مزدک لیماکشی
ایجاد جامعه مدرن، دمکراتیک و پیشرفته بدون وجود انسانهای خردمند امکان ندارد. همزمان باید این امر را بپذیریم که جهان ما پیچیدهتر در هم تنیدهتر شده و درک و فهم آن دشوارتر گردیده است. درست در چنین شرایطی است که کشور ما نیاز بیشتری به انسانهای فرهیخته و خردمند دارد. اما پرسش این است که شاخصهای خردمندی در دوران ما چیست و به چه کسانی خردمند میگویند؟ قصد این نوشته پاسخی به این پرسش چالشبرانگیز است.
۱) در عصر جدید که تحصیلات دانشگاهی عمومی شده خردمندی بیشتر در مقابل تحصیل کرده و آموزش دیده مطرح میشود. در شرایطی که تحصیلات دانشگاهی دارای هدفهای مشخص و محدود در رشته معینی است هدف خردمندی متوجه تغییر کیفی انسان در همه عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و علمی برای تغییر موقعیت کلیت انسان است. در شرایطی که هدف تحصیل در رشتهای معین منوط به برخی شاخصهای از پیش تعیین شده است، خردمندی همواره متوجه موقعیتها و امکانات فرد و گروه اجتماعی و هدفها و خواستهای آنهاست. هر چند خردمندی امری سوبژکتیو نیست اما همواره اهدافی چندوجهی را در پروسههای کاری خود دارد.
فرد خردمند آزادانه آن چه را که درست تشخیص میدهد انتخاب میکند و میآموزد. همواره این بحث گیجکننده وجود داشته و دارد که خردمند بودن یک انسان را چگونه میتوان سنجید. شرط خردمندبودن از جمله به حضور آگاهانه در زمان و مکان و درک و فهم همه آن چیزهایی است که به سرنوشت فرد، گروه و جامعه معین و جهان در کلیت خود گره خورده است. فرد خردمند میتواند سرنوشت خود را درست رقم بزند. گروهی که خردمندی را پیشه میکند میتواند وضع گروه را بهبود بخشد. جامعه خردمند میتواند آینده خوبی را برای مردم فراهم سازد.
خردمند بودن مطالبه این وضع است که فرد یک جانبهنگر نباشد، چندوجهی و همهجانبهنگر باشد و این مساله در مقابل داشتن تخصص صرف در رشته معین نیز هست. در این جا میشود از پدیده همهچیزدان، البته نه با بار منفی، که از هر چیز اندکی میداند نام برد و در مقابل آن متخصص، دانش زیادی در باره چیزی کم و مشخص دارد. همچنین هستند افرادی که درون جامعه مدنی آموزش دیدهاند و از حقوق صنفی و سیاسی خود آگاه هستند. این افراد شاید سواد زیادی نداشته باشند اما جهان پیرامون خود را میشناسند. اینها مردمانی هستند که از سیستم آموزشی جدا مانده و در جامعه توسط نهادهای مدنی آموزش دیدهاند.(از مقاله سون اریک لیدمن منتشر شده در انسکلوپدی ملی سوئد)
در برخی کشورها صد در صد مردم باسواد هستند اما داشتن سواد و داشتن تخصص و مدرک تحصیلی ارتباط مستقیم با خردمندی ندارد. خردمند صرفا همان باسواد، متخصص یا دانشمند نیست، به همانگونه میتوان گفت، هر فرد باسواد، متخصص و دانشمند هم خردمند نیست. دانشمند بودن به آن مفهوم است که شما در رشته خاصی تحصیل کرده باشی و با پژوهشها در آن رشته به اکتشافاتی دست زده باشی اما شاید شما در عرصههای دیگر بسیار بیتوجه بودهای و برای شما اهمیتی نداشتهاند و لذا نمیتوان گفت که شما فرد خردمندی هستی. هر چند انتظار میرود که اکثریت دانشمندان خردمند هم باشند، اما رابطه مستقیمی بین این دو وجود ندارد. حتما با افرادی برخورد کردهایم و یا شنیده و خواندهایم که آدمی باسواد، متخصص و دانشمند، حرفهایی در زمینههای غیر تخصصی خود میزنند که خیلی بیربط است. شما شاید یک متخصص عالیمقام باشی اما همزمان به شبهعلم و غیرعلم هم اعتقاد داشته باشی. شما میتوانید یک مفتی بزرگ و یا فقیه عالیقدر باشی اما خردمند نباشی و همین مساله است که به خردمندی اهمیت ویژه میدهد و جایگاه ویژه هم برایش قائل هستیم.
۲) فرد خردمند جستجوگر است، کتابخوان است، به دیگران گوش فرامیدهد، انتقادپذیر است، به مانند همه نیست، از خود حرف برای زدن دارد، زیر بار زور و فشار نمیرود و از دیدگاههایش دفاع میکند، سیطرهپذیر نیست، دنبالهرو نیست. مستقل، دانا و پایبند به دیدگاههایش است. آیندهنگر است، اسیر نرمهای جامعه نیست، نرمشکن است، منفیباف نیست. نگاهی مثبت برای حل مشکلات جامعه دارد. همیشه برای حل مشکلات چارهجوئی میکند و با پیشنهاد میآید. عقبگرا نیست پیشرو است. اهل بحث و گفتوگوست. آمادگی پذیرش تغییرات و ایدههای جدید را دارد. راستی و ناراستی را تشخیص میدهد. اشتباه میکند اما برای تصیح اشتباهات خود تلاش میورزد.
خردمندی در این نیست که شما یک سری مفاهیم را که وجود دارند فرا گرفته و طوطیوار آنها را در همهجا به کار بگیری و اینگونه وانمود کنی که همهچیزدان هستی و به دیگران فخر بفروشی، این گونه نگاه به مانند این شعر معروف است «نه خردمند بود نه دانشمند، چهارپائی است بر او کتابی چند». خردمند با مفاهیم موجود با دید انتقادی مینگرد و سره را از ناسره تشخیص میدهد و آن چه را نادرست است به کناری مینهد و خود را محدود و زندانی دانستههای تا کنونی نمیکند. خردمند همه پدیدههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، علمی و اندیشهگی را در ارتباط تنگاتنگ با یک دیگر میبیند. خردمند از گذشته تاریخی میداند، درحال زندگی میکند و جهان خود را میشناسد و پیشبینیهای خود را در باره آینده دارد. در واقع چشمانداز دارد و در تاریکی ره نمیسپارد.
۳) خردمند امروزی برای این که بتواند خردمند باشد و بماند باید تمام عمر بخواند و یاد بگیرد با پیرامون خود در تماسی تنگاتنگ باشد. خردمند باید با تاریخ کشور خود و جهان، در عمدهترین وجوه آن آشنائی داشته باشد. از دوران دیرینه سنگی تا دوران فئودالیته، سرمایهداری تا عصر اطلاعات مطالعه داشته باشد. در باره علوم اجتماعی، سیستمهای حکومتی و اداری، کشورداری، کارکرد بازار کار، گروهبندیها و طبقات اجتماعی، نهادهای بینالمللی، پرسشها در باره محیط زیست، در باره دمکراسی، دیکتاتوری جهان پیشرفته و جهان عقب مانده به اندازه کافی اطلاعات داشته باشد. در باره نقش و کارکرد مطبوعات و رسانهها آشنا باشد. جغرافیای جهان، همه قارهها، کشورها، پدیدههای طبعی چون آتشفشانها و … را بشناسد. با مذاهب جهانی و فلسفه به طور عام و فلسفه علمی عصر حاضر آشنائی داشته باشد. در باره ژنتیک انسان و حیوان و انواع آن مطالعه داشته باشد. در زمنیه فیریک، شیمی و تکنیک پایهها را بداند. در باره پدیدههای طبیعی و پیدایش زمین و درباره ستارگان و اجزاء تشکیلدهنده جهان، چون اتمها، مولکولها و برخی فورمولهای مهم به مانند فرمول اینشتین آشنائی داشته باشد. در باره انواع انرژیها و این که انرژیها نابود نمیشوند بلکه به یکدیگر تبدیل میشود بداند. در باره ریاضی و منطق ریاضیات و پایههای ریاضی در زمینه حساب، هندسه، جبر چیزها بداند.
زبان مادری و زبان ملی کشور خود که در ایران فارسی است مسلط باشد، بخواند، بنویسد و دستور زبان را فراگرفته و بتواند بهدرستی به کار ببرد. حداقل یک زبان زنده خارجی را بداند و با آن بتواند با جهان آسانتر در تماس باشد. اکنون که زبان انگلیسی در وجه غالب زبان علم در جهان است بهترین وسیله تماس با جهان میباشد. آشنائی با انواع موزیک و توجه به نقش بزرگ موزیک در فرهنگ و روح و روان و شادابی جامعه توجه داشته باشد. در میدان ورزشی حضور داشته باشد و در رشتهای از ورزش مشغول باشد و نقش و اهمیت آن را دریابد و از فیزیولوژی و کارکرد بدن بداند.
در پایان در کار آشپزی توانائی داشته باشد و از مواد غذائی و نقش آنها در کارکرد بدن آشنا باشد. در کارهای دستی و باغبانی و در کار گل و گیاه باشد و بفهمد که چگونه گیاهان رشد میکنند. شاید بنظر برسد که برای فراگیری این همه دانش به بیش از یک عمر نیاز است. اما نباید فراموش کنیم اکثر مواردی که در بالا ذکر شده در مدارس امروزی تدریس میشود و فرد خردمند نه تنها میبایست با همه این موارد آشنا باشد بلکه میباید با کار و مطالعه بیشتر آنها را درونی کند و فهم داشته باشد و در زندگی خود به آنها عمل کند. البته پر واضح است که خردمند همهفن حریف نیست اما فردی مطلع، آگاه، جهان دیده و باسواد است. همچنین خردمندی امری نسبی است که من در زیر بدان خواهم پرداخت.
۴) هر چند خردمندی امری نسبی است و در هر دوران و زمانی مفهوم خود را دارد اما خردمندی را میتوان در همه زمانها توضیح و تشریح نمود. البته خردمندی در جوامع مختلف هم تا حدی متفاوت است. خردمند هزار سال پیش با خردمند امروزی فرق است. همچنین خردمند در جوامع پیرامونی و عقبمانده و در شرایط دیکتاتوری محدودیتهای خود را دارا میباشد. در یک ده یا یک شهر کوچک هستند افرادی که سواد زیادی ندارند اما سرد و گرم چشیده روزگارند و همه دانشها و تجربههای قابل اتکای قبلی را که سینه به سینه به آنها رسیده خوب دریافتهاند و افراد متخصص و تحصیل کرده را به تعجب وامیدارند که چقدر خوب میفهمند و چقدر خردمند هستند. این هم پدیدهای است که ما در زندگی با آن روبرو هستیم که گاهی یک روستائی توانسته روندهای منفی و مثبت ده، شهر و کشور را از برخی از تحصیل کردهها و ملاها بیشتر بفهمد. ما نباید تعجب کنیم بلکه باید بفهمیم که خردمندی به چه مفهموم است و تلاش کنیم که به مردم و حرفهایشان و ایدههایشان گوش فرادهیم. خردمندی به خواندن یک سری حفظیات نامربوط نیست بلکه فهم کنه مسائل است. این که حتی مردم ساده میتوانند خردمند باشند به آن مفهوم هم نیست که بتوانند در کاتاگوری خردمندی دوران ما در نوک پیکان تحولات باشند. آنها میتوانند درخششهایی باشند که گاه زمانی سوسو میزنند اما توانائی تحلیل زمان خود و پیشبینی روندهای عمومی آینده را ندارند. به همین سبب هم هست که باید خردمندی را در هر دورهای باز تعریف نمود.
۵) فرد خردمند علمی میاندیشد و با شبه علم و غیر علم موضع دارد و در برخوردهایش از متد علمی سود میجوید. اتوریتهپذیر نیست و ضد اتوریتههای گذشته و حال است. از اتوریته برای پیشبرد نظراتش سود نمیبرد بلکه سعی میکند که با استدلال و تاکید بر آخرین پژوهشهای بشری نظراتش را توضیح و تشریح کند. برخوردش به مسائل برخوردی مشخص است و در بحثها از این شاخ به آن شاخ نمیپرد و مشکل ایجاد نمیکند. همواره موضوع بحث برایش در مرکز است و به فرد طرح کننده گیر نمیدهد و برخورد تند نمیکند. ایدههای مثبت دیگران را برجسته میکند و ایدههایی از خود را که نادرست مییابد به کناری مینهد. اگر توانائی پاسخگوئی به پرسشی را نداشته باشد به روشنی میگوید که پاسخی ندارم. شاید بتوان یکی از بزرگترین ویژگیهای یک خردمند مجهز بودن او به آخرین متدهای علمی مورد تواقف جهانی باشد. افرادی زیادی هستند که دارای سواد هستند اما خردمند نیستند و یکی تفاوت برجسته همین مجهز بودن به متدهای درست و یا نادرست میباشد. شما میتوانید، خداباور یا سکولار و آتئیست باشی اما باورمند به متدهای علمی باشی و به خرافات و شبهعلم و ضدعلم باور نداشته باشی و خردمند مردم را به مذهبی و غیرمذهبی، نژاد سیاه و سفید، آریائی و غیرآریائی تقسیم نمیکند و با همه به دیده احترام مینگرد.
۶) برای خردمند دو راه وجود ندارد بلکه همواره راههای دیگری نیز هست. این که مردم خوبند یا بد و یا این تصور که همه چیزها یا سفید است یا سیاه برای خردمند بی معنی است. در سرود ۳۰ و ۴۵ گاتها چنین میخوانیم «در جهان دو راه وجود دارد. آن که نیک را بر گزیند، رستگار است. آن که بد را بر گزیند، به رنج و دریغ و افسوس دچار خواهد شد. اما آنکه میانه گزیند، جائی در جامعه ندارد که کرداری زشت است.»(کتاب اوستا نوشته و تحقیقهاشم رضی، انتشارات فروهر چاپ دوم ۱۳۷۴)
این نگاه کماکان در جامعه ایرانی کاربرد دارد؛ شما یا مذهبی هستی یا ضد مذهب، شما یا کمونیست هستی و یا ضد کمونیست، شما یا ضد امپریالیست هستی یا طرفدار امپریالیست. برای خردمند فهم مسائل و نگاه متدیک و علمی معیار برای تحلیل مسائل و نتیجهگیری از آن مهم است و تقسیم کردن همه چیز به خیر و شر ضربات بزرگی به توان اندیشهگی جامعه ما زده و میزند. خردمند تلاش میورزد که بین همه راههای ممکن و موجود راهی که بیشترین سود را به جامعه میرساند بر گزیند.
۷) خردمندی در کشور ما سابقهای هزاران ساله دارد و این که افرادی پیدا میشوند و بدون تحقیق حرفهای بی ربط در باره تاریخ ایران و عدم نقش خرد در زندگی ایرانیان میزنند نباید ما را غافل از شناخت خرد ایرانی نماید. این که ایران مانده است، این که تاریخ ما، زبان ما از هجومهای پیاپی جان بدر برده است و این که این همه دانشمند، ریاضی دادان، فیزیک دان، ستاره شناس برجسته داشتهایم که دقیقترین تقویم تاریخ بشر را تدوین نمودهاند خود نشان از خرد بالای ایرانیان دارد. شاعران، ادیبان، پزشکان برجسته نشانهای دیگری بر خرد ایرانی هستند.
یکی از بزرگترین خردمندان تاریخ ایران ذکریای رازی است او هم دانشمند است و هم خردمندی بزرگ که میتواند برای ما یک پیشکسوت در امر خردمندی باشد. رازی نزدیک به ۱۱۰۰ سال پیش چنین نوشت «با خرد بر چهارپایان برتری یافتیم…. با خرد بدان چه ما را برتر میسازد و زندگانی ما را شیرین و گوارا میکند دست مییابیم و به خواست و آرزوی خود میرسیم، به واسطه خرد است که ساختن و به کار بردن کشتیها را دریافتهایم، چنان که به سرزمینهایی که از هم جدا افتادهاند واصل کشتهایم و ….»(تاریخ اجتماعی ایران، جلد دهم تاریخ فلسفه ایران صفحه ۱۳۸)
آن چه رازی میگوید این فهم است که جامعه ایرانی در مجموعه خود توانسته با فراگیری دانشهای بشری به این نتایج بزرگ دست یابد. همه آن افرادی که در پیشرفتها دست داشتهاند دانشمند در رشته خاصی نبودند اما با درک و فهم پیرامون خود به دانشهایی دست یافتند که این پیشرفتها را ممکن ساخت در آن دوران تعداد خردمندان به تعداد امروز نبودند، اما خرد جمعی همین مردمان بود که تواسنت کشور ما را تا به امروز سر پا نگه بدارد و آن را حفظ نماید. آن چه امروزه برای ما مهم است باز تعریف خردمندی در عرصه ملی و جهانی است و دریافت این وضعیت است که خردمندان بتوانند نقش مرکزی را در تحولات کشور داشته باشند. هرچه که تعداد خردمندان بیشتر باشند امکان پیروزی بر جهل و جهالتی که جامعه را در چنبره خود گرفته است، آسانتر خواهد شد. ما امروز نیاز به خرد جمعی همه خردمندان برای ایجاد تغیرات دمکراتیک و پیشرفت کشور داریم و این یک وظیفه ملی برای همه ماست.
نتیجهگیری
در دوران کنونی که دسترسی به اطلاعات این همه آسان گشته است و هر ثانیه بمباران اطلاعاتی میشویم توانایی برای فهم درست از نادرست، راستی از ناراستی بسیار دشوارتر شده است و به همین سبب هم هست که باز تعریف خردمندی در دوران معاصر اهمیتی دو چندان مییابد. آن چه من در این نوشته تلاش کردم به آن بپردازم پاسخی به همین ضرورت بوده است که اگر ما میخواهیم این جهان پیچدهتر شده و در هم تنیدهتر شده را بفهمیم، نیاز بدان داریم که راه خردمندی را پیشه کنیم و برای این امر نه تنها باید با همه دانشهای بشری به طور پایهای آشنا شویم بلکه باید این دانشها را درونی کنیم و فهم و درک آن را داشته باشیم که شهر، کشور و جهان خود را بشناسیم و ابزارهای متدیک برای برخورد با پیچیدگیهای جهان معاصر را در دست داشته باشیم. شاید در پایان ضرورت داشته باشد که بگویم یکی از وظایف خردمندان ما این باشد که بر روی پروژه خردمندسازی جامعه کاری تئوریک و عملی را در دستور قرار دهند و این امری است که جوانان ما میتوانند آن را به انجام برسانند.
مزدک لیماکشی ۲۸ اسفند ۱۳۹۵
استکهلم
شاخصه های انسان های خردمند
یک پاسخ
http://news.gooya.com/2017/07/post-5404.php
یکی از این نمونه انسانی ها خردنمند که با اطمینان به نفسی وصف ناشدنی تنه رونده ی راه خودش است ابوالحسن بنیصدر است. این مرد افسانه ای تاریخ ایران که تا دیروز انقلاب اسلامی در هحجرت بود. ناکهان هجحرت پیامبر گونه و اسلام نابترش را رها و خواهان حجمهوری ایران شد. او می گوید:
اولین رئیسجمهوری ایران پس از انقلاب در گفتوگو با رادیو عصر جدید اعلام کرد که قانون اساسی پیشنهادی «جمهوری ایران» در دست تدوین نهایی است…
اما معلوم نیست کدام شورا، چند وکدام حقوقدان، کدام دانشکگاهی و کدام … آنرزا نوشته اند. اما نفس فهمیدن و خردمند شدن و از اسلام ناب دست کم در مورد سیاست دست برداشتن به خودی خود در صد سالگی یک انسان هم باشد نشانه تحول اوست. اما امیدواریم چنین باشد و دیگران هم به کنند آنچه ابولاحسن خان کرد. و آما آقای بنی صدر شما که مخدعی نوشتن یک قانون اساسی برای تمامی دنیا هستید و از صدای شما شور و شعف و باور به آن هم موج می زند مبادا که در آن دوباره اسمی از اسلامن و سوگند و گنده کاری آورده باتشید که من یکی به عنوان حقوقدان و استاد دانشگاه فریادم بالا خواهد رفت.
او گفت این قانون اساسی «کاملاً مبتنی بر حقوق، اعم از حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق طبیعت، و حقوق ایرانیان بهعنوان عضو جامعه جهانی تهیه شده است: