارگر، مناطق آزاد تجاری، خصوصیسازی و ورشکستگی اقتصادی)، کودتاهای نظامی و کشتار فعالین کارگری است، پس برچیده شدن پایگاههای نظامی امریکا دست یابی به حق تشکل و اعتصاب در صدر خواسته های کارگران است. هر چند که هر دوی این کشورها با حکومتی دیکتاتور درگیرند و تحت نفوذ شدید بازار آزاد نئولیبرال و فشارهای آن قرار دارند و هر دو تحت نفوذ حاکمیت نظام سرمایهداری در وضعیت اسفباری هستند، اما خواستههای سیاسی و اجتماعی کاملا یکسانی ندارند؛ زیرا از آنجا که ظهور و بروز این نظام در کشورهای مختلف یکسان نیست و خواستههای نظام سرمایهداری در مناطق گوناگون متفاوت است، نوع مبارزات و سازماندهی و شعارهای آن نیز میتواند متفاوت باشد. به همان گونه که در مورد خاورمیانه که یکی از مناطق تامین انرژی جهانی است، در چند دهه گذشته مساله رشد و گسترش بنیادگرایی منافع نظام سرمایهداری جهانی را تامین میکرده است، اما در امریکای لاتین با مواردی مشابه، بیشتر کودتاهای نظامی و جوخههای مرگ فاشیستی این ماموریتها را بر عهده داشتهاند.
تحولات اقتصادی چهار دهه گذشته، وضعیت نیروی کار را دستخوش دگرگونی کرده است. رشد مشاغل غیررسمی و بیثباتی کار در قالب مشاغل موقت و پاره وقت از جملهی تبعات گسترش نظام سرمایهداری در این برهه و اقتصاد نئولیبرالیستی و سیاستهای جهانیسازی است. در حقیقت تغییر در جبهه سرمایه، تفاوتهائی را بر نیروی کار تحمیل میکند که باید آن را شناخت.
***
مروری کوتاه بر تاریخ الجزایر
استقلال الجزایر از سال ۱۳۳۳ با فعالیتهای جبهه آزادیبخش الجزایر شروع شد و در یک پروسه، استقلالطلبان، مبارزه با گروههای شبهنظامی فاشیستی در الجزایر را تا سال ۱۳۴۱ (۱۹۶۲) ادامه دادند. در طول هشت سال مبارزات جبهه آزادیبخش ملی الجزایر (جبهه التحریر الوطنی الجزائری) بیش از یک میلیون الجزایری کشته شدند تا سرانجام، در یک همهپرسی و در توافقنامه ۹۸ صفحهای در تاریخ ۱۲ تیرماه ۱۳۴۱ (سوم ژوییه ۱۹۶۲) الجزایر استقلال یافت. از فردای استقلال جبهه آزادیبخش ملی الجزایر قدرت را به دست گرفت و شاخه نظامی آن زیر نظر بن بلا در این کشور شروع به فعالیت کرد. چند ماه بعد، درگیری بین بن بلا با بومدین (فرد اصلی شاخه نظامی) آغاز شد. بومدین با همکاری وزیر خارجه وقت، عبدالعزیز بوتفلیقه، توانست بن بلا را کنار بگذارد. بومدین تا ۱۳۵۶ در قدرت بود و بر اثر سرطان در گذشت. بعد از درگذشت بومدین تا سال ۱۳۶۷ بنجدید رهبری را بر عهده گرفت و تغییرات دمکراتیک نه تنها از چارچوب خواستهای رهاییبخش ضد فرانسه فراتر نرفت، بلکه در مجموع عقبگرد نیز کرد و با اینکه بن جدید قدرت را در دست داشت، جریانات اسلامی رشد کردند. در سال ۱۳۷۰ در اولین انتخابات کشور، جبهه نجات اسلامی با کسب ۴۶ درصد آرا انتخابات را برد. از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۴ کشور شاهد درگیریهای درونی بسیاری بود. در سال ۱۳۷۴ ژنرال الیمین زروال انتخابات را برد. از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۸ صدها هزار الجزایری در جنگهای داخلی کشته شدند. در سال ۱۳۷۸ عبدالعزیز بوتفلیقه در پی یک جنگ خونین داخلی با شورشیان اسلامگرا که ۱۵۰ هزار کشته به جا گذاشت، در یک انتخابات با کسب ۷۰ درصد آرا به قدرت رسید، در سال ۱۳۹۲، بوتفلیقه بعد از یک سکته مغزی فلج شد و به حاشیه رفت. پیروزی بوتفلیقه نتیجه سازش اسلامگرایان و نیروهای نظامی بود. او که از آن زمان هیچ سخنرانی عمومی نداشته و در تاریخ ۱۳ فروردین ۹۸ پس از اعتراضات سراسری به نامزدی دوباره او برای ریاست جمهوری، از قدرت کنارهگیری کرد. بعد از کنارهگیری بوتفلیقه، رشد اعتراضات صدها هزار نفری که از بهمن سال گذشته (۱۳۹۸) شروع شده است، الجزایر را آماده یک تحول بنیادی کرده است. هر چند که شرکای قدرت او یعنی ریاست مجمع ملی جای او را گرفته است اما هنوز انتخاباتی جدید صورت نگرفته و اوضاع در حال انتظار است. توجه به نتایج این تغییرات مهم است چرا که هر نوع تغییری در الجزایر میتواند در فضای عمومی کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا تاثیر بگذارد.
اقتصاد الجزایر
الجزایر وسیعترین کشور قاره آفریقا و دهمین کشور وسیع جهان به شمار میرود و مرزهایش از سواحل مدیترانه تا صحرای آفریقا گسترده است. الجزایر از سال ۱۹۶۹ عضو سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) شد و امروزه تولید نفت خام این کشور به حدود ۱/۱میلیون بشکه در روز رسیده است. ۹۵ درصد درآمد الجزایر از فروش نفت تامین میشود. ذخایر گسترده نفت در جنوب و جنوب شرقی این کشور وجود دارد. تنها در فاصله سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۳ میلادی بیش یک هزار میلیارد دلار از فروش نفت عایدی داشته، اما از سال ۲۰۱۴ فروش نفت پنجاه درصد کاهش داشته است. افزون بر آن، صادرات گاز به کشورهای اروپایی، از دیگر منابع درآمدی این کشور محسوب میشود. الجزایر همچنین سومین صادرکننده عمده گاز طبیعی به اروپا است و نیمی از گاز مصرفی اسپانیا را تأمین میکند، در چند سال گذشته فروش گاز به ۳۹ درصد افت داشته است.
بیشتر مردم الجزایر از دیرباز به کشاورزی میپرداختند. در بخش شمالی گندم و جو کاشته میشود. کاشت درختان میوه و مرکبات در الجزایر روزبهروز رونق میگیرد. در این کشور صنایع دستی مانند سوزندوزی عربی، فرش الجزایری، چرمسازی، منبتکاری، کاشیسازی و غیره رواج دارد. در این کشور سالیانه ۳۰ میلیون تن آهن ۷۰۵ هزار تن فسفات ۲۸۰ هزار تن زغال به دست میآید.
الجزایر کشوری جوان است، بیش از ۴۲ میلیون نفر جمعیت دارد و یک چهارم ساکنان آن زیر ۱۵ سال هستند. بر اساس اطلاعات سازمان ملل، میانگین سن در الجزایر ۲۷ است. بنابر آمار و ارقام رسمی نرخ بیکاری در این کشور ۳۰ درصد است. ۱۴ میلیون نفر در فقر مطلق بسر میبرند. با افت قیمت نفت در دهه ۷۰ شمسی و مرگ بومدین و جانشین او شاذلی بنجدید در سال ۵۶ اولین کمک اقتصادی را از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول دریافت کرد و دومین کمک اقتصادی را در سال ۱۳۶۵ به مبلغ ۵۵ میلیارد دلار. این کمکها درب اقتصاد الجزایر را بر تجارت آزاد و خصوصی سازی گشود.
در دهه پنجاه و شصت شمسی، کشور الجزایر در کنار مساله ملی، با رشد ناامنی شغلی و بیکاری روبرو بود که به اولین قیام از جریانات ملی در منطقه بربرها در سال ۱۳۵۹ منجر شد. ۶۰ هزار اقلیت مذهبی بربرها در کنار دانشجویان برای به رسمیت شناختن زبان اوزو دست به اعتصاب زدند. شروع اعتراض در دانشگاه تیزی اوزو بود. در این قیام ۳۲ دانشجو کشته و ۲۰۰ نفر زخمی شدند. این اعتراضات به قیام کارگری یا اعتصابات کارگران سال ۱۳۶۷ منجر شد. در نتیجه این قیام بود که دولت به شکلگیری احزاب تن داد. در دل همین شکلگیری احزاب و نقش اساسی ارتش در قیام اکتبر در سال ۱۳۷۷، بوتفلیقه با شعار ایجاد ثبات و امنیت و با تخلف انتخاباتی به قدرت رسید. پیادهسازی سیاست بازار آزاد و خصوصیسازی که با فساد گره خورده، محصول این دوره است و بوتفلیقه در دو دهه قدرتاش پروندههای اختلاس اقتصادی زیادی دارد از جمله ساخت و ساز املاک، اتوبانسازی، واردات کالاهای اساسی و قراردادهای اقتصادی با شرکتهای چند ملیتی و ظهور فرزندان و وابستگان خانوادگی در قدرت.
این تحولات اقتصادی که از دهه شصت شمسی آغاز شده به تضعیف بخش عمومی و نابودی شرکتهای داخلی انجامیده است. نمونه دیگر اعتراضات اقتصادی در سال ۱۳۸۲ شمسی است که حتی اتحادیه ملی کارگران الجزایر در اثر فشار اجتماعی مجبور شد علیه خصوصیسازی صنایع دولتی اعتصاب دو روزهای را ترتیب دهد که دولت مجبور شد عقبنشینی کند. دولت مجبور شد که بر کالاهای اساسی سوبسید یا یارانه بپردازد. این کالاها شامل مواد غدایی٬ بهداشت و آموزش رایگان بود. بر اثر همین اعتراضات دولت مجبور شد حتی صنایع فولاد و شرکتهای شیمیاییای را که در دست شرکتهای اسپانیای بودند، پس بگیرد؛ ولی از سال ۱۹۹۳ با سقوط قیمت نفت عملا دولت تمامی یارانه را کاهش داد و اقتصاد ریاضتی را جایگزین کرد. در گزارشهای دولتی ایران آمده است: قراردادهای تجاری ایران و الجزایر شامل، سه میلیون و ۲۰۰ هزار دلار برآورد شده که بیشتر به واردات میوههای خشک اختصاص داشته است. (بیست قرارداد تجاری مابین ایران و الجزایر امضا شده است.) اتحادیه اروپا نیز در چارچوب طرح مشارکت اروپا ـ خاورمیانه مبلغ ۵۸ میلیون دلار برای توسعه اقتصادی الجزایر اختصاص داد. الجزایر در سال ۱۳۸۴ نیز حدود ۴۰۴ میلیون دلار از امریکا کمک اقتصادی دریافت کرد که بیشتر آن که شامل مشوقهای اقتصادی، سیاسی و آموزش میشد و باید به طرح ابتکار مشارکت خاورمیانه (Middle East Partnership Initiative MEPI) اختصاص یابد. بخش صنعت میزان کمی از تولید ناخالص ملی را تشکیل میداد و بخش خدمات عملا در اقتصاد نقش اساسی را دارد. ۷ هزار شرکت فرانسوی به الجزایر کالا میفروشند یعنی ۱۱درصد واردات الجزایر از فرانسه است. فرانسه بعد از چین دومین صادرکننده کالا به الجزایر است. چین بعد از افریقای جنوبی بزرگترین سرمایهگذار در الجزایر با ۵۵ بیلیون دلار در سال است. از سال ۱۳۸۳ دانشجویان الجزایری در چین مشغول به تحصیل بودهاند. ایتالیا و اسپانیا دیگر کشورهای صادرکننده کالا به الجزایر هستند.
جنبش زنان و جریانات بنیادگرایی اسلامی
جنبش¬های بنیادگرای اسلامی در دهه ۷۰ به وجود آمدند و در دهه ۸۰ گسترش یافتند و اوایل دهه نود به اوج رسیدند و مبارزه با بنیادگرایی و نقش جنبش مبارزات زنان در الجزایر در هم تنیده است. با پا گرفتن بنیادگرایی نیروهای ارتجاعی، حقوق اولیه زنان بیش از پیش از بین رفت، تاریخچه حضور فعال آنان در مبارزات آزادیبخش زیر سوال رفت و خرافات و مردسالاری که پایه بنیادگرایی در کشورهای مذهبی است، جایگزین آن شد. الجزایر در میان کشورهای افریقا جز معدود کشورهایی است که جنبش اجتماعیاش با جنبش زنان در هم تنیده است. جنبش زنانی که قبل از جنگ جهانی دوم وجود داشت. دهها سال بود که بخش زنان حزب خلق الجزایر و انجمن زنان مسلمان الجزایر تاسیس شده بود و همگام با جنبش سیاسی بین سالهای ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۷ فعالیت میکرد. جنبش زنان در جنگ استقلال الجزایر ۱۹۵۴-۱۹۶۲ توانست سهم به سزایی در به دست آوردن استقلال الجزایر داشته باشد. در این زمینه نقش کشور مصر به رهبری عبدالناصر در پیشرفت حقوق زنان را نمیتوان نادیده گرفت. این تصور نیز وجود داشت که “مطالبات زنان نسبت به سایر مطالبات تقدم ندارد و دستیابی به آن با رسیدن به قدرت سیاسی گره خورده است.
جنبش زنان در همان دوره با مشکلی روبرو شد که بسیاری از جنبشهای ملی و رهاییبخش کشورهای مسلمان با آن درگیر بوده و هستند: رشد بنیادگرایی. در واقع در مقابله با بنیادگرایی، جنبش زنان به هسته اصلی جنبشهای اجتماعی تبدیل شده است چرا که اولین قربانیان بنیادگرایی زنان هستند. جنبش رهاییبخش الجزایر، زنانی از نیروهای دو ملیتی الجزایری و فرانسوی را به مبارزه کشانده بود، زنانی که در دهه پنجاه در مبارزات شرکت کرده و گاه کشته شده بودند مانند جمیله بوحیرد٬ فضیله سعدان٬ مریم سعدان . جمیله بوپاشا، انقلابی اسطورهای نهضت آزادیبخش الجزایر در برابر استعمار فرانسه و بسیاری از زنان دیگر در جبهه رهائی بخش الجزایر (اف ال ان ) (FLN) حضور داشتند. او و سایر زنان مبارز در زندان حسیندی به وسیله آتش سیگار٬ شوک الکتریکی و انواع و اقسام شکنجهها مورد بازجوئی قرار گرفتند. در فرانسه جنبشی برای آزادی جمیله بوپاشا به راه افتاد و کمیتهای برای آزادی او تشکیل شد که ریاست آن را سیمون دوبوار بر عهده داشت. در ۱۸ اسفند ۱۳۹۸ زمانی که هزاران نفر در خیابانها به فساد نهادینه شده اعتراض میکردند نقش جمیله پاشا ۸۳ ساله در این تظاهرات بسیار چشمگیر بود. اوگفت: “ما نمیخواهیم درگیریهای مسلحانه دهه شصت دوباره تکرار شود ولی باید مبارزه کرد.” بوپاشا در این دوره میگوید: “ما در ارتش آزادیبخش برای برابری جنگیدیم ولی قانون خانواده اسلامی که در سال ۱۹۸۴ میلادی تصویب شد، زنان را به مادر٬ دختر و همسر تنزل داده است. ما باید هم برای بهبود اقتصادی و مبارزه با فساد و هم برای برابری بجنگیم.”
جنبش بنیادگرایی اسلامی در الجزایر یکی از موانع اصلی در گسترش جنبش زنان بوده که همواره سعی کرده است با برقراری شریعت اسلامی با جنبش زنان مقابله کند. این امر که با رشد جنبش مذهبی، نیروهای چپ و به خصوص جنبش زنان تحت فشار شدیدی قرار گرفته و تا حدودی به انزوا کشانده میشوند، در همه جا یکسان است و در خاورمیانه در چند دهه گذشته مشاهده میشود، به خصوص در کشورهایی که جنبش چپ قوی وجود داشته، جنبش زنان رشد کرده است. نیروهای حافظ نظام سرمایهداری تمامی تلاش خود را به کار میبرند تا جنبشهای مذهبی را به هر ترتیب پر و بال دهند تا از قدرت گرفتن نیروهای چپ و تقویت جنبش زنان جلوگیری کنند.
جبهه اسلامی رستگاری (اف.ای.اس) از سال ۱۳۸۱ شمسی، به مدت ده سال جنگ داخلی را بر کشور تحمیل کرد. به طور کلی اساس حرکت جبهه، اسلامگرایی و تلاش برای اداره جامعه بر اساس اصول اسلامی بوده است. در هفته نامه المنقذ، بارها به نوشتهها و اندیشههای متفکران اسلامی، چون شیخ محمد غزالی، ابن تیمیّه، سید قطب و مالک بن نبی، استناد شده است. اینان بیشترین توجه را به مقابله با هجوم فرهنگی و بازگشت به خویشتن در برابر غربگرایی و بیگانهپرستی معطوف کرده بودند. جبهه نجات اسلامی علت اصلی مشکلات الجزایر را، علاوه بر مدیریت ضعیف و نالایق کشور، نظام مخرب تک حزبی و استبدادی میدانست و معتقد بود که بحران الجزایر ناشی از رویارویی بین اصالتهای فرهنگی و عقیدتی با فرهنگ بیگانه و استعماری است. از این رو، عباس مدنی و دیگر رهبران جبهه بیشتر بر حکومت اسلامی و مبارزه برای بر پایی آن، به عنوان خواست ملت، تأکید میکردند.
جنبش کارگری چیست؟
برای آغاز بحث جنبش مستقل کارگری نیاز است مفهوم جنبش مستقل کارگری در دوره اخیر را روشن کنیم.
مهمترین مؤلفه جنبش کارگری، گستردگی و داشتن آرمان و چشماندار معین است. این اولین و اغلب آخرین خط مقاومت کارگران است که باید در آنجا از خود دفاع کنند و بدون چنین چشمانداز معینی، هیچ یک از نهادهای مختلف جنبش کارگری نمیتوانند زنده بمانند.
جنبش کارگری از بنیان اصلی آن که کارگران است سر بر آورده و در جریان رشد خود از بسیاری ایدئولوژیهای طرفدار کارگران الهام گرفته است: مارکسیسم در تعابیر مختلف (گاه متناقض)، سندیکالیسم انقلابی و محافظه کار، آموزههای اجتماعی مسیحی، جنبشهای رهایی رادیکال و دیگران. هرکدام ارزشها و اهداف خود را از سنن خود به دست می آورند ، اما آنها یک وجه مشترک دارند که در آن فرهنگ کارگری جریان اصلی است. عناصر اصلی این فرهنگ در ارزش ها و اهداف آن منعکس شده است.
آنچه جنبش کارگری مدرن را از بسیاری از جنبشهای رهایی بخش قبلی متمایز میکند، ماهیت فراگیر ضد نظام سرمایهداری و بینالمللی بودن است. فراملی بودن جنبش کارگری در این برداشت ریشه دارد که کارگران، طبقهای را با خواستی مشترک تشکیل میدهند. جنبش کارگری نه تنها یک حرکت خودیاری کارگران است بلکه جنبش رهاییبخش بشریت نیز هست.
جنبش کارگری مفهوم خود از دموکراسی را نه فقط به عنوان یک هدف نهایی، بلکه به عنوان یک فرآیند و به عنوان یک روش توضیح میدهد، این مفهوم مبتنی بر درک آگاهانه از شرایط است. کارگران معتقدند که شیوههای غیردموکراتیک نمیتوانند منجر به نتایج دموکراتیک شوند. بنابراین دموکراسی یک فرایند زنده و یک کار مداوم در حال پیشرفت در جنبش کارگری است.
شاید اولین تصوری که در اذهان میآید این باشد که جنبش کارگری عبارت از اتحادیهها و فدراسیونها و کنفدراسیونهای کارگری است. شاید این تصور در دوران جنگ سرد در کشورهائی که خط مقدم آن بودند تا حدودی قابل تایید بود، اما در کل جهان، چه در آن زمان و چه امروز این تصوری سادهاندیشانه است، زیرا که خیل عظیم حقوقبگیران شامل کارگران خدماتی، معلمان، پرستاران، بیکاران، شاغلان نیمه وقت و پاره وقت، هم چنین دانشجویان منتظر ورود به بازار کار، فارغالتحصیلان، بازنشستگان، روزنامهنگاران، هنرمندان و … است و در مجموع میتوانند جزئی از جنبش کارگری به حساب بیایند و به همین دلیل است که در واقع، جنبش کارگری بسیار گسترده و ژرفتر از جنبش اتحادیههای کارگری است.
از نظر تاریخی، جنبش کارگری شامل احزاب سیاسیای است که توسط کارگران برای دفاع از منافع خود ایجاد میشود، مانند احزاب کارگری، احزاب سوسیالیستی و سوسیال دموکراتیک و همچنین بسیاری از نهادهای ایجاد شده برای یک هدف خاص، مانند تعاونی کارگران (هم به عنوان تولیدکننده و هم به عنوان مصرفکننده)، بانکهای کارگری، انجمنهای آموزش کارگری، مدارس و کالجها، مؤسسات بهداشت و رفاه، مؤسسات فرهنگی (تاتر، کتابخانه، کلوپ، گروههای کر و آواز ، باشگاههای کتاب)، فعالیتهای اوقاتفراغت (کلوپهای ورزشی و پیادهروی)، سازمانهای زنان کارگر، سازمانهای جوانان، نهادهای حامیان کودکان٬ بیکاران٬ سازمانهای همبستگی و دفاعی (از جمله شبه نظامیان مسلح)، ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی، روزنامهها و نشریات، کتابفروشیها. اگر بخواهیم در یک تعریف کلی امروز جنبش کارگری را تصویر کنیم، تمامی آن نهادها و افرادی را در برمیگیرد که به نوعی نظم موجود را بر نتابیده و با آن در تضاد قرار دارند؛ تضادی که چشمانداز آشتی در آن مشاهده نمیشود. از همین روی میتوان گفت که جنبش کارگری تنها در مبارزات اتحادیهای و یا افزایش دستمزد خلاصه نمیشود، بلکه هر آنچه را در بر میگیرد که از روشنفکر طرفدار طبقه کارگر آغاز شده و تا منتهیالیه استثمارشوندگان از نظام سرمایهداری را با تمامی ارگانها و سازمانهایش شامل میشود و این جبهه امروزین را نه تنها در یک کشور بلکه در سراسر جهان نیز شاهد هستیم. هر چند که مسائل کشورهای مختلف ممکن با یکدیگر متفاوت باشد اما در مجموع در یک راستا حرکت میکند و از مبارزات علیه تبعیض نژادی در آمریکا تا اعتصاب و اعتراض در یک معدن دور افتاده افریقا را در بر میگیرد.
تاریخ مبارزات تشکلهای مستقل کارگری الجزایر
الجزایر با سابقه مبارزه ۱۳۰ ساله با استعمار فرانسه و کشتار دهها هزار انسان و وجود نیروها و تشکلهای چپ، امروز در جایی قرار گرفته که تا حدودی مشابه مسیری است که در ایران نیز پیموده شده است. در کشوری که در ۲۷ اسفند ۱۳۴۰ از زیر بار استعمار فرانسه خارج شد و در سه دهه گذشته در دست گروههای بنیادگرا از یک سو و نظامیان از سوی دیگر قرار داشته است، جنبش مستقل کارگری الجزایر توانسته در روندی تاریخی و با بهرهگیری از تجربیات گذشتهاش، تا حد زیادی اجازه دخالت نیروهای غیرخودی را در روند مبارزهاش ندهد؛ گرچه اتخاذ این نوع سیاست اجتماعی دمکراتیک در دوران جهانیسازی بسیار سخت است، ولی جنبش کارگری الجزایر تا حد زیادی در آن موفق بوده است.
در سال ۱۹۸۸، در پی اعتراضات مردمی ناشی از معضلات اقتصادی کشور و رشد جنبش دمکراسی خواهی، روزنهای ایجاد شد تا مقامات بپذیرند که کارگران حق تشکیل اتحادیههای مستقل کارگری را دارند و میتوانند تشکلهای خود را درست کنند. کارگران طی دو سال توانستند در بخش دولتی تشکل مستقل بوجود آوردند و در سال ۱۹۹۰ اولین اتحادیه کارگری ثبت شد. در همان سال سندیکای سراسری آموزش و تربیت مستقل نیز ثبت شد. تا سال ۲۰۱۲ سرکوب فعالیتهای تشکلهای مستقل ادامه داشت. در بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۳ تشکلهای همبستگی معلمان مدارس دبیرستانی و پس از آن سندیکای خودگردان کارکنان پست ایجاد شد. در ۲۹ مارس ۲۰۱۴ جلسه کمیته آزادیهای تشکلهای کارگری سازمان جهانی کار در الجزایر در سالن اجتماعات با حضور تشکلهای مستقل کارگری جلسه حق تشکل و اعتصاب را برگزار کرد .
تشکلهای مستقل کارگری بر زمینه رشد مبارزات گسترده کارگری در الجزایر، از آبان ۱۳۹۸ شکل گرفت. جنبش مستقل کارگری الجزایر از درون کشور توانسته است طی یک همکاری چندین ساله با تشکلهای کارگری جهانی٬ حمایت ۹کنفدراسیون جهانی (مواد غذایی٬ ساختمانی٬ صنعت آموزش معلمان خدمات جهانی٬ کنفدراسیون اتحادهای اروپا (یونی) کنفدراسیون کارگران هنر و کنفدراسیون خبرنگاران) را به دست آورد. برخی نهادهای بین المللی کارگری، مانند اتحادیه حمل و نقل، از حمایت جنبش مستقل کارگری الجزایر امتناع کردند. در اساس، توافقنامه همکاری کنفدراسیونها در حمایت از مبارزات کارگران الجزایر، تضاد میان بخشهای راست و چپ اتحادیهها را نیز برجسته کرده است. چنانکه در مورد ایران نیز بخشی از این اتحادیه ها همواره متحد خانه کارگر بودهاند.
این امر که بخشی از اتحادیه های بینالمللی از حکومت های دیکتاتوری و یا متحدان دولتهای خود حمایت میکنند، امر تازهای نیست. بزرگترین حامی اقتصادی رژیم سرکوبگر الجزایر در سه دهه گذشته پوتین بوده است و این امر در حمایت اتحادیههای وابسته به کشور روسیه، از نهادهای دولتی الجزایر تاثیر مستقیم داشته است. اما با همه این احوال کفه ترازو به طرف جنبش مستقل کارگری بیشتر میچرخد تا مخالفت با آن.
از زاویهای شرایط الجزایر مشابه شرایط ایران است. هر دو کشور با اعتراضات کارگری و اجتماعی گسترده روبرو هستند٬ فعالان هر دو جنبش اجتماعی با شکنجه سفید روبرو هستند و فعالین بسیاری از هر دو جنبش در زندان هستند، هر دو جنبش با بنیادگرایی مذهبی روبرو هستند و هم زمان نیروهای مستقل در این دو جنبش به خاطر حکومتهای به ظاهر ضدامپریالیست، از طرف برخی نیروهای مترقی جهانی بسیار محتاطانه حمایت میشوند و تشکلهای دولتی سد راه تشکلهای مستقل هستند. تشکل فدراسیون سراسری اتحادیه مستقل بخش دولتی، بزرگترین تشکل مستقل کارگری الجزایر است که طی هشت سال، بعد از اعتراضات موسوم به بهار عربی رشد کرده است. در تمامی این سالها اعضایاش دستگیر و زندانی شدهاند. در ۲۷ آوریل ۲۰۱۹، کنفدراسیون اتحادیه CGATA بیانیه گستردهای را به همراه بیست و هفت اتحادیه دیگر، سازمانهای حقوق بشر و گروههای جامعه مدنی صادر کرد و خواستار گفتگو با “قدرت سیاسی” و”انتقال دموکراتیک” شدند. این گروهها همچنین خواستار “تغییر اساسی سیستم” هستند.
جنبش مستقل کارگری در الجزایر تلخیص یک گزارش
الجزایر از جمله کشورهائی بود که درگیر موج بهار عربی نشد اما جنبش سندیکایی در مبارزهای مستمر برای ساخت تشکل کارگری طبقه کارگر الجزایر حرکت خود را ادامه داد و امر سازمانیابی را با نقش افراد در بوجود آوردن یک نهاد جمعی برای تقابل با قدرت موجود در کشور هماهنگ کرد. در هر سطحی از جامعه، همه با مدیریت درگیر هستند، از کارگر کارخانه تا کارمندِ یک نهاد اقتصادی. مشکل اساسی در الجزایر این است که شکلدهی نهاد مستقل در یک محیط کار بسیار سخت است و شعبات سندیکایی به تنهایی توان برخورد با دولت را ندارند و بر این اساس است که امر سازماندهی در الجزایر به نهادهای سراسری در رشتههای اقتصادی فدراسیون سندیکاهای صنعتی مربوط شده که رشتههای مختلف اقتصادی را پوشش میدهد. این رشتههای اقتصادی در یک سطح عمومی در کنار هم قرار میگیرند تا بتوانند متحدانه مبارزه را در سطح ملی پیش ببرند؛ بر این اساس رشتههای متفاوت اقتصادی زیر چتر حمایتی کنفدراسیون جهانی اتحادیههای کارگری فعالیت میکنند، مانند تشکلهای کارگران مواد غذایی، عضو فدراسیون جهانی مواد غذایی هستند. این عضویت در کنفدراسیون موادغذایی و کنفدراسیون جهانی اتحادیههای کارگری در دو جهت به تشکلهای مستقل کارگری چتر حمایتی میدهد. این عضویت تجهیرات لازم برای کاربرد فعالیتهای صنفی را به فدراسیون سراسری مواد غذایی در الجزایر میدهد ولی حق مذاکرهای برای کنفدراسیون جهانی اتحادیههای کارگری بوجود نمیآورد. این حمایت از فعالیتهای کارگری کمک می کند تا تشکل مستقل بتواند استقلال مالی٬ تشکیلاتی و اداری را از مدیریت٬ دولت و حزب به دست آورد. تشکل مستقل حتما فعالیتهای سیاسی خاص خودش را دارد و سیاست عمومی اش را سازماندهی میکند اما نمیگذارد خواست احزاب روش و منش تشکل را شکل دهد. این سیاست در چند دهه گذشته در کشورهای صنعتی یا قدرتمند سیاست احزاب سوسیال دمکرات و حزب کارگر به از خود بیگانگی تشکلهای مستقل منجر شده است و بیشتر تشکلهای کارگری دولتی در تطبیق دادن و پیشبرد سیاستهای ریاضتی نئولیبرالی در مقابل منافع تشکلهای واقعی کارگری قرار دارند. هر رژیم مستبد و سرکوبگر در مقابلاش نیروی مخالفی در داخل یا خارج از کشور دارد که از عقاید سیاسی مختلفِ چپ و راست در میان آنان وجود دارد. فعالیتهای خالص و بدون چشمداشت گروههای سیاسی تا زمانی که به دنبال اهداف تشکیلاتی خودشان نباشد میتواند کمکی بسیار مهم در امر سازماندهی تشکل مستقل کارگری و رشد خواستههای حقوق بشری در جامعه خودشان باشد. این امر تاریخا به یک مشکل بزرگی تبدیل شده است که در مواردی درگیریهای درونی این تشکلها به روندی مبدل شده است که نشان دهنده وضعیت واقعی کسانی هستند که در تبعید بسر میبرند. الجزایر بعد از استقلال در سال ۱۹۶۲ (۱۳۴۱شمسی) عملا زیر نفوذ نظامیان بوده و تشکل های کارگری و سندیکای عمومی کارگران الجزایر (الاتحاد العام للعمال الجزائریین) یا (یو جی تیای ) که یک سندیکای دولتی است به صورت بسیار محدود نمایندگی کارگران را در محیط کار را بر عهده داشت و بعد از استقلال الجزایر به طور فیزیکی حذف شده بود و هیچگونه رقابتی و درگیری با جنبش آزادیبخش الجزایر نداشت. جنبش مستقل کارگری الجزایر بعد از سال ۱۹۹۰ پا به عرصه فعالیت کارگری گذاشت و نقش بسیار عمدهای در بخش خدمات اجتماعی داشت. به خاطر آن که دستگاه وسیع نظامیانی که در دولت بودند و کنترل بخش اصلی اقتصاد یعنی نفت٬ گاز و سرمایهگذاری خارجی در دست آنها قرار داشت، فساد عمومی در دستگاه دولتی به عنوان چالش وسیعی در مقابل جنبش دمکراسی خواه است و در یک سال گذشته عمیق تر شده است که در تظاهراتها و اعتراضات خیابانی و غیره بروز پیدا کرده و تشکلهای کارگری در آن نقش برجستهای را به عهد دارند و در عین حال این تشکلها باید با سندیکای عمومی کارگران الجزایر(که دولتی است) نیز درگیر شوند که انحصاری و کنترل شده برخورد میکند. در ضمن باید گفت که بیش از صد نفر از فعالین مستقل کارگری یا در زندان هستند و یا حکم زندان دارند. دفاتر کلیه تشکلهای مستقل توسط پلیس مهر و موم شده است و فعالین تشکلهای مستقل کارگری به خاطر فعالیتهای کارگری از محیطهای کارشان اخراج میشوند. ولی میتوان آن را با سرکوب هزاران کارگر مصری مقایسه کرد که حکومت مصر برای باقی ماندن در قدرت، با استعداد خاصی توانسته ملغمهای از سرکوبهای موردی٬ خریدن فعالین و به همکاری واداشتن مخالفیناش را به کار گیرد. در همین حال تشکل های مستقل کارگری الجزایر در سه کنفدراسیون جهانی: خدمات اجتماعی٬ اموزش بین الملل و کنفدراسیون مواد غذایی عضو دارند و این عضویت با مراوده مستقیم با تشکلهای مستقل در اجزایر میباشد.
چپ و جنبش کارگری در الجزایر
اصولا توصیف سیستم سیاسی در الجزایر دشوار است و مشخص کردن بازیگران عرصه دگرگونی اجتماعی و مبارزه برای رهایی حتی از آن دشوارتر. ”
یکی از مشکلات مبارزات اجتماعی در الجزایر٬آن است که چپها برعکس کشوری مانند سودان، درگذشته نیروی بزرگی نبودهاند. چرا که الگوی الجزایر بیشتر کشور مصر است و نیروهای مترقی الجزایر امر سازماندهی چپ را در نیروهای مترقی فرانسه میجویند. این ضعف سبب شده است که نیروی عدالتطلب تا سال ۱۹۸۹ عرصه زیادی برای فعالیت نداشته باشد. و حضور بیشتر نیروهای ملی و مذهبی به خصوص در مبارزات آزادی بخش و جنگ علیه استعمار فرانسه باعث شده بود تا زمینه های بنیادگرایی آمادهتر باشد و در این مسئله نقش نظام سرمایهداری را در تقویت بنیادگرائی میتوان مشاهده کرد. جنبش دانشجویی الجزایر هم بیشتر بر روی مسایل ملی فعالیت میکند. از سال ۱۹۹۲ جریانات اسلامی حماس٬ جنبش اسلامی نهدا٬ جنبش جامعه صلح و “گامهای برای فرهنگ و دمکراسی” ایجاد شدهاند. اولین تشکل حزب سوسیالیستهای آوانگارد و حزب کمونیست الجزایر در سال ۱۹۹۱ ایجاد شدند. این نهادها بیشتر در جهت سکولاریسم حرکت میکردند تا بنیادهای سوسیالیستی. به خاطر نفوذ جریانات بنیادگرا عملا احزاب مارکسیست در این کشور تاثیر چندانی در روند مبارزات نداشتهاند. یک حزب چپ، هنوز هم وجود دارد اما قدرت چندانی ندارد. در انتخابات ۲۰۱۷ جبهه نیروهای سوسیالیست ۲.۴ درصد آرا و حزب کارگران سوسیالیست ۳ درصد آراء را بدست آوردند. مقامات اجازه ندادهاند احزاب سیاسی توسعه یابند. از دیگر احزاب باقی مانده، ناسیونالیستهای چپگرا و اسلامگرایان میانهرو هستند. در سال ۲۰۱۹ جریان “به سوی فرهنگ و دمکراسی” تا حدودی در جهت حزب کارگری قدم برداشته ولی تمامی جلسات آنها از طرف رژیم کنسل شده است.
در عین حال، کارگران در خیابانها از نظر اجتماعی همان شعارهای چپ را میدهند ، هر چند به طور مستقیم زیر پرچم چپ نیستند .
ده سال پیش توسط مقامات قبلی که بودجه لازم را برای مبارزه با آنها فراهم کرده بودند، جنبش دانشجوئی به شدت سرکوب شد. اما اکنون جنبش دانشجویی این مسئله را پشت سر گذاشته است. جنبش دانشجوئی اکنون بسیار قابل توجه است و دوباره خیابانها را در مینوردد. آنها نماینده ۱.۴ میلیون نفر در سطح کشور هستند. جنبش دانشجویی الجزایر همانند بسیاری از کشورهای دیگر شعارهای چپ گرایانه دارد، هر چند به صراحت به عنوان چپ سازماندهی نشده است. ” حاصل تمامی این تحولات سیاسی گاه میتواند ایجاد انحراف در میان چپگراها باشد که تنها به مبارزه با تروریسم و بنیاد گرائی بپردازند و یا برخی مواقع خواهان گفتگوی محدود با بنیاد گراها بشوند. در هر حال، ظهور جبههای اجتماعی که برای اعتصابات کارگری، تظاهرات و بیکاری به ویژه جنبشهای عظیم جنوب کشور و مبارزه برای حفظ محیط زیست در برابر فعالیتهای استخراج گاز از لایه رسی که جنبشی نسبتا وسیع است ، به نظر چشماندازی دور دست است. نبود چپ در پویایی سیاسی به این معنا است که دیگر اختلافی بین مقامات دولتی و کارفرمایان نیست. این سیاست صندلی خالی پیامدهای فاجعهباری دارد که ممکن است زمینه را برای بدل شدن جنبشهای اجتماعی به شورشهای بی سر و سامان. فراهم کند ”
ترفندهای نظام سرمایهداری برای مقابله با جنبش کارگری.
“من در رویای خود دنیائی را میبینم که در آن همگان راه گرامی آزادی را میشناسند، حسد جان را نمیگزد و طمع روزگار را بر ما سیاه نمیکند.” (لیگستون هیوز، ترجمه احمد شاملو)
یکی از ترفندهای مهم سرمایهداری و نظام آن در دوران اخیر ایجاد مسیرهای انحرافی و نفوذهای متعدد در جنبش کارگری است. ایجاد نهادهای موازی با مبارزات کارگران و نهادهای ساخته و پرداخته نظام سرمایهداری و درست کردن قهرمانهای پوشالی در جنبش مبارزاتی کارگران و سپس خریداری کردن طمع بخشهائی از آن. این حربهها در زمانی به کار میآید که فعالین و سازماندهندگان واقعی را به هم بدبین کنند و بیاعتمادی در خانهنشین کردن مبارزین نقش اساسی بازی میکند. بی جهت نیست که به طور متناوب کار جمعی را زیر سوال میبرند و تنها راه پیشرفت را در فردیت افراد نشان میدهند و اگر کسانی نتوانندریک رشته رشد کرده و خود را بالا بکشند، با اهرم های نظام سرمایه داری مجبورش میکنند که این شرایط را بپذیرد.
افسانه طبقه متوسط را دامن میزنند و با ایجاد قشری از مزدبگیرانی که با امتیازات برتر به مجیزگویان سرمایه تبدیل شوند برای کارگران در باغ سبز و سرخ نشان میدهند و گسترش چیزی به نام قشر متوسط را تبلیغ میکنند که پایگاه این نظام برای حفظ آن باشند. بخشی از مزدبگیران که با استفاده از مزایا و دامهای سرمایهداری جذب این نظام میشوند در حقیقت در رویای تبدیل شدن به سرمایهدار سیر میکنند و یا به دست آوردن زندگی پر زرق و برق سرمایهداری به هر ترتیب، به بقای این نظام خشنودند. در چنین شرائطی طبقه کارگر و روشنفکران آن و آنان که معتقدند که میان حفظ وضع موجود و دنیائی دیگر، نمیتوان پل ساخت و تضادی آشتیناپذیر میان استثمارگران و استثمارشوندگان وجود دارد، باید برنامه مشخص خود را تدوین کرده و در تمامی سطوح مبارزاتی کارگران اشاعه دهند و تلاش خود را برای نشان دادن صفوف متقابل به کار برند تا “در صف حزب فقیران اغنیاء” جا باز نکنند و این امر مهمترین و ظیفه کنونی آگاهان جنبش کارگری است.
اعتراضات بخش های مختلف اجتماعی
از سال ۲۰۱۰ اعتراضات کارگری و مردمی شروع میشود این اعتراضات همزمان است با اعتراضات بهار عربی در مصر . رشد روز افزون فساد اقتصادی در جامعه و خواست مجدد بوتقلیقه برای شرکت در انتخابات به این امر اضافه شد. خواست عمومی مردم کناره گیری او از سیاست بود. شروع اعتراضات عمومی علیه گسترش فساد در سیستم اقتصادی الجزایر با شروع سال جدید بیشتر شد. هر چند این اعتراضات در دورهای فروکش کرد اما با کاندیداتوری دوباره بوتفلیقه در سال ۲۰۱۴ بار دیگر فوران کرد و مجددا از اوایل فوریه ۲۰۱۹ اعتراضات اجتماعی و کارگری این بار با انتخابات مجدد ریاست جمهوری و کاندیداتوری بار پنجم بوتفلیقه جنبه سراسری گرفت و شدت بیشتری یافت. در دوم آوریل ۲۰۱۹ بوتفلیقه یک استعفای سمبلیک داد و اعلام کرد در یک پروسه زمانی از ریاست جمهوری کنارهگیری میکند. در ۱۲ مارس ۲۰۱۹ صدها هزار نفر به خیابانها آمدند و خواستار برکناری بوتفلیقه و استعفای دایمی او شدند. در ماه مارس دولت با گذاشتن رفرندام موافقت کرد. در ۵ آوریل ژنرال قاعد صلاح از همرزمان بوتفلیقه در مبارزه آزادیبخش جای او را گرفت. در ۱۹ آوریل ۲۰۱۹ مساله اساسی این بود که نماینده قضات یا نیروهای ارتش “نه” بگویند، نیروهای اجتماعی نمیخواستند با نظامیان مذاکره کنند. در ۲۰ ماه سپتامبر دوباره اعتراضات شروع شد و این دفعه در مخالفت با ژنرال صلاح بود و خواهان کنارهگیری او شدند. اعضای جبهه آزادی ملی که در سال ۲۰۱۲ تاسیس شده بود نیز دستگیر شدند . در ماه جولای صلاح اعلام کرد که در ماه دسامبر انتخابات برگزار میشود. در تاریخ ۱۲ دسامبر انتخابات نمادین برگزار شد ولی از ۲۴۷۲۷۰۰۰ واجد شرایط تنها ۹۱۴۰۰۰ نفر رای دادند و تظاهرات سراسری علیه انتخابات دروغین شدت گرفت و شعار مردم نه به انتخابات دروغین بود. در تاریخ ۱۳ دسامبر عبدالمجید تابون ۷۴ ساله به عنوان رییس جمهور انتخاب شد. سلیمان شنین از ائتلاف سه حزب اسلامگرا، جانشین معاذ بوشارب از “جبهه آزادیبخش میهنی” رهبر پارلمان شد. از ۱۲ دسامبر تا ۱۷ ژانویه ۷۰ فعال اجتماعی دستگیر شدند. تابون در ماه مارس اعلام کرد که رفراندم قانون اساسی انجام خواهد شد و در نوامبر ۲۰۲۰ انتخابات مجلس برگزار میشود.
نتیجه گیری
بر بستر شرایط موجود در الجزایر ، سرکوب جنبش زنان به دست بنیادگرایی، جلوگیری از به وجود آمدن نهادهای عدالتخواه و سوسیالیست٬ سرکوب جنبش دانشجویی و جنبش مستقل کارگری قرار گرفته است. جنبشهایی که در مرکز مبارزه با فساد اقتصادی٬ پیشبرد خواستهای عدالتخواهانه و زندگی بهتر قرار دارند. این جنبش به خاطرآنکه در ارتباطی مستقیم با دیگر جنبشهای ضدبنیادگرائی در منطقه افریقا و خاورمیانه قرار ندارد، به نوعی منزوی است. به همان گونه که سایر مبارزات مردم این منطقه به دلیل عدم ارتباط با یکدیگر نتوانستهاند قدرت لازم را برای عقب رانده نظام سرمایهداری به دست آورند. اکنون زمان آن فرارسیده است که مبارزات حقطلبانه و عدالتخواهانه مردم این مناطق در ارتباطی نزدیکتر و هماهنگتر در مقابله با نظام سرمایهداری قرار گیرند. نظام سرمایهداریای که تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا جنبشهای عدالتخواهانه و چپ را منفرد کرده و عناصر آن را از یکدیگر جدا کند و میان مبارزان چه در درون یک کشور و چه در سطح منطقهای انشقاق ایجاد کند و مانع پیوستن این مبارزات به یکدیگر شود. یادمان نرود که کشورهای آمریکای لاتین زمانی توانستند موفقتر عمل کنند که جنبشهای اجتماعیشان در منطقه، از انسجام و ارتباط بیشتری با یکدیگر برخوردار شدند. پیروزی جنبش عدالتخواهانه در گرو همبستگی بیشتر نیروهای عدالتخواه در یک کشور و از آن طریق اتحاد و همبستگی بیشتر میان جنبشهائی است که با مسائلی حدودا مشترک مواجهاند. حمایت جدی عمومی بینالمللی نیز همواره میتواند در گسترش مبارزات آزادیخواهانه و عدالتطلبانه تاثیر بهسزائی داشته باشد. اشتباه بزرگ در آن جایی است که گمان کنیم با نزدیک شدن به یک حکومت ارتجاعی میتوان ارتجاع دیگری را تضعیف کرد. نظام سرمایهداری، در هنگام احساس خطر، با تمام توان در برابر نیروهای کارگری و دموکرات همواره متحد بوده است. تنها کارگران و نیرو های عدالت خواه و برابری طلب هستند که میتوانند متحد یکدیگر باشند.