جلال ایجادی
اندیشه آرامش دوستدار فصل جدیدی در فلسفه و نقد فرهنگی برای ایرانیان است. او با انتقاد خود بر تباهی روانی و فکری ایرانیان پافشاری می کند. از نگاه او ادبیات ما، ذهنیت ما، باورهای ما، آداب و رفتار ما متاثر از دین خوئی است و اسلام در آلوده کردن و ورشکستگی فکری ما نقش اساسی داشته است.
دیدگاه و چالش فلسفی آرامش دوستدار
آرامش دوستدار در کتاب «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» با نقد «فرهنگ دینخو» در فرهنگ ایران پیش و پس از اسلام، به این تئوری می پردازد که فرهنگ ایرانیان «دینخو» است و از این روی قدرت اندیشیدن ندارد. او در نوشته های خود ویرانی و آسیب ناشی از اسلام را در فرهنگ و شعر و سنت به انتقاد می کشد و با مفاهیمی چون «دینخوئی»، «امتناع تفکر در فرهنگ دینی»، «شبه زبان و شبه فرهنگ»، «سرشت دینی»، «روشنفکر پیرامونی»، «روزمرگی»، «ماهیت مجعول» و «خویشاوندی های پنهان» پرسشگری کرده و هشدار می دهد که ما در گندیدگی هستیم و از نابالغی خود، همانگونه که کانت می گوید، بیرون نیامده ایم. دوستدار درپی بیداری بود و می دید که خفتگان ایرانی بیشمار و در آلودگی اسلامی غوطه ورند. تلاش دوستدار تهیه فلسفه ای برای تکان خوردن بود. کاستی ها در نگاه او و اختلاف نظر ما با او، نباید اهمیت کار اندیشمندانه او را از یاد ببرد. او در سیر افکار ایرانیان روشنفکر پارادیم و پرسشگری تازه ای می گشاید.
آرامش دوستدار می پرسد آیا در فرهنگ اسلامی و ایرانی پرسشگری وجود دارد؟ پاسخ او قاطع است. او می گوید فرهنگ ما از ابتدا مرده است زیرا دینی بوده است. آرامش دوستدار در پیشگفتار «درخششهای تیره» می نویسد:«فرهنگ ما، چون دینی بوده و مانده، در سراسر رویدادش ناپرسنده ء پرسشنما بوده است». و می گوید: « اگر معناً در پایان درخششهای تیره نوشتهام فرهنگ دینزادۀ ما، چون مرده به دنیا آمده، مرده خواهد ماند، برای آن بوده است که از وحشت آنچه تاکنون به نام فرهنگ بر ما گذشته و در سکون و قرار ما خواهد پایید، برخی تکان بخورند و بر شمارشان رفتهرفته افزوده شود، بلکه بتوان با اهتمام سدها نفر در چند دهه زمینۀ دگرگون ساختن این فرهنگ بیتحرک و پرهیاهو را از درون فراهم ساخت.»(برگ 14 و 15).
از نگاه دوستدار ایرانی مسلمان دارای «ماهیت مجعول» است زیرا هم دینخویی پیش از اسلام و هم اسلام شخصیت او را درهم شکستند. دوستدار در ارزیابی از فرهنگ ایران بر انسداد آن و مردگی و سترونی آن تاکید می کرد. او می نویسد: «اسلام نظرا و عملا اصل یگانه سازی اعراب برای تبدیل آنها به اتحاد و اتفاق امتی است. حال انکه اصل ملیت است که ایرانیان را در چندگانگی دینی شان یگانه و در دینیت قومی شان همزیست می کرده است. اما در همین تفاوت فاحش و با وجود آن، اسلام از یکسو و جامعه ایرانی در دینیت مختص خود از سوی دیگر در انچه ما بینش دینی می نامیم مشابه بوده اند.» (امتناع تفکر در فرهنگ دینی برگ 383) آرامش دوستدار بدرستی می گوید اسلام روند امت سازی اعراب بود حال آنکه اصل ملیت، ایرانیان را همسرنوشت نمود. با این وجود دوستدار می گوید اسلام و «جامعه ایرانی» در دینیت مختص مشابه بوده اند. این نظر گنگ است واز شفافیت برخوردار نیست. منظور از «جامعه ایرانی» چیست؟ از نظر او هم جامعه ایرانی و هم اسلام با عامل دین ساختار آنتروپولوژیک ایرانی را می سازند و نزد ایرانیان رگه های ملی نابود شده و در نزد آنان فقط رگه دین باقی می ماند. رگه دین، «در دوره های پیش از اسلام براین رگه ملی و میهنی این جامعه تواما می زیسته و در دوره اسلامی به کمک اصلی اسلام بر این رگه ملی و میهنی به سرحد نابودی آن چیره گشته است» (برگ 409).
اگر منظور رگه دینی ایرانیان همان آئین زرتشت است، پس مفهوم «جامعه ایرانی» دوستدار نادقیق و اشتباه است. ما نمیتوانیم دیدگاه گات های زرتشت را برابر و همطراز نظام اسلام قرانی بدانیم. اقتدارگرایی مطلق قرآنی ویژه اسلام است و در آئین زرتشت غایب است. جامعه ایرانی پیش از اسلام با نظام سیاسی ایرانشهری و آئین ها و رسوم نوروزی و جشن ها و نیز «مذهب دولتی شده زرتشتی» مشخص می شود. اسلام الگوی ساختاری کاملن متفاوتی به جامعه تحمیل می کند. بنظر من در پیش از از اسلام نوعی دینخوئی وجود دارد ولی ما در تجاوز مستمر اسلام دچار یک آسیب دیدگی هستی شناسانه شده و ازخودبیگانه می گردیم. بنابراین پدیده های دو دوره نه مشابه اند و نه همسنگ می باشند.
دوستدار در پرسشگری خود تقدس اسلام را می شکند و بدرستی او برآنست که «دین اسلام با هنر و موسیقی در بیتمدنی محض» است و «از دینی که هنر نداشته و ندیده چگونه میتوان انتظار حس استتیک داشت.» و افزون بر آن نقاشی یا مجسمهسازی نیز از اسلام بیرون نمی آیند. بنابراین اسلام دینی تهی شده از فرهنگ است. آنچه از اسلام می ماند نوعی نظام خشک است که به توحید الله خلاصه می شود. زمانی که دینی به توحید الله خلاصه می شود، این امر جز گودال حقیر چیزی دیگری نیست.
آرامش دوستدار می نویسد:«فردوسی اسلام را در نهادش به ما می شناساند و تشکل فرهنگ ما را در چنین نهادی نمودار می سازد. نهاد اسلامی یعنی گودال توحید، نبوت و وعد وعید که ما را در خود سرنگون ساخته است. در چنین سقوطی که از منظر فردوسی در همان نخستین برخورد ایران و اسلام اغاز می گردد، شیرازه فرهنگی، اجتماعی، فردی و شخصی «ما ایرانیان» از هم می پاشد و ما در این پرتگاه همچنان فروتر می افتیم. همچنان فروتر افتادن یعنی در سقوطی مستمر که تا کنون چهارده قرن برآن می گذرد زیستن و بالیدن. هرچه در این دوره روی داده در این سقوط روی داده است. هر رفتاری که در ما پدید امده و نضج گرفته از سقوط درچنین نهادی حاصل گشته است. …..دین بطور اعم و اسلام بطور اخص جریانی نبوده است که در کنار جریانهای دیگر راهی برای خود در فرهنگ ما باز کرده باشد، تا بتوان احیانا خود را از مسیر ان کنار کشید و از گزندش مصمون ماند. هیچ راه یا کوره راهی نمی توانسته خارج زمین و هوای دین در فرهنگ ما باز شود، چون رویارویی با آن هیچگاه رخ نداده است. کلیت فرهنگی ما را جریان دینی می سازد و ما از آن زاده و برآمده ایم. به همین جهت نیز در برابرش بی سلاحیم.» ص 412
دوستدار در نقد خود به دهلیز های روانی و اعماق باور ایرانی سفر کرده و فاجعه سقوط را درمی یابد. ما در گودال گندآب توحید و نبوت اسلامی سرنگون شدیم. اسلام همه راه ها را بست و فقط بن بست ها را بپا نمود. در زیر سلطه اقتدارگرایی دین همه چیز مورد گزند قرار گرفت. دوستدار به درد آمده و می گوید جریان اسلامی کلیت ما را ساخت و ما در درون آن به بند کشیده شده و بی سلاحیم.
درد دوستدار از فاجعه حکایت می کند. ولی حس می کنم این درد با خود یک ناتوانی قطعی را حمل می کند. آرامش از فردوسی و خیام و رازی و ابن مقفع سخن میگوید که در فرهنگ دینی ذوب نشده اند و نشانه ارزش مثبت هستند. ولی دوستدار می گوید ما ایرانیان در اسلام محکوم شده، در آن زاده شده و بی سلاحیم. گویا به ابدیت سیاه همیشگی دچار شدیم. بله جامعه ما بیمار و دین زده و خرافی و دوازده امامی است، مردمانش به تقدیر الهی و تقدس امامان متجاوز و استعمارگر تسلیم شده اند و بسیاری از روشنفکران و سیاستمدارانش در برابر امپریالیسم اسلام به زانو افتاده اند. ولی در این جامعه درخششهایی نیز وجود داشته است.
درخشش های امیدوار کننده
بی تردید دوستدار حق دارد از نظام خفه کننده اسلامی بگوید ولی از یاد نباید برد که پس از تهاجم اسلام، جنبش های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی که با خود عنصر ایرانشهری و ایرانی خواهی و مقاومت در برابر فرهنگ تازی اسلامی داشتند، جریان یافت. هر چند که این جنبش ها همگون و همیشه از شفافیت برخوردار نبودند و نیز دچار اشتباه شده اند، ولی برای آنها فرهنگ اسلامی استبدادی مطلق تنگ بوده و آنها را آزار می داد. در دل تیره گی ها درخشش هایی وجود داشت که سکون مطلق را برهم می زد. در سیر افکار در سرزمین ما بودند کسانی که باعتبار هوش و محیط خانوادگی و اندیشه یونانی و میراث فرهنگی و زبانی خود، اندیشه و هنر والا و اساطیر دل انگیز آفریدند. در تاریخ فرهنگی پدیده ها نمی توانند همیشه پاک و منزه باشند و از درهم آمیختگی دور باشند. ما باید دینامیک پدیده ها را ببینیم و افزون بر آن شیفته گندیدگی نشویم. بعنوان نمونه آیا ابوعلی سینا از فرهنگ اسلامی دور بود؟ نخیر. او در فضای اسلامی بود و در آثار خود از دین می نویسد. ولی تفکر او با فلسفه یونان و فضای سامانیان و تربیت خانوادگی و هوش برجسته او، شکل می گیرد و او را قادر میسازد تا پرسش ها و افکار فلسفی طرح نماید.
هجوم فرهنگ اسلامی قرآنی پهنه وسیعی از شعر و ادبیات ما را به آلودگی روانی و ایدئولوژیک اسلامی کشانید ولی تاریخ ما فردوسی و خیام را آفرید. در دوران مدرن جامعه جهانی و در زمان عقب ماندگی کشور ما، روشنفکرانی مانند محمدعلی فروغی و تقی زاده و صادق هدایت و علی دشتی و شجاع الدین شفا و جواد طباطبایی و نیز منتقدان اسلام و قرآن و فرهنگ دینی در چهل سال اخیر وارد میدان اندیشه و نقد گردیدند. این اندیشه گری همراه با نارسایی ها و جستجوگری می باشد ولی ما دینامیک سیرفکری را باید ببینیم وگرنه دچار نیهیلیسم فکری می شویم. افزون برآن در جامعه کنونی نیز گرایش نقد اسلام رشد یافته و طبق موسسه «گمان» نزدیک 9 درصد اجتماع خود را ناباور تعریف می کنند. البته ناباوری همیشه بمعنای دوری از دینخوئی نیست ولی روانشناختی جالب در سرکشی علیه دین است. این تحول فکری و روانی تازه نتیجه شکست ایدئولوژیک رژیم و نتیجه تلاش مشترک ما روشنفکرانی است که در نقد فرهنگ اسلامی کوشا هستیم و با کتاب و مقاله و سخنرانی و برنامه های تلویزیونی، خرد انتقادی و نقد عریان و علمی اسلام و قرآن و شیعه گری را پخش می کنیم و آموزش تازه ای گسترش می دهیم.(1) روشن است کتاب های آرامش دوستدار در این زمینه نقش برجسته ای داشته اند و پرسشگری او ما را رها نمی کند.
آیا ما ایرانیان همان تاریخ و فرهنگ غربی ها را داریم؟ فضا و سرمایه فرهنگی ما با غربی ها یکی نیست. ولی با تلاش در مکتب غرب، با آموزش در پیشگاه فیلسوف غربی، با درک تمدن و آثار اندیشمندان غربی، با درک دانش ها، می توانیم بیاموزیم و به فلسفه غربی دست یابیم. در این زمینه آرامش دوستدار دارای نوعی بدبینی و مطلق بینی است. تحول شخصیتی و فکری خود آرامش دوستدار و آشنایی عمیق او از فلسفه غرب نشانگر امکان تحول است. در لابلای نوشته های دوستدار فرهنگ اسلامی ایرانی بعنوان یک عامل مطلق عمل کرده و در این بستر تلاش هر روشنفکر برای رهایی فکری را محکوم به شکست می بیند. دوستدار می نویسد:«فضای حیاتی فرهنگ غربی در اصل و پیش از هر چیز لبریز است از هنر، از موسیقی، از رمان، از تئاتر، از تراژدی، از کمدی، از علم، از تکنیک، و نیز از فلسفه. چطور ممکن است آدمی که در قیاس با فرهنگ از هر حیث مجهز غرب، در ایران اسلامی زیسته و بالیده، از چنان قابلیت هایی برخوردار باشد که بتواند با اروپایی ها مشترکا مسائل فرهنگی آنها را طرح و بررسی کند و به آنها بپردازد و با آنها همخانه شود!»(زبان و شبه زبان، فرهنگ و شبه فرهنگ، برگ 57). درست است که ذهنیت غربی با سرمایه فرهنگی پرباری پرداخته شده است ولی در این نظر دوستدار نوعی دترمینیسم جغرافیایی و فرهنگی موجود است. حال آنکه آن گروه از روشنفکران و هنرمندان که پیوند ژرف با فرهنگ غربی پیدا می کنند، قادر به درک فرهنگ غربی می گردند و حتا میتوانند با جسارت بر علیه فرهنگ دینی بشورند و هویت خود را دوباره تعریف کنند. این دگرگونی واقعی ساده نیست. روشنفکر مصلحت اندیش و اسلاموفیل و پریشانحال و مسخ شده و بدون جسارت، ناتوان در ایجاد تحول فکری و روحی است. ولی روشنفکری که خود را در آزمایش فکری فلسفی قرار می دهد قادر است از اسارت بیرون اید. بله فرهنگ اسلامی ناتوان از زایش است ولی استعداد همه انسان ها همیشه در چارچوب دین مهار شدنی نیست. هستند فرهیختگانی که می آفرینند. بهرحال اختلاف نظرهای روشنفکران منتقد اسلام و فرهنگ دینی امری طبیعی است و باید ادامه یابد و طبیعت کار فلسفی دوستدار در راستای پرسشگری و گفتمان گوناگون است هرچند برخی نظر های او درست نیست.
دشمنی نواندیشان و اسلاموفیل ها با اندیشه انتقادی
در این بخش در باره دشمنان فکری آرامش دوستدار چند یادآوری لازم است زیرا آنها درک می کردند که هدف انتقاد فیلسوفانه، هستی ایدئولوژیک سست و زیان آور نواندیشان و نخبگان دین خو می باشد. این دشمنان از همان ابتدا حمله های خود را ساماندهی نمودند.
آرامش دوستدار در کتاب «درخششهای تیره» از روشنفکری ایرانی یا هنر نیندیشیدن می گوید و در باره دینخوئی می نویسد. دینخوئی همچون شگرد ناپرسا و نیندیش در فهم و درک امور است و خود را ساحت والای تعبیر برای رویدادها می داند. (برگ 45). دوستدار می نویسد آخوندزاده دینخو است زیرا «حریت» را «لیبرتی» و آزادی جا می زند. دوستدار برآنست که جلال آل احمد پریشان فکر و بی فرهنگ است و او در تعریف از «بحران هویت» یا «بی هویتی»، در واقع تاثیرپذیری ما از فرهنگ غربی (برگ 208) را می فهمد. آل احمد دینخو است و شریعتی و مطهری نیز چنین هستند زیرا آنها گشایش بسوی فرهنگ غربی را یک مسخ زدگی و بیماری تلقی می کنند. دوستدار می نویسد «بانیان و حامیان جهل» آل احمد را روشنفکر می نامند.(درخششهای تیره برگ 170)
دوستدار «عقل» اسلامی، «اختیار» اسلامی، «محاربه با خدا»، «مساوات اسلامی»، «حریت اسلامی» را به انتقاد کشیده و می نویسد:«هراندازه روشنفکریهای ما خوش سیماتر و آراسته تر می نمایند، در درون رنگ پریده تر وبی چهره ترند.» (برگ 216) این داوری نه تنها در مورد روشنفکران چپی است که در نقد دین هراس دارند و ذهنیتی مسخ شده دارند بلکه در مورد نواندیشان دینی نیز می باشد. این خیل روشنفکران رنگ پریده و بی چهره همیشه علیه آرامش دوستدار تاختند و او را ناسزا گفتند و یا توطئه سکوت کردند.
البته از لحظه مرگ آرامش دوستدار، روشنفکران و روزنامه نگاران و سیاسیون فراوانی در باره اهمیت نظر دوستدار در فیس بوک ها و شبکه های اجتماعی و سایت ها نوشتند. خوب طبیعی است که به هنگام مرگ یک شخصیت، افراد واکنش نشان دهند و ابراز همدردی نمایند. ولی من بسیاری از این افراد چپ روشنفکری و سیاسی را می شناسم. آنها دینخو هستند و پیوسته در باره اسلام سکوت کرده و با «نواندیشان دینی» در حال «چاق سلامتی» و «معامله گری ایدئولوژیک» هستند. آرامش دوستدار طرز تفکر همین افراد را به انتقاد می کشید ولی امروز اسلاموفیل ها و ماله کشان دین اسلام ابراز همدردی می کنند و موضع واقعی خود در باره اسلام را پنهان می کنند. این رفتار مصلحت گرایانه جدا از دینخوئی نیست. عوامفریبی مودبانه و رفتار غیر شفاف همیشه در خدمت فرهنگ عوامانه و فرهنگ دینی بوده است. بسیار از کسانی که در روزهای اخیر در باره درخشندگی تفکر آرامش دوستدار نوشته اند دیروز به او انتقاد داشتند و از «زیاده روی و افراطی گری» او سخن می گفتند. واکنش امروز آنها بیان هیچ تغییری در درک آنها نیست و پیوسته آنها همان حاملان پیام صلح با اسلام و قرآن هستند.(2)
اهمیت نظریه آرامش دوستدار در چیست؟ او میگوید دینخوئی و فرهنگ دینی و اسلامی سازنده ذهنی است که ناتوان از اندیشیدن است و بنابراین نتیجه گفتار او ضرورت شورش فکری علیه فرهنگ دینی نخبگان و روشنفکران است. در جبهه ما منتقدان اسلام، اختلاف نظرهایی چند وجود دارد و سرشت کار پژوهشی و تاریخی چنین است. ولی ما روشنفکران منتقد اسلام، در کار محوری نقد دین و خرافه تلاش می کنیم و خواهان رهایی از اسارت دینی هستیم. حال آنکه مخالفان ما برای ادامه اسلام مشترک هستند و ارتش ایدئولوژیک آنها انبوه و رنگارنگ است.
نواندیشان دینی همه جا هستند و رسانه های بزرگ مانند «بی بی سی» و «صدای آمریکا» و «ایران انترناشیونال» بهترین فرصت ها را برای آنها آماده می کنند. «پرگار» لندن و برنامه های سیاسی تحلیلی این رسانه ها، با تکنیک حرفه ای بالا، پاتوق نواندیشان دینی و روزنامه نگاران ملی مذهبی و شخصیت های «متعادل» است و رانت رسانه ای این افراد بسیار فربه است. حال آنکه آرامش دوستدار از چنین رانتی محروم بود چون او اندیشمند نقاد گندآب دینی بود. عبدالکریم سروش برای گفتار ضدعلمی و دروغپردازانه اش در باره «رویاهای رسولانه» بعنوان «فیلسوف» بارها در رسانه ها دعوت شده و تبلیغات زهراگین اسلامی و قرآنی خود را پخش نموده است. هر بار روزنامه نگاران کم مایه با شیفتگی در باره «نوآوری» سروش دادسخن می دهند. ولی آرامش دوستدار و سایر اندیشمندان برای گفتمان حقیقت جویانه و فیلسوفانه و جامعه شناسانه و تاریخی از این تریبون ها پیوسته محروم بوده و می باشند. این رسانه ها و مدیران آنها بی گمان در همسوئی فکری و ایدئولوژیک و استراتژیک با دینداران و اسلاموفیل ها هستند. جامعه ایران نیازمند یک مدرنیته فرهنگی فلسفی و نقد دین اسلام و قرآن است ولی کسانی هستند که مدافع دنیای کهنه اسلام هستند. قرآن گرایی و شیعه گری عامل تخریب هویتی و ویرانگر خردگرایی و نابودکننده آزادی روانی و فکری می باشد. بدون نقد و طرد اسلام رهایی ما یک توهم دردآلود است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
1- ایجادی از دیر باز در نقد اسلام و قرآن مقاله ها و کتابهای گوناگونی انتشار داده است و هر هفته برنامه های رسانه ای (مانی، میهن، کانال یک، رنگین کمان) در نقد اسلام و شیعه گری پخش می کند. او بزودی آخرین اثر خود را در باره تئوری های اکولوژیکی و چالش های زیست محیطی در جهان و ایران، در 600 صفحه منتشر می کند. ولی تا کنون از این جامعه شناس کتاب های زیر انتشار یافته است: کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، 310 صفحه، جلال ایجادی، نشر مهری، لندن»، کتاب «جامعه شناسی آسیب ها و دگرگونی های جامعه ایران»، 400 صفحه، جلال ایجادی، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، 380 صفحه، جلال ایجادی و کتاب «اندیشه ورزی ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، 720 صفحه، جلال ایجادی، چاپ نشر مهری.
2- برنامه تلویزیونی من در باره آرامش دوستدار را می توانید نگاه کنید:
4 پاسخ
شاید در فرصتی بتوان به آرامش دوستدار پرداخته شود. آما بروید ببینید که احسان شریعتی که برای بالا بردنش او را فغرزند شریعتی نامیده اند. حالا ببینید این نگونبخت از چه شعور و سوادی برخوردار است که او را فرزند شریعتیش نامیده اندو این فرزند شریعتی که او را فلسفه پژوهش هم نامیده اند همه چیز پ برعکسش را هم گفته. گوئی همچون آکروباتها همه قری داده تا مبادا به گوشه ای از عبای نجس اسلام و روحانیت حرامزاده برخورد کند. مثل فرموده که دوگانگی قدرت خیلی خوب است! در بالاتر فرمودند که خیلی خوب شد که قدرت یک دست شد. آن خبر نگاری که از این احسان الله خان پرسیده هم شعورش در حدی نبوده که اینهمه ضد و نقیض را سر هم نکند. گفگیر و کفگیر چنان به ته دیگ ولایت خورده که احسان شریعتی شده فیلسوف. و فلسفه پژوه. بیچاره ایران که این اراجیف شده اند فیلسوفش. فرزند امت و امامت حالا شده فیلسوف. آبجیش اون اویل که به ایران برگشته بود می گفت که دارد تزش را در مورد ولی عصر مینویسد. نمی دانم نوشت یا نهاین محبت را به انسانیت کرد که راجع مهدی کوچولو آن بچه ای که در سوراخهای چاه خلای سامراء در ایران پوسیده ننویسد یا نه! در هر حال اگر فرصتی دارید صرف کارهای دیگری بکنید و صرف خواندن این گفتگو نکنید.
من البته نمی دانم که فقط انتقاد از حکومت ضد بشری و حتا ناسزا به او و اسلام ضد بشرتر است که شما منتشر می کنید یا نه. و حالا انتقاد من از نویسند این مقاله که من با اصل و اساسش موافقم. اما من نسبت به تحریر و انشاء آن واقعا ایراد دارم باید بگویم که با وجود ضدیتم با روحانیت که ایران را و انسانیت و شرافت را به نجاست کشیدند اما به شما اقای جمال ایجادی پینشهاد می کنم تا بروید نوشته ایت الله طاهری را به خامنه ای بخوانید و ببینید با چه انشائی نوشته. گوئی ناگهان شرافت ایرانی از رئفت اسلامیش بیرون می زند. همان چیزی که شما نوشته و عنو.ان کرده ای.: «سربلندی اندیشه در برابر انحطاط اسلامی». جملات محکم این نامه و حتا نامه های کروبی با همه ی مخالفتم با این دین کریه از نظر دستور زبانی واقعا سرآمدند. آقای ایجادی واقعا خوب است شما قدری دستور زبان پارسی بخوانید و مثلا کلیله و دمنه، سعدی و…
با احترام شین از قم .
هممیهن ارجمند بسیار درست نوشته ای آنچه را من میخواستم به آقای جلال و نه جمال ایجادی بنویسم شما نوشته ای. این آقای دکتر ایجادی کارهای بسیار مهمی انجام میدهد. اما هول هولکی. و گاهی سرهمبندی. گوئی نه، بلکه حتما فقط برای مقاله نوشتن کتابی میخواند و رفرنسی پیدا می کند. خوب است آقای ایجاد شما واقعا اندکی حوصله به خرج دهید و سنجیده تر حتا با مخاطبانتان سخن بگوئید. من البته گاهی به برنامه های شما در تلویزیونتان نگاه می کنم. حیف است که این کیفیت اساسی با ظاهری سرهمبندی رفع و رجوع شود. شما لطف کنید خودتان به برنامه هاتان نگاه کنید خواهید دید که این سستی کیفیت انشائی و دبیری و تکرار معانی در یک جمله بسیار وقت گیر و زیانبار است. چرا که مخاطبآزار است. آقای قمی به درستی شما را بع سعدی و کلیله و دمنه راه برده. من تاریخ نیرومند بیهقی و هم داستانهای بیدپای را که به نظر من ترجمه ای بسیار بهتر از کلیله و دمنه است را به شما پیشنهاد می کنم. من نیز همچون شما معتقدم که آرامش دوستدار آینده ای درخشان در ایران دارد. من امیدوارم کسانی در خارج از ایران موضوع تز دکترا و تحقیقشان قرار دهند.
امیدوارم نوشته من شما را نیازارد و آنرا محبت آمیز بینگارید.
بسیار دوستانه دانشجوی فلسفه از تهران
ممنونم از همسرم
با شب خوش به همه من نیز با نظرات موافقم و همچنین بر این باورم که البته همانند همه ی فلاسفه و متفکرین آرامش دوستدار کامل و تمام نبوده اما مهمترین اندیشه پایان سده بیستم را نه تنها به ما ایرانی ها بلکه به جهان گرفتار اسلام در انداخت. بدبختانه همان دینخوئی ای که آرامش دوستدار بهش پرداخته در حتا آدمهائی که خود را روشنفکر هم میدانند بسیار وجود دارد. برای همین خودشان را هدف نوشته ی او دیده اند و عصبانی شده اند.
و اما من از مسلمانان و خصوصا ایرانی های مسلمان می پرسم که برای کدام کیقیت اسلام هنوز مسلمان مانده اید! برای کدام ارزشش هنوز چادر و حجاب دارید. کدام کشور مسلمان در این جهان وجود دارد که شما آرزوی زیستن در آن را دارید. افغانستان؟ عربستان؟ سوریه؟ عراق؟ پاکستان؟ حتا ایران زیر نعلین نجس آیت الله و ملا و آخوند و مداح و طلبه؟ آن بیشرفانی که با غارت پول مردم با حجاب اسلامیشان در لندن و پاریس و آمریکا و آلمان و اروپا رفت و آمد و یا زندگی می کنند آیا ذره ای شرف دارند که دست کم آن حجاب نجسشان را بدور بیندازند!؟ ای مسلمانی که این نظر مرا میخوانی دور و بر خودت نگاه کن کدام وسیله ای که در خانه ات و کاشانه ات است ساخت اسلام نحس است؟! چراغ برقت، رادیو تلویزیونت، تمام وسایل داخل خانه ات دارو و …تکنولوژی ای که مصرف کدامشان ساخت و اختراع اسلام یا کشور اسلامی ست. پس دست بردار از این کثافت مجسم. دست بردار از این خونآشام سیری ناپذیر. ای مسلمان نگاه کن در این هزار و چهار صد سال این اسلام غارتگر تجاوزکار و قاتل و ضد بشر چها که نکرده. حتا یک روز خوش برای ایران و ایرانی برای عراق و عراقی برای سوریه و سوریه ای برای پاکستان و پاکستانی، برای افغانستانی و افغانستان به ارمغان نیاورده. ای ایرانی این تجربه ۴۳ ساله را ارج بگذار، قدرش را بدان و انتقام خودت را از اسلام و قرآن و تشیع بگیر.
بر پا شو! ای زن، ای دختر، ای مادر، ای خواهر، ای مردان ایرانی برپا شویم
آموزگار و خواهر هممیهنتان از قم