آیا در جمهوری اسلامی، توضیح معصومانهای برای انتقال قدرت از پدر به پسر وجود دارد؟
توضیحات معصومانه چیستند؟ و از کجا میآیند؟
توضیح معصومانه به معنا ی توضیح قانونی، عقلانی یا حتا توضیح معقول نیست! چه هم توضیح قانونی و عقلانی و هم توضیح معقول در جامعهای همانند ایران که در خم مدنیت جدید مانده است، برآمد لخت توازن قوا است! یعنی اگر توازن قوا ایجاب کند، هرچه پیش آید، برای مگسان دور شیرینی قدرت خوش خواهد آمد! و برآمد آن چرخشها ی لازم قانونی، دینی و حتا عقلانی است که حاکم و فرایند “غلبه” را سفیدشویی و توجیه میکند. (الگویی که در تاریخ اسلام به فراوانی و به شکل چیره دیده میشود).
توضیح معصومانه ی یک رخداد سیاسی همزمان فاصله گرفتن از انگارهها ی نیرنگ و توضیحات ساختهگی است. توضیحات ساختهگی در پی دفاع از قدرت حاکم و حاکم قدرتمند به هر شکل ممکن هستند؛ آنها توازن قوا را عقلانی، معقول و قانونی میکنند! انگارهها ی نیرنگ اما در جهتی کاملن مخالف ایستادهاند و غالبن قدرت و حاکم را بازیچه چیزی فراتر میداند؛ چیزی که نخ تسبیح همه ی رخدادها را در دست دارد و هیچ چیز هرچند عجیب، خارج از قاعده نیست. در انگارهها ی رنگارنگ نیرنگ از آنجا که رخدادها پس از وقوع در تحلیلها و جا ی مناسب خود قرار میگیرند، هیچ چیز عجیبی در زنجیره ی رخدادها دیده نمیشود. و در نتیجه توضیح معصومانه اساسن لازم نیست. داستانها ی داییجانناپلیونی چون پایهها ی محکمی در شواهد ندارند، همیشه آنقدر انعطاف دارند که با هر رخداد جدیدی (هرچند بیرون از دایره ی پیشبینیها) هم هماهنگ شوند. در این الگو هم توضیحات و هم شواهد به آسانی میچرخند تا هر چرخشی را در داستان جبران کنند.
توضیح معصومانه اما رخدادها ی جدید را برآمد موقعیتها ی پیشینی میداند که در نبود خلاقیت بازیگران و کنشگری مناسب آنها به نتایجی پیشبینیپذیر میرسند. توضیح معصومانه دو پیشفرض دارد.
یکم. رخدادها ی نادلخواه غالبن و قالبن برآمد خطاها ی ما هستند!
دوم. آنکه حاکم یا محکوم است محدود به داناییها و تواناییها ی خود است و از خطا در امان نیست.
توضیح معصومانه توضیحی است که نشان میدهد چرا این خطاها ی سیاسی رقم خوردهاند؟ ریشهها و بنیادها ی این خطاها در اعماق تاریخ، سنت و فرهنگ کجا هستند؟ و چرا؟
توضیح معصومانه توضیحی است که به برهان لطف (که برهان برهانها در ایران و سنت ایرانیاسلامی است) برسد و بتواند دستکم کسانی که صادقانه به این برهان و الزامات و برآمدها ی آن وفادار هستند را قانع کند که پسر باید جا ی پدر بنشیند!
اگر در سنت درجا بزنیم، حتا اگر امروز این اتفاق نیفتد، فردا خواهد افتاد. زیرا برهان لطف پاسخی اساسی برای توزیع قدرت ندارد! توزیع قدرت و گذار از ناپایداریها ی آن در برهان لطف بیپاسخ مانده است! در نتیجه توازن قوا و غلبه ی سیاسی همیشه تنها راه غلبه بر ناپایداری سیستم است. در غیبت دمکراسی و حقوق بشر توزیع قدرت و پایداریدن ساختارها و گذار دمکراتیک و آسان و کمهزینه ی قدرت ناممکن است. در غیبت دمکراسی و حقوق بشر، هر تلاشی برای انتقال قدرت در نهایت تکاپویی برای فرار از خلا قدرت خواهد بود.
من از جمله ی کسانی هستم که سالها بر نشستن مجتبا بر تخت و چشم داشتن او بر بخت گفته و نوشتهام. و برای این پیشبینی خود توضیح معصومانهای دارم. همه چیز به درک متفاوت علی خامنهای از روحالله خمینی در برساخته ی ولایت مطلقه ی فقیه باز میگردد.
خمینی همچنان که در سال ۱۳۸۸ در سرنام «اسلام سیاسی و انگاره ی ولایت مطلقه ی فقیه» نشان دادهام ولایت مطلقه ی فقیه را ادامه ی ولایت رسوالله میدانست و ولی فقیه را در مرتبهای مینشاند که میتوانست به جا ی حفظ اسلام به حفظ نظام بیاندیشد. او در پهنه ی فقه شیعه نوآوری داشت و میتوانست اسلام سیاسی را وارد جهان تازه و مناسبات آن کند. این چرخش فقهی در میان مسلمانان تازه و عجیب بود. چرخشی که اگر در شرایط مناسب قرار میگرفت و به لوازم منطقی خود تن میداد، میتوانست در جایی احتمالن به نوعی نظام مشروطه و نهایتن به حکومتی همانند پادشاهی لیبرال دمکرات برسد!
اما خامنهای هم با این خوانش از ولیفقه مخالف بود و هم از درک لوازم آن و مناسبات تازه در جهانها ی جدید. او پیش از مرگ خمینی مخالف این خوانش بود (دستکم آن را نمیفهمدید) و پس از مرگ خمینی آن خوانش و الزامات آن را گامبهگام تخریب و تحلیل داد و به حفظ اسلام بازگشت! در سال ۱۳۹۰ من در سرنام «نظام، حفظ نظام و اهمیت آن در تاریخ معاصر ما» این چرخش را توضیح دادهام؛ علی خامنهای اسلام و درنتیجه خود را فراتر از نظام میداند، در نتیجه امکانی برای رشد، توسعه و خودبسندهگی نظام جمهوری اسلامی نمیگذاشت و نهگذاشت! موروثی کردن ولایت فقیه هم آسانترین و هم مطمینترین راه و ابزار ادامه ی این خطا شناختی است. او دیکتاتوری است که به هیچکس اعتماد ندارد. بیاعتمادی عمیق او به دیگری احتمالن برآمد کودکی بسیار دشوار او بوده است! هرچه که بود و هست او نمیتواند به هیچ کس بیشتر از خود (که ادامه ی یک دیگری بزرگ است) اعتماد داشته باشد.
در این چشمانداز ولیفقیه سوم باید ادامه ی ولیفقیه دوم باشد. اگر همه چیز آنچنان که علی خامنهای طراحی کرده است، پیشبرود مجتبا تنها گزینه ی ممکن برای خامنهای است تا حفظ اسلام که چیزی غیر از حفظ تصویری او از خود، جمهوری اسلامی و خوانش خامنهای از اسلام و جمهوری اسلامی نیست، ادامه پیدا کند.
توضیح معصومانه ی نشستن مجتبا خامنهای جا ی علی خامنهای همان توضیحی است که میتواند در لایههای از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی بازگشت به سلطنت و نشاندن رضا پهلوی را بر تخت توجیه و توضیح دهد.