هموطنان، مردم شریف و دلاور درگز، دوستان و رفقاى گرامى روز اول آذر ۱۳۷۲ سالگرد درگذشت ابوالفضل قاسمى است. از آن روز ٢٣ سال میگذرد. ٧٢ سال عمرکرد. اهل علم و عمل بود. تمام عمر شرافتندانه علیه دیکتاتورها، ارتجاع، بیگانگان و بیگانه پرستان مبارزه کرد. زندگی او از آثار و کتاب های تحقیقى و تاریخى خالی نیست. در مجموع بیش از ٢٠ مجلد در باب: الیگارشى و خاندان هاى حکومتگر در ایران، کتاب هائی چون خاوران گوهر ناشناخته ایران، نادر شیر مرد اتک، از گوماتا تا کودتا، هزار ماه سیاه …. خاطرات سیاسی و زندان ها به رشته تحریر در آورد.
پدر ما با ورود متفقین به ایران، علیه دخالت بیگانگان در ایران پای به میدان مبارزات سیاسی گذارد. از سن ۲۳ سالگى در زندان هاى به غل و زنجیر کشیده شد و از زادگاه خود تبعید گردید. در کنار مصدق قرار گرفت و تا آخر در صف مبارزان نهصت ملی جانفشانی کرد. در کودتاى ننگین ٢٨ مرداد ١٣٣٢ برادر کوچک او ایوب قاسمى در راه پر نشیب و فراز آزادى و استقلال ایران تیرباران شد. بار ها و سال ها در زمان شاه به زندان افتاد و از کار بیکار گردید.
در دوران پر آشوب انقلاب در مقام حساس دبیر کلی حزب ایران ( سوسیال – دمکرات )، عضویت در شوراى مرکزى و هیت اجرائى (جناح رادیکال ) جبهه ملى ایران با شجاعت وبى پروا از مخاطرات در راه، با جمهورى اسلامى و خمینى و ولایت فقیه مقابله و مبارزه کرد. او ملی گرا، سوسیالیست و دموکرات بود. در وصیت نامه خود تحت عنوان “واپسین پیام من”درباره ناسیونالیسم چنین می نویسد: “ناسیونالیسم آن عقیده است که دور از خاک پرستی و قهرمان و نابغه پرستی و نژاد گرای باشد. این ناسیونالیسم بر پایه انسان گرایی، عدم هرگونه تبعیض دینی و نژادی می باشد. این حق طبیعی هر ملت است که از هویت، تمدن، فرهنگ و گنجینه های فکری و تاریخی خود پاسداری کند. دکتر مصدق مظهر این نوع ناسیونالیسم می بود. یک ملت مستقل نمیتواند با فقر و ظلم باقی بماند. ظلم را دمکراسی از بین میبرد، و اما نه دموکراسی عوام و هو وجنجال یا دموکراسی مبتنی بر پایه های ارتجاع گرایی، واپس گرایی و منارشی، و فرد گرایی و الیگارشی. درمان فقر در یک جامعه سوسیالیسم است. سوسیالیسم از نظر ما جنبه ی اقتصادی دارد. با این دکترین میتوان بهره کشی انسان از انسان را از بین برد و زنجیرهای فقر و بردگی اقتصادی را از دست و پای محرومین گشود. باید بدانیم ناسیونالیسم و دموکراسی و سوسیالیسم لازم و ملزومند، بدون یکی آن دو ناقصند و نمیتوانند در جامعه رفاه و استقلال و آزادی پدید آورند.”
وقتى بعد از انقلاب با بیش از ٨٠ درصد آرا از زادگاه خود، شهرستان درگز وکیل مجلس شد در دل دشمنانش از خطر تشکیل فراکسیون ملی در مجلس ترس افتاد.
از ١٢ نماینده دوره اول انتخابات، او تنها کسى بود که زیر فرمان خمینى نرفت و در مصاحبه هاى خود در مطبوعات علنا با گروگانگیرى مخالفت و از استقلال و آزادى دفاع کرد.
از نخستین کسان نهضت ملی بود که توسط رژیم جمهورى اسلامى دستگیر شد. بعد از ماهها بى خبرى بالاخره محاکمه و محکوم به اعدام گردید. اما در اثر دخالت مراجع بین المللى و شخصیتهاى مترقی و روشنفکران و احزاب سیاسى پیشرو اروپا حکم اعدام به حبس ابد تقلیل پیدا کرد.
در زندان، همه شکنجه های جسمی و روحی را تحمل کرد و خم به ابرو نیاورد، نه مصاحبه اى در تائید رژیم و نه توبه، برعکس در آرمان های خود با برجا ماند. بر سرقولی که به مردم زادگاه خود درگز داده بود کوتا نیامد. در “واپسین پیام من” در این مورد می نویسد “مردم درگز، زادگاه من، حق بزرگی به گردن ما و ملت ایران دارند، برای اینکه پیوسته در هر بحران حامی ملت و من و عقایدم بوده اند، شما دوستان و فرزندانم هرگز این مرز وبوم را فراموش نکنید. این مردم در طول فعالیتها بهترین جوانان و مردان را در راه ملی گرایی، میهن دوستی و آزادی و مبارزه با فئودالیسم و منارشیسم و امپریالیسم و کمونیسم از دست داده اند. من همیشه آرزو داشتم پیش از برادرانم شهید ایوب قاسمی و شهید مرتضی قاسمی و شجاع ترین مردان شهید علی محمد باقرزاده، شهیدحیدر سلامت و شهید سید جعفر سجادی توفیق شهادت مییافتم، ولی با این که (در زندان) با گرفتن وصیت نامه در آستانه مرگ بودم این توفیق حاصل نشد. مردم درگز نباید خون اینان را فراموش کنند. باید انتقام آنان را از مسببین و مبا شرین اصلی بگیرند.”
کسانیکه در زندان با او هم بند بودند بار ها از مردانگى و روحیه بالاى او سخن گفته و نوشته اند. در “واپسین پیام من” خطاب به همسر وخویشان و فرزندان چنین می نگارد : “اما شما همسر و فرزندان و خویشانم من از مالی و منال دنیا چیز قابلی برای شما نگذاشتم. همسر من در طول تمام مبارزات همسنگر من بود، او تنها همسر من نبود، مادر من و خواهر من و برادر من بوده است، همواره او را عزیز بدارید. من هیچ چیز را به شما تحمیل نمیکنم ولی راهی که نشان دادم بروید روحم را شاد کرده اید.”
همه این فشار باعث شد در زندان چند بار سکته کند. بعد از نزدیک به هفت سال زندانى براى اینکه در زندان نمیرد او را رها کردند.
هرگز به اندیشه گریز از کشور نیفتاد. میگفت در ایران مى مانم و تا جان دارم با این رژیم مبارزه میکنم.
علیرغم بیمارى شدید قلبى از مبارزه و نوشتن و گفتن و جمع کردن آزادیخواهان شکست خورده و تار ومار شده دست بر نداشت. منزل ما، چون گذشته محل دید وبازدید مخالفان، به ویژه جوانان مبارز شد.
او باید اول هر ماه خود را به مقامات شکنجه گر نظام جمهورى اسلامى معرفى میکرد. چندى پس از آزادى، در اول آذر ١٣٧٢ که از یکى ازهمان کمیته هاى امنیتى به خانه بازمی گشت در اتوبوس دچار سکته قلبى آخرشد و در روی دست مردم جان سپرد.
درباره ی مراسم بعد از مرگش می نویسد “دین برای تهذیب اخلاق و بالا بردن عواطف انسانی و اخلاقیست، از اینرو باید همواره از سیاست دور باشد.” … خدا پرستی که در آن سلاخی، آدمکشی، مردم فریبی، واپس گرایی، انسان زدائی، ثبات طلبی، نادانی گرائی، سنگ گرایی فرمانروا باشد را مردود می شمارم؛ از این رو از همسر، فرزندان، خویشان و دوستان سیاسی می طلبم به یاد من آیین هائی برگزار نکنید که از آن یک قطره آب به آسیاب ارتجاع ریخته باشد. در خانه خودم فقط یک یادبودی دور از ارتجاع گرایی برپا دارید و با خواندن این “واپسین پیام” به پایان ببرید. از آن به بعد باید لباس سیاه از خود دور کنید به کسوت عادی درآئید.”
ما چنین کردیم و به ویژه در مراسمی که چند روز پس از مرگش در پاریس به این مناسبت برگزار شد با این که هنوز از “واپسین پیام من” خبر نداشتیم، (زیرا آن را فقط چند سال پیش درمیان یکی از کتابهایش پیدا کردیم) دوستانش سخن گفتند و با موسیقی آغاز و پایان یافت.
زنده باد ملت، جاوید باد ایران؛
زنده باد استقلال، آزادى، دموکراسى؛
نابود باد جمهورى اسلامى؛
فرزندان، خانواده هاى قاسمى و وابسته و دوستان؛
2 پاسخ
یادونام این سردار،وهمه آزادیخواهان ایران زنده و گرامی باد.
ننگ بر جنایتکاران نظام جلاد ولایت فقیه
آقای مستوفی عزیز بسیار سپاسگزارم از این بزرگواری شما. نابود باد جمهوری اسلامی فرهنگ قاسمی