سایه ها افتاده بر سرهای گل ها
سایه های ابرهای خشم و طوفان
رعد و برقی پر ز کینه
بارشی از ترس سینه
تا بشوید یا بکوبد
سقف ها را
چشم های شیشه ایی را گاه روییده ز سقفی گاه روییده ز دیوار
سایه ها، سایه ها
زیر رانِ صبحِ صادق
سایه ها، سایه ها
زیر شولای چروکینِ شبانه
هر طرف
روی گل ها لرزشی هست
لرزش آن ساقه ها هست
لرزش آن ریشه ها هست
برگ ها غرق شبنم
ترس را چکه چکه می ترواد
سوزِ وحشت ها وزیده
در پی یکجا پناهی
بادگیری
یک اتاقی یا درختی
سایه ها، سایه ها، امپراطوران خفته
باز هم
التماسی نانگفته بر لبانی بازمانده
آیه ها، آیه ها
لرزش اما وا نمانده….
سایه ها، آیه ها، سایه ها، آیه ها…
حرف هایی بس نگفته …
18 نوامبر 2015- برابر با 27 آبان 1394-فرانسه
این شعر برای روزهای هجومِ ارتشِ وحشت، در پاریس سروده شده است.
شادی سابُجی