روایت دو شاهد، مسوول بسیج و رییس دانشگاه
پریسا صالحی، انصاف نیوز: «چرا کسی به داد ما دانشجوها نمیرسه؟! بی پناهتر از همیشه ایم..بغض گلومو گرفته بود وقتی رفیقمو میزدن و هیچکس نبود کمکش کنه حراست دانشگاه هم نمیذاشت هیچکدوم از دانشجوها از دانشگاه خارج شن زندانی شده بودیم و یه عده بسیجی که اصلا از بچه های امیرکبیر نبودن داشتن کتک میزدن»
این مطلبی بود در توییتر در مورد اتفاقات سهشنبه شب دانشگاه امیرکبیر منتشر شد. روایتها از اتفاقات آن شب دانشگاه امیرکبیر وحشتناک بود و همه نگران بودند؛ یک نفر میگفت سی نفر بازداشت شدهاند و دیگری میگفت دانشجوها زندانی هستند اما روایتی که انگار مورد قبول همه بود این بود که افرادی که دانشجوی امیرکبیر نبودند در این دانشگاه حضور داشتند و دست به اقداماتی هم زدهاند.
انصاف نیوز برای بررسی زوایای اتفاقات سهشنبه شب با دو نفر از دانشجویانی که آن شب در دانشگاه حضور داشتند به گفتوگو پرداخته و روایت آنها را از وقایع آن شب را روایت کرده است. دانشجوها حضور افراد غیردانشجو را تایید میکنند آنها میگویند حتی سعی بر به زور بیرون بردن یک دانشجو را هم داشتهاند.
سید احمد معتمدی، رییس دانشگاه میگوید این افراد برای شرکت در یک همایش وارد شده بودند و وقتی دیدهاند دانشجویان جمع شدهاند به آنها اضافه شدهاند اما دانشجوها میگویند همایش ساعت پنج تمام شده و تجمع بعد از ساعت شش شروع شده است. محمدرضا رازفر، مشاور و مدیرکل دفتر ریاست و روابط عمومی دانشگاه امیرکبیر نیز توضیحاتی در این مورد به انصاف نیوز داد.
رییس حراست دانشگاه امیرکبیر طی تماسهای مکرر خبرنگار انصاف نیوز در مورد اتفاقات سهشنبه در این دانشگاه پاسخگو نبود و بعد از شنیدن موضوع گزارش تلفن را قطع و سپس تلفن همراه خود را خاموش کرد.
روایت اول: صدای جیغ و تلاش برای خارج کردن دانشجو
یکی از دانشجویان که سهشنبه شب در دانشگاه امیرکبیر حضور داشت ماجرا را اینطور روایت میکند: «بعد از ساعت شش بود که صدای شعار شنیدیم، با چند نفر به محل تجمع رفتم. بعد از چند دقیقه دانشجویان از جلوی مسجد دانشگاه امیرکبیر به سمت در ولیعصر میرفتند تعدادشان هم زیاد نبود چیزی حدود پنجاه یا شصت نفر. وقتی دانشجویان معترض نزدیک دانشکدهی ریاضی رسیدند، هم از سمت راست و هم از سمت چپ تعداد زیادی از بچههای بسیج آمدند، پرچمهای بدون چوبی هم در دست داشتند. شعارهایی مثل «اگر دانشجو هستی، صورت چرا پوشوندی؟» یا «الله اکبر» هم میدادند. اینها شاید چهار برابر تعداد دانشجویان معترض بودند.
تعداد اینها به مرور زمان زیادتر میشد، بعضی از آنها را قبلا در دانشگاه دیده بودم یا همدانشکدهای خودم بودند اما تعداد کسانی که شبیه دانشجویان بودند و بچههایی که در تجمع بودند آنها را دیده بودند و میشناختند، خیلی کمتر از تعداد کسانی بود که کسی آنها را نمیشناختند، شاید سه چهارم آنها ناشناس بودند و کسی آنها را نمیشناخت.
چیزی که دانشجویان حس کردند این بود که به احتمال خیلی زیاد اینها نه تنها دانشجوی دانشگاه امیرکبیر نیستند بلکه اصلا دانشجو نیستند چون ظاهرشان شبیه به دانشجویان نبود. تعدادی از آنها هم سن و سال زیادی داشتند، تعداد کل بسیجیها هم نسبت به همیشه بیشتربود.
کم کم کار به زد و خورد کشید. این زد و خوردها به دو صورت بود اول اینکه دانشجویان معترض میخواستند به سمتی حرکت کنند، بسیجیها دستانشان را به هم قفل میکردند و اجازهی عبور به دانشجویان معترض نمیدادند، وقتی این دانشجوها میخواستند رد شوند زد و خورد ایجاد میشد. نوع دیگر دعوا که ایجاد شد به این صورت بود که چند نفر از این سمت و چند نفر از آن سمت در حال شعار دادن دعوای لفظی میکردند که منجر به درگیریهای پراکنده میشد.
یکی از دوستانم میگفت که دیده که بیرون دانشگاه اتوبوس آمده و از آن چند نفر بسیجی پیاده شدهاند اما من در دانشگاه بودم و چنین چیزی ندیدم یعنی اصلا بیرون نرفتم که چنین چیزی را ببینم.
دانشجوهای معترض به سمت در حافظ میرفتند که بسیجیها نگذاشتند حرکت کنند و دوباره درگیری صورت گرفت. وقتی دانشجوهای معترض میگفتند که میخواهند رد شوند، میگفتند از آن طرف بروید از جای دیگر هم میخواستند رد شوند دوباره یک تعدادی از آنها میدویدند و آنجا را میگرفتند.
دانشجویان معترض به زمین چمن رسیده بودند و آنها در آخر زمین چمن ایستاده بودند و رو به یکدیگر شعار میدادند، جو کمی خوابید. معاون دانشجویی و حراست دانشگاه و مدیر فرهنگی و مدیر دانشجویی چندباری با دو طرف صحبت کردند که دیگر بروند. حراست با دانشجوهای معترض صحبت میکرد و میگفت اعتراض کردید و دیگر بروید وقتی این دانشجوها میگفتند که چرا فقط به ما میگویید میرفتند با آنها هم صحبت میکردند.
چیزی که خیلی به نیروهای حراست گفته میشد این بود که وقتی دوستان ما از بقیهی دانشگاهها میخواهند چند ساعت وارد دانشگاه شوند، کارت چک میکنید و معلوم هم نیست که راه بدهید یا راه ندهید. اینهمه آدم که کاملا واضح است که دانشجوی اینجا نیستند چطور راه دادهاید؟ میگفتند امکان ندارد اینطور باشد و ما حتما کارت چک میکنیم.
زمان زیادی حتی شعاری هم داده نشد. اما دو طرف ایستاده بودند که اول طرف مقابل برود اما گاهی درگیریهای پراکندهای اتفاق میافتاد. دانشجویان معترض خواستند که کارتهای دانشجویی طرف مقابل بررسی شود تا معلوم شود که دانشجو هستند یا نه. بعد از این درخواست و بالا رفتن احتمال چک شدن کارتها ظرف ده دقیقه یا پانزده دقیقه تعداد زیادی از آنها غیب شدند، به نظرم به خاطر اینکه دستشان رو نشود رفتند. با این حال بازهم تعدادشان از معترضان بیشتر بود.
رییس حراست از دانشجویان معترض خواست که بروند اما دانشجویان گفتند که باید همزمان بروند و پیشنهاد دادند که برای جلوگیری از درگیری از دو طرف خط درختان حرکت کنند. بچههای بسیج راضی نمیشدند. یکی از دانشجویان انجمن اسلامی که آنها حرفش را گوش میدهند راضی شد، تعدادی از انها راضی شدند و خواستند با او بروند اما بقیه ایستادند. بین خودشان هم اختلاف نظر زیاد بود. بعد از مدتی پسرهای بسیجی راضی شدند و کم کم رفتنند اما دخترها زنجیر بسته بودند و حرکت نمیکردند، اما آنها هم کم کم رفتند.
یک دفعه از سمت در صبوری صدای جیغ آمد. من و چند نفر از دوستانم با چند نفر از مسوولان حراست به آن سمت دویدیم. یک دختر از در صبوری بیرون آمده بود و خیلی شدید گریه میکرد و جیغ میزد: «تو رو خدا نذارین ببرنش». وارد که شدیم دیدیم یک نفر که او را نمیشناختیم و دانشجوی دیگری هم او را نمیشناخت، دست یک پسر را گرفته بود و میخواست از در پشت صبوری خارجش کند. این دختر که دوست آن پسر بود وارد شده بوده و میخواسته که جلوی آنها را بگیرد اما به او گفته بودند که دخالت نکند؛ دانشجویانی که داخل لابی صبوری بودند جلوی او را گرفته بودند.
وقتی رسیدیم حراست دست آن فرد را گرفت. دختری که جیغ زده بود همچنان گریه میکرد. دانشجوی پسر هم میترسید از دانشگاه خارج شود و اینها بیرون دانشگاه باشند و او را ببرند.
چیزی که میگفتند این بود که این افراد از چند دقیقهی پیش به دنبالشان بودند، این دختر و پسر هم در بین دانشجویان معترض بودند، متوجه شدهاند که چند نفر تعقیبشان میکنند. حراست وقتی میخواست برنامه را جمع کند خواسته بود اینها را از زیر سر در بلند کند ولی اینها گفته بودند که بلند نمیشوند چون چند نفر دنبالشان هستند. حراست دیده بود اینها خیلی ترسیدهاند گفته بود بروید لابی صبوری، آنجا امن است. اینها که رفته بودند آنجا این اتفاق افتاده بود.
وقتی ما به حراست گفتیم که اینها به چه حقی در دانشگاه ما دانشجوی این دانشگاه را به زور خارج میکنند، حراست میگفت امکان ندارد، ما که در حافظ و فارابی را بستهایم پس اینها از کجا میخواستند این دانشجو را بیرون ببرند؟
یکی از دانشجویان میگفت دیده بود که وقتی ما به سمت لابی صبوری دویده بودیم، دیده بود که بلافاصله بعد از صدای جیغ در پارکینگ بالای صبوری بسته شده، من حدس میزنم که میخواستند از آن در خارجش کنند. ممکن است بسته شدن این در ربطی به ماجرا داشته باشد و ممکن هم است که ربطی نداشته باشد.
من وسط ماجرا بودم و به بیرون نرفتم که بدانم بسته شده یا نه اما در حافظ و فارابی بسته بود پشت در حافظ که یگان ایستاده بود و طبیعی بود که بسته باشد، فارابی هم عموما شبها بسته است. در مورد بقیهی درها اطلاع ندارم. بعید نیست که برای مدت کوتاهی بسته شده باشد اما طولانی مدت نبوده است چون دیدم که چند نفر از بچهها به سمت در کوچهی سعید رفتند و ندیدم که برگردند و احتمالا خارج شدند.
زمان زیادی من در دانشگاه بودم، شب که به خانه برگشتم وقتی تلگرام را چک کردم دیدم تعداد زیادی پیام دارم که نگرانم بودند. در توییتر و تلگرام هم خبرهای زیادی بود که تا حد زیادی در آن اغراق شده بود و شایعه بود. برای مثال عکس سر شکسته و بازوی کبود گذاشته بودند که اصلا برای این قضیه نبود و مربوط به مصدومیت یک کشتیگیر بود. در توییتر خیلیها میگفتند که سی نفر بازداشت شدهاند ولی ما چیزی ندیدیم و فکر میکنم کلا اشتباه باشد.
در مورد اتفاقات آن شب خیلی اغراق و شایعه به وجود آمد و چیزهایی گفته میشد که من که آنجا بودم ندیدم از دیگران هم پرسیدم گفتند که ندیدند. این اغراق از هر دو سمت میتواند باشد. میتواند تلاشی باشد که جو را ملتهب نشان بدهد و دانشجویان را تهییج کند یا ممکن است عدهای بخواهند جو را ترسناک نشان بدهند که دانشجویان دوباره اعتراض نکنند.»
روایت دوم: سامانهی پیامکی و نیروهایی با بیسیم و ماسک
دانشجوی دیگری نیز که از میانهی تجمع وارد دانشگاه شده تعریف میکند: «وقتی من وارد دانشگاه شدم، تعدادی دانشجو حضور داشتند، حدود ۲۰۰- ۳۰۰ نفر بسیجی هم دور آنها بودند و این دانشجویان را احاطه کرده بودند. اینها به هر سمتی میرفتند، بسیجیها دور آنها میگرفتند که کسی به آنها نزدیک نشود. ما اینهمه بسیجی در دانشگاه نداریم. به نظرم تعدادی از این بسیجیها از بیرون آمده بودند. جلوی سر در دانشگاه هم که شنبه شلوغ بود کاملا بلوکه کرده بودند که اصلا به آن سمت حرکت نکنند.
من کسانی را که از روی چهره میشناسم دیدم که از بسیج دانشگاههای شریف، علامه طباطبایی و علم و صنعت بودند، یکی از آنها که دبیر سابق بسیج دانشگاه خودشان بود در توییتر خود هم نوشت که به دعوت یکی از دوستان در دانشگاه امیرکبیر بوده است.
یک سری عکس هم در فضای مجازی پخش شده که در آن عکسها تعداد زیادی دختر چادری از درهای دانشگاه وارد میشدند، ما آن عکس را پیگیری کردیم. دکتر رازفر گفته بود که آنها برای مراسمی تحت نظارت سازمان اوقاف وارد شده بودند اما مراسم آنها تا ساعت پنج بوده و مهمانها باید بعد از اتمام مراسم و قبل از تجمعی که ساعت شش و نیم، هفت عصر شکل گرفته از دانشگاه خارج میشدند. اما چیزی که ما دیدیم این بود که افرادی که از خارج دانشگاه آمده بودند تا ساعت هشت و نیم، نه شب حضور داشتند.
کتابخانهی صبوری نزدیک به در حافظ یک در از پشت دارد، بچههایی که آنجا بودند میگفتند چند نفر از این در داخل لابی کتابخانه شده بودند، با چند نفر هم دعوا و درگیری شده بود، اینطور که دانشجویان میگفتند حراست وارد شده، با کسانی که از بیرون دانشگاه وارد شده بودند کاری نداشتند؛ فقط چند نفر از دانشجویان که با آنها درگیر شده بودند را به اتاق حراست بردند و با آنها صحبت کردهاند، البته مشکلی برای آنها پیش نیامده است.
دانشجویان میگفتند حدود ساعت هفت و نیم ده، دوازده نفر با موتور و پوتین و کلاه کاسکت ولی با لباس شخصی از در کوچهی سعید وارد دانشگاه شدهاند.
ساعت پنج نزدیک سر در دانشگاه چند نفر با بیسیم و ماسک حضور داشتند من خودم انها را دیدم، وقتی موضوع را حراست در میان گذاشتم گفتند چنین چیزی نبوده و فقط انتظامات داخل با یونیفرم بیسیم داشتند.
اینطور که ریاست دانشگاه میگوید کسی از خارج دانشگاه وارد نشده است. همه جای دانشگاه دوربین حراست وجود دارد فیلم تمام این موارد که گفتم را حراست دارد. اگر کسی وارد نشده با حضور نمایندهی دانشجویان این فیلمها بررسی شود.
بیرون در حافظ نیروهای پلیس ایستاده بودند و اجازهی ورود و خروج از آنجا از حدود ساعت پنج به دانشجویان داده نمیشد. در ولیعصر را هم حدود نیم ساعت بسته بودند ولی از بقیهی درها عبور و مرور عادی بود؛ بقیهی درها رو به کوچهها باز میشوند که در آن کوچهها هم نیروهای لباس شخصی حضور داشتند که این باعث میشد بعضی دانشجوها از این درها خارج نشوند. البته در ولیعصر برای بازهی کوتاهی بسته بود.
عملکرد حراست و انتظامات که اجازه داده مهمانهای مراسم اوقاف تا هفت و نیم هشت شب در دانشگاه حضور داشته باشند باید بررسی شود. دوربینهای حراست را هم در مواقعی که دانشجویان ادعا میکنند از بیرون افرادی وارد شدهاند فیلمهای حراست بررسی شود.
بسیج یک سامانهی پیامکی دارد که از طریق آن برنامهها را به اطلاع دانشجویان میرسانند. صبح روز تجمع پیامکی میفرستند مبنی بر اینکه امروز قرار است شعارهای ساختارشکنانه بدهند، ساعت ۱۳ جلسهی توجیهی گذاشتند. ساعت ۳ و ۵ هم به اعضای بسیج پیامک دادهاند که در صحن دانشگاه حضور داشته باشند. حضور بسیجیهای داخل دانشگاه در این ساعات بسیار زیاد بود، حتی باند گذاشته بودند و نوحه پخش میکردند که چون گذاشتن باند غیرقانونی بود حراست جمع میکند، ولی میز گذاشته بودند و حضور فعال داشتند.»