مقالەء حاضر دیدگاهی دیگر در ضمینەء نقد و بررسی مسائل قومی و ملی در ایران دارد، اما خالی از نقص نیست و چند اشکال اساسی را دارا میباشد: ١.نویسندەء این مقالە مانند تمام طلسم شدگان ایران خواه،با درک شخصی (و هموارە ناقص) از رویدادهای ١٣٢۴ در آذربایجان، سعی در تبیین و “پارادایم “سازی “تابوی ایران” دارند. ٢. درک ایشان از دمکراسی (در مقدمە اشارە کردند) بیشتر جنبەء بازی با اصطلاحات را دارا میباشد و از اصل حقوق بشر و حق تعین سرنوشت ملتها، دور گشتە است. ٣. سعی در برجستە کردن نقش باقراف و اتحاد جماهیر شورەوی بعنوان بانی رویداد و نادیدە گرفتن آرمانها و آمال ملت آذری برای رهایی از یوغ “پانایرانیسم” و همانا حق تعین سرنوشت ملت آذری و ملل دیگر در ایران (بە عنوان اصل ماجرا)، از دیگر مشخصات مشابە در ایدەء پانایرانیسم و یک ملت نگری ایران است. ۴. نتیجە گیری از رویدادهای آذربایجان(اشتباهی) و نادیدە گرفتن رویداد کردستان (عمدا)کە مأنوس و همزمان بودند، و چە بسا از فاکتهای مثبتی کە نمایانگر عزم یک ملت برای رهایی است، از یک سو و سعی غیر انسانی شوینیزم و (لزوما) فاشیسم ایرانی، دلیلی بر ناقص بودن مقالە میباشد. ۵. نویسندە بە طور جانبدارە و عمدی، نقش مخرب حزب تودە و استالینیسم در جنبش آذربایجان را برجستە نمودە، اما نقش ویرانگر شوینیزمفاشیزم ایران در در سرکوب آزادیخواهی ملتهای تحت ستم در چهار چوب طلسموار ایران را نادیدە گرفتە است. چکیدەء مقالە در راستای ایدەء مخرب و زیادەخواه پانایرانیسم شوینیست است و از پارادایم “ایران یک ملت-یک کشور” سرچشمە گرفتە است. ایدەای کە در اصل بانی تجزیەء ایران است!
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو