شیدان وثیق
فیلسوف هنجارشکن
آنتونیو نگری در اول اوت 1933 (10 مرداد 1312) در شهر پادووا در ایتالیای فاشیستِ آن زمان به دنیا آمد و در سن 90 سالگی در 16 دسامبر 2023 (25 آذر 1402) در شهر ویلژوئیف در حومه جنوب پاریس درگذشت.
نگری متفکری مبارز و فیلسوفی عمده از اواسط قرن بیستم تا دو دههی اول قرن بیست و یکم بود. فعالیت نظری و سیاسی او در دورانی آغاز شد و ادامه پیدا کرد که جهانِ دو قطبی با تغییرات و تحولاتِ بزرگ روبرو میگردید: با دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تکنولوژیکی و علمی. سرمایهداری، با تبدیل شدن به سیستمی جهانی، در برابر رشد و گسترش جنبشهای ضد سرمایهداری از یکسو و بحرانهای ساختاری از سوی دیگر، دست به تغییر و تحول خود میزد. کنفرانس باندونگ در 1955، جنبشهای آزادیبخش و مبارزات کشورهای غیرمتعهد… به نتایجی چشمگیر در زمینهی استقلال کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره دست مییافتند. سوسیالیسم واقعاً موجود در اتحاد شوروی و کشورهای زیر سلطهی او در اروپای شرقی رو به افول و تلاشی میرفتند. جنگ سرد به پایان خود نزدیک میشد و جهان میرفت که وارد فاز جدیدی از تضادها، دگرگونیها، تنشها و قطببندیها شود. تئوریهای انقلابی و بهویژه مارکسیسم، پس از طی یک دورهی پربار و انقلابی در دهههای 60 و 70، در همه جا به تقریب با شکست، بُنبَست و یا بحران روبهرو میشدند.
در چنین زمانهی غیرعادی و پرآشوب، آنتونیو نگری چون کمونیستی هنجارشکن و مبارزی آشوبگر آغاز به کار کرد. برای تغییر دنیای تخریب، سلطه و استثمارِ پیرامون خود. او همزمان با کار فکری و دانشگاهیاش، دست به فعالیتهای سیاسیِ انقلابی میزد. با پذیرش همهی پیامدهای ناگوار آن یعنی زندگی مخفی، تبعید، دستگیری و زندان.
آنتونیو نگری خلقکنندهی مفاهیمی نو بود، چون امپراطوری، بیشماران، قدرت مؤسسان… در سیاست، فلسفه، اقتصاد، تئوری و عمل مبارزاتی. او یک نظریهپرداز عمده در نقد و نفیِ مارکسیسم اُرتُدُکس، سوسیالیسم دولتی، سوسیالدموکراسی و چپ سنتی بود. نگری، با نگارش مارکس پس از مارکس، دست به امروزی کردن مارکسیسم زد و با نشر نابهنجاری وحشی، اسپینوزایی پس از مارکس تبیین کرد. در دوران تبعید طولانیاش در فرانسه، نگری وارد همفکری و همکوشی با جنبش بزرگ فلسفیِ فرانسوی شد (در دهههای 60 تا 80). او از جمله دیالوگی پربار و مستمر با متفکرانی چون ژیل دولوز، فِلیکس گواتاری، میشل فوکو، لوئی آلتوسر، اِتیِن بالیبار، پییر ماشرِی… برقرار کرد. نگری، در دوران نوسعهی گلوبالیزاسیونِ سرمایهداری و مقاومت بیشماران در عرصه جهان در برابر آن، با جنبش آلتِر مُوندیالیست (جهانی شدن از نوع دیگر) در سالهای 2000 همراهی و همکاری کرد.
امروزه، در فقدان آنتونیو نگری، رهاییخواهان جهان یکی از اندیشمندان عمده در زمینهی تئوری و پراتیک رهایی را از دست دادهاند.
اکنون نگاهی به شمهای از فعالیتهای فکری و عملی او بیاندازیم.
دهه 1960: جنبش اُپِرائیست. به عنوان استاد علوم سیاسی در دانشگاه پادووا، نگری دست به تدریس «دکترین دولت» میزند. اما فعالیت روشنفکریِ او، تنها در این چهارچوب باقی نمیماند. از همان ابتدا در کنار کارگران شروع به مبارزه میکند. با پخش اعلامیه، جزوه و سخنوری در مقابل درب کارخانهها چون ماشینسازی فیات و در مناطق صنعتی شمال ایتالیا. در آن شرایط پر جوش و خروشِ مبارزات کارگری و طبقاتی، نگری وارد همکاری با گروههای چپ رادیکال و مارکسیست میشود. گروههایی که هم روشنفکران و داشجویان انقلابی و هم کارگران فعال کارخانهها بهویژه قشر جوان آنها را دربرمیگرفتند. سازمانهایی که از چپ کلاسیک بُریده بودند. جدا و مستقل از احزاب سنتی (حزب کمونیست ایتالیا، حزب سوسیالیست) و سندیکاهای رفرمیست – و حتا در تقابل با آنها – دست به فعالیت انقلابی علیه سرمایهداری میزدند. اصلیترینِ آنها، در این سالها، جریان اُپِرائیسم opéraïsme (کارگرگرائی) بود، که ماریو ترونتی همراه با رانیِرو پانزیِری و آنتونیو نگری بنیان نهادند. کتاب مشهور کارگران و سرمایه1 Operai e capitale (1966) به قلم ماریو ترونتی، راهنمایی شد در آن زمان برای همهی کسانی که در پیِ انقلاب ضد سرمایه بودند. به باور ترونتی در این کتاب، این انقلاب تنها میتواند اقدامی مشخص برای خاتمه دادن به سرمایه باشد. و این امر تنها از موضع و نقطه نظر کارگران و تنها به دست خودِ کارگران در آن جا که سرمایه عمل میکند یعنی در کارخانهها میسر و پسندیده است. البته در این راه نیاز به یک نوآوری رادیکال در نوع نگاه و فعالیت جنبش کارگری و گسستِ آن از سنتهای فکری و مبارزاتیِ تا کنونی، نیاز به یک نوآوری در مارکسیسم و به طور کلی در تئوری ضد سرمایهداری کلاسیک است که ترونتی در کتاب کارگران و سرمایه به تفصیل، هم از لحاظ تاریخی و هم در وضعیت آن روزِ مناسبات کار و سرمایه، بدان میپردازد. نگری در همین دوره در انتشار دفترچه های سرخ Quaderni rossi به عنوان عضو هیئت تحریریه مشارکت میکند. در سال 1969، در دورهی معروف به “پائیز داغ” Automno caldo، شمال ایتالیا با یک موج گسترده از اعتراضات و اعتصابات کارگری در کارخانهها و با یک جنبش دانشجوییِ رادیکال رو به رو میشود. به واقع، با کمی تأخیر، جنبش مهی 68 فرانسه به این کشور نیز سرایت میکند. در همین زمان (1969)، نگری، همراه با عدهای دیگر از فعالین، دست به ایجاد تشکلی به نام قدرت کارگری Potere operaio میزند. این سازمان مرکب از تجمع گروههای مختلف و فعال کارگری، روشنفکری و دانشجویی بود.
دهه 1970: جنبش اتونومیسم. با اشغال کارخانه فیات توسط کارگران در شهر تورَن، سازمان Potere operaio از طرف دولت منحل اعلام میشود. در سال 1973، این تشکیلات، که به فعالیت مخفی و رادیکال روی آورده بود، خود را منحل میکند. بخشی از فعالین آن به بریگاد سرخ و دیگر گروههای طرفدار مشی مسلحانه میپیوندند. بخشی دیگر دست به تشکیل جنبش اتونوم Autonomia Operaia (خودمختارگرایی کارگری) میزنند. اتونومیستها جریانی کمابیش افقی و غیر متمرکز بودند که ریشه در اُپِرائیسم دهه 60 داشتند. مستقل از سندیکاها و احزاب عمل میکردند و بیشتر مخالف و منتقدِ آنها از نگاه ضد رفرمیست و ضد بوروکراتیک بودند. به طور عمده از تجمعات مختلف کارگری، دانشجویی و فعالان روشنفکری تشکیل میشدند و از همکاری نشریه Rosso (سرخ) برخوردار بودند. در جنبش اتونومیستهای ایتالیای دهه 70، که حرکتی رادیکال، خودمختار و گسترده بود، نگری بر روی مفهوم «کارگر اجتماعی»، که از اُپِرائیسم برمیخاست، در مقابل «کارگر- انبوه»، تأکید میورزید.
در سال 1977 حکم دستگیری نگری صادر میشود. او مخفیانه از ایتالیا خارج میشود و از راه سوئیس به فرانسه میرود و در این کشور تحت حمایت روشنفکران چپ فرانسه قرار میگیرد. در این دورهی تبعید اول، و سپس در تبعید دوم و اقامت طولانیاش در فرانسه، نگری همیشه در همکوشی و همفکری با نو اندیشان فرانسوی، بهویژه گواتاری و دولوز، قرار داشته است. در سال 1978، نگری کتاب طبقه کارگر علیه دولت2 را منتشر میکند. در 7 آوریل 1979، هیئت رهبری Potere operaio دستگیر میشود. از جمله نگری که به ایتالیا بازگشته بود، به اتهام بیاساس مشارکت در قتل اَلدو مورو، نخست وزیر وقت ایتالیا، به زندان میافتد. اما کمی بعد، در دسامبر 1979، از او رفع اتهام میشود. با این حال، چهار سال و نیم در بازداشت احتیاطی به سر میبرد.
1981: نابهنجاری وحشی. در زندان تا سال 1983، نگری به کار فکری و نوشتاری خود ادامه میدهد. بهویژه کتاب مارکس پس از مارکس3 (1979) و با همکاری فِلیکس گواتاری کتاب فضاهای جدید آزادی4 (1980) را مینویسد. اما یکی از مهمترین آثار آنتونیو نگری با تیتر اول: نابهنجاری وحشی و تیتر دوم: توانایی و قدرت نزد اسپینوزا5 در سال 1981 و در زندان به رشتهی تحریر در میآید. این کتاب در سال 1982 با پیشگفتارهای ژیل دولوز، پییر ماشرِی و الکساندر ماترون از ایتالیایی به فرانسه ترجمه و منتشر میشود. تأثیر این کتاب بر روی جنبش نظری و عملی مارکسیستیِ آن زمان بیاندازه مهم بود و همچنان نیز امروز این اثر رهنمونی است در نو آوری در فلسفه سیاسی و در بازبینیِ مفاهیم آن. به خصوص در نمایاندنِ یک دریافت نوین و رهاییخواهانه از اندیشهی نظری – سیاسیِ اسپینوزا و اسپینوزیسم بهطور کلی، در مقابله با هگل و هِگِلیانیسم و در نقد ماکسیسم اُرتُدُکس و تئوریهای اقتدارگرا و ضد دموکراتیک. نگری دو کتاب دیگر دربارهی اسپینوزا مینویسد : یکی در سال 1994 با عنوان: اسپینوزا شورشگر – دگرگونیهای (غیر)کنونی6 و دیگری در سال 2010 با عنوان: اسپینوزا و ما7. همچنین باید اشاره کنیم به طرح ایده و مفهوم قدرت مؤسسانِ بیشماران، که برای نخستین بار در فلسفه سیاسی توسط نگری مطرح میشود، که البته از اسپینوزا الهام میگیرد و در نوشتههای سیاسی و فلسفیاش بسط و توسعه میدهد. از جمله در کتابی که در سال 1997 زیر عنوان: قدرت مؤسسان: جستارهایی دربارهی آلترناتیوهای مدرنیته8 منتشر میکند. ژاک رانسِر، در این باره، بر یک نکتهی مهم در تز اصلی نگری چنین تأکید میکند: ” اسپینوزیسمی که در قدرت هستیشناسیکِ بیشماران وجود دارد [منظور رانسیِر در این جا، ایده قدرت مؤسسان و هستیشناسیکِ بیشماران است که هم در کتاب نابهنجاری وحشی و هم در جاهای دیگر چون تفسیری بدیع و شورشگرانه از اسپینوزیسم از طرف نگری طرح میشود] آمده است تا به مفهوم مارکسیستیِ رشد نیروهای مولده و مبارزه طبقاتی تضمینی هستیشناسیک دهد.”9
۱۹۸۳: تبعید 14 ساله. در این سال، نگری از طرف حزب رادیکال به نمایندگی مجلس ایتالیا انتخاب میشود. با وجودی که هنوز محکومیتاش ادامه دارد، اما به دلیل مصونیت نمایندگان مجلس، او از زندان خارج میشود. چند ماه بعد مصونیت قضایی او لغو میگردد و او باید به زندان برگردد. اما نگری، با همبستگی رفقایش در فرانسه، دست به تبعید میزند و از دولت سوسیالیست فرانسه به ریاست جمهوری فرانسوا میتران درخواست پناهندگی میکند. پارهای دیگر از همراهان سیاسی نگری و دیگر فعالان رادیکال ایتالیایی که در پیگرد پلیس دولت خود در آن زمان قرار داشتند همین راه پناهندگی به فرانسه را انتخاب میکنند. سرانجام، در سال 1984، دادگاه کیفری یک غیاباً نگری را به 30 سال حبس و دادگاه کیفری دو در سال 1987، محکومیت او را به 12 سال زندان تقلیل میدهد.
1997: امپراطوری. نگری پس از 14 سال تبعید در فرانسه به کشورش بر میگردد و برای اتمام محکومیت خود بار دیگر محبوس میشود. او در مجموع 6 سال و نیم در زندان به سرمیبرد. در مدت زندان دوم خود، در سال 2000، با همکاری مایکل هاردت کتاب امپراطوری10 را مینویسد، که با استقبال فراوان کنشگران جهانیشدن از نوع دیگر، محافل چپِ رادیکال و فراتر روبرو میشود.
تز اصلی این اثر دربارهی افول حاکمیت دولت - ملتها États-Nations و عدم توانایی آنها در تنظیم مناسبات اقتصادی و فرهنگی در سطح کشوری و جهانی است. به باور نویسندگان امپراطوری، شرایط جدید جهانی، که پسا فُردیسمِ postfordisme مینامند، اختلاف بزرگی دارد با دوران امپریالیسم که بر سیستم تولیدی فُردیسمِ بنا شده بود. این شرایط و تحولات جدید، نشانههای اصلیِ برآمدنِ یک امپراطوری جدید جهانی را تشکیل میدهند. به عکس امپریالیسم، این امپراطوری متمرکز نیست، یک مرکز یا کانون ندارد، در یک جا، یک کشور یا یک منطقه قرار ندارد. به همان سان نیز مرز ندارد. محدوده یا چهارچوب ثابت ندارد. امپراطوری یک دستگاه سلطه، غیر متمرکز و فرامنطقهای است. با افول و از بین رفتن دولت – ملتها، امپراطوری تمامی پهنهی جهان را دربر میگیرد.
البته کتاب امپراطوری، در زمان خود و تا کنون، مباحث و مجادلات فراوانی را در محیط روشنفکری جهان دامن زده است. از جمله در مورد پیشبینیِ زوال قطعیِ دولت - ملتها در جهان و به جای آنها شکلگیری یک امپراطوری جهانی با همهی ویژگیهایش. اما در همان زمان طرح میشد و امروز نیز به طور عینی ملاحظه میکنیم که با فروپاشی بلوک شوروی، پایان یافتن جهان تکقطبی و بالا آمدن قدرتهای جدید، از یکسو دولت - ملتها از بین نرفته و نمیروند و از سوی دیگر روند اوضاع دنیا بیش از بیش به سوی شکلگیری «امپراطوریهای» بزرگ و کوچک جهانی و منطقهای (در اشکال اقتدارگرا، توتالیتر، دینی، لیبرال و غیره) و گسترش آنها سیر میکند تا به سوی شکلگرفتن یک امپراطوری واحد، ولو غیر متمرکز و همراه با تضادها و جنگهای داخلی، آن گونه که نگری و هاردت در کتاب خود، به رغم بسیاری مطالب و مواضع صحیح آن، طرح میکنند.
2004: بیشماران. پیش از این تاریخ، نگری مقالات و مطالب مختلفی دربارهی ایده و مفهوم بیشماران (مولتیتود) نگاشته بود. از جمله در سال 2000 جزوهای در توضیح فلسفی این مقوله به نام : کایروس، اَلما وِنوس، بیشماران11 منتشر میکند. اما در ستال 2004 است که نگری (هنگام اقامت دائمیاش در فرانسه) و هاردت مشترکاً کتاب دوم خود را زیر عنوان بیشماران – جنگ و دموکراسی در عصر امپراطوری12 منتشر میکنند. در بارهی نظریه بیشماران، توضیحات بیشتری در پائین دادهایم. این مفهوم، به واقع، هم سیاسی است و هم فلسفی. به معنای شُدَن است. فرایندی تأسیسکننده و تشکیل دهندهی یک پروژه یا طرح سیاسی برای تغییر و دگرگونی است. بنابراین مفهوم بیشماران نمیتواند جدا از فرایند سازمانیابیِ سیاسیِ سوژههای اجتماعی باشد. سوژههای تحت استثمار، ستم و سلطهای که میروند به فاعلان سیاسیِ مداخلهگرِ مستقیم، با حفظ ویژگیها و تکبودیهایشان، تبدیل شوند. از این رو نیز بیشماران تنها در جریان و پروسهی رخدادها، پیشامدها، مبارزات طبقاتی، جنبشها و خیزشهای اجتماعی است که شکل میگیرد. در این باره، روُبرتو نیگرو، نویسنده کتابی در شرح زندگی و فعالیت نگری قبل از مرگ او و در توضیح فلسفهی شورشی او، چنین میگوید: ” از نظر نگری، تحلیل و عمل سیاسی باید از پائین یعنی از جنبشها، مبارزات و مقاومتهای افراد حرکت کنند. ویژگی مارکسیسم نگری در توجه خاصی است که او به شکلهای نوین مقاومت، مبارزه و ذهنیت (سوبژکتیویته)، چون روشی مارکسیستی و ماتریالیستی، میکند. با چنین روشی است که نگری سعی میکند، در زیر ظاهر تغییرات سیاسی و نهادین، دست به شناسایی هویت و ماهیت تغییرات ساختاریِ شیوههای تولیدی، شکلهای ذهنیت و شکلهای مبارزه طبقاتی زند.”13
2009: Commonwealth14، نام سومین کتاب مشترکی است که در این سال نگری و هاردت منتشر میکنند. این واژه به معنای خیر مشترک، منافع مشترک یا چیز عمومی Res publica به لاتین است که جمهوری مینامیم. مفهوم مشترک المنافع از سنتِ رادیکال انگلیسی برمیخیزد. موضوع اصلی این اثر، همانگونه که از نامش پیداست، ادامهی نقد اوضاع کنونی جهان، در پی دو کتاب مشترک پیشین یعنی امپراطوری و بیشماران و طرح ضرورتِ بنیاد جهانی نو و ادارهی آن است، بر مبنای امر مشترک Le commun و تقسیم ثروتهای روی زمین. ماهیت این امر مشترک نیز، که نگری و هاردت در این کتاب و در دیگر آثار چارگانهی خود طرح میکنند، زیستبومی ecologique و همچنین زیستسیاست biopolitique است که از میشل فوکو وام میگیرند. از نگاه دو نویسنده ما، امر مشترک دربرگیرندهی تمامیِ شناختها، زبانها، تصویرها (ایماژها)، رمزها (کُدها)، عاطفهها و شبکههای ارتباطی است که جامعه به طور جمعی (کُلِکتیو) تولید میکند. در برابر جمهوری، که در جریان انقلابهای بورژوازی و قوانین اساسیِ آنها، تبدیل به جمهوریِ مالکیت خصوصی شده است، چه در سطح ملی و چه در سطح جهانی، بیشماران باید امر مشترک را در دست گرفته و به تصاحب خود درآورد تا از این راه تبدیل به یک پروژه سازماندهی سیاسی شود.
2017: Assembly15 (مجمع)، نام چهارمین و آخرین کتاب مشترک نگری و هاردت است که در این سال انتشار مییابد. میدانیم که از 2010 تا زمان نگارش این کتاب در 2017، جنبشهای نوینِ میدانی و ضد سیستمی در سرتاسر جهان، از غرب تا شرق، برپا شدند. از جمله بهار عربی بهویژه در تونس (17 دسامبر 2010) و مصر با اشغال میدان تحریر (25 ژانویه 2011)؛ جنبش خشمگینانِ اسپانیا (15 مه 2011)؛ جنبش میدان سینتاگما در آتن (25 مه 2011)؛ جنبش اشغال وال استریت در نیویورک (17 سپتامبر 2011)؛ جنبش اشغال پارک تقسیم گزی در استانبول – ترکیه (28 مه 2013) و جنبش شب بیدار در فرانسه (31 مارس 2016). این جنبشها، در زمان حیات نگری، در مجموع همگی، بدون رهبری بودند. با این که برخی از آنها دستاوردهایی داشتند اما هیچ کدام به پیروزی و تحقق خواستهایِشان یعنی تغییرات ساختاری، براندازیِ رژیمهای اقتدارگرا و دیکتاتوری، پایان دادن به سرکوبهای دولتی… دست نیافتند.
در رابطه با این جنبشها، یک پرسش اصلی در سراسر کتاب نگری و هاردت مطرح میشود : چرا این جنبشها، که ترجمانِ خواستها و امیال بیشماران در کشورهای مختلف بودند، قادر به ایجاد تغییرات پایدار و ماندگار نشدند. چرا نتوانستند جامعه یا مناسبات نوینی بهوجود آورند که هر چه بیشتر دموکراتیک و هر چه بیشتر عادلانه و برابرانه باشد؟ نگری و هاردت در عین حال مینویسند که بعضیها بر این باورند که این جنبشها، اگر فقط رهبریهایی نوین میداشتند، قادر به کسب پیروزیهایی میشدند. به هر رو، نویسندگان اَسِمبلی معضل این جنبشهای نوینِ بدونِ رهبری را که بر مجمع عمومی و مدیریت مستقیم و جمعی مبتنیاند، چنین توضیح میدهند. امروزه با بالارفتن احزاب راستگرا و اقتدارگرا در بسیاری از کشورها، مسألهی متشکل شدن به صورت دموکراتیک و کارآمد بیش از بیش ناگزیر میشود. اگر سازماندهیهای سیاسیِ امروزی به صورت افقی، شبکهای، مستقیم و بدون رهبری کفاف نمیدهند که نمیدهند، اما در هر صورت بازگشت به اشکال سنتی و متمرکز رهبریت سیاسی نه پذیرفتنی است و نه امکانپذیر. به جای این شکلهای کلاسیک، نگری و هاردت معتقدند که نقشها و کارکردهای آشنا و کلاسیک باید وارونه گردند. یعنی رهبران باید عمل تاکتیکیِ کوتاه مدت را برعهده گیرند و بیشماران امر استراتژی را رهبری و هدایت نمایند. به بیان دیگر، اگر این جنبشهای نوین اجتماعی میخواهند انقلاب معنا داری را تحقق بخشند، باید شیوههایی از سازماندهی به صورت انجمنی یا مجمعی به کارگیرند و ساختارهایی برای تصمیمگیری ابداع کنند که کارایی داشته و بر دموکراسی هر چه گستردهتر متکی باشند. با تکیه روی ایدههایی که در نوشتارهای قبلی خود بسط دادهاند، نگری و هاردت در این کتاب سعی میکنند یک طرح پیشنهادیِ مناسبِ شرایط روز به باور خود ارائه دهند. در این طرح، به بررسی شیوههایی میپردازند که با توسل به آنها، جنبشهای افقی کنونی میتوانند به صورت گسترده تواناییهای خود را در تعیین استراتژی سیاسی و تصمیمگیری برای انجام تغییراتی دموکراتیک و پایدار رشد دهند. از دید نگری و هاردت، ما هنوز به چشم خود ندیدهایم چه چیز امکانپذیر است، هنگامی که بیشماران گردهم آیند.
2020: Storia di un communista (سرگذشت یک کمونیست)، بیوگرافی آنتونیو نگری به قلم خود او است که در سه جلد، به ترتیب در سالهای 2015، 2017 و 2020 به زبان ایتالیایی منتشر میکند.
بیشماران و رهایی
متنی که زیر عنوان برای یک تعریف هستیشناسیک از بیشماران در پایان این نوشته آوردهایم، مقالهای است از آنتونیو نگری، که در بهار 2002 در نشریه فرانسوی مولتیتود (multitudes) شمارهی 9 با ترجمهی فرانسوا ماتِرون به چاپ رسیده است. پیش از این، در اکتبر همان سال، ما ترجمه فارسیِ آن را در نشریه طرحی نو (ارگان شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران) شمارهی 68 منتشر کردیم. اکنون در بزرگداشت آنتونیو نگری و بازبینیِ اندیشهی سیاسی – فلسفیِ او، گزیدههایی اصلی از نوشتار او را بار دیگر، اما با تصحیحات ویراستاری و مضمونی، در اختیار کنشگران رهاییخواه ایران قرار میدهیم. با این انگیزه که بر اهمیت نظریههای نوآورانهی نگری در شرایط امروزیِ جهان تأکید ورزیم. به طور مشخص در تبیین تئوری و پراتیک بیشماران چون مفهومی همچنان کارآمد، و بی تردید با پروبلماتیکهایش، در مبارزهی رهاییخواهانه.
ابداع مفهوم بیشماران در پیِ یک سلسله تحولات عینی، تأملات تئوریک و تجارب عملی در جریان مبارزه برای ایجاد تغییرات اجتماعی و انقلابی قرار میگیرد. در پی نقد و نفیِ اندیشه و فلسفهی سیاسی کلاسیک و در گُسَست از آن. در پیِ سالهای پر التهاب دهه 1960، جنبش مهی 1968 و پس از آن در دههی 1970 در جهان. در جریان جنبشهای نوین رهاییخواهانه از سوی دانشجویان، زنان، اقلیتها و غیره. در بستر تغییرات و تحولات ساختاری در سیستم سرمایهداری جهانی. در شرایط رکود مبارزات طبقاتی در اشکال سنتی از یکسو و فروپاشی سیستم سوسیالیسم واقعاَ موجود در نظریه و عمل از سوی دیگر. سرانجام در پیِ افول یا ورشکستگی احزاب کمونیست و سوسیالیست در جهان و بُنبستِ تئوریهای مارکسیستی کلاسیک یا اُرتُدُکس که پاسخگوی اوضاع و احوال دنیای کنونی نمیباشند.
در این میان، «سیاست» (پولیتیک) در دو هستی متضاد طرح میشود. از یکسو، در اندیشه و عملی که اقتدار، حاکمیت، یگانگی، سلسله مراتب و در نهایت تمامیتخواهی را زیر سلطهی قدرتی بَرین (ترافرازنده)، چه خدایی و یا چه زمینی، برقرار میسازد. این همانی است که ما سیاستِ واقعاً موجود مینامیم که امروزه در همه جا کمابیش اجرا میشود و حاکم است. اما از سوی دیگر و در تضاد و تقابل با این «سیاست»، ما اندیشه و عمل از نوع و سنخ دیگری را قرار میدهیم. یعنی «سیاست» چون مشارکت و دخالت مستقیم و بدون نمایندگی بیشماران در ادارهی امور خود، در همزیستی تعارضی با هم، در حفظ تکبودیها و چندگانگیهایشان، اختلافها و اشتراکهایشان، برای رهایی از سلطهی هر نیروی برین و مقتدر بر جامعه چون دولت، حکومت، حاکمیت، حزب، طبقه، سرمایه و غیره. نظریه و مفهوم هستیشناسیکِ بیشماران در خدمت به این دریافت دوم از «سیاست» و در کانون مرکزی آن معنا پیدا میکند.
اما گسست از سیاست به معنای قدرت، حکومت، حاکمیت و یگانهگرایی، بدون گسست از فلسفهی سیاسیِ کلاسیک میسر نیست. فلسفهای اقتدارگرا که افلاطون بانی آن بود و پس از او، هابز، روسو، هگل و مارکسیستهای توتالیتر ادامهدهنگان آن شدند. فلسفهای مبتنی بر جبرباوری و یگانهگرایی. مبتنی بر حذف ستیز، اختلاف، تضاد، چندگانگی و پلورالیسم. در این جا نیز، نظریه بیشماران – با تأکید بر تکبودیها، تفاوتها، تضادهای، اختلافها و پلورالیسم – به منزلهی فلسفهای رهاییخواهانه در برابر فلسفهی سیاسی اقتدارگرا مطرح میشود.
بانی و نظریهپرداز نخستینِ بیشماران در فلسفه، باروخ اسپینوزا (1632-1677) است. در کتاب نابهنجاری وحشی و در نوشتارهای دیگرش دربارهی بیشماران (از جمله در همین مقالهی او، زیر عنوان: برای یک تعریف هستیشناسیکِ از بیمشاران، که در زیر آوردهایم)، آنتونیو نگری از «خوانش شورشگرانهی فلسفهی اسپینوزا» سخن میگوید. این فیلسوف بزرگ هلندی که در اثر معروفش، رسالهی سیاسی (1677)، «توانمندیِ بیشماران» را در قلب مسألهی سیاست و تاریخ قرار میدهد. اسپینوزا که برای نخستین بار دست به یک جابجایی ریشهای میزند: تغییر مکان از سرزمین حقوقیِ مورد بحث فلاسفهی کلاسیک و متفکران سیاسی چون روسو و هابز (قرارداد یا حق طبیعی) به سررمین هستیشناسی، یعنی آن جا که نیروی تلاش، مبارزه و مقاومت و بیش از هر چیز شور و شوق برای زندگانی و پایداری بر حفظ موجودیت خود… مطح میشود.
جدال بزرگِ امروزی در اندیشه و فلسفه سیاسی، بین دو گرایش عمده و تاریخی است: اقتدارگرا و رهاییخواه. هر دو بر سر نقش و جایگاه بیشماران چون هستیِ اجتماعی است.
گرایش اقتدارگرا سوی به یگانه کردن بیشماران، رهبری و هدایت آن تحت قیمومیت قدرتی ترافرازنده، زمینی یا آسمانی، حقوقی یا قراردادی، حزبی یا طبقاتی… دارد. غایت فکری و عملی این جریان همواره این بوده و هست که چندگانگیِ پلورالیستیِ بیشماران را به همسانی و یکسانی درآورد. هواداران این گرایش در نهایت، به گفتهی نگری، از «توانمندیِ بیشماران» همچون هیولایی وحشت دارند. همواره در پیِ مهار کردن این دیو مهیب میباشند. زیرا که اَعمال و رفتار بیشماران در چندگانیِشان، در مقاومتهایِشان، چهارچوبپذیر و حد پذیر و قابل پیشبینی و اندازهگیری نیست. در نتیجه از نظر اینان غیر «طبیعی» و غیر «عقلانی» (راسیونل) میباشد. در یک کلام، مقدرات این گرایش اقتدارگرا، در نظریه و عمل، چیزی نخواهند بود جز دولتگرایی،حاکمیت، سلطه، دیکتاتوری و اقتدارگرایی.
گرایش رهاییخواه اما، در تقابل با گرایش اولی که تا کنون غالب و حاکم بوده و همچنان نیز هست، بیشماران را اصل هستی، اصل بودن و شُدَن، اصل فعالیت اجتماعی، اصل سیاست و سرانجام اصل دگردیسی جامعه، جهان و انسان میشمارد. بیشماران، از دیدگاه رهاییخواهانه، که در فلسفه آنتونیو نگری طرح میشود، نام یک درونباشی (immanence) است. واحد نیست، چندگانه است. تکثر فردیتها، اختلافها و ویژگیهاست. جمع تکبودیهایی است که «نمایندگیپذیر» نیست. مقولهای است البته «طبقاتی»، اما نه در مفهوم کلاسیک مارکسیستی از طبقه کارگر یعنی در محدودهی کارگران صنعتی، بلکه به قول نگری در معنای استثمار تعاون، یعنی استثماری سنجشناپذیر، خارج از اندازه و بیاندازه در سطحی عمومی و گسترده. جنبش بیشماران، جنبش برای دموکراسیِ رادیکال است. جنبش مقاومت و گذارِ نوآورانه است. گذار به آزادی و شادی در بحران و رنج، در پیوند و گُسست، در جدایی و اشتراک است. بیشماران، توانمندی است، بیشماریِ بدنها ست، نیرو در جهت تصاحب بدنها ست. بیشماران، بازیگر فعال اجتماعی است، خودسازماندهنده، خودگردان و خودمختار است. در نفی و رد حاکمیت و سلسلهمراتب است. در نفی و رد فرمانبرداری و فرمانروایی است.
مفهوم بیشماران از دیدگاه نگری
آنتونیو نگری و مایکل هاردت در یکی از چهار اثر مشترک و پرآوازهی خود زیر عنوان بیشماران – جنگ و دموکراسی در عصر امپراطوری که در سال 2004 انتشار یافت، در بارهی مفهوم بیشماران و مقدراتش نظریهی فلسفی – سیاسیِ خود را به تفصیل ارائه میدهند. آنها، در مقدمهی این کتاب زیر عنوان زندگی مشترک، مفهوم بیشماران را از مفاهیم «مردم»، «تودهها» و «طبقه کارگر» به طور اساس متمایز میکنند. شمهای از توضیح و تحلیل آنها را در زیر باز گو میکنیم. (گزارههایی که در زیر آوردهایم از ترجمه کتاب بیشماران به فارسی است که در سنجش با متن فرانسوی اصلاحاتی بر آن وارد کردهایم.
مفهوم مردم (people, peuple) و تمایزش با مفهوم بیشماران چنین بیان میشوند:
“واژه مردم گوناگونیِ جمعیت را به گونهای یکتایی تقلیل میدهد و از جمعیت یک هویت یگانه میسازد. مردم یکی است. بیشماران، به عکس، بسیارند. بیشماران مرکب از تفاوتهای بیشمار درونی است که نمیتوان به یک واحد یا هویتِ یکتا تقلیل داد. از آن جمله است: تفاوتهای فرهنگی، رنگی، اتنیکی، جنسی، جنسیتی و همچنین شکلهای گوناگون کار، شیوههای گوناگون زندگی، جهانبینیهای گوناگون، امیال و خواستهای گوناگون. بیشماران بسیارگونگیِ تفاوتهای ویژه و یگانه است.“
مفهوم تودهها (masses) و تمایزش با مفهوم بیشماران را نگری و هاردت چنین توضیح میدهند:
“وازه تودهها نیز، در حدی که نمیتوان به یگانگی و هویت تقلیلشان داد، در مقابل مفهوم مردم قرار میگیرد. اما مسلم است که تودهها مرکب از عناصری از همه نوع هستند ولی در واقع نمیتوان گفت که از سوژههای اجتماعی مختلف ترکیب شدهاند. جوهر تودهها بیتفاوتی است… اگر تودهها قادرند در اتحاد با هم به حرکت درآیند، فقط به دلیل آن است که مجموعهای بیتمیز و یکشکل میسازند. در بیشماران، بر عکس، اختلافهای اجتماعی همچنان به گونهی اختلافها باقی میمانند… موضوع مورد بحث در مفهوم بیشماران، اندیشیدن به یک گوناگونیِ اجتماعی است که با حفظ تفاوتهای درونیاش قادر به ارتباطگیری و اقدام مشترک میباشد.”
مفهوم طبقهی کارگر و تمایزش با مفهوم بیشماران را چنین شرح میدهند:
“مفهوم طبقهی کارگر سرانجام یک مفهوم انحصاری پیدا کرد… در معنای تنگنظرانهاش، این مفهوم به طور انحصاری در مورد کارگران صنعتی به کار میرود، به منزلهی کسانی که از کارگران کشاورزی، خدمات و دیگر بخشها متمایزند. در معنای وسیع کلمه، همهی کارگران مزدبگیر را در بر میگیرد، در مقابلِ… همهی کسانی که دستمزد نمیگیرند. بیشماران، به عکس، مفهومی است باز و فراگیر. در این جا موضوع بر سر درکِ اهمیت تغییرات جدید در اقتصاد جهانی است. از یکسو، طبقهی کارگر صنعتی، با آن که در مقیاس جهانی از تعداد اعضایش کاسته نشده است، دیگر نقش هژمونیک را در این اقتصاد ندارد. از سوی دیگر، امروز تولید را نه تنها از جنبهی اقتصادی، بلکه به نحوی کلیتر به عنوان تولید اجتماعی باید در نظر گرفت. نه تنها به عنوان تولید کالاهای مادی، بلکه همچنین به عنوان تولید ارتباط، رابطهها و اشکال زندگی. بدین ترتیب، بیشماران به طور بالقوه مرکب است از تمام چهرههای مختلف تولید اجتماعی.”
در ادامهی این مفهومسازی از بیشماران و تمایزهای اساسی آن با سه مفهوم مردم، تودهها و طبقهی کارگر، نگری و هاردت در همان مقدمهی کتاب خود طرح میکنند که دو مشخصهی بیشماران امروزه میتوانند بارآور دموکراسی باشند.
“مشخصهی اول آن چیزی است که بُعد «اقتصادی» بیشماران مینامیم. از آن جا که بیشماران نه یک هویت است (مثل مردم) و نه یک همشکلی (مثل تودهها). تفاوتهای درونی آن باید امر مشتراک [le commun به فرانسه] را پیدا کنند که به بیشماران امکان ارتباط گیری و عمل مشترک را بدهد… امروه تولید امر مشتراک در قلب هر شکل از تولید اجتماعی ولو محلی ترینشان قرار دارد… لازمهی این الگوی تولیدی [تولید بیوپولیتیک یا زیست سیاست]، نه فقط تولید کالاهای مادی به معنای خاص اقتصادی است، بلکه دخالت و مشارکت در تولید تمام پیوندهای زندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی هم هست. این تولید بیوپولیتیک و افزایش امر مشترک که محصول آن است، ستونهایی را تشکیل میدهند که امکان دموکراسیِ امروزه بر آنها باید تکیه کند.”
“مشخصهی دوم بیشماران که در مسألهی دموکراسی به طور ویژه تعیین کننده میشود، به سازماندهیِ سیاسی بیشماران ارتباط پیدا میکند… تبارشناسی شکلهای مدرن مقاومت، شورش و انقلاب… گرایش به سوی شکلهایی هر چه بشترِ دموکراتیک دارد، از اشکال متمرکز دیکتاتوری و فرماندهی انقلابی به سوی سازماندهیهای شبکهای که در آنها اتوریته در روابط تعاونی جای میگیرد. آن چه که این تبارشناسی آشکار میکند ، به بیانی این است که شکلهای مقاومت و سازماندهی انقلابی فقط وسیلههایی برای رسیدن به یک جامعهی دموکراتیک نیستند، بلکه بیش از بیش نقش نهادهایی را بازی میکنند که میبایست از درون، در بطن ساختارهای تشکیلاتی، روابط دموکراتیک ایجاد نمایند. از سوی دیگر دموکراسی، در مقیاس جهانی، میرود که به خواستی بیش از بیش گسترده بدل شود… شعار مشترکی که در دنیایِ امروز در بسیاری از مبارزات و جنبشهای آرادیبخش در مقیاس محلی، منطقهای و جهانی رواج دارد، خواست دموکراسی است.”16
شیدان وثیق
مارس 2024 – اسفند 1402
تارنمای شیدان وثیق : http://www.chidan-vassigh.com/
یادداشتها
1- Ouvriers et Capital, Entremonde, 2016 Mario TRONTI
2-Antonio NEGRI, La classe ouvrière contre l’État, Galilée, 1978
3- Antonio NEGRI, Marx au-delà de Marx – Cahiers du travail sur les « Grundrisse », Bourgeois, 1979
4- Antonio NEGRI – Felix GUATTARI, Les nouveaux espaces de liberté, éditions Dominique Bedou, 1985
5-Antonio NEGRI, L’Anatomie Sauvage : puissance et pouvoir chez Spinoza, PUF, 1982
6-Antonio NEGRI, Spinoza subversif: variations (in)actuelles, Krimé, 1994
7-Antonio NEGRI, Spinoza et nous, Galilée, 2010
8-Antonio NEGRI, Le pouvoir constituant : essai sur les alternatives de la modernité, PUF, 1997
9-Jacques RANCIÈRE, Les mots et les torts, Paris, La Fabrique, 2021
10-Antonio NEGRI, Michael HARDT, Empire, EXILS, 2000
11-:neuf leçons en forme d’exercices, Calmann Lévy, 2000 Antonio NEGRI, Kairos, Alma Venus, Multitude
12-Antonio NEGRI, Multitude : Guerre et démocratie à l’époque de l’empire, La découverte, 2004
13-Roberto NIGRO, ANOTONIO NEGRI Une philosophie de la subversion, Éditions Amsterdan,Page 17, 2023
14- Antonio NEGRI, Michael HARDT, Commonwealth, Gallimard, 2012
15-Antonio NEGRI, Michael HARDT, Assembly, Oxford University Press Inc, 2017
16-همهی گزارهها در بارهی مفهوم بیشماران از دیدگاه نگری، از ترجمهی فارسیِ کتاب بیشماران توسط منوچهر هزارخوانی برگرفته شدهاند، پس از برابر سازی با متن فرانسوی و انجام برخی اصلاحات ویراستاری و مضمونی. صفحههای مربوطه در انتشارات فرانسوی (ر.ک. به یادداشت 12 در بالا) عبارتند از: 7، 8، 9 و 10 که در فصل اول با تیتر زندگی مشترک درج شدهاند.
—————————————-
برای یک تعریف هستیشناسیک از بیشماران*
(گزیدهها)
آنتونیو نگری
(2002)
1. بیشماران1 نام یک اَندَرباشی2 است. بیشماران مجموعهای از تکبودیها3 است. با حرکت از این ملاحظات و آنگاه که مفهوم مردم از از هر بَرینی4 رهایی یافت، بیدرنگ میتوان دست به یک تعریف هستیشناسیک5 از واقعیتی که باقی میمانَد زد. میدانیم که در سنت برتریجویانهی مدرنیته، مفهوم مردم چگونه شکل گرفته است. هابز، روسو و هگل، هر یک به سهم خود و هر یک به شیوهی خود، مفهوم مردم6 را بر اساس ترافرازندگیِ7حاکمیت8 تبیین کردند. بیشماران، در ذهن این اندیشمندان، هم چون کائوس9 و جنگ انگاشته میشد. با حرکت از این مبنا، اندیشهی مدرن به دو گونه عمل میکند: از یکسو، بیشماران را از تکبودیها تجرید و تعالیوار10 آن را زیر مفهوم مردم، یگانه و یکپارچه میکند و از سوی دیگر، مجموعهی تکبودیهای تشکیلدهندهی بیشماران را فسخ و از آن تودهای11 از افراد میسازد. طبیعتگرایی حقوقی، چه مبادی تجربی داشته باشد و چه ایدئالیستی، همواره یک اندیشهی ترافرازندگی و انحلالکنندهی پلان اَندَرباشی است. نظریه بیشماران اما بر عکس ایجاب میکند که سوژهها برای خود و به حساب خود صحبت کنند: بحث در این جا، نه بر سر افراد مالک، بلکه تکبودیهای نمایندگیناپذیر است.
2. بیشماران یک مفهوم طبقاتی است. در واقع، بیشماران همیشه تولیدگر است، همیشه در تحرک است. بیشماران، از نقطه نظر زمانی، در تولیدگری استثمار میشود و از نقطه نظر مکانی، به منزلهی تشکیلدهندهی یک جامعهی مولد و یک تعاون اجتماعی برای تولید، باز هم استثمار میشود.
مفهوم «طبقه بیشماران» را نه بسان مفهوم طبقه کارگر بلکه به گونهای دیگر باید مورد توجه قرار داد. مفهوم طبقه کارگر در واقع مفهوم محدودی است، هم از نقطه نظر تولید (زیرا که به طور اساسی زحمتکشان صنعتی را شامل میشود) و هم از نقطه نظر تعاون اجتماعی (چون بخش کوچکی از زحمتکشان فعال در کل تولید اجتماعی را در بر میگیرد). جدل روزا لوکزامبورگ علیه کارگرگرائیِ تنگنظرانهی بینالملل دوم و علیه نظریهی اشرافیت کارگری، پیشگوییِ نام بیشماران بود. اتفاقی نبود که شدت درگیریِ او با اشرافیت کارگری همراه بود در عین حال با شدت حملاتش علیه ناسیونالیسمِ بالارَوَنده در درون جنبش کارگریِ زمانهاش.
اگر بیشماران را چون مفهومی طبقانی طرح کنیم، مفهوم استثمار آنگاه به معنای استثمار کار تعاونی تعریف خواهد شد. تعاون، البته، نه بین افراد بلکه تعاون بین تکبودیها. بنابراین استثمار به معنای استثمار کلیت تکبودیها، استثمار شیکههای سازندهی این کلیت، استثمار کلیتی که این شبکهها را در بر میگیرد و غیره.
توجه خواهیم داشت که برداشت «مُدرن» از استثمار (به گونهای که مارکس توصیف میکرد) با مفهومی از تولید که بازیگران آن را افراد تشکیل میدهند همخوانی دارد. کار، تنها به دلیل وجود افرادی که عمل میکنند توسط قانون ارزش قابل اندازهگیری میشود. مفهوم توده (به منزلهی تکثر بینهایتِ افراد) نیز یک مفهوم اندازهگیری است: خیلی بیشتر نیز در اقتصاد سیاسیِ کار با چنین هدفی ساخته شده است. توده، بدین معنا، همبسته با سرمایه است، درست همانند مردم که همبسته با حاکمیت است. افزون بر این، بیهوده نیست که مفهوم مردم نیز یک اندازهگیری است، بهویژه در روایت موشکافانه کِینزی12 و بهزیستیباورانه13 اقتصاد سیاسی. در برابر اما، استثمار بیشماران غیر قابل اندازهگیری است. قدرت استثمار به مقابله با تکبودیهایی میرود که اندازهگیر ناپذیر اند. یعنی خارج از اندازه و فرای اندازه قرار دارند و بیاندازه میباشند.
اگر این گذار تاریخی را چون گذاری دورانی14 (به معنای هستیشناسیک) تبیین کنیم، مفهوم آن این است که ملاکها و ساز و برگهای اندازهگیری که در دورهای اعتبار داشتند، اکنون دیگر بطور رادیکال زیر پرسش میروند. ما امروز در چنین دوران گذاری زندگی میکنیم و نمیتوان گفت که ملاکها یا ساز و برگهای اندازهگیریِ نوینی در حال پیدایشاند و به ما عرضه میشوند.
3. اکنون لازم است کمی بیشتر بر تفاوت میان مفهوم بیشماران با مفهوم مردم پافشاری کنیم. بیشماران را نمیتوان با واژگان قراردادگرایی15 دریافت و توضیح داد (از قراردادگرایی من کمتر یک آزمون تجربی میفهمم و بیشتر چیزی که به فلسفهی ترافرازنده میانجامد). در کلیترین معنایش، بیشماران نسبت به نمایندگی16 بدگمان است، زیرا که یک چندگانگیِ اندازهگیر ناپذیر است. مردم همیشه همچون یک واحد نمایندگی میشود، در صورتی که بیشماران نمایندگیناپذیر است زیرا که از نگاه عقلباوریهای فرجامشناسیک17 و ترافرازندهِ مدرنیته، پدیداری هولناک میباشد. در تقابل با مفهوم مردم، بیشماران به معنای چندگانگیِ ویژه و جهانرواییِ عینی18 است. [از نظر قراردادگرایی]، مردم بدن اجتماعی19 را تشکیل میداد ، اما بیشماران، خیر، زیرا که بیشماران جسم زندگی است. اگر ما بیشماران را از سویی در تقابل با مردم قرار میدهیم، همچنین از سوی دیگر نیز باید آن را در تقابل با تودهها20 و عوام21 نیز قرار دهیم. تودهها و عوام واژههایی بودند به طور غالب برای نامیدن یک نیروی اجتماعیِ غیرعقلانی و کُنش پذیر، خطرناک و خشن، که به دلیل همین مشخصات نیز این نیرو به آسانی آلت دست قرار میگرفت. اما بیشماران، خود یک کنشگر اجتماعیِ کوشا ست. یک چندگانگی است که عمل میکند. بیشماران، همچون مردم، یگانه نیست، بلکه بر خلاف تودهها و عوام، میتوانیم آن را بسان چیزی تشکلیافته بنگریم. به واقع، بیشماران، کنشگر فعالی است که خود – سازماندهی میکند. یکی از امتیازهای بزرگ مفهوم بیشماران، بدین ترتیب، این است که تمامی استدلالهای مُدرنِ مبتنی بر «ترس از تودهها» و یا «جباریت اکثریت» را خنثی میسازد. یعنی استدلالهایی که غالباً همچون شکلی از شانتاژ مورد استفاده قرار میگیرند تا ما را وادار به پذیرش (و حتا تقاضای) اسارت خودمان کنند.
از نظرگاه قدرت، با بیشماران چه کار میتوان کرد؟ در واقع مطلقاً هیچ کار، زیرا مقولههایی که مورد توجه و علاقه قدرت قرار دارند، در این جا کنار گذاشته میشوند. از آن جمله است : یگانگی سوژه (مردم)، شکل ترکیب آن (قرارداد میان افراد) و شکل حکومت (مونارشی، اشرافی و دموکراسی در اشکال ساده یا مرکب). تغییر رادیکال در شیوهی تولید که از طریق برتری نیروی کار غیرمادی22 و کار زنده تعاونی پیش میآید – که به معنای کامل واژه، خود یک انقلاب هستیشناسیکِ تولیدگر و زیست سیاست است – همهی پارامترهای یک «حکومت خوب» را به کل زیر و رو میکند و ایدهی مدرنِ مبتنی بر کارکرد جامعه با هدف انباشت سرمایه که همواره دلخواه سرمایهداری است را منهدم میسازد.
4. روشن است که خاستگاه بحثِ بیشماران را باید در تأویل ویرانگرانهی اندیشهی اسپینوزا پیدا کرد. ما در این جا هرگز از تأکید بر اهمیت پیشفرضِ23 اسپینوزایی خسته نخواهیم شد. همچون درونمایهای کاملاً اسپینوزیستی، پیش از همه ما درونمایه24 بدن و بهویژه بدنِ توانمند را داریم. «شما نمیدانید که از بدن چه کارهایی بر میآید» (اسپینوزا). و بیشماران نام بدنهای بیشمار است. ما بر این نکته همواره تأکید کردهایم که «بیشماران همچون توانمندی25» است. بدن، بنابراین، مقام نخست را دارا ست: هم در تبارشناسی بیشماران و هم در روند ، فازها و نتیجهی فرایند شکلپذیریِ بیشماران.
5. آنگاه که نام بیشماران خلافِ مفهوم مردم تعریف شد، آنگاه که بیشماران جمع تکبودیها گوشزد شد، اکنون میمانَد که ما دست به ترجمان این نام در دورنمای بدن زنیم، یعنی ترتیب و آرایشِ بیشماریِ بدنها را توضیح دهیم. هنگامی که بدنها را مورد توجه قرار میدهیم، پی میبریم که تنها در برابر بدنهای بیشمار قرار نداریم بلکه هر بدن، خود، یک بیشماری است. در برخوردِ با هم در درون بیشماران و در برخورد بیشماران با بیشماران، بدنها در هم میآمیزند، دو رگه میشوند، به هم میپیوندند، دگرگون میکنند و دگرگون میشوند. آنها همچون امواج دریا مدام در حرکتاند، مدام در دگرساختن یکدیگراند. بحثهای متافیزیکی در مورد فردیت (و/یا شخص) به یک رازآمیزگریِ دهشتناکی در بارهی بیشماریِ بدنها میانجامند. برای یک بدن هیچ امکانِ تک و تنها بودنی وجود ندارد. تصور آن را حتا نمیتوان کرد. آنگاه که انسان را به منزلهی یک فرد تعریف کنیم، آنگاه که او را به منزلهی سرچشمهی خودمختار حقوق و مالکیتها در نظر گیریم، آن وقت او را تک و تنهایش کردهایم. اما خاصی وجود ندارد جز در رابطه با دیگری. بحثهای متافیزیکی در مورد فردیت، هنگام رویارویی با بدن، برای این که بتوانند بیشماریِ بدنها را انکار نمایند، دست به انکار بیشماری در تشکیل بدن میزنند. ترافرازندگی، کلید تمامی متافیزیکِ فردیت است، همان گونه که کلید تمامیِ متافیزیکِ حاکمیت میباشد. اما بر عکس، از نقطه نظر بدن، هیچ چیز جز رابطه و فرایند وجود ندارد. بدن، کار زنده است، پس بیان و تعاون است و بنا بر این ساختمان مادی جهان و تاریخ.
6. چون که از بیشماران به مثابه توانمندی صحبت کردیم، از تبارشناسی و فرایند، از بحران و دگرسانی حرکت کردیم، گفتار ما، بنابراین، شامل دگردیسیِ بدنها میشود. بیشماران، بیشماریِ بدنهاست، بیانگر توانایی است، نه تنها چون یک کُل بلکه همچنین چون یک تکبودی. هر دوره از تاریخ انکشاف بشری (در زمینهی کار و قدرت26، در زمینهی نیازها و خواستِ تغییر) شامل دگردیسیهای مُفرَدِ بدنها میشود. ماتریالیسم تاریخی نیز یک قانون تحول را در بر میگیرد. اما این قانون تحول همه چیز هست جز قانون ضرورت، خطی، یکراست و یکسویه. بلکه قانون گُسستگیها، جهشها و سنتزهای پیشبینی نشده است. این قانون، به معنای درست کلمه، یک قانون داروینی است، چون، از پائین، محصول یک تقابلِ هراکلیتی و یک فرجامشناسی اتفاقی27 است. زیرا علت دگردیسیها که بیشماران را چون یک مجموعه در بر میگیرند و علت دگردیسیِ تکبودیها که بیشماران را تشکیل میدهند، هیچ چیز دیگر نیست جز مبارزات، جنبشها و خواستهای دگرسانی.
7. ما نمیخواهیم در این جا توانایی خودِ قدرت حاکمه28 در ایجاد تاریخ و سوبژکتیویته را منکر شویم. اما قدرت حاکمه، قدرتی است با چهرهای دوگانه. قدرتی است که میتواند بر رابطهی قدرت عمل کند اما نمیتواند آن را حذف کند. بهتر گوئیم، قدرت حاکمه (چون رابطهی نیروها)، به عنوان یک معضل، میتواند در برابر یک قدرت خارجی چون یک مانع قرار گیرد: یعنی در بار اول. اما در بار دوم، در خودِ رابطهای که قدرت حاکمه را تشکیل میدهد و در ضرورت حفظ آن رابطه، این قدرت حاکمه محدودیت خود را پیدا میکند. بدین ترتیب، رابطهی قدرت در بار اول به صورت مانع در برابر حاکمیت ظاهر میشود (در آن جا که حاکمیت بر رابطهی قدرت عمل میکند) و در بار دوم همچون یک محدودیت (در آن جا که حاکمیت میخواهد رابطهی قدرت را حذف کند اما موفق نمیشود). اما برعکس، این توانمندیِ بیشماران یعنی توانمندیِ تکبودیهایی که کار، اقدام و عمل میکنند و گاه نیز نافرمانی میکنند و در هر صورت بیشماران را میسازند است که قادر به نابودی رابطهی حاکمیت میشود.
ما بدین ترتیب دو موضوع را در این جا تصدیق میکنیم : یکی این که قدرت حاکمه در حرکت خود از مانع عبور میکند اما قادر به حذف محدودیتی نیست که رابطهی حاکمیت ایجاد میکند، دومی این که توانمندیِ بیشماران، بر عکس، میتواند رابطهی حاکمیت را حذف کند، زیرا که تنها فعالیت تولیدی بیشماران است که هستیساز میباشد. این دو موضوع میتوانند گشایشی باشند بر هستیشناسیِ بیشماران. تشریح این هستیشناسی نیز هنگامی آغاز خواهد شد که مضمون تشکیلدهندی هستیِ بیشماران در عمل تبیین شود.
از دیدگاه تئوریک، به دیدهی ما میتوان اصل بدیهی توانمندی هستیشناسیکِ بیشماران را در سه زمینه طرح کرد.
زمینهی اول، شامل نظریههای مربوط به کار میشود، آن جا که رابطهی فرماندهی (بر زمینهی اندرباشی) را میتوان همچون رابطهای نا استوار نشان داد. کار غیر مادی، فکری و به طور خلاصه دانش، نیاز به هیچ فرماندهی برای تعاونی شدن و در نتیجه از این راه تأثیرگذاری عمومی ندارد. دانش، برعکس، همیشه از ارزشهای کالایی که میخواهند او را در آنها بگنجانند، فزونی میکند.
زمینهی دوم، حوزهی هستیشناسیک است که در بستر آن استدلال میتواند به گونهای مستقیم انجام پذیرد. و این بر اساس آزمون امر مشترک29 است، که نه به فرماندهی نیاز دارد و نه به استثمار، که خود را اساس و پیشفرض هر نمود بشریِ تولیدگر و/یا بازتولیدگر قرار میدهد. زبان، شکل اصلی سازماندهیِ امر مشترک است و زمانی که کار زنده و زبان تلاقی کنند و خود را همچون ماشین هستیشناسیک بشناسانند، آزمون بنیانگذار امر مشترک تحقق مییابد.
زمینهی سوم، سیاست پسامدرنیته است که در متن آن توانمندیِ بیشماران را میتوان توضیح داد. از این راه که نشان داده شود چگونه بدون ترویج دانش و برآمدن امر مشترک هیچ یک از شرایط لازم برای حیات و بازتولید یک جامعهی آزاد فراهم نمیشوند. آزادی به معنای رهایی نسبت به فرماندهی، در واقع مادیتی پیدا نمیکند جز با رشد و توسعه بیشماران و سازمانپذیریِ آن به منزله بدن اجتماعیِ تکبودیها.
——————————————————————-
یادداشتها
* –Antonio NEGRI, Pour une définition ontologique de la multitude, Multitudes N° 9 Mai-juin 2002
1- بیشماران : multitude
2- اندَرباشی : immanence
3- تکبودیها : singularirés
4- بَرین : Transcendance
5- هستیشناسیک : Ontologique
6- مردم : Peuple, people
7- ترافرازندگی : Transcendance
8- حاکمیت : Souveraineté, sovereingnty
9- آشفتگی : chaos
10- تعالی وار : Transcendance
11- توده : Transcendance
12- کِینزی : Keynésien
13- بهزیستیباورانه : welfariste
14- دورانی : épochal
15- قراردادگرائی : contractualisme
16- نمایندگی : représentation
17- فرجام شناسیک : télélogique
18- عینی : concret
19- بدن اجتماعی : corps social
20- تودهها : masses
21- عوام : plèbe
22- نیروی کار غیر مادی : force de travail immatérielle
23- پیش فرض : présupposé
24- درونمایه : thématique
25- توانمندی : puissance
26- قدرت : pouvoir
27- اتفاقی : aléatoire
28- قدرت حاکمه : pouvoir souverain
29- امر مشترک : le commun
مارس 2024 – اسفند 1402