آرش جان به کارگیری فلسفه زبان و فلم و….در زمینه حقوق و سیاست بدون نگاه به موشکافی های کار درست نیست. این قلمروها با فلسفه زبان و…تفاوتهایی دارند که برای بکارگیری یکی در دیگری باید بسیار پلها زد و…با منطق شما می توان خود شما را رد کرد. به گفته دوستی “با این منطق نه تنها ایران کلمه ای بی معنا است، بلکه تمام “کشورها و مرزهای دنیا” من جمله ترکیه، آذربایجان، آمریکا، کانادا و ژاپن و آلمان چون هویت هائی برساخته اند معنای درست و حسابی ندارند. این درست، ولی پلی که شما می زنید میان برساخته تاریخی-اجتماعی بودن این مفاهیم و عدم بار حقوقی و الزامی داشتن مفهوم “مرز” پلی ضعیف است، مگر اینکه به نوعی از جهانشهری معتقد باشیم که در آن هیچ مرزی در عالم نباشد و همه بتوانند هر کشوی دلشان خواست مهاجرت کنند که این نظریه را امروز کمتر کسی عملی می داند در میان فلاسفه سیاسی و حقوق و…دیگر آنکه، در علوم اجتماعی برای آنکه مفهومی معتبر باشد لازم نیست مانند علوم طبیعی و فیزیک نوع طبیعی (natural kind) باشد.” برای اثبات درستی تجزیه طلبی باید دشواری های نظری عملی را بررسید. برای نمونه اگر فردا چند نفر دارا و توانگر بیایند همه شهری را بخرند می توانند پس فردا اعلام استفلال کنند؟ نمی توانند! پس صرف اینکه گروهی در جایی می زییند ثابت نمی کند حق تجزیه دارند! ایا همه مردم کشوری حق رای برای همه آن کشور دارند–بر پایه حق مشاع بودن کشور و…– یا تنها همانهایی که در آن منطقه اند یا..؟ نگاهت به سیاست هم یک نگاه رویایی و ..است نه وافعی. بیشتر کسورهایی که جدا شده اند –به ویژه همرزها–نتوانسته اند این اتحاد رویایی شما–به ویژه در جهان سوم– را به وجود آورند که هیچ معمولا تا سالها کشمکش و..داشته اند. نمونه اش پاکستان و هند و….نمونه چکسلواکی هم نخست در سده بیست به هم پیوستند بعد جدا شدند به کل داستانش از کشورهایی چون ما و هند و..فرق می کنند. برای همین گرفتاریهای نظری وعملی فراوان–که من اشاره ای به گوشه هایی از ان کردم-است که بیشتر اندیشمندان تنها در موردهای استثنایی تجزیه را روا می دارند. شوربختانه شیوه بکارگیری قلسقه علم و زبان و…..به دست شما–تا آنجا که من ازت خوانده ام–در قلمرو فلسفه سیاسی و حقوق شیوه ای نادرست و بدون پل زدن بر روی تفاوت قلمروهاست و از این روی نتیجه هایش هم نادرست!
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو