جلال ایجادی
آغاز به ساختن تاریخ
ما نیازمند یک بازنگری عمومی و علمی در باره همه تاریخ اسلام هستیم. تاریخ تنظیم شده از جانب منابع و اشخاص اسلامی از همان آغاز اسلام تا امروز سرشار از اخبار و روایت ها و تفسیرهای غیرواقعی و جعلی می باشد. بسیاری از حوادث و رویدادهایی که توسط تاریخ نویسان اسلامی مانند ابن اسحاق و ابن هشام و البخاری و الواقدی و طبری و دیگران در گذشته و توسط فقها و شخصیت های دینی و حوزوی و دانشگاهی و نواندیش دینی در طول قرن ها تا امروز در باره اسلام گزارش شده، با واقعیت های تاریخی انطباق ندارند. آنها تاریخ واقعی را پنهان کردند و دروغ را جای تاریخ گذاشتند. تاریخ، تکرار جعلیات نیست و آنجا که حقیقت پنهان شده سرانجام آشکار می گردد. البته این حقیقت جوئی نیازمند تلاش خردمندانه و علمی و جسورانه است.
تاریخ نگاری در اسلام در باره قرآن و احادیث و روایات و زندگی محمد فاقد اعتبار علمی است. ویژگی تاریخ نگاری اسلامی وجود اسنادی همچون احادیث و روایات و اخبار و تفسیر است. این اسناد پر حجم از جانب مفسران و راویان و گزارشگران متعددی ارائه شده اند و این افراد همگی خود مسلمان میباشند و دارای بینش اسلامی جانبدارانه هستند. البته یکی از منابع اصلی تاریخ نویسی در باره اسلام، همان قرآن رسمی و نسخه های گوناگون و ناکامل از قرآن است. ولی پژوهش های تازه نشان می دهند که خود قرآن نیازمند بررسی موشکافانه است و نمی تواند بعنوان یک سند قطعی مورد بهره برداری قرار گیرد. قرآن همچون خانه ای است که تمام سنگ های بکار رفته از سنگ های قدیمی خانه های دیگر و مصالح متفاوت زمانهای گوناگون درست شده است و خود مستلزم کنکاش عمیق است. افزون برآن، انبوه حدیث و روایت جعل شده و جدا از زمانه خود درهم تنیده هستند. براستی چه اعتباری برای این احادیث و روایات جدا شده از بطن تاریخی وجود دارد؟ زمان نگارش و هدف نگارش آنها کدام است؟ نگارنده هر یک از این اسناد کیست؟ آیا نامهای کاتبان به شخصیت های واقعی تعلق دارد یا مربوط به افراد موهوم و غیرواقعی است؟ اعتبار نگارش احادیث دویست یا چهارصد سال پس از مرگ محمد در کجاست؟ چگونه در شرایط فقدان اسناد کتبی اولیه در دوران پیامبر اسلام و یا نبود شواهد باستانشناسی آن دوران، نقل شفاهی و خاطره سازی قابل اعتماد است؟ چگونه نقل یک روایت و حدیث که به سه، چهار، پنج و شش نسل پیش برمیگردد قابل بازتولید است؟ بما گفتند قرآن آسمانی است ولی تغییرات چند قرنی و مدام قرآن چگونه قابل توضیح است؟
در واقع از همان ابتدا ما با اراده قدرتهای سیاسی عرب مواجه هستیم که بطور مستقیم در تاریخ سازی پیامبر و شکل دهی قرآن مداخله می کنند و در این راه، انبوهی از روایت گران و تاریخ نویسان رسمی را ساماندهی میکنند. اسلام بر تثبیت خود تاریخ میخواهد. اسلام نیازمند یک گفتمان کتبی است و برای این منظور کاتبان فراوان و روایان متفاوت در طول تاریخ به نگارش منشور قرآنی و رساله های دینی و سیاسی و آئینی می پردازند. اسنادی مانند قرآن و احادیث چند قرن پس از آغاز کارزار محمد تهیه می گردد. این اسناد به ایجاد تاریخ گذشته می پردازند. در چنین شرایطی، تاریخ نویسی اسلامی با اینگونه اسناد نمی تواند از استواری لازم برخوردار باشد و راه برای جعل و تحریف و افسانه سازی باز می شود. ناگفته نماند برای یک دوره بسیار طولانی منابع رسمی کاتبان حکومتی توسط پژوهشگران غربی مورد استفاده قرار میگیرند و به این لحاظ حقیقت جوئی تاریخی اسیر منابع غیرعلمی باقی می ماند.
بر پایه منابع اسلامی پیامبر اسلام در سال 570 میلادی متولد و بسال 632 میلادی میمیرد. پس از او چهار خلیفه ابوبکر، عمر، عثمان، علی به قدرت می رسند. پس از قتل علی، خلافت بنی امیه در دمشق شروع می شود که از 661 تا 750 میلادی ادامه دارد. با سقوط بنی امیه در سال 750 خلافت عباسیان آغاز شده که تا 1258 میلادی ادامه می یابد. در طول این تاریخ چه گذشته است؟ شخصیت واقعی پیامبر اسلام کیست؟ قرآن چگونه ساخته شد؟ غزوات چگونه قابل بررسی هستند؟ نقش همه خلیفه ها و قدرت سیاسی در طول این دوران چه بوده است؟
تاریخ نویسی بنی امیه
قدرت گیری بنی امیه در یک شرایط هرج و مرج صورت می گیرد. پس از مرگ محمد در سال 632 میلادی ابوبکر پدر عایشه به قدرت می رسد. پس از دو سال، عمرابن خطاب از 634 تا 644 خلیفه است و سرزمین های بسیاری، از سرزمین پارس تا لیبی، را به استعمار عرب درمی آورد و خود کشته می شود. عثمان برای کنترل سرزمین های اشغال شده، افراد خانواده اش را در ناحیه های گوناگون مستقر نموده و این سیاست انحصاری منجر به رشد مخالفان (خانواده علی ابن ابیطالب و دیگر قبایل) شده و او نیز در سال 656 به قتل می رسد. پس از آن علی خلیفه می شود و همزمان با خلافت او درگیری های خانواده های عرب اوج می گیرد و زیر فشار، علی به کوفه فرار می کند. علی متهم به قتل عثمان است. معاویه که حاکم سوریه و پسر عموی عثمان است به انتقام گیری دست زده و سرانجام علی نیز کشته می شود. بدین ترتیب معاویه در 661 میلادی به خلافت می رسد. به گفته تاریخ دان فرانسوی «روبرت مانتران»(1) تمام تلاش معاویه برای سامان دادن قدرت می باشد و برای این امر، او روی قبایل عرب اتکا می کند و دولت او ترکیبی از اتوریتاریسم شخصی و سازش با روسای قبایل و اشراف عرب مسیحی مانند الغساسنه است.
در دوران اولیه اسلام چهره محمد مبهوم است. وقایعی در قلمروهای حجاز و شمال حجاز در جریان است ولی اطلاع روشنی از محمد ابن عبدالله نیست. امپراتوری عرب گسترش می یابد. در وسعت جغرافیایی و سیاسی و اداری خلافت بنی امیه، در سرزمین های اشغال شده مردمان و ملل گوناگون دیگر و در شرایط درگیری های سیاسی خانواده های عرب، قدرت سیاسی عرب برای مشروعیت خود باید اثبات کند که تاریخ آن به یک پیامبر اللهی و یک پیام آسمانی می رسد. خلفا و دستگاه آنها چهره محمد و تاریخ اسلام را به نگارش درمی آورند. چگونه؟
طبق نظر «فرانسواز میشو» در «سرآغازهای اسلام»(2)، أبو عبد الرحمن معاویه بن أبی سفیان خلیفه اول بنی امیه در دوران خلافت خود 661-680 از عبید ابن شاریه میخواهد تا تاریخ شاهان عرب و غیر عرب را بنویسد. خلیفه ابو الولیدعبدالملک بن مروان (تولد 646 و مرگ 705 میلادی) که از سال 685 تا 705 خلافت می کرد همین خواست را نیز مطرح میسازد. این خلیفه به یک سلسله اصلاحات دست زد، سکه های رایج بیزانس و ساسانی را که رایج بود کنار نهاد و سکه خود را زد، بناهای معماری مانند الصخره اورشلیم را ساخت و کعبه را مورد مرمت کاری یا ساختمانسازی قرار داد، از افراد بوروکراسی بیزانس برای دستگاه خود بکار گرفت و اقدام های گوناگونی در تنظیم حدیث و قرآن و روایت نویسی به پیش برد. سفارش برای رساله های حکومتی در این دوران ظاهر می شود. این سنت ادامه می یابد و در مرحله بعدی رساله ها و کتابهای تاریخنگاری باحتمال زیاد بویژه در نیمه یکم قرن هشتم نوشته میشود تا تاریخ در توجیه و تائید قرآن و حدیث قرار گیرد. در زمان خلیفه عبدالمالک، «اوروا ابن الزوبایر» (مرگ در 712 میلادی) و ابن شهاب الظوهری (مرگ 712 میلادی)، مسئول جمع آوری اخبار در باره زندگی محمد میشوند. این رساله و تاریخ نویسی در دوران خلفای دیگر پیگیری می شود.
یکی دیگر از روایت گران این دوران وَهْب بن مُنَبِّه است. «وَهْب بن مُنَبِّه تابعی» یا «وهب بن منبِّه بن کامل بن سیج»، گزارشنویس و تاریخنگار در 728 یا 732میلادی در یمن میمیرد. گویند که او زبان مادری اش فارسی بوده است. این شخص به گزارش و روایت سرگذشت پیامبران پرداخته و به جمع آوری اسرائیلیات می پردازد. اسرائیلیات مجموعه ای از داستان سرایی، اسطوره پردازی در باره آفرینش و قصه های پیامبران بوده که توسط یهودیان اسلام آورده و یا دیگران، وارد قرآن و روایات شده است. بعنوان نمونه داستان فریب خوردن آدم در بهشت و یا داستان آفرینش که از دین یهود برداشت شده است. گفته میشود واسطه انتقال این اطلاعات حِمیَریان یهودی شده و سپس مسلمان شدههایی چون «کعب الاحبار» و «عبدالله بن سلام» و «محمد بن کعب القرظی» و «تمیم بن اوس الداری» و «عبدالملک بن عبدالعزیز بنجُریح» و بیش از همه «وهب بن منبه» بوده اند. یادآوری کنیم که پادشاهی حِمیَر سال 110 پیش از میلاد تا 525 پس از میلاد وجود داشت که پایتخت اش در ابتدا ظفار و سپس صنعا بود. حمیری ها قلمرو سبایی ها را در سال 25 پیش از میلاد تصرف کردند و سه قرن پس از میلاد حضرموت را گرفتند و در 525 میلادی توسط مسیحیان فروپاشیدند. دین انها دین باستانی سامی و سپس از 390 پس از میلاد یهودی بودند و گروهی از آنان به مسلمانان پیوستند. یادآوری کنیم یکی از منابع طبری برای تنظیم تاریخ اش وهب بن منبه بوده است. طبری می نویسد:«او مردی بود از ابناء فارس که کسری آنها را برای جنگ با حبشیها به یمن فرستاد. وهب با کنیه اباعبدالله خوانده میشد و کسی بود که کتب پیغمبران را خوانده بود و اخبار گذشتگان را میدانست.». مهمترین اثر وَهْب بن مُنَبِّه «الملوک المتوِّجه من حِمیَر و أخبارهم و قصصهم و قبورهم و أشعارهم» (شاهان برخاسته از حمیری ها، خبرها و داستانها و آرامگاهها و شعرهایشان) میباشد. بهرحال اسرائیلیات یکی از منابع مهم در تنظیم احادیث و قرآن بوده است. هر گروه و قومی اعتقاد خود را در رفتارهای دیگران وارد می کند و راویان با ثبت و انتقال نظر خود به تغییر افکار و سیالیت آنها ادامه می دهند.
در دوران اولیه تعرض و تصرف عرب، محمد و اسلام در قلمروهای اشغالی مطرح نیستند. تعرض عرب به بیزانس و به پارس متکی بر چپاول گری و راهزنی و تصرف سرزمین هاست. خلافت محمد و ابوبکر و عمر و عثمان و علی فاقد روایتگری تاریخی است. از دوران بنی امیه شرایط جدیدی بوجود می آید. بنا بر تحقیق «آلبرشت نت» و «فرد دونر» در کتاب «گزارشی در باره منشا اسلام»(3) یک پرسش اساسی در مورد اسناد تهیه شده در این دوران مطرح است. چرا طرفداران پیامبر جدید محتاج تاریخ سازی هستند؟ در چنین دورانی گروهبندهای دینی و قبیله ای و پادشاهی های کوچک در اختلاف و درگیری با یکدیگر قرار دارند و مومنان طرفدار محمد در یک گروه مجزا تشخیص داده نمی شوند. در چنین دورانی مومنان طرفدار محمد براحتی نمی توانند مرز خود را با یهودیان و مسیحیان نشان دهند. در نزد این گروه، بیش از پیش این احساس پیش می آید که باید دارای تاریخ مستقل بود. این حس در زمان خلیفه عبدالمالک (705-685) قدرت میگیرد و جانشینان او این امر را عملی می کنند. در این زمینه می توان چهار عامل تشویقی سیاسی را تشخیص داد:
یکم، محمد کتابی ندارد ولی پیامبری محمد به نوشتار درمی آید تا در مقابله با یهودیان و مسیحیان تعریفی مشخص از دین محمد ارائه شده باشد. تورات و انجیل امتیاز بزرگی برای دیگر ادیان است حال آنکه برگه هایی بنام «قرآن» قادر به مقاومت نیست.
دوم، نوشته ها در ساختن هویت «امت عرب» نقش ایفا نموده و بمرور «امت مسلمان» با آداب و رسوم خود از دیگران جدا می شود. مردم بدون تاریخ محکوم به فراموشی هستند.
سوم، کسب سیادت و اجرای سیادت و هژمونی بر یک قلمرو و سرزمین گسترده با روایت و نقل جنگ ها و غزوات محمد با دیگر «کمونوته ها» شکل می گیرد. جنگ های کینه توزانه علیه دیگران باید احساس همبستگی و هم سرنوشتی طرفداران دین جدید را تقویت نماید.
چهارم، چگونه می توان به جدالها و فتنه ها و جنگ های داخلی و طغیان ارتدادی دوران اول پایان داد؟ وجود سابقه تاریخی شاهان ایرانی و امپراتورهای بیزانس پراکندگی را افزایش می دهد و حافظه جمعی مومنان را می شکند. بنابراین نوشتارها و اسناد اسلامی وحدت دهنده می باشند و تاریخ مشترک را بوجود می آورند. عربها متوجه شدند که یهودیان و هلنیست ها و مسیحیان در خاورمیانه تاریخ کتبی دارند ولی آنها ندارند و همین امر انگیزه نیرومندی برای تاریخ سازی است. حسادت به امپراتوری های همسایه و اقوام با تاریخ مدون برای قریش که دربرگیرنده خاندان محمد و بنی امیه و بنی عباس بود، «احساس مشترک عربیت» تولید میکرد.
تاریخ نویسی عباسی یا آغاز اسلام قوی
با پیروزی بر بنی امیه، عباسیان قدرت را به بغداد می کشانند و فصل جدیدی در تاریخ اسلامی آغاز می شود. عباسیان برای سازماندهی خود بشیوه بسیار گسترده روش های دیوانساری ایرانیان را بکارگرفته و از نبوغ و هوش نخبگان ایرانی و اقوام دیگر بهره برداری می نمایند. ایرانیان پرشماری در دستگاه دیوانسالاری و فرهنگی عباسیان به خدمت پرداختند. آیا ایرانیان یا افراد با تبار ایرانی، حس دوستی سرزمین پدران و مادران خود را از دست داده بودند؟ آیا در شرایط آشوب و سلطه گری عرب بهترین شیوه بکار گرفتن هوش خویش برای دستگاه حاکمان بود؟ رئالیسم اجتماعی یا روحیه سرسپردگی یا استحاله تدریجی؟ علیرغم پرسش ما، می توان گفت در قرن نهم میلادی است که بنیاد تاریخ نویسی اسلامی ریخته می شود و ایرانی تبارها که به خدمت قدرت جدید درآمده اند در این زمینه نقشی بس مهم ایفا می کنند. راویان و فقها و تاریخ نویسان و کاتبان و محدثین گروهی بزرگ بشمار می آیند که یا بطور مستقیم با دستگاه خلافت کار میکنند و یا بصورت خودمختار در فضای موجود فعالیت دارند.
در بغداد خلافت بنی عباس از 750 آغاز و در 1258 میلادی پایان می یابد و همانگونه که گفته شد در این دوره یک دکترین تاریخ نویسی اسلامی شکل میگیرد. در اینجا میتوان از افرادی نام برد که به تاریخ نگاری عباسی واقعیت بخشیدند. ابو میخناف که در 774 می میرد اهل کوفه است و نوشته ای در باره «جنگ شتر» و نوشته دیگری در مورد «جنگ صفین» می نویسد. سیف ابن عمر التمامی که در سال 796 می میرد نویسنده کتاب «جنگ های دوران خلفا و فتوحات» می باشد. دو مورخ دوران عباسی، المدنی (متولد 752 و مرگ 840 در بغداد) طبق گزارش «الفهرست» 200 سند و روایت و مونوگرافی تهیه می کند و نفر دیگر الواقدی(متولد 747 در مدینه و درگذشت بسال 822 در بغداد) در زمینه تاریخ و جمع آوری فقه و حدیث نقش برجسته بازی میکند و کتاب «المغازی» و کتاب «الطبقات» او معروف هستند.
محمد بن عمر الواقدی با تبار ایرانی (مرگ 822 میلادی)، ابن هشام (مرگ 833 میلادی)، ابن سعد (مرگ 845)، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزیه جعفی البخاری با تبارایرانی بخارایی (مرگ 870)، خلیفه ابن خیاط (مرگ 854)، محمد ابن سعد البغدادی (مرگ در 848 میلادی)، عبدالمالک ابن حبیب (مرگ 852)، ابن عبدلالحکم بن اعین القرشی المصری (مرگ در 871 میلادی)، ابن واضح و الیعقوبی (مرگ 897)، الدیناوری (مرگ 891)، جابر البلاذری با تبار ایرانی (مرگ در 892 میلادی)، محمدبن جریرطبری با تبار ایرانی (مرگ 923میلادی)، از افراد مهمی هستند که بدنبال جمع آوری روایت ها در دوران اموی، به شکل منظم تر به تنظیم و نگارش دست میزنند. پیامبر طبق منابع اسلامی در 570 میلادی متولد و در 632 می میرد و کاتبان عبای دو قرن بعد از مرگ به نوشتن آغاز می کنند و این «کتابت» متکی به نقل شفاهی و یا برخی روایات پیشین است. مواد و اسناد دوره اموی در دوره دوم به نوعی تاریخ نگاری می انجامد. الطبری که مورخ آملی تبار برجسته بشمار می آید در تاریخ نگاری خود بطور وسیع از این اسناد استفاده میکند. الطبری اخبار جمع آوری شده نویسندگان اسلامی را در نوشته های خود بکار میگیرد. الظوهری نه تنها به جمع آوری حدیث دست می زند افزون بر آن یک کتاب در باره قریش و یک کتاب در باره غزوات «مغازی» محمد و کتاب «تاریخنامه خلافا» را به نگارش در آورد.
این اشخاص نقش اصلی در جمع آوری اسناد ایفا میکنند، این اشخاص در زمینه تفسیر قرآن و احادیث محمد و روایات و گزارش جنگ های محمد و فقه و دستور و تاریخ امویه و نیز در باره خانواده امامان بنی هاشم نوشته های فراوانی تولید می نمایند. جابر البلاذری مورخ و جغرافیادان دوران عباسی بود و گویند او کتابهای فارسی را به سریانی یا سیریاک ترجمه نموده است و کتابهای معروفی به عربی مانند «فتوح البلدان» نوشته که در باره جنگ های محمد و وضع سیاسی و مالیاتی می باشد. کتاب دیگر او «انساب الاشراف» به عربی، که گویا در اصل 20 جلد بوده و در حال حاضر سیزده جلد باقی مانده است. این کتاب در باره اشراف و قبیله های عرب است. او در این کتاب بخش بزرگی در باره یک یک نیاکان پیامبر اسلام می نویسد و پس از معرفی «انساب» و اخبار مربوط به اجداد پیامبر اسلام، به «سیره» او پرداخته است. افزون بر آن کتاب، او در باره تاریخ و از جمله تاریخ امویان در زمان عبدالملک بن مروان و خلیفه ولید و تاریخ خوارج نوشته است.
نقش طبری در ساختن اسلام
در ابتدا حدیث و قرآن جدا نیستند و سازندگان این اسناد بمرور تاریخ آنها را از یکدیگر جدا می کنند. تمام محدثین و روایتگران و کاتبان نقش فعال در این روند تاریخی دارند. در آنمیان طبری جایگاه برجسته ای دارد.
جلال الدین السیوطی مفسر بزرگ شافعی، مصری و با تبار ایرانی بوده است او در سال 1505 میلادی درگذشت، تعداد 981 کتاب می نویسد و اسناد مرجع خود را کتابهای طبری قرار می دهد. او از حدیث و علوم قرآنی می گوید و یکی از محدثین و کلامشناسان مهم اسلامی است. ابن کثیر مفسر قرآن و متخصص حدیث که در 1373 میمیرد در بینش سنتی سلفی خود از طبری پیروی می کند. البغوی که در سال 1122 میمیرد و دارای تبار ایرانی است یکی از فقیهان و مفسران و محدثین بزرگ بشمار می آید که کار خود را متکی به آثار طبری میکند. طبری درتاریخ اسلام نقش برجسته ای می یابد. براستی طبری کیست؟
طبق منابع اسلامی، طبری در 839 در طبرستان متولد شد. در باره زندگینامه او میگویند در هفت سالگی قرآن را از حفظ می دانسته، در 12 سالگی برای آموختن به ری مسافرت می کند و در 17 سالگی به بغداد می رود. در آنجا مسئول نگهداری و آموزش فرزندان خلیفه دهم ابولفضل جعفرالمتوکل میشود. این خلیفه در ابتدا به معتزله تمایل داشت ولی سپس به «قرآن خلق نشده» اشعرعیون جهت گیری میکند. متوکل در قبال شیعه و یهود و مسیحی سیاستی خشن و سرکوبگر داشت و دستور داد تا گور حسن و حسین فرزندان علی با خاک یکسان شود. طبری رابطه فعالی با محافل سنتی سلفی داشت و مکتب های مالکی و شافعی و حنبلی را خوب میشناخت.
طبری در سفرهای گوناگونش سیره نویسان بسیاری را در مصر و بغداد و هندوستان و ایران دیدار کرد و شناخت زیادی از آنها به دست آورد. طبری در بغداد دانش خود را در فقه، تاریخ، حدیث کامل کرد، شاگردانی نیز تربیت نمود و هنگامی که در بغداد در محلهٔ قنطره البردان مستقر بود، نگارش کتاب تاریخ خود را با نام «تاریخ الرسل و الملوک» که با نام «تاریخ طبری» شناخته میشود، شروع نمود. او در «تاریخ طبری» یا تاریخ پیامبران و پادشاهان به توضیح تاریخ جهان از زمان آفرینش تا تولد پیامبر اسلام و سپس به تاریخ جهان مسلمان تا سه قرن پس از تولد پیامبر اسلام می پردازد. گفته می شود طبری بمدت چهل سال به نوشتن تاریخ طبری پرداخت. به این ترتیب طبری از ۴۸ سالگی شروع به گردآوری نسخههای پراکنده سفرنامهها نمود. تاریخطبری کتابی است به زبان عربی و یکی از بزرگترین منابع دوره اسلامی می باشد و درحال حاضر شامل 16 جلد در ترجمه فارسی وجود دارد(4). شیوه نگارش طبری تاریخ گذاری یا واقعه نگاری است منابع مورد استفاده طبری در بسیاری از موارد نامفهوم و مبهم است. بعنوان نمونه برای وقایع دورههای قبل از اسلام فاقد منابع معتبراست و شیوه او با عباراتی مانند «حدثنی»، «حدثنا»، «قال»، «ذکرعن» سامان یافته است و روشن نیست کدام مطلب شفاهی و کدام موضوع کتبی است.
باحتمال بسیار زیاد طبری از یک گروه کاتب و امکانات لازم برخوردار بوده است. طبری در کنار تنظیم تاریخ خود، به خواهش المکتفی خلیفه عباسی کتابی درزمینهٔ وقف و فقه نوشت. نظام قضایی زیر نظر فقها از زمان امویان شروع شده بود ولی در زمان عباسیان نیاز به شناخت قضایی بسیار رشد یافته و نظام متکی به «قاضی القضات» به همراه دستگاه دیوانسالاری استوار گشت. طبری برای اجرای سفارش خلیفه در زمینه قواعد قضایی فقهی کتاب «جامع البیان عن تاویل» را نیز در تفسیر قرآن نوشت که به «تفسیر طبری» شهرت پیدا کرد. تفسیر طبری که طی 896 و 930 میلادی چاپ شد فقط تفسیر روایی نیست، زیرا در آن مباحث و مسائل کلامی نیز وجود دارد و نظرهای نویسنده در نقل «احادیث نبوی» نیز آمده است. تاریخ نویسی، تفسیر قرآن، جمع آوری حدیث، تفسیر فقه، از جمله ویژگی های کار او می باشد.
تفسیر طبری توجه ویژهای به «مأثورات اسرائیلی» داشته و سعی میکرده از اطلاعات افراد آگاه و اهل کتاب مانند «نصرانیِ های نومسلمان» مطلب نقل کند. همین نکته توسط محمد بن جریر طبری به هنگام تفسیر سوره اسرا و کهف آمده است. یادآوری کنیم موارد توراتی و اسرائیلی در تفسیر طبری، عبارتند از داستان آفرینش، قصص پیامبران، بخصوص پیامبران بنیاسرائیل نظیر یعقوب و یوسف و موسی و داوود و سلیمان و نیز ساره همسر ابراهیم و نمرود و همسران یعقوب و روایات در باره ورود بخت نصر به بیت المقدس و قصص انبیای بنی اسرائیل مانند حزقیال و صموئیل و قصه بلعام. البته افزون بر طبری، یعقوبی در بخش های آغازین تاریخ خود داستان خلقت و قصص انبیا را مطابق تورات و با استفاده از آیات می آورد. همچنین نزد ابن قتیبه و مقدسی و ابن ندیم و مسعودی و ابوریحان بیرونی اطلاعات زیادی در باره تورات پیدا میکنیم. گویا ابن قتیبه ترجمه عربی تورات را در دست داشته است. بنابراین کاتبان تاریخ می نویسند، قرآن تنظیم میکنند و احادیث پیامبر بوجود می آورند و در این زمینه طبری یک منبع انکارناپذیر برای ادبیات اسلامی است. طبری از اسطوره های ایرانی موجود در اوستا و نیز تاریخ ساسانیان سخن میگوید، از حوادث گوناگون در مصر و شمال آفریقا و اسپانیا گزارش میدهد و در باره پیامبر اسلام و غزوات و «سیره» او و هجرت محمد می نویسد.
ارزیابی از نوشتارهای طبری و نقش او در تاریخ نگاری اسلامی و نیز گسترش دین اسلام بسیار متفاوت است. طبری خود در کتاب خویش، تاریخ طبری، یادآور گشته که برای حفظ امانت آنچه را شنیده یا خوانده بطور دقیق بیان نموده و داوری و قضاوت درباره آن را بر عهده خواننده نهاده است:«خواننده این کتاب بداند که استناد ما به آنچه که در این کتاب آوردهایم به روایت و اسنادی است که از دیگران به توالی به ما رسیده است و من نیز خود از آنان روایت میکنم یا سند روایت را به ایشان میرسانم، نه آنکه در آوردن مطالب تاریخی استنباط عقلی شده باشد. اگر شنوندگان اخبار این کتاب به برخی از داستانها برخوردند که عقل وجود آنها را انکار کند نباید بر من خرده گیرند. زیرا ما آنها را چنان که شنیدهایم در کتاب خود آوردهایم».
در اهمیت و ارزش کتاب «تاریخ الرسل والملوک طبری»، ابنخلدون در کتابهای «مقدمه» و «العبر» خود از محمد بن جریر طبری با احترام یاد کرده و او را به عنوان مورخ و محدث ستوده است. «تئودور نولدکه» خاورشناس آلمانی میگوید: تاریخ طبری التقاط مطالب فراوانی است که با کوشش فراوانی فراهم آمدهاست. مطالب منابعی که با یکدیگر اختلاف داشتهاند در آن تهذیب نشدهاست. اما این وضع ارزش کار او را در نظر ما تا اندازه زیادی بالا بردهاست، زیرا به این ترتیب اخبار کهن، مطمئنتر از آن به دست ما رسیدهاست که طبری مورخ برای تعدیل آن رنج و کوشش به کار میبردهاست.
بنابراین متوجه می شویم که نقش طبری بعنوان یکی از بزرگترین مورخان اسلامی در ساختمان پروری اسلام اساسی است و به زبان دیگر طبری خود، اسلام است. حال آنچه مهم است تشخیص جایگاه او در این دین میباشد. پژوهشگران امروز نمی توانند به او بی اعتنا باشند. محققان غربی در گذشته مطالب او را بعنوان سندی قطعی مورد استفاده قرار می دادند. در صورتی که امروز پژوهش علمی به میراث طبری با احتیاط نگاه می کند و روش علمی را چاره کار خود می داند. پژوهش علمی از تاریخسازی ایدئولوژیک اسلامی خارج می شود و نگاه نقدانه را پیشه میکند.
تاریخ نگاری یا تاریخ سازی؟
در دوران بنی امیه و آغاز عباسیان مجموعه ای از اسناد و روایتگری ها بوجود می آید و در دوران دوم عباسی این مواد برای کار سازمانیافته تر و نگارش یافته تر بکار گرفته می شود و کتابهای قطور و منظم تری انتشار می یابد. در این الگوی جدید ما شاهد روندهای پیچیده گزینش، نگهداری فکر در روند نگارش، کوتاه کردن و بازنگارشی هستیم. بیشتر این اسناد تولید قرن نهم میلادی هستند. این اسناد برای مورخان امروزی اسناد مهمی هستند که می توانند با سنجیدگی مورد بررسی و بازنگری قرار گیرند. با نگاهی هرمنوتیک و باستانشناسانه می توان به بررسی انبوه اسناد پرداخت و به تناقض ها و اخبار غیر واقعی آنها پی برد.
اسناد روایتگران به دو دوره بزرگ اموی و عباسی تعلق دارند و با ستیزهای درونی اقوام عرب و غیر عرب و با سنت های مردمان دور و نزدیک آمیخته شده است. افزون بر آن جدال اموی و عباسیان در گزینش ها و تفسیرها تاثیر دارند. درگیری خوارج و طرفداران علی و یمنی ها و سیاستهای اقتدارگرایانه معاویه و درگیری مستقیم او با خانواده بنی هاشم و علی در اسناد تاثیرجانبدارانه گذاشته اند. بنی امیه توسط بنی عباس بسختی سرکوب میشود و بنی عباس جانب خاندان علی را میگیرد تا به مبارزه خود علیه بنی امیه توان بیشتری بخشد. امویان درسوریه و عراق و مصر و حجاز سرکوب می شوند و تاریخ نویسان عباسی شهادت در شیعه و کربلا را به نگارش درمیاورند و قدرت از دمشق به بغداد انتقال می یابد.(5)
این حوادث سیاسی در نگارش و در درستی و نادرستی مطالب دخالت دارند زیرا کاتبان به منافع قدرت حاکم فکر میکنند یا از دقت لازم برخوردار نیستند. «شوشان بواز» استاد تاریخ دانشگاه «بن گورین» معتقد است که تاریخ طبری را نباید بمثابه یک تاریخ نگاری قطعی نگاه کرد بلکه در آن باید الگوی ایدئولوژیک و ادبی و دینی را مورد مطالعه قرار داد و باید در مورد آن ساختارشکنی نمود. شرقشناس و استاد دانشگاه کلومبیا «تیب الهیبری» در آخرین کتاب خود «هارون الرشید و روایتگری خلفای عباسی» می نویسد: در تاریخ نویسی عباسیان باید جنبه های سمبولیک و پنهانی نوشتار را درک نمود: یکم، تامین و نگهداری مشروعیت عباسیان در مقابل خانواده علی. دوم، توجه به درگیرها و فتنه های موجود و قدرت علما و فقها در مقابل خلفا. و سوم، پیداکردن خط تعادلی میان میراث عرب و فرهنگ پررنگ ایرانیان.(6)
این تاریخ نگاری اسلامی از ضوابط علمی امروز بدور است. تمامی منابع با نقل چندین راوی و با واسطه های چند لایه و دور و ناروشن میباشند، تمامی این اشخاص تاریخ نویس اسلامی منابع موجود یکدیگر را تائید نمی کنند، این تاریخ نویسی با میل و خواسته حاکمان و فضای موجود اسلامی خوانایی دارد. البته این منابع انبوه مواد مهمی برای تولید متون نگارش یافته تاریخ نگاران بعدی بشمار می آیند. در واقع برای تاریخ نگاری علمی همه این نوشته ها و اسناد باید اجازه بدهند تا با شیوه های تازه و علمی، تاریخ جدیدی از اسلام به نگارش درآید. تاریخ نویسی اسلامگرایان هرگر نمی تواند بمثابه منابع بیطرف و استوار مطرح باشد. این تاریخ نویسی با سفارش قدرت سیاسی و مهک های دینی اسلام نگارش یافته و دارای استقلال نیست. با اینهمه، هر تحلیل علمی باید آنها را مورد استفاده قرار دهد و با دقت از عناصر گزارشی آنها بهره بگیرد. ولی هر کاری که به این منابع محدود شود جز مجموعه ای از اخبار نادرست و بحث تحلیلی جعلی و افسانه نویسی و برخی توضیحات خام چیز دیگری نیست.
در بررسی قرآن و احادیث اسلامی در قرن نوزدهم «تئودرنولکه» متدولوژی تازه در پیش گرفت و ایدئولوژی گرایی اسلامی را متزلزل ساخت. بعنوان نمونه او قرآن را سوره ها به مکی و مدنی تقسیم نمود. ولی با توجه به پیشرفت متد پژوهش، امروز اینگونه جدا سازی ناممکن و غیر موثر بنظر می آید. در پژوهش در باره اسلام بسیاری از پژوهشگران غربی با اسناد اسلامی کار می کردند و ناخواسته یکسری اشتباه و نادرستی را بازتولید می کردند و امروز نیز آنها به کاتبان اسلامی و نیز پژوهش های غربی در دوره پیشین توجه دارند. اما در چند دهه اخیر شیوه های کار پژوهشی متحول شده است. فیلولوژی و واژه شناسی، روش های تاریخ شناسی تطبیقی، آنتروپولوژی، باستانشناسی، تاریخ ادیان، بازشناسی متون کهن قرآن، روش های دیجیتالی بررسی، زبانشناسی و دیگر شیوه ها، کار پژوهشی را متحول ساخت و سبک سنتی تاریخ نویسان اسلامی و اتکا به نوشته های آنان را بی اعتبار نمود.
قران و تاریخ اسلام محصول تضادها
قرآن در زمان اسلام آغازین وجود نداشت. قرآن تاریخ دارد و این تاریخ پیش از اسلام شروع شده است. قرآن در طول تاریه دارای لایه های گوناگون زبانی و نوشتاری بوده است. بنا بر نظر برخی پژوهشگران در ابتدا منشا تاریخی جغرافیایی قرآن در «شامات» در سوریه بوده است و آنهم با لوحه ها و برگه هایی آرامی و سیریاک و آواها و سرودهای نصارا آغاز شده است.(7) پژوهشگر «آن سیلوی بواییو» در کتاب خود «قرآن به زبان خود، واژگان و استدلال گفتمان قرآنی»(8) معتقد است که قرآن از ریشه سیریاک و بیان سرودهای مسیحیان بوده است. در همین شرایط باید توجه داشت که واژه های گوناگون یهودی و سیریاک و آرامی و کلدانی در نوشته قرآنی وارد شده که البته با تغییر معنایی و آوایی همراه است. گویش سیریاک که از زبان آرامی است در منطقه بزرگی از میارودان تا شمال سوریه وجود داشته است و بقول «آلفونس مانگانا» واژه های سیریاکی هفتاد درصد از واژه های غیر عربی در قرآن است(9). افزون بر آنچه که گفته شد، انتقال تدریجی اسرائیلیات یا منابع یهودی و توراتی عامل دیگری در تنظیم «قرآن» است. در دوران اسلامی اقدام های عثمان برای حذف و انتخاب برگه ها یا نسخه های دیگر عامل دیگری در روند شکل گیری «قرآن» است. اقدام به جمع آوری حدیث و قرآن در زمان بنی امیه فصل دیگری از این کارزار تنظیم قرآن است. تاریخ سازی و حدیث سازی و ساختار سازی برای قرآن در زمان عباسی، مرحله بارزی در این روند است. بنابر نظر برخی پژوهشگران در قرن پانزدهم میلادی هنوز قرآن یکپارچه وجود ندارد بلکه «قرآن های گوناگون» هستند. در سال 1923 میلادی «فهد»، سلطان مصر، قرآن رسمی را اعلام کرد. البته این انتخاب مورد پذیریش همگانی نیست.
برای درک ادیان در خارومیانه باید به ویژگی های بسیار متنوع اقوام و فرهنگها و ادیان و تمامی وقایع سیاسی و نظامی و اسطوره ها و آداب و رسوم مردمان گوناگون توجه داشت. تاریخ اسلام نیز به همین پدیده پیوند خورده است و درک مضمون قرآن و اشاره های افسانه ای آن با درک شرایط تاریخی و جامعه شناختی ممکن است. درک هرمنوتیک می طلبد تا به اعماق تاریخ و پیوند پدیده های پیچیده نگاه کنیم. از نظر جامعه شناختی و جغرافیایی در منطقه یمن تا حجاز و سوریه و بصره عراق مجموعه ای از قبایل و خانواده ها و پادشاهی های کوچکی بودند که تاریخ و بافت اجتماعی و فرهنگی منطقه را بسیار پیچیده نموده بود. غیر از یهودیان و مسیحیان اولیه، مردمان دیگری مانند الغساسنه، لخمیون، قیس، کلب، کیندا، قریش، سبائیان، حمیریان، حبشیان، و دیگر مردمان، در این قلمرو جغرافیایی بین بیزانس شرقی و پارس قرار داشتند. هیمار، پادشاهی دوران کهن یمن بود که در رقابت با پادشاهی سبا قرار داشت و حکومت هیمارها چهار قرن طول میکشد و در ابتدای قرن چهارم میلادی به پایان می رسد.
در قسمت شرقی بیزانس، پادشاهی مردمان عرب «جافنید» بود و در حمایت از بیزانس شرقی با شاهنشاهی پارس مقابله می کردند. پادشاهی «نصرید» زیر نفوذ پارس ها بود ولی این پادشاهی کوچک ارتش خود را داشت و پایتخت آن «الحیره» در جنوب عراق کنونی بود و مردمان آن «اللخمیون» نامیده می شدند که عرب تبار و از نظر دینی نستوری مسیحی بودند. این پادشاهی در محل جغرافیایی جنوب عراق و کویت کنونی بود. در طول عمر پادشاهی خود، اللخمیون تعداد 18 پادشاه داشتند که آخرین آنها «النومان» سوم بود که توسط پارس ها در سال 602 میلادی کشته شد و این پادشاهی پس از سیصد سال پایان یافت. این دولت کاملن وابسته به پادشاهی ایران بود و نقش آن کنترل مردمان عرب این قلمرو و مقابله جوئی با بیزانس بود. این دولت دست نشانده شاهنشاهی ساسانی بود و امنیت حاشیه جنوب غربی و غرب ایران ساسانی را تامین می نمود. همین تحولات و ناتوانی و نابودی پادشاهی کوچک طرفدار ساسانی بود که حملات بعدی عرب را به سرزمین پارس آسان نمود.(10)
از دوره های هخامنشیان اثرات گوناگونی در تمام منطقه از ایرانیان باقی بود و ناگفته نماند که در زمان خسرو انوشیروان در جدال با روم، جنوب عربستان و یمن در سال 597-598 به زیر سلطه ایرانیان درآمد و تا ظهور اسلام تابع حکومت ایران بود و ساتراب ساسانیان در کل منطقه جنوب عربستان «باذان» بود. در میان جغرافیای این دو امپراتوری، که میانرودان را نیز دربرمیگرفت، جمعیتی با اکثریتی از اقوام سامی قرار داشت و ایرانیها در اقلیت بودند. این اقوام سامی، یهودیانی بودند که تلمود بابلی را نوشتند و همچنین مردمانی بودند که به زبان آسوری و لهجههای گوناگونی از زبان آرامی سخن میگفتند. اعراب نیز در میانرودان و شمال سرزمین عربی حجاز سکونت داشتند. در دوران ساسانیان، سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی، در میان دو قدرت بزرگ روم و پارس تمام مردمان و پادشاهی های کوچک کل منطقه دارای مناسبات متغییر بودند. آنها گاه برخی در کنار روم و گاه برخی در کنار پارس بودند. منافع دولتهای کوچک گاه دوستی و گاه درگیری و جنگجوئی و سیاست آنها تابع دو امپراتوری بود. در واقع این پادشاهی ها «دولت شهرهای» میان بیزانس و ایران بودند و در خطوط استراتژی استقلال نداشتند.
تمامی این ویژگی های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در شکل گیری اسلام حکومتی نقش داشتند و اسناد روایان نیز از افسانه ها و تاریخ متاثر بودند. سوره الفیل اشاره به یمن و جنگ آنهاست، سوره قریش اشاره به تجارت بین یمن و شام سوریه است، سوره سباء در باره قوم سبا در جنوب عربستان است و این نکته در سوره نمل نیز آمده است، نام اقوام ثمود و عاد و لوط در قرآن در ارتباط با در تورات و آشوریان و جغرافیای این منطقه است. سوره های عنکبوت و ابراهیم و موسی به سنت دین یهودیت و اسطوره های توراتی پیوند خورده است. سوره القدر نه به نزول قرآن، بلکه به مسیحیت و روح مسیح اشاره دارد. سوره روم در رابطه با بیزانس و درگیری با آن در مناطق سوریه و فلسطین است.
تاریخ قرآن پیش از اسلام بوجود آمد. قرآن نویسنده یگانه ای ندارد و فقط در تاریخ عرب نیست. قرآن در آن زمانه فاقد اسم است و بتدریج عناصر آن جمع می شوند و آگاهی انسان ها به نوشتار قرآن جنبه عربی و ارادی می دهد. این ساختمان در پیوند با همه پدیده هایی قرار دارد که مطرح کردیم، و افزون بر آن، تاریخ بنی امیه و بویژه تاریخ بنی عباس و تمام سیاستها و اهداف آنها در شکل گیری قطعی قرآن نقش دارد. اگر اراده خلفای عباسیان نبود احادیث و قرآن چنین سرنوشتی که امروز دارند نمی توانستند داشته باشند. اسلام محصول تاریخی پیچیده و نتیجه اراده خلیفه و سلطان و پادشاه است.
مکتب رادیکال در نقد احادیث
کار طبری مانند کار بسیاری از تاریخ نویسان اسلامی، توسط برخی از پژوهشگران به انتقاد کشیده و گفته می شود که گزارش این نویسندگان، توام با گزافه گوئی و تناقضات است و احادیث جمع آوری شده فاقد سندیت تاریخی هستند. بعنوان نمونه طبری به گزارش هایی می پردازد که منشا آنها گنگ می باشند. ایگناس گلدزیهر 1850-1921 خاورشناس مجاری و تئودور نولدکه و کریستین اسنوک هورگرونیه که از پایه گذاران اسلام شناسی مدرن می باشند، دارای نگاه انتقادی هستند. در سال ۱۸۹۰ گلدزیهر «مطالعات اسلامی» را منتشر کرد و در آن اظهار میدارد که چگونه احادیث پیامبر اسلام به فاصلهٔ دو قرن پس از او باعث ایجاد مجادلات بر سر شرع و قوانین شدند. او به شدت بر این عقیده بود که قوانین اسلام منشا خود را از قوانین رومی گرفتهاند که این نکته توسط متخصصان دیگر مورد قبول نیست. گلدزیهر میگوید تعداد زیادی از احادیث فاقد اعتبار است و ما نمی توانیم در کار پژوهشی به این اسناد اعتماد داشته باشیم. در سال 1950 «ژوزف شاشت» صحت اسناد حدیث را رد میکند.
در سالهای 1970 یک «جنبش انتقادی» قوی نسبت به قرآن و نوشته ها و روایات متاخر اسلامی بوجود میاید. جان وانسبروگ تاریخدان و پژوهشگر آمریکایی در دو کتاب در 1977 و 1978 به نقد منشاهای اسلام پرداخته و مطرح میکند که نوشته های اسلامی مانند قران و سنت و حدیث پیامبر دارای منشا یهودی و مسیحی است(11). او می نویسد اسلام از تحول یک فرقه «یهودی مسیحی» متولد شده که در سرزمین های عربی پیشرفت می کند. از نظر او قرآن مجموعه ای است که محصول 200 سال جمع آوری است. نظر جان وانسبروگ توسط پژوهشگرانی چون پاتریسیا کرون و میکائیل کوک مورد تائید قرار میگیرد و میگویند تاریخ اغازین اسلام در قرن 9 میلادی تنظیم شده و تاریخی ایدالیزه شده است(12). این دین نتیجه یک جنبش سیاسی و دینی عرب و طرفدار محمد است که منشا آن نه در مدینه و مکه بلکه در سوریه قرار دارد. طرفداران محمد با محافل نصارا و یهود که ناراضی بودند یک ابراهیم گرایی جدید بوجود میاورند. همین نظریه توسط «جی هاوتینگ»، «دی نوو»، «جی کرون» در بررسی مشترکشان در 2003 مورد تائید قرار می گیرد. این نظریه ها که در ابتدا توسط جان وانسبروگ طرح می شوند، مورد تائید پژوهشگران دیگری مانند مارتین هاندیس، ژرالد هاوتنگ، کریستف لوکزنبورگ، ادروارد ماری گاله، ژرت رودیگر پوئن، گیوم دی، آلفرد لوئی دو پره مار، قرار می گیرند.(13)
جان وانسبروگ و سایر پژوهشگران که به خاطر نگرش قاطع خود به «رویزیونیست» معروف شده اند برآنند: قرآن طی قرن دوم میلادی تا قرن هشام میلادی بوجود می آید و حتا می توان این فرضیه مطرح ساخت که قرآن طی قرن سوم تا قرن نهم میلادی تنظیم و قانونمند شده است. قرآن و ادبیات مربوط با زندگینامه محمد و کارزارهای نظامی او، رونوشتی از پلمیک و جدل یهودیان و مسیحیان بزبان عربی و مطابق فضای سرزمین حجاز است. این نظریه برآنست که طی 150 سال پس از تصرفات اغازین عربها، جنگ هایی که اتفاق افتاد با مفهوم دین محمد و تک خدایی جدید یعنی اسلام، پیوند ندارند. ادبیات مسلمان در «مزوپوتامی» یا میانرودان در پایان قرن دوم تا قرن هشتم میلادی توسط شماری از نخبگان و علمای دینی تنظیم می شود. («دوره های اغازین جهان مسلمان، قرن 7 تا 9 میلادی»، تی یری بیانکی، پی یر گیشار، ماتیو تیلیر، چاپ 2012 انتشارات پوف، برگ 362).
نگاهی بیاندازیم به حدیث نگاری و سیره نویسی تا نظر مکتب رادیکال در اسلامشناسی را بهتر درک کنیم.
بنا بر منابع اسلامی محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار (متولد 704 در مدینه و مرگ در 767 دربغداد) معروف به نگارنده «سیره سیره رسول الله محمد بن عبد الله یا السیره النبویه» می باشد. امروز هیچ اثری از ابن اسحاق باقی نمانده است و فقط به اعتبار ابن هشام است که ما گفتارهایی از او داریم. بظاهر اثر ابن اسحاق در 120 تا 150 سال بعد از هجرت نوشته می شود. گفته میشود که پدر بزرگ ابن اسحاق شخصی بنام «خیار» یا «یاشار» بوده و در مدینه برده بوده و به اسلام میگرود و جزو «موالی» میگردد. بنا بر روایات اسلامی اولین معلم ابن اسحاق پدر و پدر بزرگش بوده اند که در باره غزوات محمد اخبار را انتقال داده اند. ابن اسحاق در زمان تصرف قدرت توسط عباسیان به بغداد می رود. ابن اسحاق بدستور خلیفه المنصور (خلافت 754 تا 775) یک کتاب در چهار قسمت تهیه کرد: تاریخ پیامبران قبل از محمد، تاریخ دوران مدینه، تاریخ غزوات، تاریخ اولین خلفا. این نوشتار توسط فقیه «مالک» مورد اعتراض قرار گرفت و او مطرح ساخت این کتاب متکی بر شواهد یهودیان و « اسرائیلیات» قرار دارد. البته از کتاب ابن اسحاق تنها شماری مطلب که توسط ابن هشام (مرگ 828 یا 833) انتقال یافته، چیز دیگری باقی نمانده است.
أبو محمد عبدالمالک بن هشام که در 834 میلادی میمیرد احتمالن در بصره یا مصر متولد شده بود. او در کوفه احادیث را خوانده و سپس به مصر می رود. ابن هشام از اخبار ابن اسحاق استفاده کرده و «سیره رسول الله محمد بن عبد الله» را تهیه می کند. کتاب «سیره نبوی» ابن هشام در قرن هشتم و نهم توسط کاتبان دیگر مورد استفاده قرار می گیرد. در واقع بررسی کتاب ابن هشام نشان میدهد که او هر مطلبی که چهره محمد را کدر میساخته حذف می کرده است. وظیفه او ترسیم چهره محمد بمثابه یک شخصیت بارز بوده است. البته نگارش ابن هشام سرشار از گفتارهای واسطه ای می باشد. در شیوه نگارش، جمله های ابن هشام گاه با 9 واسطه مطلب را انتقال می دهد و در روند این مراحل حذف و تغییر و جعل و تفسیر وارد نوشتار می شوند. تمام این اقدام های تنظیمی و نوشتاری بیشتر به یک پروژه ادبی و دینی و سیاسی شبیه است و هدف آن چهره سازی برای محمد است.
«اوری روبین» استاد در مطالعات عربی و اسلامی در دانشگاه تل آویو در کتاب خود «زیبایی در چشم شما است» به بررسی زندگینامه محمد می پردازد و می گوید چهره محمد توسط کاتبان بطرزی ساخته می شود که مسلمانان را جذب کند. این الگو در ادامه سنت ادیان ابراهیمی و تک خدائی در خاورمیانه است. او می گوید «تاریخ نویسان اسلام به واقعیات و داده های تاریخی توجهی ندارند بلکه آنها در پی ساختن چهره محمد هستند». اوری روبین می نویسد در منابع اسلامی تاریخ شماری بسیار عجیب است. این نوع تاریخ شماری ربطی به واقعیت ندارد. برای راویان گوناگون مسلمان بعنوان نمونه دوشنبه 12 ربیعی الاول یا سومین ماه قمری، تاریخ تولد محمد می باشد، تاریخ رسالت محمد است، تاریخ معراج محمد می باشد، تاریخ هجرت محمد اعلام شده است و بالاخره تاریخ مرگ پیامبر نیز اعلام شده است. این نوع زمان شماری فاقد جدیت و اعتبار است.
نقد رادیکال در باره اسلام بیان درک جدیدی از اسلام بوده و نشان میدهد که میزان درک از اسلام در غرب باندازه کافی به عمیق فرونرفت. البته طبیعت کار تحقیقی جدی نیز در دینامیک ان نهفته است.
زندگینامه پرابهام محمد و مکه موهوم
برای مسلمانان پرسشی مطرح نیست همه زندگی محمد روشن و شفاف است. ولی برای پژوهشگران زندگینامه محمد در ابهام کامل است. زندگینامه محمد سرشار از ابهام و تفسیر و تخیلات و افسانه است و تمامی تاریخ سازی توسط محدثین و کاتبان در پی ایجاد نفوذ و تاثیر در اذهان است. تاریخسازان اسلامی چهره محمد را باید قدرتمند و مقتدر و مهربان نشان دهند. چنین چهره ایی با خوی مردسالاری خوانایی دارد و چکیده ای از خشونت جامعه است و قادر است در اعماق ذهنی و ناخودآگاه انسان آرکائیک نفوذ کند. کاتبان می گویند در ابتدای رسالت محمد، در مکه مخالفان به اذیت و آزار او دست میزنند. این گفتمان حالت قربانی به محمد می بخشد و در روایات و در قرآن همین چهره بنمایش گذاشته شده و تبلیغ می شود. محمد قربانی است ولی اقتدار دارد و بر دیگران پیروز است. در همین فضای زمانی رسالت پیامبر مطرح می شود و قدرت و زور پیامبر برای حاکمیت یک جانبه یادآوری میشود. قرآن به انسان می گوید در برابر الله و رسول اش، تسلیم باید بشوید. برای روایتگران مسلمان در قرآن و حدیث، هدف آن است تا چهره محمد از چهره مسیح فراتر رود و تاکید شود که محمد کتاب و پیام دارد و آخرین است. چهره محمد برابر چهره یک حکمران قهار و جبار است که نسبت به بندگان خود مهربانی دارد.
ایگناس گلدزیهر از سال 1890 احادیث مربوط به زندگی محمد را به نقد می کشد. از نظر او سیره محمد و شرح زندگی او و نیز شرح غزوات و جنگهای محمد توسط علمای دینی بمرور تنظیم شده است و بنابراین احادیث در باره اوایل اسلام فاقد اعتبار محکم و علمی است. برخلاف دیدگاه انتقادی ایگناس گلدزیهر، «ویلیام مونتگمری وات» در سال 1953 کتاب «محمد در مکه» و در سال 1956 کتاب «محمد در مدینه» را منتشر ساخت. «موریس گودفرا دومومبین» کتاب «سفر به مکه» را در سال 1923 نوشت و «محمد، شخصیت و پیام او» را در 1921 منتشر کرد. «ماکسیم رودنسون» در 1961 کتاب «محمد» را منتشر کرد و در سال 1966 «اسلام و سرمایه داری» را نوشت. اسلام شناس تونسی «هشام جعیط» در سال های 2000 میلادی بود که سه جلد کتاب در باره «زندگی محمد» را منتشر ساخت. این نویسندگان در کار تحقیقی خود از منابع سنتی و رساله های کاتبان بهره گرفتند و زوایای تازه ای از اسلام و زمانه محمد را مطرح ساختند ولی دارای نوعی شیفتگی به اسلام بودند و قادر به گسست از بینش سنتی نشدند.
چگونه زندگینامه محمد را بفهمیم؟
در قرآن چهار بار واژه محمد بکار رفته است و این کتاب از زندگی واقعی محمد و تولد و جوانی و خانوادگی و حرفه ای او مطلبی نمی گوید. از زمان پیدایش حرکت محمد، ما سند و اطلاعات جدی و دست اول در باره محمد نداریم. آیا پدر و مادر و عموی او واقعیت دارند؟ محمد پیش از آشنایی با خدیجه چه میکرده است؟ دین و آئین خانوادگی او چه بوده است؟ جوانی او در کدام محیط اجتماعی شکل گرفته است؟ رابطه او با محافل یهودی و مسیحی چگونه بوده است؟
البته یک گفتمان رسمی در باره زندگی محمد وجود دارد ولی این روایت زندگی متکی به همان روایات متاخیر منابع اسلامی می باشد. می گویند او از قیبله قریش و از خانوداه بنی هاشم بوده، پدر بزرگش عبد المطلب و پدرش عبدالله بوده و عموهایش یکی عباس و دیگری ابوطالب بوده است. افزون بر آن، میگویند او در سال 570 میلادی در مکه متولد شده، خدیجه را بزنی گرفته، برسالت پیامبری رسیده، قرآن بر او نازل شده، چهل غزوات را بطور مستقیم یا غیر مستقیم فرماندهی کرده و در سال 632 در مدینه میمیرد.
این روایت رسمی توسط کاتبان و محدثین تکرار شده و برای مسلمانان از اعتبار قطعی برخوردار است. ولی اعتبار این روایت از کجا می آید؟ برای پژوهشگران علمی قرآن و اسلام که در ایدئولوژی و باور دینی قرار ندارند این روایت قابل اعتبار نیست. برخی پژوهشگران محمد را در ابتدا جزو مبلغان عرب مسیحی می دانند که به نیایش و سرودخوانی می پرداخته است. آنها برآنند که محمد مانند بخشی از قریشی ها با خانواده ها و گروههای «ژودئونازارئن» یا «یهودیان مسیحی مسیانیک» همزیستی داشته است و سپس محمد به یک رئیس یا سرکرده نظامی در برخی گروه ها تبدیل شده و تبلیغ بازگشت «مسیح» را می کرده است. مسلمانان می گویند واژه محمد بمعنای کسی است که قابل ستایش و رحمت است. محقق «ادوارد ماری گاله» معتقد است که ریشه این واژه در تورات است: بخشوده باد آنکسی که بنام خدا میآید و او برای اعراب رسول الله می باشد. او میگوید این واژه لقب پیامبر یهود «دانیل» بوده است(14).
محل تولد محمد توسط منابع اسلامی مکه اعلام شده است. ولی پژوهشگران مختلفی برآند که در زمان تولد و زندگی محمد این شهر وجود نداشته است. برای کاتبان و تاریخنویسان اسلامی در هنگام پیدایش اسلام مکه دارای شهریت بوده، با رونق بازرگانی و محل آمد و رفت کاروانهای اجناس بوده، مرکزی برای مراسم آئینی و پرستش بت ها بوده و این شهر مهم، زادگاه محمد است. ادعای وجود مکه، توسط برخی از پژوهشگران مانند آلفرد لوئی دو پره مار، گونتر لولینگ، کریستف کوگزانبرگ، کلود ژیلیو، ادوارد ماری گاله و دیگران و نیز توسط برخی باستانشناسان رد می شود. اسلامشناس فنلاندی هاری هولما(1886-1954) در کتاب های خود «محمد پیامبر اسلام»(1947) و «محمد پیامبر عربها» (1946) نوشت: من در تمام تحقیقات خود در باره پیامبر اسلام متوجه شدم که هیچ سند و دلیل جدی در باره مکه و وجود تاریخ مکه در دوران محمد وجود ندارد.(15) پاتریسیا کرون در تز دکترای خود در سال 1977 از ناممکن بودن فعالیت تجاری در مکه صحبت می کند. «بسمه آتاسی»، معمار سعودی در سال 2015 در رسانه دیداری «الجزیره» اعلام نمود که تحقیقات باستانشناسی در جغرافیای مکه نشان میدهد که اولین ساختمان سازی مکه نه در قرن ششم و هفتم بلکه در قرن هشتم میلادی صورت گرفته است. برخی برآنند که در بهترین حالت مکه از نیمه قرن هفتم در زمان معاویه بپا شده است. نظریه تاریخی «دین ژیبسون» در کتاب «شهر معمایی»، برآنست که مکه مورد نظر مسلمانان شهر قدیمی «پترا» در کشور اردن کنونی بوده است. او در تلاش تحقیقی و باستانشناسانه خود به این نتیجه می رسد که تا قرن هشتم زمان عباسیان مکه وجود نداشته و قبله همه معابد و پرستشگاه ها بسوی «پترا» بوده است(16).
مسلمانان می گویند محمد در سال الفیل مطابق 570 میلادی متولد شده است. ابن اسحاق با استناد به قرآن و سوره الفیل «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ…»( آیا ندیدی پروردگارت چه بر سر اصحاب فیل آورد؟) می گوید: محمد در سال فیل (عامالفیل)، در ۱۲ ربیعالاول، به دنیا آمد و این روز، یک روز دوشنبه بود. بر پایه چنین استدلالی در تاریخ طبری می آید: « از ابن عباس روایت کردهاند که: پیامبرِ خدا به روز دوشنبه تولد یافت و روز دوشنبه مبعوث شد و روز دوشنبه حجرالاسود را به جا نهاد و روز دوشنبه به قصد هجرت از مکه بیرون شد و روز دوشنبه به مدینه رسید و روز دوشنبه از جهان در گذشت.».
ایا سال فیل مطابق 570 میلادی است؟ بنا بر روایت اسلامی سال فیل همان سالی است که ابرهه ژنرال مسیحی حبشه با فیل به مکه حمله می کند و این سال، همزمان با تولد محمد است. تحقیقات مدرن با متدهای تاریخگذاری نشان میدهد که کارزار نظامی ابرهه بسال 553 میباشد و ربطی به زمان تولد محمد ندارد(17). نگاه احسان یارشاطر در بارهی کارزار ابرههی حبشی را بشنویم: «به گفتهی پروکوپیوس چند سالی پیش از سال ۵۳۱ میلادی پادشاه حبشه، به تشویق یوستینیان امپراتور بیزانس و برای دفاع از همدینان مسیحی خود، که مورد آزار مشرکان و یهودیان یمنی بودند، جنوب یمن را اشغال کرد، پادشاه آنجا را کشت و دستنشاندهای را به جای او گمارد. اما این دستنشانده محبوبیت نیافت و نتوانست شورش علیه خود را فرونشاند. ابرهه جانشین او شد که به گفتهی پروکوپیوس اصلاً بردهی بازرگانی بیزانسی بود. در کتیبهای که یادگارِ پایان یافتن تعمیرات سد مأرب است، ابرهه ادعا میکند نمایندگانی از دربارهای حبشه، بیزانس، ایران، حیره و غسان به حضور وی بار یافتهاند. یوستینیان او را تشویق کرد که به حیره حمله کند، اما او از روی احتیاط جز تظاهر به این کار اقدامی نکرد. اما به قبیلهی مَعدّ در مرکز عربستان حمله کرد، که تابع پادشاه لخمی حیره، عمرو بن منذر سوم، بود.» در ادامه احسان یارشاطرمی نویسد: «احتمالاً همین لشکرکشی به شمال برای مقابله با سپاه حیره است که در سوره ۱۰۵ قرآن دربارهی حمله به مکه و وسیلهی «اصحاب فیل» به منظور ویران کردن کعبه بازتاب یافته است.»(18)
گزارش ابن اسحاق و سپس عمومیت دادن روز دوشنبه از جانب طبری به همه رویدادهای اصلی مربوط به پیامبر اسلام بیانگر افسانه سرایی و اعتقادات موهومی است که نزد عالمان و فقهای اسلام وجود دارد.
تاریخ را جعل کردند
زندگینامه محمد نتیجه تفسیر است و نه واقعیت تاریخی. روایت های مربوط به زندگی محمد عناصری از یک «کرپوس» و مجموعه حوادث واقعی از دوره اول اسلام نیست. این زندگی نامه با نوشتن قران همزمان است و از ابتدای اسلام بسیار دور می باشد. پژوهشگران آمریکایی پاتریسیا کرون و میکائل کوک در کتاب خود «حاجریسم»، در تائید نظریه جان وانسبروگ می افزایند که طرفداران محمد در مدینه عربهای کم و بیش یهودی هستند و تصرف سوریه و فلسطین همچون تصاحب «زمین موعود» بشمار می اید و در این نقطه است که نوادگان «حاجر» بسوی اسلام گرایش پیدا می کنند و اعتقاد مسیحیان به عیسا و نجات دهنده را در باور خود وارد می کنند. در چنین شرایطی محمد بمثابه یک رئیس «مسیانیک» و نجات دهنده و ادامه دهنده سنت ابراهیمی شکل می گیرد. محمد هویت عرب را به ارزش های یهودی پیوند میدهد. چرا قرآن داستانهای کهن را تکرار میکند؟ این داستانها غیر تاریخی هستند و اغلب توراتی میباشند و تمامی این داستانها روایت نقلی برای کتابی هستند که برای عرب هویت تولید میکند. در دورانهای پس از محمد، نزد مسلمانان نیاز به یک «روایت» و «گفتمان» موجود است تا به محمد مشروعیت داده شود و خود هویت پیدا کنند.
تاریخ نویسی اسلامی چیست؟ تمام عناصر گزارشی در باره زندگی محمد متاخر بوده و بقول «سلیمان بشیر» (1947-1991) تاریخ شناس عرب اسرائیلی و استاد دانشگاه عبری اورشلیم در کتاب خود «عربها و سایر اقوام در ابتدای اسلام» روش نگارش زندگینامه محمد، از حال به گذشته، بازگشت به گذشته یا «رتروپروژکسیون» می باشد. این امر، همان تاریخ سازی است.
آنچه در تاریخ اسلام روی داد فقط نتیجه سیاست حاکمان نبود، بلکه افزون برآن یک «شعور جمعی ایدئولوژیک دینی جعل کننده» بر اذهان غالب شد. روانشناسی جمعی ویرانگر و تراژیک بوجود آمد تا روان را مسخ گرداند، موهومات را مقدس بداند و اندیشیدن را به سقوط بکشاند. دروغ به تقوا و صواب تبدیل شد زیرا سیاست «امت خودی ها» علیه غیرخودی ها بود. ما دستخوش یک جعل بزرگ تاریخی شدیم. پنهانکاری ها و خرافه های ایدئولوژیک و استبدادها و خشونت ها بکار گرفته شد تا حقیقت اسلام عریان نشود. استعمار ذهنی و ازخودبیگانگی ناخودآگاه ما، هوشمندی را به سستی و خاموشی کشاند و ما نتوانستیم به قرآن و اسلام انتقاد داشته باشیم. آسیب عمیق روانی و روشنفکری و فرهنگی فقط به ایرانیان محدود نمی شود. آسیب ناشی از اسلام، یک آسیب جهانی است.(19).
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
پانویسی
- Robert Mantran, L’expansion musulmane. VIIe – XIe siècle, 6e édition, coll. « Nouvelle Clio, l’histoire et ses problèmes », PUF, 2001, Paris..
- Micheau Françoise, les débuts de l’islam, éd : Téraèdre, 2012
- Noth Albercht Fred Donner « Narratives of islamic origines »
- تاریخ طبری در 16 جلد به کوشش اِنی کاظمی برای نخستین بار در سال 1386 به نسخه الکترونیکی منتشر شده است
- Mathieu Tillier, Pierre Guichard et Thierry Bianquis « Les débuts du monde musulman, VIIe-Xe siècle: de Muhammad aux dynasties autonomes », éd : PUF
- Tayeb El-Hibri, “Harun Al-Rashid and the Narrative of the Abbasid Caliphate”
- Edouard-marie Gallez, « Le Messie et son prophète » et Olaf, « Le grand secret de l’islam »
- Anne-sylvie Boisliveau, « Le Coran par lui-même. Vocabulaire et argumentation du discours coranique autoréférentiel »
- Alphonse Mingana, Syriac Influence on the Style of the Kur’ān, BJRL 2, 1927, 80.
- Robert Mantran, L’expansion musulmane. VIIe – XIe siècle, page100
- John Wansbrough 1928-2002 historien Quranic Studies : Sources and Methods of Scriptural Interpretation (Oxford, 1977) et The Sectarian Milieu : Content and Composition Of Islamic Salvation History (Oxford, 1978).
- P. Crone et M. Cook. « Hagarism”. The Making of the Islamic World, 1977,
- Martin Hinds, Geraid Hawting, Gerd-Rudiger Puin, Christoph Luxenberg, Guillaume Dye, Edouard-marie Gallez, Alfred-Luis de Prémare
- Olaf, « Le grand secret de l’Islam », Mahomet et les judéonazaréens, page 61
- Harri Holma, «Mahomet, prophète des Arabes : Esquisses de la vie de Mahomet et des origines de l’Islam ».
- Basma Atassi, architecte saoudien, Dan Gibson « The Sacred City », voir « Quranic Géography, Canada 2011. La ville de “Pétra”.
- Déroche Fr., “Abraha et l’année de l’éléphant”, dans Dictionnaire du Coran, 2007, Paris, p. 8-9.
- «حضور ایران در جهان اسلام» احسان یارشاطر، ترجمه فریدون مجلسی
- برای شناخت بیشتری از دیدگاه من، شما می توانید به دو اثر دیگرم مراجعه کنید: «جامعه شناسی آسیب ها و دگرگونی های جامعه ایران، جلال ایجادی، نشر اچ اند اس مدیا، لندن، آمازون. دیگری، «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، جلال ایجادی، نشر مهری، لندن، آمازون انگلیس.
یک پاسخ
جناب ایجادی شما که این زحمت پژوهش را می کشید، پس لطف کنید و فقط یک هفته وقت بگذارید و درست نگارش، درست نوشتن پارسی تحقیق کنید حیف است که نوشتارتان به همین خاطر ماندگار نشوند. من فقط برای نمونه یک جمله را براتان نوشته و تصحیح می کنم. نوشته اید:«… با پیروزی بر بنی امیه، عباسیان قدرت را به بغداد می کشانند و فصل جدیدی در تاریخ اسلامی آغاز می شود. عباسیان برای سازماندهی خود بشیوه بسیار گسترده روش های دیوانساری ایرانیان را بکارگرفته و از نبوغ و هوش نخبگان ایرانی و اقوام دیگر بهره برداری می نمایند.». بهره برداری نمودنی نیست. نمودن، نمایش دادن، نما… بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزو ست… «بهره برداری» کردنی ست، «بردنی» ست. در ضمن وقتی شما می گویید «هوش ایرانی و…» معنیش این است که عباسیان خودشان هوش نداشتند! عوض هوش شاید می بایست نوشت «از کاردانی». و البته بسیاری دیگر. اینرا بسیار دوستانه یک بار دیگر هم دو سه سال پیش براتان نوشتم اما توجهی بهش نشد. حتما آنقدر زبان فرانسه را بکار برده اید و خوانده اید و نوشته اید که پارسیتان دچار لکنت شده. با احترام