دیریست که در ایران،تمام مبارزات مردمی برای وقوعِ آزادی و دموکراسی منجر به شکست میشود. از واقعه بیست وهشت مرداد تاکنون ایرانیان درست در زمانی که باید روی احقاق خود پافشاری می کردند،زمین را به نفع دیکتاتورها ترک کرده و در دقیقه نود شکست میخورندو فضارا برای دیکتاتوری فراهم میکنند. علل های بروز این فجایع در سالهای روی کار آمدن خمینی و نظام مطلقه ولایت فقیه، بیشتر به چشم می خورد.
علت این که مردم ایران نتوانستند در طول این سالها دموکراسی و آزادی را تجربه کنند از کجا نشات میگیرد!؟
بخشی از علل به وقوع نپیوستنِ حقوق مردم ایران را، میتوان در چندین بخش بررسی کرد.
اول:احساسات دینی بیش حدِ مردم ایران که نزدیک به خرافه است وسواستفاده رسانه ها ومطبوعاتِ حامی دیکتاتوری از این مسله.
در طول حاکمیت رژیم حاکم برایران، چندین مرتبه مردم ایران چند قدمی با آزادی فاصله نداشته اند که توسط حاکمیت پلوتیک خوردند. این رودست ها به تنهایی توسط سردسته گان دیکتاتوری قابل اجرا نخواهد شد، مگر اینکه از احساسات دینی یا ملی مردم سواستفاده شود.دراین باب میتوان به سخنرانی دکتر بنی صدر درچهارده اسفند سال پنجاه و نه استنادکرد که فردای آنروز روزنامههای مخالف بنیصدر همچون روزنامه جمهوری اسلامی، حامیان بنیصدر را به حرمت شکنی و زدن سوت و کف در ایام عزاداری حسینی و پاره کردن عکس روحالله خمینی متهم میکردند و در آنروز یک راهپیمایی برپا کردند.به طوری که نظر بسیاری از مردم از رییس جمهور و طرفداران ایشان برگشت و مهر منافق را بر پیشانی ایشان زدند.دراین ضمینه نمونه های دیگری هم وجود دارد . در سیزده آبان هشتادوهشت زمانی که جوانان عکس خمینی را به آتش کشیدند،حکومت با رسانه ای کردن آن در مطبوعات و رسانه غیرملی تصمیم به مقابله به مثل کرد. اما اینبار به نتیجه دلخواه نرسید .زیرا شخصیت خمینی قداست و معصومیت خود را نسبت به دهه پنجاه و شصت ازدست داده بود، فرصت را غنیمت شمرد تا در عاشورای هشتادوهشت این حربه دیرینه خود را اجرا کند. در آن روز رژیم ولایت فقیه ، فروپاشی و سقوط را باتمام اعضای خود لمس کرده بود ، به شلوغ کردنِ رسانه ای این موضوع پرداخت. با گزارشها و فیلم های متعدد معترضان را به علت کف زدن،سوت و هلهله عده ای از معترضین در ظهر عاشورا ،متهم به حرمت شکنی به امام سوم شعیان کرد. اگر این عملکرد عده خاص را به حساب تمام معترضان هم گذاشته شود،بازهم نمیتوان یقینا اطمینان حاصل کرد که آنها ،این نیت را داشته اند. لکن هدف امام حسین مبارزه با ظلم و جورِ زمان خود و احقاقِ دموکراسی بود و معترضان هم، در آن سال این هدف را دنبال میکردند.سالیان دراز است که مردم ایران در ماه محرم، به عزاداری میپردازند اما توانِ تشخیص حق و باطل را به خوبی تشخیص نداده اندو به طوری که خامنه ای موفق شد با سواستفاده ازاحساسات دینیِ مردم وبه بهانه حتک حرمت به امام حسین ،علاوه بر نیروهای همیشه در صحنه معروف به ساندیس خوران که درتمامی راهپیمایی ها و تجمعات موافق نظام شرکت دارند ، مردم ساده دل را در نه دی به خیابانها بکشاند.
چندین مورد دیگر از این عملکرد نظام را میتوان در تاریخ به وضوح مشاهده کرد. به عنوان مثال در هجده تیر هفتادوهشت ،تلوزیون ایران برنامه های خودرا کاملا بر روی شهدای هشت سال جنگِ باعراق،هدفمند کردو دست به دامان شهدا و خانواده آنها شدتا احساسات عوام مردم را به نفع نظام معطوف سازد.
دوم:عللِ دیگر این اتفاقات را میتوان در عدمِ مطبوعات آزاد،شبکه های خصوصی در داخل و نبودِ رسانه های آزاد، جستجو کرد. نظام های دیکتاتوری معمولا بیشتر انرژی خودرا بر روی سرکوب روزنامه نگاران، نویسندگان و خبرنگارانِ آزاد میگذارند زیرا افرادی که اهل قلم هستند و مستقل کارمیکنند،درهمه حال موجب آگاهی رسانی به اقشار جامعه میشوند و تابوهای قدرتمندان ستمگر را با قلم خود ،به زیر سوال ببرند. رژیم هم دراین خصوص ،عملکردی خلاف این روند نداشته است.زیرا که از باب ظهورش تا به امروز بیشترین بدرفتاری را با اهل قلم داشته است و اکنون میبینیم که طبق آمار ،ایران مقام سوم را در سرکوب این قشر از جامعه ،کسب کرده است.زمانی میتوان به دموکراسی و آزادی رسید که فضا برای ابراز عقیده تمامی احزاب،گروه ها و اشخاص در معرض بحث و گفتگو گذاشته شود که این به نفع نظام های دیکتاتوری نیست. زیرا که میدانند با وجود این امر دیگر توانایی حکمرانی بر یک ملت را نخواهند داشت.ترس آنها از آگاهیِ ملت است،زیرا اگر ملتی از استقلال ،آزادی وحقوق شهروندی خویش آگاه شود، نظام های سلطه گر توان فریب دادن مردم را نخواهند داشت.
به همین دلیل است که نظام مطلقه فقیه از تمامیِ زور وبازوی خود برای شکستنِ قلم،استفاده میکند.
سوم:از نظر جامع شناسی مردم ایران دچار بحران های عظیمی شده اند.البته گاهی نرسیدن ملتی درسالیان دراز به اهداف خود، باعث ناامیدی در آن جامعه میشود. ایرانیان جزو اولین مردمی بودند که نظام شاهنشاهی را وادار به مشروطیت کردند اما از امروزه همان مشروطیت هم به معنی واقعی درکشور اجرا نمیشود. علت این امر چیست !؟ درکل ملتی شده ایم که نسبت به اتفاقهای سیاسی واجتماعیِ روزمره خود بی تفاوت عبور می کنیم.
رفتارهای پارادوکس گونه مردم ایران بعد از جنبش سبز باعث حیرت شده است. بعد ازتجربه کردنِ اصلاحات و بی نتیجه ماندن آن ، بازهم متوسل به دار و دسته رفسنجانی و خاتمی شده ایم و به روحانی رای دادیم، چرا؟ چون تحریم بودیم و روحانی کلید داشت و باسخنان زیبا توانست فریبمان بدهد.،چرا؟ چون نمیخواستیم جلیلی یا قالی باف ریییس جمهور شوند، زیراما میترسیم بار دیگر برای آزادی هزینه بدهیم و یکبِار دیگر امثالِ خمینی ها برسرِ کار بیایند.
مردم ما سالهاست که در حال فریب خورن هستند.کمپین نخریدن خودرو راه می اندازیم و با وام دولت هجوم میاوریم تا همان خودروهایی که تحریم کرده ایم را خریداری کنیم تا اینکه طرح بعداز چندروز لغو میشودو بازهم فریب میخوریم. باعکس خاتمی و درج مطلب در مطبوعات بازی سیاسی راه می اندازند که دوباره بعد از مدتها بتوانند اصلاحات را برای بقای نظام به مردم معرفی کنند وشخصیت پردازی و قهرمان سازی راه می اندازند ،اما بازهم فریب خوردیم و درگیر این بازی ها میشویم. در شانزدهم آذر،روزی که دانشجویان برای مقابله باظلم خون داده اند، دانشجوی امروز ما به فلاکتی افتاده است که عکس خاتمی را بالای سرمیگیرد و او را ناجی کشور میداند. در توافق هسته ای امتیازهای بسیاری میدهیم اما ناراحت نمیشویم، بلکه باشادمانی به خیابان می آییم و به رقص و پایکوبی میپردازیم. دلار آمریکا را کنار هزار تومانی قرار میدهیم و بالبخند در پشت فرمانِ خودرو عکس می اندازیم غافل ازاینکه همان دلار چند ماه بعداز توافق،به بیش از سه هزار وپانصد تومان میرسد،اما اینبار به خیابان نمی آییم که به نشانه اعتراض حرکتی انجام دهیم،بلکه سکوت می کنیم…
عده ای درحال مبارزه هستند و هرروز در زندانها و چوخه های اعدام به سر میبرند اما سکوت میکنیم . ناگهان نوه خمینی وارد صحنه انتخابات خبرگان میشود و ما ذوق میکنیم که ایشان نزدیک به اصلاح طلبان است و ممکن است در زندگی روزمره و حال و روز سیاسی کشور ما ،تاثیر بگذارد، باردیگر امیدوار میشویم، از همان امیدهایی که در دوم خرداد هفتادوهشت در دلهای ما جرقه زد، از همان انگیزه های سیاسی که در خرداد هشتادوهشت بوجود آمده بود و سرمان بی کلاه ماند.
انگار نه انگار که روزی این آقایان را در طول سالها تجربه کرده ایم. انگار هنوز درک نکردیم که نظام ، برحسب ولایت فقیه و نمایندگی خدا برروی زمین شکل گرفته و هرشخص دیگری جایگزین رهبر فعلی شود، اگر خودش هم نخواهد روند دیکتاتوری را پیش خواهد برد. سکوت معنی دار ما چند سالی است ادامه دارد . این سکوت نشان دهنده سیاست زدایی بخش عظیمی از مردم هم می تواند باشدو این موضوع را میتوان در واکنش ندادن مردم به اتفاقهای سیاسی و اجتماعی داخل کشور،پی برد.
در یک برنامه کودک،به دلیل توهین به گویشِ شهری درایران سریعا واکنش نشان میدهیم و دست به اعتراض میزنیم،اما زمانی که بخیه های کودکی را به علت فقر مالی خانواده اش، باز میکنند، سکوت می کنیم. وقتی خبر جدا شدن سرِ یک نوزاد از بدنش را میخوانیم بیتفاوت تر از دیگر خبرها از کنارش میگذریم زیرا که مردمِ منطقه سیستان و بلوچستان درد،فلاکت و فقر برایشان عادی شده است. زیرا جامعه ایران به شکلی درگیر خودخواهی شده و اتحاد دربین مردم ازبین رفته است. این پارادوکس رفتاری مردم ایران اکثر جامع شناسان را سردرگم کرده ،به طوری که این تضاد رفتاری در بین مردم نمیتواند عاقبت خوبی برای کشور داشته باشد.به این جهت که امروزه مردم نه تنهاجراتِ زدنِ حرف حق را ندارند،بلکه برآی آنهایی که حرف ناحق میزنند، هورا میکشند و خوشحالی میکنند.
در همین باب و طبق تحقیقات جامع شناسان، شاهد آمار و ارقام جالبی در بین جوانان نیستیم.در نتیجه زمانی که مردم کشوری نسبت به سیاستمداران خود بی تفاوت باشند، تاثیر شگفت آن بر زندگی جوانان نمایان خواهدشد. به طوری که امروز شاهدِ ازبین رفتنِ ارزشهای اخلاقی ،رفتاری و فراگیری فساد در جامعه هستیم. پایین آمدنِ سن فحشا ، اعتیاد، آمارِ رو به رشد طلاق ،بی بندوباری،بحران های خانوادگی،کودکان کار،افزایشِ خودکشی ، افسردگی، قاچاق مواد مخدر ، وهمچنین فرار مغزها وخروج انسانهای کارآمد از کشور، بیانگرِ اتفاقات ناخوشایند ،درون جامعه ایران است.
در حال حاظر ملت ایران طوری خود را به خواب زده اند که تا خودشان نخواهند،اتفاقِ خاصی در کشور رخ نخواهد داد. چون شخصی که خوابیده است را میتوان بیدار کرد اما شخصی که خود را به خواب زده است را هرگز…