رضا پرچی زاده
سوریه در حالِ فروپاشی است. پس از حملهِ شیمیاییِ اخیرِ بشار اسد به مخالفانش، آمریکا و انگلیس قصد دارند به زودی به سوریه حمله کنند. این بلا را در درجهِ اول کمپِ ارتجاع به سردستگیِ جمهوری اسلامی و به دستیاریِ روسیه و چین بر سرِ سوریه آورد که با سرکوبِ شدیدِ اعتراضاتِ مردمی، اجازه نداد انقلاب در سوریه به پیروزی برسد تا بعد نیروهای بسا ارتجاعی تر از گاردِ ریاستِ جمهوریِ اسد و سپاهِ پاسدارانِ جمهوری اسلامی – از القاعده بگیرید تا اخوان المسلمین و جهادی ها و سلفی های مصری – با حمایتِ عربستانِ سعودی و احتمالا با رضایتِ آمریکا خود را در میانِ انقلابیون جا نزنند و سوریه را چنین به آشوب و خاک-و-خون نکشند.
همین بلا در انتظارِ مصر نیز می بود اگر ارتشِ مصر محکم نایستاده بود. این عمل شاید ریشه در این حقیقت داشته باشد که ارتشِ مصر ارتشی «ملی» است. این البته به هیچ وجه به معنای «رومانتیزه» کردنِ ارتش نیست. از قضا بنده هم ارتش را لزوما قهرمان و ناجی و پاک و منزه نمی دانم؛ اما باید بر این حقیقت هم ناظر باشیم که ارتش داریم تا ارتش؛ و اینکه کارکردِ این ارتشها در گاهِ بحرانهای سیاسی/اجتماعی چه تاثیری می تواند بر حیاتِ کلیِ یک ملت داشته باشد. ارتشِ مصر با همه خطاها و کمبودهایش به نظرم تا به حال در مجموع یکی از ارتشهای «مفیدِ» دنیا برای کشور و ملتش بوده است. این تعبیر را البته آنهایی که حقیقت را «سیاه-و-سفید» می بینند برنخواهند تافت؛ اما از آن طرف حقیقت هم الزامی ندارد که خود را به قالبِ تنگِ چارچوبهای ذهنیِ انتزاعیِ ایشان درآورد.
برکناریِ مارشالِ پرسابقه، محمدحسین طنطاوی، از ریاستِ شورایِ عالیِ نیروهای مسلحِ مصر در آگوستِ ۲۰۱۲ به دستورِ محمد مرسی – و البته قبولِ این امر از سوی شخصِ طنطاوی و ارتش – نشان از این حقیقت داشت که ارتش به دنبالِ بالا کشیدنِ قدرت در مصرِ پساانقلابی نیست. اینکه ارتش خود در گذارِ نسبتا مسالمت-آمیز از حکومتِ مبارک به حکومتِ انتقالی نقش داشت نیز نمونهِ دیگری است از اینکه ارتش در حینِ انقلاب، معقولانه و در جهتِ مصالحِ ملی عمل کرده است. با این وجود، اخوان المسلمین در طیِ یک سالِ اخیر چنان تمامیت-خواهانه رفتار کردند که حضورِ قدرتمند و البته دخالتگرِ ارتش در صحنه بارِ دیگر توجیه شده است؛ به طوری که حتی دیکتاتورِ ارتشیِ سی-ساله، حسنی مبارک، هم تبرئه می شود.
اما بپردازیم به رابطهِ آمریکا با ارتشِ مصر و نقشِ این رابطه در وقایعِ اخیرِ مصر. حقیقت این است که – بر خلافِ ادعای اسلامگرایان و اصلاح-طلبانِ حکومتی – آمریکا در وقایعِ اخیر بیشتر دوگانه رفتار کرد تا اینکه از سویی جانبداریِ صریح کند؛ چرا که مقاماتِ آمریکایی تا آخرین لحظات در حالِ رایزنی با فرماندهانِ ارتش بودند تا بلکه مصالحه ای در میان ارتش و اخوان صورت دهند، که البته ارتش زیرِ بار نرفت. اینطور به نظر می رسد که آمریکا بدش نمی آمد که اخوان بر سرِ کار بماند تا بلکه خود بتواند به همان شیوهِ مالوفِ «تحمیقِ اسلامی» – که البته تخصصِ انگلیسهاست – مصر را کماکان در حیطهِ قدرتش نگاه دارد؛ اما هنگامی که شدت و عظمتِ مخالفتِ مردمی با اخوان را مشاهده کرد، پس از دخالتِ ارتش، با خلعِ مرسی کنار آمد. لذا اینکه اسلامگرایان، اصلاح-طلبانِ حکومتی، و برخی چپی های دوآتشه مدام اصرار می کنند که آمریکا پشتِ «کودتا» بوده و اصلا کلِ این قضیه را از پارسال تا حالا برنامه-ریزی می کرده، بیش از اینکه بر حقیقت و سند و مدرک تکیه داشته باشد، بر رتوریک و هو-و-جنجال و «امپریالیسم-ستیزیِ» کورِ این دسته سوار است.
در این میان، باید نکته ای را دربارهِ کمکهای میلیاردیِ سالانهِ آمریکا به ارتشِ مصر روشن کنم: این کمکها بیش از اینکه «خرجِ» ارتشِ مصر باشد، حکمِ «باج» را دارد. اگر به تاریخچهِ این کمکها دقت کنیم، حقیقتِ آنها بهتر بر ما روشن می شود. جمال عبدالناصر تا زمانی که زنده بود، عملا رابطهِ مصر را با آمریکا قطع کرده بود؛ و در گیر-و-دارِ جنگِ سرد بیشتر به شورویِ سابق اتکا داشت. کمکهای آمریکا به ارتشِ مصر از زمانی آغاز شد که انور سادات با بگین معاهدهِ کمپ دیوید (۱۹۷۸) را امضاء کرد. بدین ترتیب، کمکِ آمریکا به ارتشِ مصر در حقیقت به این منظور است تا جلوی هرگونه حرکتِ احتمالیِ ارتشِ مصر بر ضدِ اسرائیل را بگیرد، که لزوما به معنای دست-نشانده (client) کردنِ ارتش و تبدیلِ آن به ابزارِ آمریکا برای دخالتِ مستقیم در امورِ داخلیِ مصر نیست. این حقیقت وقتی مشخص می شود که می بینیم که ارتشِ مصر با وجودی که هر سال کمکِ مالیِ کلان را دریافت می کند، اما در عمل لزوما به سازِ آمریکا نمی رقصد.
همین اتفاقاتِ اخیر در مصر به نظرم مصداقِ این حقیقت است؛ که ارتش اخوان را کنار زد، اما مطابقِ آنچه که اتفاق افتاد و مواضعی که هم ارتش و هم آمریکا گرفت، ارتشِ مصر لزوما در این جریان با آمریکا هماهنگ نبود. اتفاقا در جایی حتی به نظر می رسید که آمریکا دارد از اخوان حمایت می کند، اما ارتش همچنان به کارش ادامه داد تا خود را به جای اخوان طرفِ معاملهِ آمریکا کند. بدین ترتیب، ارتش در انقلابِ مردمی دخالت کرد، و آمریکا هم در نهایت مناسب دید تا به جای اخوان با ارتش مصالحه کند. در این میان، مصر هم – بر خلافِ ایران – در ابتدا از شرِ یک حکومتِ اسلامگرایِ فاشیست و اسلحه-به-دست و سپس از آتشِ جنگِ داخلی و آدم-کشی در قطعِ وسیع – چنانکه در سوریه مشاهده می کنیم – نجات یافت. اما در نهایت باید ببینیم که با این وضعیت سرنوشتِ «دموکراسی» در مصر به کجا می انجامد، که آن خود داستانی دیگر است.