بهمن زاهدی
مذاهب گوناگونی که در سطح جهان وجود دارند تنها در یکچیز باهم اشتراک دارند و آنهم «روحانیت» است که خود را مابین مردم و خدای خیالی قرار دادهاند. این فرایند را میتوان از ژاپن تا هندوستان، خاورمیانه، اروپا و امریکا دنبال کرد. در ژاپن عدهای آلت تناسلی مردان را میپرستند. در هندوستان که تعداد مذاهب مختلف سر به فلک کشیده، اکثریت مردم «گاو» را حیوانی مقدس برمیشمارند و اعتقاد دارند که روح نسلهای گذشته در این حیوان تبلور پیدا کرده. اسلام در خاورمیانه را دیگر نمیتوان مذهبی برشمرد بلکه اسلام بیشتر به شیوهای برای اداره و کنترل جامعه تبدیل شده که پایههای اصلی آن بر دروغ و نفرتپراکنی پیریزی شد و در اوایل پیدایش خود ترویج کننده ناسیونالیسم عربی برای گردشگری هر چه بیشتر مسلمانان به عربستان صدر اسلام بوده. خورشیدپرستان مصر، هم خدای خود را به عربها باختند و هم زبان محاورهای خود را از دست دادند. یونانیان با خداهای گوناگون هیچگاه به یکتاپرستی روی نیاوردند. در امریکای میانی و جنوبی قبل از ورود اروپائیان به آن قاره مردم خورشید را یگانهترین خدا میپنداشتند. آنچه را که سرچشمه به وجود آمدن اینهمه مذاهب گوناگون شده، میتوان در دو عامل یافت، اول پاسخ دادن به سؤال اولیه هر فردی که «هدف از زندگی چیست و انسان برای چه آفریدهشده است؟» و دومین عامل، رقابت روحانیون برای به وجود آوردن خدای تازه و سهمگیری از ناآگاهی مردمان اطراف خود.
روحانیت یکی از پستترین لایههای اجتماعی هست که هیچگاه خود را شهروند عادی حس نمیکند، بلکه خودشان را یک طبقهٔ اجتماعی بیان میکند که از سطح عموم مردم به لحاظ اجتماعی بالاتر قرارگرفتهاند (آقابالاسر). روحانیت خود را از طبقات فرهیختهٔ اجتماع، محترم و نخبه بهحساب میآورند و باور دارد که تمامی افراد جامعه برده و بنده آنان هستند. برای اینکه مردم عادی یک روحانی را تشخیص بدهند نوع لباس پوسیدن روحانیت در همه ادیان متمایز با مردم عادی هست. روحانیت خود را حافظ مذهب و تنها راه ارتباطی مردم با خدا میپندارد و از این روی درآمدهای مالی خود را تأمین میکند. قوانین اجتماعی برای روحانیت اعتباری ندارند و به همین جهت در جمهوری اسلامی دادگاه ویژه روحانیت با دادگاههای دیگر هیچ ربطی پیدا نمیکند. روحانیت در تمامی ادیان، زنده و مرده جهان سربار جامعه و مانع پیشرفت و ترقیخواهی مردم بوده و هستند. نسبت دادن «زالوصفتی» به روحانیت تنها در دین اسلام رایج نیست، کاتولیکها هم دست کمی از آخوندهای اسلام در ثروتاندوزی و ناآگاه نگاهداشتن مردم عادی ندارند. جامعهای که در دست روحانیت اداره شود تنها راهی که میتواند بپیماید به قهقراست.
غربیان برای منافع ملی خود از حکومتهای که به دست روحانیت اسلامی اداره میشوند حمایت میکنند. دلیل این حمایت همین عقبماندگی اجتماعی و در نتیجه تاراج بیمانع منابع زیرزمینی این کشورها هست که سیاستمدارانشان از پستترین لایههای اجتماعی آن کشور تشکیل شدهاند. آنچه در غرب بهعنوان «اسلامشناسی» به مردم ارائه میشود تنها یکروی سکه هست روی دوم سکه که روحانیت اسلامی میباشد برای عموم مردم پوشیده میماند. فرض را بر این بگذاریم که در یک فیلم جنایی پلیس قاتل را میگیرد ولی دادگاه قاتل را مجرم نمیشناسد بلکه اسلحه قاتل را مورد شناسایی قرار میدهد و متهم به قتل میکند و قاتل مبرا از هم جرمی شناخته میشود! «اسلام» ابزاری در دست روحانیت است و غربیان میخواهد اول این ابزار را به جامعه خود بشناسانند و نه افرادی که از این ابزار استفاده میکنند! دلیل این گمراه نمودن مردم در غرب، استفادهای است که خود غرب از دین مردم و بهوسیله روحانیت مذاهب مختلف برای کنترل جامعه میکنند میباشد.
اسلام برای غرب تنها برای کُنترل جامعه و وابستگی دولتهای اسلامی به کالاهای مصرفی و نظامی خلاصه میشود. هر دولتی که بهراحتی بتواند مردم خود را تحت کُنترل درآورد در حال حاضر اتوماتیکوار وابسته به غرب خواهد شد (خرید اسلحه، آموزش شیوههای مختلف شکنجه، داروهای زبانباز کن، آموزش نیروهای ضد شورش و غیره)، چون دولتهای اسلامی بدون وجود غرب نخواهند توانست از ثروتهای که از نادانی مردم خود انداختهاند استفاده کنند. وجود فرزندان و نوههای روحانیت شیعه در امریکا نشانهای از جذابیت اسلام برای غرب است (فرزندان شیخنشینان حومه خلیجفارس در امریکا را نباید فراموش کرد). ثروتهای مصادره شده در ایران از این طریق به بازارهای تجاری غرب سرازیر میشوند. بانکهای غربی پولهای به غارت رفته در کشورهای اسلامی را بهراحتی بعد از سرنگونی آن دولتها به نفع خود سر به نیست میکنند (رئیس دولت پیشین تونس بیش از نیم میلیارد دلار در بانکهای اروپا سپرده داشت که بعد از سرنگونیاش دیگر صاحب آن ثروت نیست و یا ثروتی که قذافی رئیسجمهور پیشین لیبی در اروپا اندوخته بود ناپدیدشده). بیشترین بهره را تاکنون غرب از دولتهای اسلامی برده است. اگر صدای امریکا خود را آنچنان آزاد میپندارد که به مجریان برنامههایش اجازه میدهد که به رضاشاه توهین کنند، تنها برای لبخند زدن به روحانیت شیعهای است که ثروت ایران را دودستی به امریکا فرستادهاند (من هم اگر ثروت امریکا در ایران انباشتهشده بود بیل کلینتون رئیسجمهور سابق امریکا را بسترساز مینامیدم).
بهشتیان در راه مانده
جهاد یعنی در راه دین جنگیدن. و به کسی که جهاد اعلام میکند مجتهد میگویند. مجتهد فردیست که به درجهای در دین اسلام رسیده باشد که بتواند فرمان بدهد (ژنرال و یا سرلشکر). یک مجتهد جامعالشرایط هم وجود دارد که توانایی استنباط احکام شرع همه موضوعات را داشته باشد و تمامی علوم پزشکی، شیمی، ریاضیات، فیزیک، اقتصاد و کاملاً تمامی علوم را بهتر از هر دانشمندی الهام گرفته باشد!
امروز که شیعیان و سُنیها در عراق و سوریه به جنگ همدیگر رفتهاند، مشکلی شرعی پیداشده که روحانیت اسلام نمیتواند به آن پاسخی بدهد. در این جنگ هر دو طرف بر این باور هستند که برای الله میکشند و کشته میشوند. به همین روی اگر در این جنگ کشته شوند به بهشت خواهند رفت. الله در این میان بازیچه بودن خود را بیشتر از گذشته نمایان میکند، چون تصمیم برای اینکه چه کسی از طرفین به بهشت سرازیر خواهند شد را روحانیت در اسلام چه سُنی و چه شیعه از قبل گرفتهاند و الله قدرت تصمیمگیری در این را رابطه را از دست داده است. حتی میگویند که میخواهند مردم را به ضرب شلاق به بهشت برسانند! الله بیچاره چگونه خدایی هست که روحانیت اسلام قبل از او تصمیم خود را به ایشان تحمیل کرده. آیا الله واقعاً میتواند جایگاهی به نام خدا هنوز برای خود داشته باشد؟!
اگر میگویم سرنگونی جمهوری اسلامی تنها راه برای پیشرفت و ترقی ایران هست گزافهگویی نیست. تا افرادی که خود را «علمای عالم» نامیدهاند به جایگاه پست اجتماعی خود نزول نکنند، نمیتوان در ایران از رفاه اجتماعی و امنیت کشور سخنی گفت. تنها زمانی ایران آیندهای درخشان خواهد داشت که دست روحانیت شیعه از ناموس و ثروت ایرانیان کوتاه شود. تا آن زمان فحشا، تجاوز جنسی، قاچاقچیگری، اختلاس، دزدی و بیحرمتی به انسان و ایران ادامه خواهد داشت. دیگر هیچ راهی نمانده که جمهوری اسلامی برای بقای خود نپیموده باشد. بهتر است که روحانیت شیعه را به همراه رهبرشان به امریکا تبعید کنیم تا در کنار فرزندان خود به دولتمردان آمریکایی درس نکاح کردن بدهند و مردم ایران بتواند نفسی راحتی بکشند.
برای بعد از سرنگونی نظام جمهوری اسلامی باید به دو نکته از هماکنون اندیشید. اول چهکاری باید با این روحانیت کرد؟ دوم اینکه با اموال آنان که در طی موجودیت جمهوری اسلامی در ایران اندوخته شده، چه باید کرد؟ (روحانیتی که دست به جنایت نزده باشد) در اروپا زمانی که کلیسا را از سیاست جدا ساختند، روحانیت را بستگی به دانش فراگرفته آنان به خدمت مردم و دولت درآوردند. دو مکان برای روحانیت در ایران باید از هماکنون بهصورت تابو درآیند. یکم قوه قضائیه و دوم نیروهای مسلح و انتظامی. ثروتهای اندوخته شده بهوسیله روحانیت را میتوان برای بازسازی کشور و کمک به سازمانهای اجتماعی و خیریه که به زنان و کودکان، معلولان جسمی و روحی، کانونهای حمایت از حیوانات و بهطور کلی برای رفاه اجتماعی هر چه بیشتر مردم بکار برد. ولی هنوز زمان زیادی را برای اندیشیدن به آینده روحانیت در ایران نباید صرف کرد. همینکه آنان را نباید در آینده ایران به فراموشی سپرد در حال حاضر برای اکنون ما کافیست!
ایران بدون دخالت روحانیت شیعه و علمای عالم بدون علم در سیاست، کشوری آزاد از هرگونه خرافهپرستی خواهد شد. در پایان با این تفاصیل نباید گفت که آیتالله خامنهای هم دیگر به این «الله» بیبته خود اعتقادی ندارد وگرنه تمامی فنون انرژی هستهای را الله بهگونهای از طریق امام زمان به وی الهام (تنقیه) کرده بود! این چه اللههی هست که به غیر از زبان عربی تاکنون نتوانسته است زبانهای دیگری که بندگانش آفریدهاند را یاد بگیرد و این چه اللههی هست که میگویند این جهان را آفریده ولی از علوم طبیعی این جهان هیچ نمیداند!
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم