عده اى دانسته یا ندانسته ناسیونالیسم اروپائى را با ملى و ملى گرائى ایرانى در مفهومی برابر قرار میدهند. ناسیونالیسم دراغلب کشور هاى اروپائى شامل سازمان ها وکسانى میشود که داراى افکار نژاد پرستانه و دیدگاههای انسانی بسته و محدود میباشند، که در روابط فرهنگیِ وسیاسی و اجتماعی غیر از خودی را تحمل نمی کنند و اگر مناسباتی را باغیر خودی برقرار می کنند براى استثمار کردن وسؤ استفاده از امکانات آنهاست. درصورتیکه ملى و ملى گرائى در ایران در اثر مقابله ومبارزه با استعمار و استثمار به وجود آمده است.
صرف نظر از گذشته تاریخی و شخصیت های برجسته ملی، این دلبستگی فلسفی و پایبندی سیاسی به شکل موثر از اواخر قرن نوزدهم پیشرفت هایی کرد و تحولاتش را در نزدیکی با تغییرات ودگرگونی های فلسفی و فرهنگ آمیزی های سیاسی و اجتماعی اروپا ادامه داد. در اوائل قرن بیستم بالندگی های اجتماعی مهمی در ایران به وقوع پیوست که باعث شد تا ملی گرایی در ایران نقش و فرگشت مهمی را ایفا کند.
در این دوران پیروزی انقلاب مشروطه خود مولود یک سلسله تحولات حقوقی و قانونی در جهت منافع ملت شد. این جنبش ضد استبدادی بالاخره در اثر جان فشانیهای آزادیخواهان باعث تصویب قانون اساسی، در۱۴ مرداد ۱۲۸۵ (اوت ۱۹۰۶) و تأسیس مجلس شورای ملی گردید.
در متمّم قانون اساسی از نهادهایی سخن رانده شده است که قاعدتاً موجبات رشد مبارزات اجتماعی را فراهم می آورد. تشکیل انجمنهای آزاد از آن جمله بود. روشنفکران، مردم ترقیخواه، کارگران واصناف به عضویت احزاب و اجتماعاتی مانند جمعیت اجتماعیون و عامیون مشهد، سازمان انقلابی مجاهدین (سپتامبر ۱۹۰۷/شهریور ۱۲۸۶ شمسی)، جنگلیها، حزب عدالت و فرقه دموکرات … در آمدند.
در رفتار وگفتار سردار جنگل، میرزا کوچک خان وستارخان وبأقرخان و یپرم خان و سردار اسعد … مبارزه علیه بی عدالتی و زورگوئى به ویژه توسط بیگانگان نمایان بود که اینها همه غیر از نشانه های بارز خصوصیات ملی گرایی و براى آزادی و دموکراسى و مساوات ملی بیانگری چیز دیگری نمی توانست باشد.
پس از انقلاب مشروطه روشنفکران و مبارزان معتقد به مدرنیته و پایبند به نیروی ملت ( عنوان”ملتی” ها را برای خود قائل شدند که بعد تبدیل شد واژه ملی)، برای دستیابی به آزادی، عدالت، برابری، دموکراسی و جلوگیرى از بهره کشى ملت ایران وگرفتن حق مردم از بیگانگان احزابی را به وجود آوردند تا با استفاده از اصول و روش های دنیای متمدن وبا احترام به حقوق مدنی در چارچوب سازمانها و احزاب مدرن پیشرفت و توسعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور را میسر سازند.
ملى گرائى إیرانی بر خلاف ناسیونالیسم اروپاپی مستبد نبوده بلکه همیشه ضد استبدادی بوده وهمیشه یک شاخه برابرى خواهى، عدالت طلبى، حتى مشارکت و معاونت داشته و در میان ملى گرایان ایرانى غیراز چند استثنا کوچک، تمایلات تبعیض گرایانه و فاشیستى وجود نداشته است. اگر هم در دوره هائى حس ملى در گروه های کوچکی از فعالین و گروه های سیاسی از حد مرسوم و عادى خود فراتر رفته و بطور ناشایست به نوعى شوونیسم تبدیل گردیده بیشتر از جنبه عکس العملی و در ارتباط با رفتار ستمگرانه دیگران، مانند دخالت خارجى، اسلام گرائی افراطى، ضدیت با ایرانىت و تهاجم به مرزها وتمامیت ارضی ایران بوده است.
ملی گرایی ایرانی بر خلاف ناسیونالیسم اروپاپی مذهبی نبوده بلکه مذهب را از سیاست جدا می دانست. با وجود اینکه در بخش پیرامونی نهضت ملی، احزب اسلامى نیز وجود داشته اند، اما اسلام سیاسی در مقایسه با احزاب ملى، سوسیال دموکرات ها و سوسیالیست ها؛ مانند حزب ایران که یک حزب سوسیال دموکرات است، حزب ملت ایران که یک حزب با تمایلات ناسیونالیستی به شمار می رود، جامعه سوسیالیست ها اعتقاد به سوسیالیسم داشت، رقمی نبودند. حتی در احزاب کمونیستی ایران نیز علاوه بر اعتقاد به انترناسیونالیسم، طرفداری از ملی گرائی ایرانی به چشم میخورد.
پس از انقلاب مشروطیت و در جریان ملی کردن صنعت نفت ایران، دکتر محمد مصدق به عنوان نماد سیاسی و تاریخی ملی گرایی شناخته شد. اینکه اگر مصدق نفت را ملى کرد پس باید او در رده ناسیونالیست هائی که در کشور های اروپایی شناخته شده هستند و مفهومی را که از نظر تاریخی و سیاسی با خود حمل می کنند قرارداد، درست نیست. این اشتباه را خیلى ها میکنند. اینها ثمره تبلیغاتی هستند که دشمنان مصدق علیه او انجام داده اند. مثل این می ماند که گفته شود فرانسوا میتران رئیس جمهور سوسیالیست فرانسه به علت این که برخی از شرکت ها را ملى کرد پس ناسیونالیست است. ملی گرایی مصدق از نظر عقاید سیاسی هیچ شباهتی و سنخیتی با ناسیونالیسم موجود و مرسوم در کشورهای اروپایی ندارد.
مصدق دشمن استعمار و استثمار بود که توانست در دادگاه بین المللی لاهه و در چارچوب قوانین، زنجیر استثمار را از پاى ملت ایران پاره کرده، استقلال ملى، شایستگی شرافتمدانه مردم ایران وحقوق ملی ایرانیان را در جهان و در میان همه اقوام ایرانی بدون کمترین تبعیض و فرقه گرائى به اثبات برساند. او با استفاده از قوانین بین المللی با سعه صدر و بدون جنگ و خونریزى و بدون اینکه حتی قطره خونى از دماغ کسی جارى شود، دماغ شیر استعمار واستثمار انگلیس و فاتح جنگ جهانى دوم را بر زمین مالید.
او بزرگترین سرمایه دار جهانى را از ایران بیرون کرد و حق و حقوق ملت را به ملت باز گردانید. مصدق از نظر فلسفى طرفدار دموکراسى و عدالت اجتماعى و برابرى، از نظر سیاسى آزادیخواه و استقلال طلب و از نظر حقوقى قانونمدار بود.
در مدت ٢٧ ماه نخست وزیرى خود قوانینى را به مجلس برد که حاکى از اراده محکم او برای تغییر مناسبات اجتماعی، سطح زندگی مردم و زحمتکشان ایران، برقراری آزادی های دمکراتیک و تعالی آموزش و فرهنگ و تامینات اجتماعی بود. وقتی به این قوانین نگاه میکنیم متوجه میشویم که همه اقداماتش در راستای دکترین نوعی سوسیال دموکراسی منطبق با شرایط ایران انجام پذیرفته است. براى همین، دربار شاهنشاهی و الیگارگ ها با همکاری سرمایه داری جهانی دشمن او شدند وکمر به از بین بردن دولت ملی او بستند.
آیت الله ها، از جمله آیت الله کاشانی، فدائیان اسلام و مسلمانان ارتجاعی می خواستند در دولت ملی مصدق قوانینى در چارچوب شرعیت اسلامی برای تصویب به مجلس ارائه شود او زیر بار نرفت و مقاومت و مخالفت کرد. او در پاسخ آنان در روزنامه ها اعلان کرد: «به عنوان نخست وزیر مملکت ایران به همه اعلام می کنم وظیفه حکومت یک کشور به بهشت بردن مردم نیست.وظیفه حکومت استفاده از منابع کشور جهت ایجاد بهترین رفاهیات برای شهروندان است. دولت کارگر و ملت کارفرما است. ما وظیفه نداریم به اجبار به مردم سیاستی و مذهبی را تحمیل کنیم. ما فقط آنجایی که نظم و قانون رعایت نشود حق مداخله داریم. برخی از روحانیون از من می خواهند حجاب اجباری برقرار کنم و کاباره ها را ببندم. هرگز چنین کاری را نخواهم کرد. انسان آزاد است حق انتخاب دارد و هرکس هم نزد خدا خودش پاسخگوی اعمالش خواهد بود و معتقدم انجام چنین اموری عواقب بدتری خواهد داشت.» چه کسی می تواند ادعا کند که این روش حاکى از لائیک و سکولار بودن او نبود؟ براى همین مذهبیون دشمن او شدند. حتی امروز جمهوری اسلامی که نتیجه کودتای ۲۸ مرداد و همدستی دربار و آیت الله ها می باشد، دست از دشمنی با او برنداشته و به این دشمنی با طرفدارانش به شدت و حدت ادامه میدهند.
دیگر اینکه مقایسه جنبش های سیاسی و اجتماعی می بایستی در ظرف و زمان خود انجام پذیرد. جبهه ملى در ایران، به ویژه در آن زمان، همان معنى را نمیداد که امروز سازمان هایی به نام جبهه ملی ( Front National) در سایر نقاط جهان به خصوص در اروپا میدهند. جبهه ملی درآن زمان داراى همه ویژگى ها و برنامه های یک جبهه دموکراتیک مردمى (Front Démocratique Populaire) بود. امروز اگر بخواهیم مقایسه کنیم باید بگوئیم جبهه ملی ایران سازمانی مانند جبهه مردمی ( Front Populaire ) دولت “لئون بلووم” (Léon Blum) در فرانسه بود. به جرات می توان گفت ملی گرائی ایرانی بنا بر شواهد تاریخی چیزی شبیه سوسیال دمکراسی اروپائی است که اگر درست عمل کند شایسته ایجاد تغییرات بنیادی مدرن و جهانروا در ایران خواهد بود.
فرهنگ قاسمى ۲۸ اکتبر ۲۰۱۶