بهرام رحمانی
یکی از معضلات مهم سیاسی – اجتماعی و فرهنگی در جوامعی که قوانین حکومت هایشان متاثر از گرایشات مذهبی است، همواره خرافات مذهبی و از خود بی گانگی انسان بازتولید می شود. این که چگونه می توان با عقب ماندگی های قرون وسطایی مذهب و سنن آن که ریشه های تاریخی قوی در جوامع مختلف دوانده اند، مبارزه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدی کرد؛ مساله مهمی که امروزه مشغله بسیاری از روشنفکران سکولار و چپ و برابری طلب و عدالت جو را گرفته است.
آیا خرافات مذهبی چگونه در ذهن انسان ها شکل می گیرد؟ ویلیام جمیز، فیلسوف مشهور به این سئوال چنین پاسخ داده است: «اگر خواستید می توانید دو روح موجود در بدن را ناحیه الف و ناحیه ب شخصیت نامید. در این صورت ناحیه ب قسمت اعظم شخصیت هر یک از ما را در برخواهد داشت. ناحیه ب جایگاه تمام چیزهای نهفته و مخزن همه چیزهایی است که نه ثبت می شوند و نه به مشاهده در می آیند. این ناحیه مثلا شامل چیزهایی است از نوع خاطراتی که در حال حاضر نافعالند. و نیز در بردارنده همه هوس ها، علاقه ها، نفرت ها و پیشداوری هایی که انگیزه نامشخصی دارند. همه مکاشفه ها، وحی ها، فرضیه ها، تخیلات، خرافات، تلقینات، اعتقادات دینی و به طور کلی همه عملیات غیر تعقلی از همان ناحیه برمی خیزند.»
یک اصل مهم در جامعه شناختی سیاسی، روان شناسی مردمی و حتی پزشکی، این است که نخست باید درد را باید تشخیص داد و سپس به درمان آن پرداخت. بر این اساس، اگر خرافات را همه بشناسیم، بخشی از راه روشنگری را طی کرده ایم. آن باورهایی که از پایه و اساس، با علم و دانش و منطق بشری در تضادند و به طور سنتی و نسل به نسل در زندگی انسان نفوذ کرده اند و ذهنیاتی مربوط به گذشته و دورانی است که هنوز دستاوردهای علمی و تکنیکی بشر به این حد نرسیده بود، خرافات در جوامع بیش تر بود. اما با گذشت زمان و رشد علم و دانش بشری، بسیاری از این خرافات از بین رفتند. برای نمونه، کسانی که در دوران های دور دچار نارحتی های روحی و روانی می شدند حانواده ها آن ها در خانه محبوس می کردند و یا با زنجیر به امام زاده ها می بستند تا خداوند به ان ها شفا دهد؟ و یا این که به جای پزشک، آن ها را نزد دعانویسان و رمال ها و جن گیرها می بردند تا از این طریق شفا پیدا کنند. اما اگر امروز کسی به جای مراجعه به پزشک و روان پزشک برای درمان بیماری روحی و روانی و جسمی اش به آخوند و رمال و دعانویس مراجعه کند شدیدا تحت تاثیر خرافات است. اگر در بسیاری از جوامع بشری به ویژه در غرب، چنین خرافاتی کم و کم تر شده است اما متاسفانه در کشورهایی نظیر کشور ما هنوز این نوع خرافات نه تنها در میان مردم عادی مذهبی، بلکه از طریق حکومت نیز با اختصاص میلیاردها دلار بودجه بازتولید می شود. وجود ده ها سایت امام زمان شناسی، دولت امام زمانی، دیدارهای مکرر و مخفی رهبر با امام زمان، جن و پری، شیطان، بهشت و جهنم و غیره با انبوهی از سخن رانی ها، نوشته ها، کتاب ها و سایت های اینترنتی تبلغیغ و ترویج می گردند. بنابراین، کسانی که امروز مدعی هستند مذهب و خرافات مذهبی در کشور ما کم شده است شاید ادعای درستی بناشد. روشن است که بسیاری از مردم ایران، از حکومت اسلامی بریده اند و با آن مخالفند؛ اما این مساله نباید به این معنی تعبیر و تفسیر شود که گویا اکثریت جامعه ما، از مذهب و خرافات آن بریده است. در همین خارج کشور نیز ما شاهد وقایعی از این دست هستیم که آقایان شیک پوش کراوات زن و خانم های دامن پوش و ظاهرا مدرن، چگونه در روزهای عاشورا و تاسوعا و عید فطر و غیره آش نذری درست می کنند، سفره حضریت یوقیه و ابوالفضل را می اندازند و به مساجد محل زندگی خود می روند و خدا و پیغمبر و امام ورد زبان شان است؟ برخی دیگر نیز از اسلام بریده اند اما به مسحیت و غیره روی آورده اند. بنابراین، با گفتن این که مذهب در جامعه ما، ضعیف تر شده است یک خوش باوری و ساده انگاری است و اصولا به عدم نقد جدی مذهب منجر می گردد.
دین یا مذهب نیز مانند خرافات ریشه در ترس و پیدا کردن تکیه گاهی دارد. دین یا مذهب، اعتماد به نفس و متکی به خود بودن را از انسان سلب می کند و با گفتن این که سرنوشت انسان را قبلا خداوند تعیین کرده است از خود بی گانه می شود و زندگی خود را به دست «قضا و قدر» و «مشیت الهی» می سپارد. تفکری که در عالم واقعی کم ترین کمکی به هیچ انسانی نمی رساند و به قول معروف، با «حلوا حلوا» گفتن دهان شیرین نمی شود. این که خدا روزی رسان است تاکنون هیچ کس مشاهده نکرده است که از عالم غیب و بدون کار و تلاش شکم کسی سیر شود.
ولتر، در کتاب «فرهنگ فلسفی»، چنین می نویسد: «تعیین مرز خرافات کار دشواری است. مسافر فرانسوی در ایتالیا همه چیز را خرافی می یابد و حق هم دارد. اسقف کنتربری مدعی است که اسقف پاریس یک فرد خرافی است. پیروان کلیسای پرسبیتر نیز همان برچسب را به عالی جناب اسقف کنتربری می زنند. در حالی که خود آن ها را کویکرها افرادی خرافی می دانند و کویکرها هم به نوبه خود از نظر سایر مسیحیان خرافی ترین آدم ها به حساب می آیند.»
ولتر، هم چنین در کتاب «فیزیک و سیاست» خود، تاکید می کند: «بدترین ویژگی خرافه پرستی این است که آسان به وجود می آید ولی به دشواری از بین می رود. چه بسا طلسم ها و بت هایی که در نتیجه یک تصادف محض، اقبال یافته و گسترش پیدا کردند.»
یک معضل دیگر درباره خرافات این است که ظاهرا هیچ کس خود را خرافاتی نمی داند. بی شک چنین تفکری مانع از آن می شود که هم خرافات علنی تر شود و هم روشنگری جدی علی آن صورت گیرد. این مساله همانند آن است که کسی مریض است اما می گوید که من سالم ترین انسانم!
همین امروز در جامعه ۷۵ میلیونی ما، حکومت از همه امکانات مادی و معنوی جامعه استفاده می کند تا مردم را قانع کند که «صغیر» هستند، قدرت تشخیص ندارند و این نماینده خدا، یعنی «ولی فقیه» است که مصالح خوب و بد مردم را تشخیص می دهد و به آن ها امر و نهی می نماید. از این رو، هر کسی با امام خامنه ای و حکومت اسلامی به مخالفت برخیزد عملا به جنگ با خدا برخاسته، یعنی محارب با خدا و «مفسدفی الارض» بوده و ریختن خود او نه تنها بر حکومت، بلکه بر هر مسلمانی نیز واجب است. حکومت اسلامی با همین سیاست های جنایت کارانه و تروریستی خود، تاکنون ده ها هزار انسان بی گناه را اعدام کرده است. جدا از این که بخشی از نیروهای حکومتی، چون سپاه و بسیج و غیره در تداوم همه جنایات حکومت شان مشتقیما ذینفعند اما بخشی از مردم عادی نیز این خرافات را پذیرفته اند و به سیاهی لشکر این حکومت جانی تبدیل شده اند. در حالی که خود این جمعیت متوهم، قربانی حکومت اسلامی هستند و آهی در بساط ندارند.
سئوال این است که چرا باید انسان ها، سرنوشت خودشان را به دست حکومت بسپارند و آن هم حکومتی که دستش به خون صدها هزار انسان بی گناه آلوده است؟ حکومتی که تمام ثروت های طبیعی جامعه را نیز غارت کرده و اکثریت مردم ایران را به خاک سیاه نشانده است؟!
سران و مقامات حکومت اسلامی، دایما از هر تریبونی ساده زیستی را فریاد می زنند تا به مردم این مساله را القا کنند که ساده زیستی و زندگی فقیرانه در این دنیا، بهشت در آن دنیا را تضمین می کند؟ در حالی که خود سران و مقامات و مسئولین این حکومت، در کاخ های آن چنانی زندگی می کنند؛ در ماشین های ضدگلوله با اسکورت حرکت می کنند و هر لحظه صدها هزار دلار از اموال کشور را هزینه می کنند. واقعا ثرورت های «آقازاده» ها از کجا آمده است؟ در همین چهار پنج سال اخیر، حکومت اسلامی ایران فقط از منبع فروش نفت خام حدود پانصد میلیارد دلار درآمد داشته است. در حالی که بی کاری، فقر و گرانی در جامعه غوغا می کند و حتی بسیاری از شهروندان به نان شب شان نیز محتاجند. پس این همه ثروت و درآمدهای کشور، به کجا رفته و در چه عرصه هایی هزینه شده است؟
بسیاری از همین آخوندهایی که در حکومت اسلامی، صاحب پست و مقام و جاه و جلال شده اند در حکومت گذشته، هم از کمک های دولتی برخوردار بودند و هم به روضه خوانی، رمالی، دعانویسی و جن گیری اشتغال داشتند. اما امروز قدرقدرت های اقتصادی و سیاسی و نظامی و پلیسی کشور هستند. آن ها در این بیش از سه دهه حاکمیت خونین خود، به لحاظ اقتصادی فقر و بی کاری و مشکلات زیادی را بر اکثریت مردم ایران تحمیل کرده اند و به لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز نفس همه بریده اند. در حالی که سران و مقامات و مسئولین حکومت اسلامی و فرزندان آن ها، صاحب ثروت های افسانه ای شده اند که حتی یک روز هم برای کسب آن، کار نکرده اند؟! خود همین مساله نیازی به روشنگری زیاد ندارد. چرا که کافی ست مردم عادی به دور و بر و همسایگی خود بنگرند و نوع زیست و زندگی خود را با عناصر دولتی مقایسه کنند بی شک به سادگی به این نتیجه خواهند رسید که این حکومت جانی، ستم گر و استثمارگر و ثروت اندوز، نه تنها حق آن ها خورده است، بلکه دست بسیاری از آن ها به خون مردم بی شماری نیز آلوده است.
در حقیقت خدا و بهشت و جهنم و خرافاتی از این دست، ساخته و پرداخته حکومت اسلامی محمد و علی در صدر اسلام بوده است. قرآن نیز برنامه حکومت آنان بود که بعدها توسط یاران محمد جمع آوری شده است ازا ین رو، این کتاب نه قدوسیت دارد و نه کتاب آسمانی است و نه این که اساسا کتاب و کتاب ها به عنوان «آسمانی» در جهان وجود داردو از این رو، همه کتاب هایی چون انجیل و تورات و قرآن، کتاب های زمینی هستند و در راستای منافع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی افرادی به نام های پیغمبر، امام، ملا، کشیش و خاخام و هم چنین برده داران، فئودال ها، ارباب ها و سرمایه داران و حاکمیت های آن ها تدوین و تنظیم شده اند.
امروزه تنها درآمد «استان قدس رضوی» در مشهد، به اندازه بودجه سالانه کشور است. این همه درآمد و ثروت به جیب چه کسانی سرازیر می شود؟ آیا غیر از این که این همه امام زده و دیگر اماکن مقدس، بازاری بزرگ و منبع درآمد سرشار و مفتی برای روحایون ریز و درشت به شمار می آیند؟ مردمی که گروه گروه راهی مسجد «مقدس جمکران» می شوند تا با انداختن عریضه خود به چاه جمکران، مشکلات و معضلات خود را با امام زمان در میان بگذارند و منتظر معجره او گردند! چه کسانی این مردم درمانده و متوهم و عقب نگه داشته شده را در بیابان های نزدیکی قم، به سر این چاه می کشاند؟ این مردم کی و چگونه باید آگاه شوند؟ هنگامی که حکومت این همه لشکر خرافی را می بیند به مساجد و امام زاده های ثابت بسنده نمی کند و امام زاده های سیار نیز به دوردست ترین روستاهای کشور می فرستند که نه آب و برق دارند و نه درمانگاه و خدمات دیگر؛ تا مردم خواست های خود را در اطراف این امام زاده ها دنبال کنند و کاری به کار حکومت نداشته باشند؟ چه کسانی و جریاناتی وظیفه دارند این مردم خرافات زده و فلاکت زده را بیدار کنند؟
هنگامی که موجی از باسوادان و حتی برخی از روشنفکران و بخشی از سازمان ها و احزاب، به ویژه در خارج کشور، به دنبال جناح اصلاح طلب دیروزی و سبز امروزی حکومت اسلامی می افتند و به مردم توصیه می کنند از آن ها حمایت کنند؛ در حالی که همه جناح های حکومت اسلامی در این سی و سه سال گذشته، دست شان به خون ده ها هزار انسان بی گناه آلوده است و هر کدام در دوره هایی مردم را به زنجیر جهل و جنایت و استثمار خود کشیده اند؛ زنان را از هرگونه حقوق انسانی و اجتماعی خود محروم کرده اند؛ بسیاری زا کودکان را به جا مدرسه راهی بازار کار بی رحم کرده اند؛ زندان هایشان مملو از زندانیان سیاسی و غیرسیاسی است؛ هیچ شهروندی از تعقیب و تهدید و تجاوز حکومتیان در امان نیستند؛ چه انتظاری باید از مردم عادی و متهم مذهبی داشت؟ یا این که بخش آگاه جامعه و جریان روشنفکری موظف است به آگاهی آنان یاری برساند؟
متاسفانه هنگامی که نمایش انتخابات مجلس و یا ریاست جمهوری توسط حکومت اسلامی راه می افتد حتی بخشی از سرشناس ترین روشنفکران جامعه ما در داخل و خارج کشور، این بحث را پیش می کشند که آیا رای دهندگان از میان دکتر معین، رفسنجانی، احمدی نژاد، کروبی، خاتمی، موسوی، احمدی نژاد، رضایی و غیره کدام شان را انتخاب کنند؟ چنین تفکراتی نه تنها کمکی به مردم عادی و رشد آگاهی آن ها نمی کند، بلکه اساسا جامعه را بیش از این نیز به قهقرا می بردند. بنابراین در این جا، مردم عادی چندان مقصر نیستند، بلکه مقصر اصلی آن بخش از روشنفکران، فعالین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و هم چنین سازمان ها و احزاب سیاسی هستند که به جای روشنگری در جامعه، گوشه چشمی نیز هم به حاکمیت مذهبی دارند و آب را گل آلود می کنند تا ماهی خود را بگیرند. در حالی که وظیفه روشنفکران نه حمایت از این و یا آن جناح حکومت و یا کاندیداهای آن، بلکه باید اصولا روشنگری در جهتی باشد که راه و چاه را به طور شفاف تری به مردم نشان دهد و نگذارد آن ها از چاله ای درنیامده در چاه دیگری گرفتار شوند. کم نیستند پناهندگان و مهاجرین ایرانی در کشورهای غربی که به دلیل تنفرشان از اسلامی، به مسحیت روی آورده اند و به سیاهی لشکر کلیساها تبدیل شده اند. البته اگر برخی به عنوان تظاهر و گرفتن اقامت به این مساله روی آورده اند اما بسیاری از ان ها به دلیل نفرت از اسلام به خرافات مسیحیت روی آورده اند.
به این ترتیب، در جامعه اختناق زده ما، مردم عادی چگونه از خرافات مذهبی، سانسور، سرکوب، کشتار و ترور حکومت اسلامی رها شوند و سرنوشت شان را مستقیما به دست خویش رقم بزنند. جامعه ای که روشنفکرانش دچار توهمات مذهبی باشند مردم عادی آن جامعه چگونه و از چه راهی از شر خرافات رها شوند و به قدرت و همبستگی مردمی خود باور و اتکا داشته باشند نه به ظهور امام زمان و چرندیات خامنه ای، خاتمی، احمدی نژاد، موسوی، کروبی، رفسنجانی، یزدی، ملاحسنی و غیره؟! هنگامی که روزنامه نگار ما، با سرداران نفوذی حکومت اسلامی دم خور می شود و به فکر کودتا در سپاه و ارتش و شکاف در حاکمیت و جناح های آن دل می بندد چگونه مردم عادی به فکر ریشه کردن کردن خرافات و مبارزه همه جانبه با حکومت اسلامی باشند؟!
هنگامی که نویسنده و فعال سیاسی ما، به جای روشنگری و نقد عمیق علمی و منطقی مذهب (اسلام، مسیحیت و یهودیت و غیره) و تاکید به جدایی کامل دین از دولت و آموزش و پرورش و دستگاه قضایی، به فکر لیبرالیزه کردن مذهب و معتدل کردن قوانین وحشیانه آن است چه انتطاری باید از تحولات آتی جامعه داشت؟ آیا می توان انتظار داشت مردم عادی دست به دامان نیروهای مافوق بشر و تخیلی و خرافی نشوند؟!
در تاریخ بخش بزرگی از مردم جهان با روشنگری فیلسوفان و روشنفکران عصر جدید از خرافات رهایی پیدا کرده اند. یعنی گام اول روشنگری را فیلسوفان و اندیشمندان و روشنفکران سکولار و برابری طلب برداشته اند؛ و گام دوم نیز توسط کارگران، زنان، دانش جویان و مردم تحت ستم و سازمان ها و احزاب و نهادهای دموکراتیک شان برداشته شده و با سازمان دهی جنبش های خود و پیروزی انقلابات شان تا حدودی از شر مذاهب و خرافات ناسیونالیستی و مذهبی رها شده اند. همین جنایاتی که امروز حکومت اسلامی غلیه بشریت مرتکب می شود در دروان هاییی از تاریخ، مذاهب دیپر چون مسیحیت و یهودیت نیز مرتکب شده اند و همه مذاهب دشمن آزادی و برابری و همبستگی انسان ها بدون در نظر گرفتن جنیست، ملیت و باورهایشان هستند. همه مذاهب، همواره بر تبعیض و تفاوت بین انسان ها و به ویژه ستم بر زنان تاکید می ورزند و به خصومت و دشمنی بین انسان ها از دیدگاه مذهبی شان دامن می زنند.
در هر صورت اکثریت مردم کشورهای غربی، به طور کامل و یا نسبی خود را از قید و بند خرافات مذهبی و غیرمذهبی رها کرده اند. اما متاسفانه این خرافات در قاره های دیگر جهان، به ویژه قاره های آفریقا و آسیا، هنوز ریشه های اجتماعی قوی دارند و هر لحظه نیز از جوامع بشری قربانی می گیرند.
البته در جامعه ما، کم نیستند روشنفکران، هنرمندان، نهادها و سازمان و احزابی که مذهب را نقد می کنند و برای برپایی دست کم یک جامعه سکولار، آزاد و برابر و انسانی مبارزه می کنند. اما متاسفانه این مبارزه، گاها به مبارزه ای در خود علیه مذهب تبدیل می شود و آن هم علیه اسلام. در حالی که این مبارزه باید در بستر مبارزه طبقاتی پیگیر علیه کلیه گرایشات سرمایه داری ستم گر و استثمارگر از مذهب تا ناسیونالیسم و غیره صورت گیرد نه این که محدود به مذهب بغل دستی و محفلی باشد. از سوی دیگر، تبلغیات این بخش از جامعه و از موضع طبقاتی مردم تحت ستم علیه مذهب، در مقابل انبوهی از تبلیغات شبانه روزی رسانه ها، به ویژه رسانه های فارسی زبان دولت های غربی که همواره جناح اصلاح طلب حکومت را در راستای منافع بورژوایی خود تبلیغ می کنند، چندان گسترده و وسیع نیست. با این وجود مبارزه طبقاتی تاکنونی نیروهای تحت ستم و استثمارشده علیه کلیه ستم ها و اجحاف و تبعیضات سیستم سرمایه داری از جمله مذهب در ایران، بی تاثیر نبوده و جایگاه خود را بر روی بخشی از جامعه باز کرده است. اما نباید در مورد تضعیف مذهب در ایران، خوش باور و ساده اندیش بود. از این رو، باید بیش از این و به طور سیستماتیک و مستمر مذهب را به نقد کشید تا هر چه بیش تر از شهروندان متوهم به مذهب از آن دور شوند و به نیرو و همستگی طبقاتی و انسانی خود باور داشته باشند نه نیروهای مافوق بشر!
مسلما، راه پیشرفت کشورهایی چون جامعه ما که بخش عظیمی از مردم تحت تاثیر خرافات ملی و مذهبی اند نیز همین راهی ست که مردم غرب طی کرده اند. یعنی روشنگری و مبارزه پیگیر علمی و عملی با گرایشات مختلف و عقب مانده سرمایه داری چون خرافات مذهبی، غیرمذهبی، ناسیونالیستی و فاشیستی!
دوشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۰ – بیست و دوم آکوست ۲۰۱۱
ادامه دارد