در بخشی از یکی از برنامه های صفحه دو در بی بی سی فارسی، صحبت از اعدام های سال شصت و هفت و پیش آمد و آقای بهنود در این مورد به عدم حساسیت و دغدغه نسل های کنونی جامعه و به نوعی فراموشی آن اتفاقات و گذشتن از آن اشاره کردند و معتقد بودند که با گذر زمان نسلهای مختلف حساسیت های زمان خود را دارند و مثلاً جامعه “وقتی این همه به آقای هاشمی رجوع کرد یعنی دهه اول[انقلاب] را نادیده گرفت، وقتی در خرداد رفت با این نسبت پشت سر آقای میرحسین موسوی ایستاد یعنی دهه اول را ندیده گرفت” . قبل از او نیز در یکی از برنامه های صدای آمریکا آقای ابراهیم نبوی ایده کم و بیش مشابهی را اظهار داشته و توصیه به فراموشی آن اعدام ها نمودند.
قبل از نقد و تحلیل چنین نگرشی به اعدام ها و جنایت های صورت گرفته در جمهوری اسلامی، در اشاره کوتاهی به سخن آقای بهنود باید گفت در سال ۱۳۶۸ هنگام مرگ خمینی با توجه به جو آن دوره تعداد زیادی در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند، ولی اکنون تقریباً بیست و هشت سال بعد، آن حضور عمومی نتوانست بر باورهای متحجر و عاملیت خمینی در جنایات و شقاوت ها و تخریب ها پرده فراموشی بکشد. به عکس روز به روز جنبه های بیشتری از گفتار و رفتار او مورد توجه قرار گرفته و اسناد تازه ای در اختیار همگان قرار می گیرد که هر یک به جنبه هایی از دغدغه های نسلهای حال و آینده مربوط شده و می شود.
این درست است که به قول مسعود بهنود در متن و بطن یک جامعه در گذر زمان اتفاقات و حوادث نو به نویی اعم از خوب و بد روی می دهد که ذهن و دغدغه نسلهای مقارن را به خود مشغول می دارند اما بخصوص در دوره و زمانه ما که به دلیل و شرایط خاص آن در ادامه پرداخته خواهد شد، این به هیچ وجه به سادگی به معنای فراموشی و کنارگذاشته شدن و عبور کردن بی دغدغه نسلهای بعدی از اتفاقات گذشته نیست. نمی توان با یک نگاه مصلحت جویانه و سهل انگارانه رویدادها و به خصوص فجایع گذشته را نادیده گرفت. در میان این حوادث و اتفاقات گذشته هستند حوادثی که عمق و دامنه زمانی، ابعاد انسانی و ژرفای عاطفی آنها به اندازه ای عظیم است که برد و دامنه زمانی تاثیر و تأثر آنها از تا نسلها بعد به نحو متوالی گسترده خواهد گشت.
اما چرا زمانه ما، زمانه فراموشی و از یاد رفتن و گذشتن و پرده پوشی نیست؟ در این زمینه بجاست تا به ابعاد و ویژگی های دوره و زمانه ای که همه ما در آن به سر می بریم پرداخته شود.
از این شرایط می توانیم به شیوه مدرن نقد و نگرش و پژوهش و سنجش و تمایل به خودآگاهی و اشراف بر خود و بر گذشته خود و بر پدیدها یاد کنیم که شیوه و عادت سماجت آمیز بشر در دوران مدرن است.
شاید بتوانیم حرف و اشاره آقای بهنود را در رابطه با آنچه طی قرنهای گذشته و سپری شده، وضع مرسوم و مألوف جامعه ایران و به طور کلی جوامع شرق بوده است، صادق بدانیم، بله البته دست به فراموشی و از یادها بردن و زیر خروارها ویرانه تاریخی گم و گور شدن عادت و روال گذشته تاریخ ما بوده است.
تا همین یکی دو قرن پیش ما از بخشهای گسترده ای از تاریخ گذشته این سرزمین و شخصیت ها و رویدادها و اتفاقات و…. جز اشاره ها و داستانها و قصه هایی توام با افسانه و اسطوره نداشتیم، اسکندر و اسلام و مغولها بر این سرزمین تاختند و ما در فراز و فرود زمان بخشهای عمده این اتفاقات را به فراموشی سپردیم. هرچند گاه به گاه و اینجا و آنجا همچون غلیانها وهذیانهای ناخودآگاه ذهن جمعیِ به شدت آسیب دیده (Traumatized) در آثار ادبی و فرهنگی نمودهای مغمومی داشته اند. به عنوان نمونه این نوع یادمانهای نوستالژیک و مغموم را می توان به کرات در اشعار خیام و حافظ دید.
تا همین یکی دو قرن اخیر در حافظه تاریخی جمعی ما ردی از بسیاری از وقایع و پادشاهان و سلسله ها و شخصیت های باستانی ما به جا نمانده بود. بسیاری از ویرانه ها و سنگ نوشته ها هیچ تاریخ و گذشتۀ دقیقی را در ذهن مردمان تداعی نمی کرد. از همین روست که بسیاری از آنها حتی امروز هم به سبب تصورات غلط گذشته، نام مصطلح غلطی دارند.
اما این روال و عادت و شیوه مأنوس فراموشی و از دل و دیده برفتن های تاریخی در پرتو جامعه مدرن و روش و رهیافت مدرن به تاریخ و تبار پدیده ها و بنیانگذاری علم تاریخ تغییر کرده است.
اگر مولفه هایی از جامعه و مردمان مدرن را خردگرایی، نقد و سنجش و کاوش و تجربه سیستماتیک، آکادمیک بدانیم آنگاه دانستن اینکه این جامعه نسبت به خود و پیرامون خود و گذشته و تبار خویش، خودآگاهی دارد دشوار نخواهد بود. به ویژه این جامعه جدید موکداً و به نحو سماجت آمیزی تمایل دارد حوزه های ناخودآگاه و فراموش شده یا کمتر مورد توجه قرار گرفته پدیده ها را بارها و بارها از زوایا و جنبه های مختلفی به حوزه خودآگاه و تحلیل و شناخت فرا بخواند.
می توان در اهمیت این شیوه و رهیافت اشاره کرد که عصر مدرن فراتر از حوزه عینی به کشف و واکاوی ناخودآگاه (Unconscious) و بازشناسی خود ذهن و تکوین شناختشناسی (Epistemology) و علوم تجربی تر مربوط به فرایند ادراک و شعور (Cognition) منجر گشته است. به این معنی که حیطه های ناشناخته ذهن و روان آدمی نیز مورد کشف و کنکاش قرار می گیرند، به همان صورت که حیطه های فراموش شده و ناخودآگاه تاریخ و زمان بازشناخته و به حوزه دانش و آگاهی آورده می شوند.
کافی است کسی مانند آقای بهنود در همان کشوری که ساکن هستند بر روی هر پدیده ای اعم حال حاضر و تاریخی دست بگذارند و آنگاه نشانی از صدها و هزاران کتاب و مقاله و سند و مستند و فیلم و نقد و…. در مورد آن پدیده بگیرند.
به این ترتیب عصر ما عصر فراموشی و بی تفاوتی از پس این فراموشی نیست، به عکس عصر ما عصر واکاوی دوباره و چندین و چند باره پدیده ها، رویدادهای گذشته و حاضر و پرسشهای تازه مداوم از زوایای گوناگون نسبت به آنها است.
همزمان پیامد دیگر این عصر و رهیافت مدرن، اراده است، پیگیری است، تسلط و تعیین و هدایت است. پدیده ها مورد پژوهش و بازپرسی و بازیابی و تحلیل قرار می گیرند، از هر راهی و با جستجوی هر سند و نشان ممکن و در پرتو این بازشناسی است که جامعه به درک و اراده و رشد می رسد. با شناخت خویش براوضاع خود مسلط می شود گیر و گره های گذشته را می گشاید و کاستی ها و ضعف ها و اشتباهات و خطاها را به داوری و قضاوت می نشیند.
پس جامعه ای که به این حد واکاوی و بازیابی مستند و سرانجام گره گشایی و قضاوت نسبت به آنچه بر او گذشته است نرسد جامعهٔ بی اراده و بر خود نامسلطی باقی خواهد ماند. همان جامعه فراموشی ها و غلیان ها و هذیانهای سنتی قرنهای گذشته خواهد بود که به طور مکرر اسیر تقدیر و حادثه، و فاجعه از پس فاجعه خواهد بود.
اعدام های ۶۷ و نمونه های همانند آن و بازیابی و واکاوی و سرانجام قضاوت و داوری در مورد آن و مسببان آن از این منظر و با این رهیافت، آزمون خودآگاهی، تسلط و اراده مردمان ما نیز خواهد بود. آزمون حضور ما در جهان و جهان بینی مدرن و خارج شدن از جهان صرف انفعال و پذیرش که قرنها عادت معهود ما بوده است.
دانش تاریخ و باستانشناسی و مردمشناسی با کمک علوم دیگر در رشد روز افزون خود می توانند اتفاقات گذشته را ردیابی کنند و به ما بگویند عوارض مثلاً حمله مغولها بر ذهن و روان و ساختار اجتماعی و فرهنگی و حتی بافت و ساخت ژنتیکی مردمان ما چه بوده است. امروز این اهداف در سایه رهیافت ها و روشهایی علوم مختلف در دسترس هستند.
به همان صورت می توان انتظار داشت آثار آنچه در طول حاکمیت اسلامی بر مردمان ایران گذشته است، کشتارها، سرکوب ها و محرومیت ها و… و تاثیر آنها بر ذهن و روان و ساختار اجتماعی مردمان ایران، به اعتبار عصر ما قابل پیگیری و بازیابی و شناخت و داوری در خودآگاهی جمعی خواهد بود.
دامنه و ژرفای حوادثی چون کشتارهای سال ۶۷ از حیطه مصلحت جویی های مقطعی و اصطلاح طلبانه آقای بهنود و دیگران فراتر بوده و خواهد بود.
تاریح باز بارها و بارها و بازیگران و بازیگردانان و متهمان و قربانیان این حوادث را به صحنه دادگاه داوری ذهن و خرد جمعی ایرانیان و جهانیان خواهد آورد. حتی اگر نسلی در وانفسای مصلحتجویی و گرفتاری و افرادی در پرتو منعفت جویی این نوع حوادث را نه فراموش بلکه با کم اعتنایی و بی اعتنایی بنگرند، باز این گره گاه ها از خلال بازخوانی و پژوهش و جستجو و تحلیل و نقد سیستماتیک و مدرن تاریخ به خاطره ها و حافظه ها و کتاب ها و نوشته ها و آثار ادبی و هنری و فرهنگی مکرراً باز آورده خواهند شد. و از خلال این یادآوری و داوری های دوباره بخشهای مهمی از آنها در زندگی اجتماعی و سیاسی مردم به دغدغه هایی برای پرهیز از تکرار بدل خواهند گشت. اینکه مردمی در شرایط کنونی در انتخاباتی یا ترحیمی شرکت کنند یا در تنگناهای این شرایط نتوانند به بازخوانی حوادث گذشته بپردازند معیار صحیحی برای دلالت بر فراموشی و نادیده گرفتن و گذشتن نخواهد بود و به معنای آن نیست که در شرایط آتی یا به وسیله نسلهای آینده آن حوادث دوباره مورد توجه قرار نخواهند گرفت.
پایا راستگونیا