مزدک لیماکشی
شاخص هایی برای خردمندی ـ چهار
دانش خردمندی بدون پرداختن به برخی پرسش هایی که جامعه ایرانی با آن روبروست بیشتر جنبه کلی گوئی به خود خواهد گرفت و به همین خاطر به مسئله “فهم ایران تاریخی ، ایران فرهنگی و ایران امروز خواهم پرداخت. هدف من این است که برای این پرسش پاسخی جستجو شود تا بتوانیم از ایران امروز درک حدودا واحدی داشته باشیم.
یک مشکل جدید که قبل از 57 چندان خودنمائی نمی کرد توسعه میدان همگرائی ها و واگرائی ها در پیرامون پدیده ای به نام ایران می باشد . حضور قدرتمند اتحاد شوروی در شمال و حضور دیگر ابر قدرت جهان آمریکا با هزاران مستشار نظامی ، ایرانی تاریخی و فرهنگی را در چنگال خود خفه کرده بود و در پی شکست آمریکا در ایران و سقوط اتحاد شوروی و تقسیم شدن آن به ده ها جمهوری کوچک ، ایران بار دیگر سر بر آورد اما بدلیل حاکمیت ارتجائی توان نفس کشیدن و توسعه پیدا کردن و نقش تاریخی فرهنگی داشتن باز مانده است.
ایران کنونی دیگر ایران قبل از 57 نیست، کشورهای زیادی در شمال، شمال شرقی و شمال غربی ایران سر بر آوردند. با برخی از این کشورها مرز خاکی و با برخی دیگر مرز دریایی داریم و برخی هم که مرز مشترکی نداریم اما تاریخ و فرهنگ مشترکی داریم. تاجیکستان، آذربایجان، ارمنستان،قرقیزستان، کازاخستان، روسیه، ترکمنستان ، گرجستان از پس فروپاشی اتحاد شوروی سر بر آوردند. اکثر این جمهوری های کوچک و بدون ارتباط با دریای آزاد به یک ایران قدرتمند برای توسعه نیاز داشته و دارند. از طرف دیگر شیعیسم ایرانی برای خود در عراق، لبنان و سوریه و یمن منطقه نفوذ دیده و می بینید و به همان سان کردها در عراق، سوریه و ترکیه در صورت وجود یک ایران قدرتمند فرهنگی بزرگ خود را قوی تر احساس خواهند کرد و در این شرایط است که نقشه منطقه تغییر می یابد و فهم جدیدی از جغرافیای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی را می طلبد.
شاید نیاز به اتحادیه ای از کشورهای منطقه است تا بتوان جلوی واگرائی ها و نفرت قومی مقابله شود. خردمندی حکم می کند که ما فهم و برنامه مشترکی برای همپیوندی مردم این منطقه داشته باشیم. با تضیف قدرت ها ی بزرگ در منطقه ایران از امکانات بیشتری برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای برخوردار می شود. عدم وابست گی به چین، روسیه و آمریکا و همزمان داشتن مناسبات عادلانه با همه کشورهای جهان می تواند ایرانی تاریخی فرهنگی را بار دیگر به یک نیروی مثبت در معادلات جهانی تبدیل کند. دخالت های جمهوری اسلامی در عراق، سوریه و لبنان به ضرر تبدیل شدن ایران به یک قدرت تاثیر گذار منطقه ای شده است. این سیاست هم دیگر قدرت های منطقه ای را بر علیه ما بسیج کرده و هم قدرت های جهانی را بر علیه کشور ما متحد کرده است. خردمندی حکم می کند که ایران امروز در حل مناقشات منطقه ای در چهارچوب سازمان ملل نقش مثبت ایفا نماید تا موقعیت ایران تقویت شود. جالب این جاست که مردم ایران با توسعه طلبی شیعی سر موافقت ندارند و اکثریت بزرگ مردم ایران به جز دسته جات اسلامی که در قدرت هستند با این امر مخالفند.
یکی از مشکلات منطقه ما از جمله آافراط گرائی مذهبی است و افراطیون سنی و شیعی مدعی قدرت هستند. تشدید افراط گرائی به جنگ و نفرت بیشتر مردمان دامن می زند. تسلط حاکمیت دستگاه دین روحانیت شیعه بر کشور ما به دشمنی های فرقه ای دامن زده و می زند. ایران در سایه قدرت حاکمیت دستگاه دین توان نفس کشیدن، توان پیشرفت و توان تبدیل شدن به یک فدرت را از دست داده است. برکناری دستگاه دین از حاکمیت از جمله شروط تبدیل شدن ایران به قدرتی است که ظرفیت تاریخی و فرهنگی آن را دارد. ملت های منطقه می بایست نیروهای افراطی مذهبی از شیعه و سنی را مهار نموده و مذهب را به عنوان امر شخصی بپذیرند.
یک مشکل دیگر ایران امروز ما نگاه حکام و بخش هایی از اپوزسیون به مناسبات با دیگر کشورهاست. اتکا به انگلیس و آمریکا به سرنگونی شاه ,و حاکمیت جریان ارتجاع اسلامی انجامبد و اتکا به چین و روسیه که توسط رژیم به پیش برده می شود متاسفانه ایران ما را به وضعیت مشابه افغانستان و سوریه خواهد کشاند.
فهم این مسئله که ایران با ده ها کشور همسایه است امر مهمی است و این امکانی برای ایران است که بتواند پیشرفت کند و نقشی مرکزی در منطقه داشته باشد. همسایگی ایران از طریق مرزهای خشکی با کشورهای پاکستان، افغانستان، ترکیه، عراق، آذربایجان، ترکمنستان، ارمنستان و از طریق آبی با کازاخستان و روسیه و شش کشور حوزه خلیج فارس و کشور هندوستان از طریق دریای عمان همچنین نشان می دهد که امکانات ما در این حوزه جغرافیائی به چه میزان است.
این که ایران این همه در سطح جهانی مطرح است و این که نیروهای سیاسی ایران و دیگر کشورها در فهم ایران جدید دچار مشکل شده اند از جمله به خاطر این است که ارتباط ایران تاریخی فرهنگی را با ایران عصر جدید که با ضعف قدرت های بزرگ ایجاد شده تحلیل نکرده اند و نفهمیده اند. خردمندی حکم می کند که ما این ایران جدید را بشناسیم و بر این اساس برخوردهای خود را سازمان بدهیم. هدف من در این نوشته این نبوده و نیست که من پاسخ این مسئله را دارم بلکه دامن زدن به این پرسش مهم است که ایران جدید را باید به همراه هم بیاموزیم و به همراه هم دانسته های خود را در باره ایران افزایش بدهیم.
درست در زمانی که ما نیاز به فهم بهتر ایران تاریخی و فرهنگی و مناسبات درست با همه هم فرهنگی ها، همزبان ها و همسایگان ایران بزرگ داریم ، حکومت تمام ثروت و انرژی کشور را صرف مداخلات در عراق،سوریه، لبنان و یمن به خاطر مصالح ایدیولوژیک خود می کند. گروه حاکم که در بهترین حالت یک حزب ده درصدی می تواند تشکیل دهد به جای صد درصد مردم و برای توسعه ایدیولوژی خود مشغول است. نیاز ما در این سال ها این بوده و هست که فرا بگیریم و بدانیم و به آن دانش جمعی مجهز شویم که چگونه با همه اقوام و مذاهب در کشور خودمان در صلح و صفا زندگی کنیم و چگونه بتوانیم کشور خود را به پیشرفت اقتصادی، فرهنگی، اجتمائی.. برسانیم، چگونه با کشورهای پیرامونی ایران بزرگ که خود بخشا همزبان و هم فرهنگ و بخشا نه همزبان بلکه هم فرهنگ تاریخی ما هستند و هزاران سال با هم زندگی کردیم در این شرایط بغرنج جهانی در همکاری، همیاری، دوستی زندگی کنیم. مناسبات ما با افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، ترکمنتسان، آذربایجان، ارمنستان، ترکیه، روسیه ، عراق، کشورهای پیرامون خلیج فارس، عمان ، هند … و کل کشورهای جهان چگونه باید باشد.
در چنین شرایطی که حاکمیتی ضد ملی بر ایران حاکم است گریز از مرکز به اشکال مختلف به امری عادی تبدیل شده است و دیگر رقبای ایران در منطقه با استفاده از وضع موجود به نیروهای گریزنده از مرکز انواع کمک های مالی، رسانه ای و تسلیحاتی دریغ نمی نمایند. این حکومت است که با نفی همه احزاب، سازمان ها و گروه های اتنیکی و مذهبی مقصر است اما همزمان باید به این مجموع هم انتقاد نمایئیم که بدون با هم بودن به دمکراسی نخواهیم رسید و مردم ایران دچار مشکلات بیشتری خواهند شد.
در این شرایط بغرنج انواع گروه های افراطی شیعی، سنی، قومی، مذهبی و باستان گرائی بیداد می کند و همه مشغول نفرت پراکنی و دروغ گوئی هستند. ایران ما به همراه همسایه گان خود از یک اروپای واحد بزرگ تر است و برای فهم ایران و کشورهای پیرامونی ایران دست جمعی نیاز به فراگیری و دانستن هم داریم.
عدم درک و فهم ایران جدید شامل همه ما چه حکومت گران ، چه اپوزسیون و همچنین دیگر قدرت های منطقه ای و جهانی نیز هست.این که غرب و خصوصا آمریکا با همه تحریم ها نتوانستند ایران را به انقیاد خود در آورند را می شود ناشی از وجود ایران جدیدی دانست که با داشتن ده ها همسایه می تواند تحریم ها را به شکلی دور بزند. به همین خاطر هم سیاست فشار حداکثری کار آئی ندارد. این که در آمریکا دو سیاست در قبال ایران وجود دارد را شاید بشود ناشی از همین وضع ایران جدید نیز دانست.
در آمریکا دو سیاست شاخص در قبال ایران عملکرد دارد، سیاست منزوی کردن و تا حتی ایجاد جنگ و فشار حد اکثری با تحریم های قانونی آن جا که ممکن است و تحریم غیر قانونی بانکی و فروش نفت در دوره های مختلف در اساس توسط جمهوری خواهان به پیش برده شده است. در چهار سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ پس از بیرون رفتن از برجام تحریم حد اکثری و فشار حد اکثری با هدف این که اوضاع بدتر شده ،مردم به ستوه در آمده و وارد خیابان شوند نتیجه نداده است. در این سیاست هدف منزوی کردن ایران از جامعه جهانی و تا حتی وارد شدن به جنگ با ایران در دستور قرار گرفته و می گیرد.
سیاست دومی هم در آمریکا وجود دارد که در دوره اوباما به نتیجه رسید و آمریکا ئی ها به همراه چهار عضو شورای امنیت و آلمان که به گروه 5 به اضافه 1 معروف شدند در یک مذاکره نفس گیر دو ساله توانستند به نتیجه برسند و برجام به سرانجام رسیده و در شورای امنیت به تصویب برسد. من بر این باورم که سیاست جمهوری خواهان ناشی از عدم شناخت شان از این ایران تاریخی، فرهنگی و ایران امروز پس از فروپاشی شوروی از یک طرف و کوتاه شدن دست آمریکا و انگلیس پس از سقوط رژیم شاه از طرف دیگر است. شاید بشود گفت که سیاست دمکرات پذیرش این واقیعت است که ایران را با تحریم کردن، منزوی کردن و جنگ براه انداختن نمی شود از سر راه برداشت و شاید هم به همین خاطر می خواهند ایران را وارد جامعه جهانی نمایند و همچنین مانغ سقوط کامل ایران به دامن روسیه و چین شوند.
نیروهای خرد گرا، ملی گرا و دمکرات ایرانی می بایست همه تلاش خود را به فهم این ایران تاریخی، فرهنگی و پیوند آن با ایران امروز را در یابند و برای فهم بیشتر آن همه کوشش های خود را به کار گیرند. در این اواخره در همه مناطق جهان اتحادیه های منطقه ای برای ایجاد صلح، ثبات، امنیت، دمکراسی و پیشرفت ایجاد می شود و ما هم با توجه به سوابق تاریخی و فرهنگی مردمان منطقه ما می توانیم دست به چنین کاری بزنیم. به طور مثال تشکیل اتحادیه ای از کشورهای پاکستان، افغانستان، کشورهای آسیای میانه، جمهوری های قفقاز، ترکیه تا عراق می توانند در چنین اتحادیه ای گرد هم آیند. این البته یک پیشنهاد است که می شود فکر کرد و آن را بهبود بخشید.
خردمندی حکم می کند که با چنین فهمی باید سیاست ها، تاکتیک ها و استراتژی هایی را در پیش بگیریم تا هم بتوانیم ایران را در مدار تحول دمکراتیک قرار بدهیم و هم مانع مشکلات بیشتری برای کشورمان شویم.