در تاریخ مبارزاتی ایران نام یک فرد بعنوان کسی که سالها عمر خود را در زندانهای رژیم “پهلوی” و “جمهوری اسلامی” سپری کرده بود ، در فضای سیاست می درخشد. نِکوتراست اینگونه بگوییم ، که “داریوش فروهر” بیش از آنکه زندگی را تجربه کند ، تا آخرین نفس مبارزه و مقاومت کرد. اینکه چرا شخصیتهایی نظیر “فروهرها” برای نظامهای مستبد دشمنی بزرگ محسوب می شوند را می بایست در وجود منفعت طلبانی جُست که هنوز هم بر مسندِ سلطه جویی نشسته اند !
نظام هایی که به دلیل خودکامگی و وَلی نعمت خواندنِ خود در برابر ملت ، هیچگاه مبارزان واقعی را تحمل نمی کنند . زیرا این چالشگران ، از بطن جامعه و مردم بیرون می آیند و موجب اتحاد بخشی از مطالبات به حق مردم خواهند شد ، که درنهایت برای حاکمان خودکامه بسیار مخاطره آمیزند.
پس از مصادره انقلاب توسط ضد انقلاب در سال شصت به سرکردگیِ “اکبرهاشمی رفسنجانی” ، عداوت و تصفیه حسابها با حذف احزاب و جریانها آغاز شد و ستردن نیروهای ملی در صدر این فیلترینگِ سیاسی قرار گرفت. این روند در آغاز دهه هفتاد ادامه یافت و با روی کار آمدن اصلاح طلبان همچنان جریانهایی نظیرِ “نهضت آزادی” ، “جبهه ملی ایران” و “حزب ملت” ازسوی اقتدارگراها جزو “غیرخودی” شناخته می شد.
پس افرادی همانند مرحوم “بازرگان” و “آیت الله طالقانی” که مهمترین شاخصه آنان مجاورتِ مردمی و دست رَد زدن به سینه قدرت بود، میراث جریان سیاسی مخالف در داخلِ ایران ، به مرحوم “داریوش فروهر” رسید. شخصیت وی به گونه ای بود که به دلیل مبارزات انقلابی خود در دوران پهلوی و پسا انقلاب از یکسو ، و همچنین استمرار شخصیتی وی نظیرِ ایستادگی و صراحت کلام از سوی دیگر ، کار را برای حاکمیت تا حدی دشوار کرد که تصمیم گرفته شد به شکلی “خاشقچی وار” وی را به همراه همسرش “پروانه اسکندری” به قتل برسانند.
شاید امروز بیشتر از هر زمان دیگر دلیل آن همه اصرار برای حذف “فروهرها” مشخص شده باشد. درسالهای پس از خط کشی های “خودی” و “غیرخودی” ، حضور برادران لاریجانی ، پیروانِ هاشمی رفسنجانی ، اصولگرایان و اصلاح طلبان در سِمَت های گوناگون بیشترین بهره را از عدم حضورِ رجالی همچون “داریوش فروهر” برده اند . سالهاست این پرسش مطرح می شود که چرا “ولایتی ها” ، “لاریجانی ها” و “عارف ها” در سیاست ایران تمام نمی شوند!؟ اینان سالهاست همانند زالو با چسبیدن به قدرت سیاسی ایران ، هرکاری دلشان خواسته با جان و مالِ مردم ایران کرده اند . انبوهی از بحران ها و آشفتگی ها که امروزه گریبان نظام “جمهوری اسلامی” را گرفته و مردم را به مرز جنون کشانده به دلیل خلا وجود افرادی نظیر فروهر هاست.
دردی که امروز مردم ما گرفتار آن شده اند ، دوگانگی حرف و عملِ دست اندرکارانِ نظام است. وجودِ مسولانی که در ظاهر شعارهای انقلابی می دهند ولی در واقع فرزندانشان در آمریکا و غرب تحصیل می کنند! غرب را دشمنِ بزرگ خود می نامند ، اما زمانش که برسد حقوق مردم ایران را لابلایِ مذاکرات با همان سلطه(برجام) به حراج می گذراند! شعار “مرگ بر اسراییل” سَر می دهند اما در سالهای جنگ میان ایران و عراق ، در پاریس به ملاقات اسراییلی ها می روند!
در فضایِ “جمهوری اسلامی” اصل بر ظاهری انقلابی ست نه باطن! برای به قدرت رسیدن دراین فضای سیاسی ، تنها کافیست مرگ بر آمریکا را بلندتر فریاد زنید و یا دکمه یقه اتان را سفت ببندید تا ازاین طریق شورای نگهبان را برای صلاحیت متقاعد کنید. از همین روی ، معمول است که در ساختارهای اینگونه نظامهای سیاسی ، شاهد رشد افرادی متظاهر،عوامفریب و پرورشِ رذلیت و ناکارآمدی هستیم. بی شک در این محیط آلوده ، نفوذ، فساد و بی قانونی هرروز بیشتر به چشم می خورد و درصورت عدم تغییرِ این روند ، شاهد فروپاشی تمامِ ارزشهای اخلاقی،انسانی در سیاست ، فرهنگ و جامعۀ ایران خواهیم بود.