خدا خودش مرا کافر کرد: حماد شیبانی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

متن سخنرانی محمود اخوان (حماد شیبانی ) در رویداد جانبى اجلاس حقوق بشر سازمان ملل متحد در رابطه با حقوق گروه های عقیدتى ومذهبى. ٢١/ ٩/ ٢٠١٢
هشتم یا نهم اوریل ١٩٧٩ ؛ دقیقا پانزده روز گذشته از آنچه بهار آزادى
نامیدیمش، باندی که بعد ها سپاه پاسداران وحزب جمهوری اسلامى را ساخت و
آقایان محمد منتظرى ، ابو شریف. علی خامنه ای و موسوی و زواره ای
ولاجو.ردى و٠٠٠٠٠٠٠ از گردانندگانش. بودند. مرا از سالن تشریفات سلطنى
سابق به هنگام بدرقه اسقف بیت المقدس در فرودگاه مهراباد ربودند .
ربایندگانم در پاسخ به یک دیپلمات و نیز نماینده نخست وزیر دولت موقت که
دلیل این کار را جویا شدند مرا که از پیش قراولان آن انقلاب نفرین شده
بو دم خرابکار و ضد انقلاب نامیدند . چند ساعت بعد ؛ در کشاکش میان
شرم و بى حیایی موقتا تن دادند که مرا نکشند . به زیر زمین یکى از مجلل
ترین خانه های امن ساواک شاه که مختص بازدید صلیب سرخ ساخته شده بود
تحویلم دادند.
سلولم هنوز آکنده بود از بوی تازگى رنگ دیوار هایش و توالت و دستشویی
آن داد میزد که هنوز بهره وری نشده است . به جاى عکس اعلیحضرت که تکه
پاره هایی از آن هنوز روى زمین بود مقوایی را در قطع a۳ چسباندند که روی
آن نوشته شده بود آن امومنین رحماء بینهم واشداء على الکفار . مفتخر
شدم به کفر.
همیشه تنها چیزی که مادرم از من توقع ندارد و ممکن است بخاطرش از من
برنجد ، اعترافم به نا باورمندی به خدایى است که او بدان دلخوش است.
وگرنه او که آفریدگار من است از سر همه گناهان کرده و نکرده من
سخاوتمندانه گذشته است.
کافرم، چرا؟*
*
“اگر به کسی که کفرش از خدا درآمده است بتوان گفت کافر، من حتما یک کافرم.
در کودکی، خدا پناهگاه من بود. هروقت از چیزی می ترسیدم، به خدا پناه می
بردم و بر ترسم پیروز می شدم. حالا، از هیچ چیز بیشتر از خدا نمی ترسم.
خدائی که یک روز مثل اژدهائی هفت سر به راه می افتد، همه چیز را لگدمال
می کند و هر دهانش آتش فشانی بزرگ است و روزی دیگر هیولائی است که در چشم
به هم زدنی، هرآنچه را زیبا و دوست داشتنی است به کام می کشد.
کفر مرا، آن خدائی در آورده است که بنیادگرایان، در هر سه دین توحیدی به
نمایش گذاشته اند: کین توز و بی ترحم و جنگنده، تهی از بخشش و مهربانی و
صلح جوئی. در سایه هراسی که چنین خدائی آفریده است، انسان من هر روز
مهجورتر، منزوی تر، ترس خورده تر و حتی عقب گراتر می شود.
دانشمندان علم ژنتیک به تازگی به این فکر افتاده اند که تخم دایناسورها
را در شکم فیل ها بکارند و این حیوانات غول پیکر را بازتولید کنند. چرا؟
این خود نشانه آن نیست که انسان من حسرت روزگارانی را می خورد که دشمنانش
آشکار و غول پیکر بودند و به همین دلیل می توانست با پناه بردن به غارها،
افروختن آتش و به دست گرفتن سلاح های انفرادی و ساده، از خود در برابر
خطر آن ها دفاع کند؟
خطر انسانی که کوچک می شود
دشمن انسان من، امروز چنان نامرئی شده است که دیگر به نظر می رسد راهی
برای پیروزی بر آن وجود نداشته باشد. دریغا که این دشمن، در همه سو به
نام خدا انتقام می گیرد و کشتار می کند.
در نظام طبیعت، موجودات هرچه کوچک تر و آسیب پذیرتر باشند، وسیله دفاعی
آن ها، سمی تر و کشنده تر است. انسان من، به رغم فربه شدن ظاهری خود، در
درون، هر روز کوچک تر می شود. پس به ابزارهای تهاجمهی خطرناک تری نیز
پناه می برد.
در آخرین سال های دهه نود میلادی، رسانه های غربی خبر کشف مرکزی را در
حوالی تل آویو منتشر کردند که در آن جا دکتر فاوست های اسرائیلی دست اندر
کار تولید بمب های ژنتیکی بودند. هدف آن ها، آزمایش بمب هائی بود که در
صورت انفجار، فقط انسان هائی را که تبار عربی داشتند می کشت و به دیگران
آسیبی نمی رساند. این بمب ها به نام خدای یهود ساخته می شد.
در سه دهه اخیر، تعداد فرقه های مذهبی عقب گرا و خرافاتی در آمریکا و
اروپا سه رقمی شده است. همه این ها، بر ترس مردمانی سوارند که از
“رحمانیت خدا” ناامید شده اند و از “قاسم الجبارین” به وحشت افتاده اند.
در همین سال ها، بر تعداد برنامه های تلویزیونی جهان غرب، که با فال و
جادو خرافه می پراکنند، به شدت افزوده شد. شیادان این شبکه ها، از فال
نخود گرفته تا کاسه آب و سفره شن را، برای ترسیم آینده انسان های ساده
لوح، به وسیله کسب و کار پر رونق خود تبدیل کرده اند. این شیادان هم بر
ترس انسان بی پناه من سوارند.
آنسوتر، هر دم گروه گروه انسان های بی گناه و از همه جا بی خبر، در
ایستگاه های قطار و فرودگاه ها، قربانی انتقام جوئی اسلامگرایانی می شوند
که “رحمانیت خدا” را تنها برای خودی و “جباریت” او را برای غیر خودی می
خواهند و در جنایت، روی شیطان را سفید کرده اند.
در سرزمینی که رهبرانش می خواهند آن را نمونه یک جامعه اسلامی و الهی
معرفی کنند، هر هشت ساعت یکبار انسانی به دار آویخته می شود و خدائی که
این همه جنایت را به نام او مرتکب می شوند، گوئی کور و کر است. نه بساط
های اعدام را می بیند و ناله و شیون همسران و پدران و مادران داغدار و
فرزندان یتیم را می شنود.
خدا خودش مرا کافر کرد
فیلسوفی همیشه وجود خدا را منکر می شد. در آخرین سال های زندگی، خبرنگاری
در مصاحبه ای از او پرسید: “اگر بعد از مرگ متوجه شدید که خدا وجود دارد،
چه می گوئید؟”
فیلسوف گفت:” سئوال احمقانه ای است. من ثابت کرده ام که خدا وجود خارجی ندارد.”
خبرنگار گفت:”فرض محال که محال نیست. حالا فرض کنیم یک در میلیون، بعد از
مرگ متوجه شدید که خدائی هست.”
فیلسوف گفت:”به او می گویم تقصیر کفر من با خود تو است. این تو بودی که
نتوانستی خودت را به من ثابت کنی.”
امروز، من با آن فیلسوف احساس همدلی می کنم: خدائی که می تواند بر این
همه جنایت چشم و گوش ببندد، وجود ندارد. من کافرم و تقصیر کفر من، جز با
خدائی که نمی تواند وجود خود را ثابت کند، با هیچکس نیست.
در کودکی خدا را دوست داشتم. پدرم می گفت:”از خدا بترس”. حالا، به حرف
پدرم رسیده ام. از این خدا، فقط می ترسم. از خدای هر سه دین توحیدی. کاش
من هم در یونان باستان می زیستم تا خدایان بی شماری بودند و می توانستم
از ترس یکی به دیگری پناه ببرم.
بی پناهی انسان امروز، بر خلاف آنچه کشیش ها و خاخام ها و ملاها تبلیغ می
کنند، اصلا ناشی از دوری او از خدا نیست. برعکس، بی پناهی انسان امروز،
نتیجه دوری خدا از انسان است. خدائی که در همه سو به نام او کشتار می
کنند.”
*
خانمها و آقایان هم نوع من
خطابه ای را که پیش روی شما خواندم از یک نویسنده ایرانی بنام جواد طالعی
به عاریت گرفتم .کلام اوگزارش نمونه وار زندگی من است.
من ازمادری مسلمان زاده شدم که در جهنم شاه و دوزخ جمهوری اسلامی جز
حسرت ندیده است. و ۴۰سال آزگار است که بارها و بارها در وحشت از دست دادن
, ربوده شدن و به تیر غیب دچار شدن عزیزان وعزیزان عزیزانش و یعنی هم
کوچه ای ها , هم شهریها , هموطنان وهموندان فرزندان و اقوام جهان وطنش به
غم نشسته . و عزادار شده است
میداند که در سایه نظمی که براین جهان جاری است دلشاد بودن نا ممکن است
.دلش میخواهد مرا در آغوش خود, در آن دنیا برای همیشه در یک ناکجایی بنام
بهشت جای دهد و من همچنان سرپیچی میکنم.
من نمیخواهم در عالم هپروت بسر برم . من دوست دارم در پالایش همین جهان
زمینی که کاشانه انسانهاست مشارکت کنم . و آن را از آلودگیها و ستم ها
رها سازم . مرا کافر می خوانند ومحارب مینامند . من انسانم . انسان .
حیوانی که سخن گفتن , راه رفتن ,اندیشیدن و از همه مهم تر کار کردن یاد
گرفته ام. وساختن جهانی دیکر را ممکن میدانم .
متشکرم از شما و همه کسانی که مرا تحمل کرده و با من و هم کیشانم مدارا
میکنند.
همه مطالب بین از آقاى طالبى است که من بعنوان اولین سخنرانیم در
این رابطه به قرض گرفتم چون چیزى بهتر از آنچه او قبلا نوشته نتوانستم
تهیه کنم.

مطالب مرتبط با این موضوع :

یک پاسخ

  1. عالی بود، جناب شیبانی! ماندگار و پویا باشید!
    کفر چو منی گزاف و آسان نبود
    محکمتر از ایمان من ایمان نبود
    در دهر چو من یکی و آن هم کافر
    پس در همه دهر یک مسلمان نبود!
    (شاه نعمت الله ولی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.