سرنگونی شاه و بقدرت رسیدن آخوندها در ابتدای بقدرت رسیدن آنها ؛ برای خودشان بیشتر از مردم ایران باور نکردنی بود . آنها بیش از هر کس و هر جریانی به عدم حقانیت و مشروعیت خود برای تصاحب قدرت ؛ واقف بودند و بهمین منظور در ابتدا ناچار گردیدند ؛ برای رضایت و پذیرش وجدان عمومی جامعه و قابل قبول کردن حکومت خود ؛ دولت مهندس مهدی بازرگان را که اکثریت آن را ؛ چهره های سیاسی غیر روحانی تشکیل میدادند را سر کار بیاورند .
یعنی رژیمی که تا به امروز حاکمیت اش بر کشور ما ادامه دارد از همان آغاز هم ؛ هیچ حقانیت و مشروعیتی برای حکومت کردن بر مردم ایران را نداشته است و خمینی و دار و دسته آخوندهای حاکم بر ایران هم بیشتر از هر کس ؛ به این امر آگاهی داشته و دارند . اما در قیام اعتراض مردم در خرداد 88 ؛ بخاطر سرکوب عریان و خونین معترضین به دستور ولی فقیه نظام ؛ این عدم مشروعیت بوسیله مردم مهر خورد و از آن تاریخ به بحران اصلی نظام تبدیل گردید . بحرانی که نهایتا” به سرنگونی تام و تمام این رژیم منتهی میشود .
در خرداد 88 بعد از سالها سکوت در مقابل فساد ؛ سرکوب و جنایات رژیم و … ؛ مردم به بهانه اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ؛ سکوت ملی را شکستند و مطابق اعترافات شهردار رژیم بیش از 3 میلیون نفر از مردم در خیابانهای تهران ؛ آهنگ سقوط رژیم را نواختند و متقابلا” نیروی انتظامی ؛ بسیج و اراذل و اوباش لباس شخصی برای مهار و خاموش کردن صدای اعتراض ؛ به سرکوب خونین و وحشیانه مردم متوسل شدند .
یعنی در پروسه این قیام حماسی ؛ از آنجا که ولی فقیه رژیم نتوانسته بود به شیوه های گذشته ــ با زد و بند و سهیم کردن اصلاح طلبان در قدرت ــ ؛ بر اعتراضات مردم فائق آید ؛ به ناچار به زور و سرکوب خونین متوسل گردید و با شقاوت و بیرحمی تمام ؛ تظاهرات مسالمت آمیز مردم را به خون کشید و بدین ترتیب ماهیت واقعی خود را برای مردم نمایان ساخت .
بدین ترتیب عدم مشروعیتِ حکومتی غاصب بارز و عیان گردید . از آن پس بحران مشروعیت رژیم ؛ توسط مردم ایران مهر خورده و به بحران اصلی و اول نظام تبدیل گردیده است . بحرانی که نهایتا” هم ؛ آینده رژیم را رقم خواهد زد .
از آن به بعد مردم ایران با رژیم نا مشروعی مواجه هستند که در عین حال تصمیم دارد و میخواهد بهر قیمتی و با هر رفتاری در حق مردم ایران ؛ به حکومت خود ادامه دهد . آنها استفاده از گلوله و سلاح و همچنین زندان و شکنجه را بعنوان پاسخگوئی بخواسته های بر حق مردم انتخاب کرده اند . اما از طرف دیگر اوضاع نا بسامان اقتصادی ؛ فقر ؛ گرسنگی ؛ بیکاری ؛ فساد و …… ؛ روند انقلاب و سرنگونی رژیم را بعنوان تنها گزینهِ نجات ؛ بالقوه شتاب بخشیده است و این گزینه را ؛ بعنوان انتخابیِ ضروری پیشا روی مردم ؛ قرار داده است .
یعنی اکثریت مردم ایران ؛ مردمی که سالها تحت سرکوب حکومت دینی حقوقشان پایمال شده ؛ به دختران و زنان شان تجاوز شده ؛ پسران و جوانان شان بگلوله بسته شده اند ؛ منکوب و خوار گردیده اند ؛ تنها راه نجات خود را انقلاب و سرنگونی رژیم میدانند . در حقیقت انقلاب مقصد نهائی و پاسخ مشروعِ فورانِ خشم مردمی است که دیگر کاسه صبرش ؛ لبریز شده است .
در چنین شرایطی باند اصلاح طلبان حکومتی و دار و دسته رفسنجانی و روحانی ــ بعد از رئیس جمهور شدن حسن روحانی ــ با وعده دروغین اصلاحات در نظام ولایت فقیه و با به انحراف کشاندن مبارزات حق طلبانه مردم ؛ سرنگونی رژیم را به تأخیر می اندازند .
روشن است که وقتی صحبت از اصلاح طلبان حکومتی میشود ؛ بطور خاص ؛ منظور مردان خمینی ــ خط امامیهای سابق ــ است که از همان ابتدای تأسیس نظام جمهوری اسلامی در کشور ؛ کلید و رمز استمرار و پا برجائی حکومت دینی و سلطه ولی فقیه بر امور کشور ــ از طریق ایجاد امید و باور های کاذب به اصلاح و بهتر شدن امور و اوضاع ــ ؛ بوده اند .
مردانی که در مقاطع مختلف به کمک رژیم شتافته و با وعده های کاذبِ اصلاح و تغییر امور در همین نظام ؛ مردم را امیدوار و منتظر نگه داشته اند . وعده های کاذبی که هیچوقت تحقق نیافته و در این رژیم تحقق هم نمییابند . مردانی معتاد به خمینی ؛ که در جریان قیام اعتراضی مردم در سال 88 ؛ در جنگ و دعوای درونی باندهای نظام ؛ موقتا” توسط ولی فقیه دوم ــ خامنه ای ــ با تحقیر و زبونی به حاشیه رانده شدند . و اکنون در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی , جانی تازه گرفته و وارد چرخه قدرت شده اند .
صرفنظر از معدود و انگشت شمار افراد آزادیخواه و وارسته ای که در این سالیان از دل جریان اصلاح طلبی بیرون آمده و صادقانه برای این آرمان ؛ شدائد و سختی ها متحمل شده و رشادتها نشان داده اند ــ و اکنون بعضا” در حصر و یا در زندان هستند ــ ؛ با نگاهی به گذشته و حال این جریان در می یابیم که جریان اصلاح طلبی به جز در این سه ؛ چهار ساله بعد از قیام 88 ــ که با خفت و زبونی از طرف ولی فقیه ؛ از دایره قدرت به بیرون پرتاب شدند ــ همواره سر در آخور ثروتهای باد آورده و شریک در قدرت بوده اند . بعبارتی بیشتر شریک دزد بوده اند ؛ تا یاران قافله ــ مردم ــ .
و نباید بهیچوجه اینها را از جنس مردم و یا جزء جنبش اعتراضی آنها دانست ؛ جنبشی که با فداکاری تمام ؛ قهرمانانه و استوار رو در روی ولی فقیه ایستاد و با شعار ” مرگ بر دیکتاتور ” و ” مرگ بر ولایت فقیه ” او را نفی کرد زیرا که ؛ علاوه بر مشارکت طولانی در قدرت ؛ شرکت و همدستی در جنایات و توطئه ها علیه مردم و منافع عالیه کشور :
1 ) بلحاظ دیدگاهی و اعتقادی ؛ مرزهای آنها با ارتجاع و عقب ماندگی مخدوش است . یعنی بین آنها مرز جدی ای وجود ندارد . همنشینی با آخوندها و زندگی در استبداد دینی ــ البته با تغییرات جزئی از جمله باز گشت به عصر طلائی امام ــ را ؛ بعنوان سرنوشتی محتوم و مطلوب برای ما ایرانیان تبلیغ و ترویج میکنند . خواستهای آرمانیِ حداکثری آنان هم ؛ تفاوت کیفی و محتوائی با خواستها و دیدگاههای اصولگرایان حاکم و ارزشهای موجود ندارد .
2 ) بدلیل اعتقاد این جماعت به تئوری ارتجاعی و قرون وسطائی ” ولایت فقیه ” ــ البته نوع رحمانی آن ــ ؛ نمی توانند مدافع ” حق حاکمیت ملی ” برای مردم ایران باشند . به جای دفاع و صحبت از برقراری حاکمیت ملی و مردمی از واژه ” مردم سالاری دینی ” صحبت میکنند که مقوله ای مبهم ؛ مغشوش و گمراه کننده میباشد .
اما اصلاح طلبان و میانه بازان ؛ چگونه و با چه روشهایی مانع توسعه و تعمیق جنبش اعتراضی مردم میشوند ؟! در زیر به توضیح آن خواهم پرداخت .
الف ــ گفتمان سازی انحرافی برای مبارزه مردم :
” اصلاح طلبی حکومتی ” در واقع در جریان انتخابات ریاست جمهوری محمد خاتمی ــ 2 خرداد 1376 ــ شکل گرفت و پا به عرصهِ سیاسی کشور ما گذاشت . استراتژی اصلاح طلبان حکومتی ؛ گذار آسان و کم هزینه به دمکراسی و مردم سالاری دینی ــ جامعه النبی ــ از طریق چانه زنی و زد و بند در بالا بدون اتکاء به نیروی مردم میباشد . نقطه اوج این جریان دوران 8 ساله ریاست جمهوری محمد خاتمی و تسلط آنان بر دو قوه مقننه و مجریه کشور بود .
کارنامه اصلاح طلبان حکومتی از ابتدای تأسیس تا به امروز ؛ از یک طرف در هم کوبیدن و خاموش کردن شعله های مقاومت در مردم با پراکندن توهم ظرفیت داری نظام برای اصلاح و باز بودن مسیر های دمکراتیک ؛ و از طرف دیگر با ترویج توهم اصلاح ؛ به اکسیده کردن فضای سیاسی برای جلوگیری از فوران شور و شوق مبارزاتی و رشد هر نوع اپوزیسیون مستقل و رادیکال بوده است . با پایان گرفتن دوره 8 ساله ریاست جمهوری خاتمی ؛ دوران افول و مرگ تدریجی این جریان شروع شد .
در جریان قیام اعتراضی مردم در خرداد 88 و ایجاد شرایط مناسب ؛ اصلاح طلبان بر موج اعتراضات مردم سوار شدند . در فضای غیبت طولانی ــ 30 ساله ــ نیروهای انقلابی و جریانات سیاسی مخالف رژیم ( سازمانهای سیاسی سنتی ) که قبلا” در جریان اعدام های دهه 60 توسط رژیم قتل و عام شده و یا مجبور به ترک کشور گردیده بودند و همچنین در شرایط نبود رسانه های آزاد و مستقل در داخل کشور که بتواند اخبار و حقایق سیاسی را ؛ بدون سانسور در اختیار مردم قرار دهد ؛ کسانی از اصلاح طلبان با سازماندهی تشکیلاتی و امکانات رسانه ای پیشینی و توان مالی و ته مانده نفوذ در ساختار قدرت و دستگاه روحانیت ؛ توانستند دیدگاهها و انتظارات خود را به گفتمان مسلط در عرصه سیاسی ایران تبدیل نمایند .
این گفتمان ــ راهبرد اصلاح طلبان حکومتی ــ که به عنوان تنها گزینه در اختیار مردم قرار گرفت ؛ در نبود گفتمان های دیگر ــ مربوط به گروههای سیاسی و سایر دگر اندیشان ــ مورد استقبال مردم قرار گرفت و در ابتدای جنبش ؛ به سرعت فراگیر شده و موقتا” توانست در پروسه اعتراضات ؛ مهرِ مشروعیت و حقانیتِ رهبری جنبش اعتراضی را بر پیشانی آنان حک نماید .
اما با اوج گیری قیام اعتراضی مردم و رادیکالیزه شدن مطالبات و شعارهای جنبش ؛ آنها بناچار ماهیت واقعی خود را نشان داده و با دعوت مردم به آرامش و ترک خیابانها ؛ نقش اصلی را در به محاق کشاندن جنبش مردم ایفا نمودند .
واقعیت این بود که گره خوردگی اجباری سرنوشت سیاسی اصلاح طلبان ــ به رهبری خاتمی ؛ موسوی و کروبی ــ با جنبش اعتراضی مردم ؛ باعث شد که این جنبش از همان ابتدا ماهیتی مبهم و مغشوش را بنمایش بگذارد .
در ابتدای شروع جنبشِ مردم ؛ بدلیل سلطه تمام عیار اصلاح طلبان بر جنبش ؛ سطح مطالبات و خواستهای معترضین به ” اجرای بی تنازل قانون اساسی ” و ” بازگشت به دوران طلائی امام ” محدود ماند . یعنی در حالیکه بدنه جنبش با سودائی دیگر در سر ؛ بسیار جلوتر از باصطلاح رهبران اصلاح طلب و میانه آن ؛ خواست عمومی شان سرنگونی تمام عیار حاکمیت دینی بود ؛ این خواست با انواع مانع تراشیها و بهانه های واهی اصلاح طلبان ؛ اجازه بروز نیافت .
اصلاح طلبان در حالی خواستار ” اجرای بی تنازل قانون اساسی ” بودند که ؛ اصلاح و تغییر در کادر قانون اساسی فقط در کشوری میسر است که ؛ ظرفیت تغییر و تحول بر اساس خواسته های اکثریت مردم در قوانین و ساختار نظام حاکم منظور شده باشد . در حالیکه در قانون اساسیِ نظام حاکم بر ایران نه تنها چنین قوانینی وجود ندارد بلکه در صورت وجود هم ؛ ساختار نظام بگونه ای است که نهادهای نظارتیِ ( شورای نگهبان ؛ مجلس خبر گان ؛ مجلس تشخیص مصلحت و …… ) تحت کنترل ولی فقیه ؛ اجازه تغییر و اصلاح نمی دهند . یعنی در این رژیم امکان استحاله و تغییر با استفاده از پروسه های قانونی وجود ندارد . یعنی بازی با قواعد حکومت هم ؛ به هیچ گشایشی منجر نمیشود .
علاوه بر این ؛ خواستهای حتی حداکثری اصلاح طلبان هم ــ خواستهای دوران طلایی امام ــ ؛ تفاوت کیفی و محتوائی با خواستها و ارزشهای اصولگرایان ندارد ؛ چه برسد باینکه آنان در حال حاضر و در ظهور جدید ــ در انتخابات 7 اسفند مجلسین ــ ؛ خواسته های حداقلیِ را که در سال 92 با حمایت از حسن روحانی پیگیری میکردند ؛ دنبال میکنند .
دلایل مخالفت آنان هم ــ همچون رفسنجانی و روحانی ــ با اصولگرایان ؛ ولی فقیه و ساز و کارهای سیاسی او ؛ علاوه بر سهم خواهی برای شراکت در قدرت ؛ این است که اپوزیسیون برانداز میدان دار نشود و کلیت نظام را سرنگون نکند .
ب ــ ترویج ترس و تردید علیه انقلاب و آرمان گرائی :
اصلاح طلبان برای اینکه مبارزه مردم در چارچوب این نظام و قانون اساسی آن محصور و اسیر بماند ؛ تبلیغ میکرده و میکنند که ؛ مطالبات رادیکال و ساختار شکنانه خشونتِ طلبی است و نه تنها به نتیجه نمیرسد بلکه باعث هرج و مرج ؛ تجزیه و ویرانی کشور میشود . آنان نه تنها هیچوقت موجودیت این نظام را نفی نکرده اند و آن را مورد سئوال قرار نداده اند ؛ بلکه از هیچ توطئه و کارشکنی هم در حق اپوزیسیون رادیکال و سرنگونی طلب ؛ خودداری نکرده اند . و این در حالی است که راهکار اصلاح طلبی و مبارزه چندین ساله اصلاح طلبان جز افزودن بر گستاخی رژیم و گسترش بساط زندان و شکنجه ؛ برای مردم دستاوردی نداشته است .
اما بر خلاف ادعای اصلاح طلبان و دیگر جریانات وابسته به آنان ؛ انقلاب با خشونت مترادف نمیباشد و یا همیشه این طور نیست . کما اینکه در انقلاب مشروطه اساسا” خشونتی صورت نگرفت و یا انقلاب بهمن 57 آرام ترین جابجائی قدرت در سالهای اخیر بود . بطور واقعی خشونت در انقلابها زائیده واکنش دیکتاتوریهای حاکم بر کشور هاست که نمیخواهند به اراده مردم تن بسپارند و میخواهند با زور و کشت و کشتار ؛ به حکومت خود ادامه دهند .
هدف اصلاح طلبان از القاء یکسان سازی انقلاب با خشونت در واقع پیشگیری از میدان دار شدن سرنگونی طلبان است . کمااینکه در جریان اوج گیری قیام اعتراضی سال 88 ؛ در حالیکه لرزه سرنگونی بر ارکان نظام ولایت فقیه افتاده بود ؛ در نامه ای به منتظری بصراحت از تلاش خود برای کنترل اعتراضات مردم و جلوگیری از میدان دار شدن سرنگونی طلبان صحبت کردند و نوشتند ” علت انتشار این بیانیه ( بیانیه شماره 11 موسوی و کروبی ) و حرکات قبلی این است که تکاپو های اعتراضی مردم در چارچوب نظام باقی بماند و در دام ساختار شکنان خطرناک نیفتد ” .
اما وقتی راهی برای خروج از بن بست فقر ؛ محرومیت ؛ گرانی ؛ بیکاری ؛ ستم ؛ سرکوب و … وجود ندارد ؛ وقتی حکومتی پاسخگوی درد و مشکلات مردم نیست . همچنین وقتی روی کار آمدن حسن روحانی هم از حس نومیدی مردم نسبت به تغییر ؛ ولو جزئی و در چارچوب این نظام هم ؛ نکاسته است . یعنی کشور با یک بن بست سیاسی مواجه است و راه حل هم در بیرون این نظام میباشد .
وقتی امکان استحاله و اصلاح در درون این رژیم وجود ندارد ؛ وقتی اوضاع کشور به نقطه ای رسیده است که پاسخ به انبوه بحرانها ؛ مسائل و مشکلات کشور و مردم ؛ پاسخی اصلاح طلبانه نیست ؛ یعنی اصلاح طلبان و اصلاح طلبی راه و چاره مشکلات مردم ایران نمی باشند . پس چه باید کرد ؟
وقتی در شرایط امروز ایران ؛ یک جنبش رفرمیستی ــ بخصوص جنبشی که در صداقت و صالح بودن سران و رهبران آن هم شک جدی وجود دارد و اکثرا” سر در آخور رژیم داشته و دارند ــ ؛ پاسخگوی مسائل و مشکلات مردم ایران نمیباشد و نمی تواند با تغییراتی سطحی در ساختار سیاسی این نظام به راهی برای خروج از این وضعیت ؛ دست یابد . پس تنها راه نجات مردم از وضعیت فعلی ؛ سرنگونی این رژیم در بستر یک قیام توده ای است . بنابراین تردید و دو دلی و محافظه کاری را قاطعانه باید کنار گذاشت و راه درست یعنی سرنگونی رژیم را برگزید .
نتیجه گیری : مردم ایران در شرایطی در چنگال رژیمی فاسد و جنایتکار به حال خود رها شده اند ؛ که امکان استحاله و اصلاح در درون این رژیم وجود ندارد . از طرف دیگر ؛ اوضاع کشور به نقطه ای رسیده است که پاسخ به انبوه مسائل و مشکلات مردم و کشور ؛ پاسخی اصلاح طلبانه نیست . این یعنی وقت انتخاب مسیر انقلاب و سرنگونی رژیم فرا رسیده است و این یعنی یک جنبش رفرمیستی ؛ نه اپوزیسیون برای یک تغییر جدی است و نه بدیل مناسب برای پاسخگوئی به مسائل و مشکلات مردم ایران .
یعنی شرایط جامعه ایران و حدّت تضادها به درجه ای رسیده است که تنها در انقلاب و سرنگونی این رژیم ؛ راه نجاتی برای مردم ایران متصور است . یعنی اپوزیسیون واقعی ؛ نیرو و نیروهائی هستند که برای کسب و جایگزینی قدرت سیاسی مبارزه می کنند ــ نه مشارکت در قدرت ــ و هدف مرحله ای آنها ؛ سرنگون کردن رژیم اصلاح ناشدنی حاکم میباشد .
اما در باره دو مقوله انقلاب و خشونت که اصلاح طلبان آنها را مترادف میدانند و بابت خطر وقوع آن در کشور هشدار میدهند و مردم را می ترسانند باید توضیحانی بدهم که در ادامه مقاله به آن می پردازم . ……… ادامه دارد