شادی امین
این مطلب پاسخی است به گله مسعود نقره کار از یک اظهارنظر فیس بوکی من درباره سلسله مطالبی که ایشان تحت عنوان “گفت و گو با یک شاهد شکنجه و تجاوز” در چهل قسمت در خبرنامه گویا منتشر کرده اند.
آقای نقره کار!
به نظر من شما در ارائه این به اصطلاح شهادت ها دچار چند خطای اساسی شده اید:
اول اینکه شما بهتر از من می دانید که ضرورت یک تحقیق اصولی و مستند حکم می کند که شما با شاهد خود چالش کنید و در مورد وقایع و چگونگی شکل گیری آنها و عکس العمل و عواقب آن با طرح سوالات مشخص اطمینان نسبی حاصل کنید. چنین چالشی اگر هم موجود بوده برای خواننده مشهود نیست.
نکته دیگر اینکه باید در مورد تمام وقایع مطروحه تحقیق مستقلی را به پیش می بردید. به این معنی که مثلا وقتی ایشان از فردی به نام فاطمه حسینی که گویا فامیل خامنه ای بوده و اعدام شده حرف می زند، شما باید پیگیر صحت و سقم آن و دیگر روایت ها بوده و سپس آنها را به عنوان حقایق تاریخی به افکار عمومی ارائه می دادید[1].
در یک تحقیق اصولی، اطلاعاتی که صحت و سقم آن مسجل نشود کنار گذاشته می شود و یا با ابراز تردید نسبت به درستی و صحت آن منتشر می شود.
روش شما در انتشار این روایت ها نشان می دهد که از اصول تحقیق پیروی نکرده اید و بدون اطمینان از صحیح بودن روایت ها، آن ها را به مثابه حقایق مسجل منتشر کرده اید. بخش بزرگی از نقدهایی که به شما شده، به دلیل این است که تاکید شما بر قطعیت روایتها، خواننده را گمراه می کند.
در صورتی که به هر دلیل، برای شما انجام تحقیق مستقل ممکن نبود، به جای اینکه بلندگوی فردی شوید که نزدیک به سی سال به شهادت خودش با این جنایات همراه بوده، این به اصطلاح روایات را (حتی اگر فرض را بر واقعی بودن آن قرار دهیم) با نام خود ایشان و هویت مشخص منتشر می کردید و نه اینکه نام و اعتبار شما، حصاری برای نهان کردن یک به اصطلاح شاهد که می تواند از بیخ و بن جعلی باشد قرار گیرد. چرا که شما هم بر این امر واقفید که ایشان هنوز هم بنا بر نگرانی نسبت به دوستانش که هنوز “صاحب منصب” هستند از دادن هویت واقعی خود خودداری می کند، چطور است که این همه اطلاعات (!) را شجاعانه در اختیار شما می گذارد که منتشر کنید ولی نام ایشان بنا به دلایل واهی و نه امنیتی (چرا که ایشان مدعی است که نامش برای عوامل رژیم روشن است) مخفی می ماند و اواز ارائه آن سر باز می زند.
دوم و مهمتر اینکه مشکل من با مجموعه این مطالب منتشر شده، فقط ایراد در روش تحقیق و ارائه آن نیست. من نقدی اساسی به رویکرد شما نسبت به این شخص دارم. پیش از هر چیز لازم است بگویم من از همان ابتدا با توجه به مجموعه شناختم از موضوع و تحلیل خودم از شرایط کنونی و سیاست های رژیم و عواملش به تمامی داستانهای این آدم شک داشتم، معتقد بوده ام که همه این روایت ها جعلی است و این فرد، فرستاده رژیم و مدحی دوم است. اما حتی اگر روایت های او را واقعی بپنداریم، آنگونه که شما آنها را باور کرده اید، پیش از انتشار هر روایتی، لازم بود این شخص، به طور کامل معرفی شود و چرایی رسیدن او به این نقطه روشن شود. موضوع دیگری که حتما می بایست بررسی می شد، نقش این فرد در تمام این جنایت ها بود. به من نگویید که کسی می تواند بیش از 30 سال در دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی خدمت کند، در تمامی صحنه های جنایت از تجاوز و شکنجه و اعدام حضور داشته باشد و فقط “حضور” داشته باشد بی آن که نقشی در تمامی این وقایع داشته باشد. حتی یک کودک هم این را باور نمی کند که راوی شما فقط حضوری ارواح گونه داشته و شریک جنایت نبوده و آنگونه که خود امروز مدعی ست فقط شاهد بوده است.
در روایتهای شما از نقش این فرد در این جنایت ها اساسا سخنی به میان نمی آید. حتی در زیرنویس مطالب او را “شاهد تجاوزبه دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه واعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی” معرفی می کنید[2].
شما به جای رفع ابهام درباره هویت و ماهیت این شخص، تنها یک کار می کنید: بی اعتبار کردن تمام کارهای تا کنونی و نشاندن یک جنایتکار بر تارک تمامی اسناد و کارهایی که تاکنون زندانیان، قربانیان و شاهدان جنایت انجام داده اند. اینگونه است که از رهگذر کار شما جای متهم و شاهد عوض می شود.
اصل رسیدگی به یک جنایت یا بر اساس شکایت/ شهادت قربانیان است و یا عاملین و آمرینی که تحت فشار شرایط اجتماعی و به خاطر فرار از مجازات و یا تخفیف آن حاضر به دادن اطلاعات خود برای روشن شدن حقیقت می شوند. چنانچه شخصی مدعی شود که فرای چنین شرایطی فقط به دلیل خیرخواهی شروع به افشای جنایت های 32 ساله می کند، یعنی ایشان تمام جوانی و میانسالی اش را در خدمت رژیم جنایت بوده و برای آنها از جانش نیز مایه گذاشته، پس قاعدتا باید این چند صباح آخر را که به قول خوش در بستر مرگ است، برای جبران مافات هم که شده به قربانیان با طرح صریح هویت خود خدمت می کرد؟! و اتفاقا هم شما آقای نقره کارو هم این شخص باید حق پرسشگری قربانیان را برایشان محفوظ می دانستید و نه اینکه تحت عنوان “شاخ کشیدن” این “روش و منش” آنها از سوی شما مردود شمرده شده و این حق از آنها سلب کنید[3].
می بینید که شما به عنوان یک فعال سیاسی و مدافع حقوق قربانیان موظفید تمام ابعاد موضوع را زیر ذره بین بگیرید و نگذارید موضوعی چون جریان مفتضح “مدحی” باز تکرار شود.
می دانید نگرانی من بی جا نیست. ایشان با ادعای مکرر بیماریش دارد سناریوی مرگ احتمالی آینده اش را می نویسد. من فکر می کنم ادامه این سناریو این است که ایشان در زیر عمل حنجره بمیرد و یا دیگر نتواند حرف بزند و … یا از این کره خاکی بی سر و صدا محو شود (البته شاید هم با خواندن این سطور طرح دیگری به میان آید.) اما اثر داستان هایش بی اعتمادی به شاهدان و قربانیان آن فجایع است. در واقع تنها اثرو میراثی که شاهد شما از خود به جا خواهد گذاشت این است که: در میان اطلاعاتی ها و سران نظامی بسیاری ناراضی هستند و قربانی داده اند. یکی هم به نام حاج رضا آمد و حرف هایش را گفت. او نشان داد که باید به شهادت قربانیان یا کسانی مثل مصداقی شک کرد.”
این فرد شاهدان “چشم بسته” را با بی شرمی تمام در بیانات اخیرش بی اعتبار می کند و آنها را فاقد صلاحیت برای شهادت می داند و این فقط یک نکته از دهها نکته ای است که در ادبیات ایشان نشان از یک درگیری حساب شده و هدفمند دارد. شما نباید زبان ایشان می شدید آقای نقره کار گرامی! حرف من این است.
ایشان به میمنت اعتباری که شما به او دادید، در سایت گویا ستون ویژه خود را گشوده و فحاشی به شاهدان و قربانیان و معدود زندانیان اعدام نشده و بی اعتبار ساختن آنها را آغاز کرده است[4]؛ شاهدانی که امروز برای ما حکایت آن روزها را می گویند تا یاد بگیریم که: فراموش نکنیم و نبخشیم.
حالا دیگر، ایشان اعتبار کافی را به لطف شما به دست آورده و بی نیاز از شما از قسمت چهل ویکم داستان هایش به حاج رضا رضایی “شاهد” جنایت های حکومت اسلامی[5] بدل شده و با اعتبار کسب شده و مظلوم نمایی هایش همه سایت ها شده اند امکانات او برای ترویج یک فرهنگ و یک پیام و آن اینکه: کل سیستم را نشانه نگیرید! سره را از ناسره جدا کنید! دوستان حاج رضا رضایی و خود ایشان و بسیاری دیگر که معلوم نیست چه زمان یاد افشاگری بیفتند همه از “سره” ها هستند. که در داستان های این شخص، مسئولین فعلی و قبلی اطلاعاتی و نظامی و … آدم های بدبختی هستند که چون مکتبی بوده اند، همه نوع جنایتی را مرتکب شده اند و حالا، همه خودشان قربانی می دهند، مشغول اعتراف هستند و از خدا (و البته نه از قربانیان) طلب بخشش می کنند. اینگونه فرهنگ پیشبرد گفتمان “عناصر خودسر” و فرهنگ مصون دانستن جنایتکاران از محاکمه و مجازات ترویج می شود.
آقای نقره کار، به نظر من شما با روشن کردن این داستان از قول خودتان و توضیح کل ماجرا کمک بزرگی خواهید کرد.
در خاتمه یاد آوری می کنم که شما گفته اید اگر دوستان به من رجوع کنند نام و مشخصات این فرد را در اختیارشان می گذارم[6].
من بدینوسیله از شما نام و مشخصات او را تقاضا می کنم.
پانوشت ها