به مناسبت روز زن ۸مارس
برای زنان ایران و دخترم آزادی
مسافری هستم از سرزمینی تاریک اما صلح آمیز
سرزمینی به وسعت همه ی زیبایی ها
سرزمینی به گستردگی آسمان پرستاره
سرزمین عشق، سرزمین رازها
در انتظار دیدارت
خیره بر چشم انداز دور امید
دم به دم، لحظه ی دیدار نزدیک می شود
قلبم از شوق می تپد
بر در می کوبم
روزنه ای می بینم از امید
درد، باز هم درد
داروی بی حسی و پس از آن سکوت
در انتظار آزادی تلاش می کنم
هرازگاهی نسیمی از امید بر من می وزد
(هوا، هوف هوف هوف …)
و عطر آزادی را می گستراند
آزادی حق من، آزادی حق تو
آزادی آرزوی همه ی انسان ها
آزادی! آشنای دیرین!
آزادی! رویای شیرین!
بیاد می آوری دست در دست
سر بر شانه ی یکدیگر
در آغوش هم می غنودیم؟
نفس در نفس، در هم فرو رفته
با هم نجوا می کردیم؟
در لحظه ی پرشکوه دیدار
بازهم دست در دست یکدیگر در تلاش
تو از بیرون و من از درون
تلاش، بیشتر و بازهم بیشتر
نزدیکی ات را احساس می کنم
انگشتانت بر سرم می لغزد
تلاش و تلاش و تلاش
تو از برون و من از درون
به ناگاه دریچه ای دهان می گشاید
نوری می تابد
گریه ی بلندی فضا را می شکافد
و نخستین فریاد آزادی از گلویم خارج می شود
دستانی گرم به من خیرمقدم می گویند
تو آرام می گیری
آزادی! به دیدارت آمده ام
در آغوشم بگیر!
۲۶ ژانویه ۲۰۱۲
زهرا شمس یدالهی