بهمن زاهدی
در چند هفته گذشته افرادی که خود را تحلیلگر سیاسی نامیدهاند (تحلیلگر سیاسی مسئولیتی در مقابل سخنانش ندارد و آنچه را بازگو میکند که به او دیکته شده و برای اشاعه آن هزینه دریافته کرده)، با دست به قلم بردن، اوضاع سیاسی و جنگ داخلی در عراق را به گونههای متفاوت از هم برآورد کردهاند. در تمامی این نوشته یک نکته مشترک وجود دارد، از «هویت ملی» عراقیها که بوسیله فدرالیسم فرمایشی و دیکته شده امریکا تضعیف و تا سر حدهای نابودی کشانده شده، هیچ صحبتی نمیشود، بلکه این تحلیلگران سیاسی، هنوز بر این باورند که باید ملت عراق به سه دسته (قوم و یا ملیت) سُنی، شیعه و کُرد تقسیم کرد و هویت ملی عراقیها دیر زمانیست که موجودیت خود را در کشورِ به زور اسلحه فدرال شده عراق، از دست داده است (عراق قبل از ورود امریکاییها به آن منطقه دارای ۱۸ استان بوده).
ارتش بازسازی شده عراق بدست امریکائیان در همان لحضات اولیه درگیری مسلحانه فرار را برقرار ترجیح داد و میدان را برای پاکسازیهای قومی و مذهبی شورشیان سُنی خالی کرد. در شهر موصل که بیشترین سرمایههای جمعآوری شده از فروش نفت عراق توسط حکومت فدرال کُردها در بانکها آن منطقه بصورت پول نقد ذخیره شده بود، تاراج شد (شورشیان میدانستند که به کجا باید حمله کنند!). حتا ارتش نوساز عراق پایگاهی در منطقه کُردهای عراقی نتوانسته بود مستقر کند و کُردها با خودمختاریهای که فدرالیسم فرمایشی به آنان هدیه داده بود، مسئولیت امنیت منطقه خود را بدست گرفته بودند. کُردها با از دست دادن شهرهای بزرگ تازه به این نتیجه رسیدهاند که امریکائیها دیگر در عراق نیستند که بتوانند با نیروی هوائی خود به آنان کمکی برسانند. امریکائیها همانند شوروی سابق، کُردها عراقی را به عنوان ابزاری کهنه شده در دست خود برای مقابله با حکومت مرکزی سابق عراق بکار میبردنند، البته این بار امریکا به کُردهای عراقی احتیاجی ندارد و آنان را با سرنوشت خود تنها گذاشته. کُردهای عراقی هم در این مدت تنها درگیر قدرتطلبیهای خانوادهگی و رشوهگیریهای اداری خود بودهاند و برای امنیت و رفاه اجتماعی مابین کُردهای ساکن آن منطقه هیچگونه اقدام عملی و آیندهنگری خردگرایانهای را روا ندانستهاند. نتیجه این نابخردیهای را تازه میتواند دریافت.
دولت جمهوری اسلامی با فرستادن دو گردان از سپاه پاسداران به عراق میخواهد که از قبرهای امامان شیعه حفاظت کند! اسلامگرایان در ایران میدادند که سُنیها مقبرههای امامان شیعه در عراق را اول تاراج و بلافاصله از بین خواهند برد. همانند آنچه که طالبان در افغانستان با مجسمه بودا انجام داد، یا همانگونه که جمهوری اسلامی آرامگاه رضا شاه کبیر را ویران کرد و میخواستند که تخت جمشید را هم ویرانتر از آن کنند که اسکندر کرده بود. خصلت اسلامگرایان در همین نابودی دگراندیش و تحریف تاریخ بوسیله حدیث و روایتهای ساختگی خلاصه شده است. اسلامگرایان چون با عقل، اندیشه و انسانیت رابطهای ندارند هرگونه آثار تاریخی را که نمایش دهنده فرقه اسلامی آنان (سُنی و شیعه فرقی در جهالت با هم فرقی ندارند) نباشد از بین میبرند و به جای آن امامزاده میکارند. تنها از این روی میباشد که جمهوری اسلامی نیروی نظامی خود را به عراق فرستاده. مردم در عراق مانند مردم در ایران برای اسلامگرایان حاکم بر ایران ارزشی ندارند و تنها ابزاری هستند برای معامله کردن و ثروتاندوزی!
اگر زمانی شوروی سابق برای گسترش نفوذ خود و اختلافاندازی مابین ملتی به هم پیوسته، آن ملت را به خلقها، اقوام و ملتهای کوچکتری تجزیه میکرد و مابین آنان بوسیله چپگرایان افراطی اختلاف میانداخت تا حکومت مرکزی را تضعیف کند و انترناسیوالیزم ساختگی و بیپایه را در مقابل ناسیونالیسم (ملی گرائی) قرار میداد، امروز غرب همان سیاست را تحت عنوان فدرالیسم فرمایشی بکار میگیرد. بیدلیل نیست که به یکباره در کشور متحد اوکراین، قومهای تحت ستم شیونیسم اوکراین، تنها در کناره مرزهای روسیه مانند قارچ رویدهاند. تا زمانیکه حکومت اوکراین با روسیه روابط خوبی دارا میبود این اقوام تحت ستم در شرق اوکراین موجودیتی نداشتند! زمانیکه روسیه با زور اسلحه شبه جزیرهای را در اوکراین به تصرف نظامی خود درآورد و در یک رفراندم نمایشی (از همان نوعی که در سال ۱۳۵۸ در ایران چپهای وابسته به شوروی سابق «مارکسیتهای اسلامی» به همراهی اسلامگرایان ناتوان آن زمان به ملت ایران تحمیل کردند) تمامیت ارضی اوکراین را تهدید کرد، غرب در سکوتی دیپلماتیک تنها برای حفظ منافع ملی خود در روسیه به سیاست تجزیهطلبانه روسیه در اوکراین تن داد. عراق با داشتن ثروتهای زیرزمینی قادر خواهد بود مانند جنگ ایران و عراق تا زمانیکه که قطر، عربستان و جمهوری اسلامی از کمک مالی به تجزیهطلبان دست برندارند به جنگ داخلی مشغول بماند. در این جنگ خانمانسور باز غرب به ویژه اروپا و امریکا با فروش اسلحههای از ردیف خارج شده خود رونقی به اقتصادشان خواهند بخشید.
آنچه برای ما ایرانیان در این آشفته بازار هویتطلبی مهم نظر میرسد، دوری جُستن از سیاستهای تفرقهانداز غرب بوسیله تحلیلگران سیاسی بیمسئولیت صدای امریکا و بیبیسی برای آینده ایران میباشد. پر رنگ کردن ملیگرائی و بازگشت به سوی هویت ملی ایرانیان و ترویج سیاست عدم تمرکز به جای فدرالیسم فرمایشی بهترین راهحل برای درگیر نشدن ایران به جنگ داخلی میباشد. خوشبختانه برای ما ایرانیان و شوربختانه برای عراقیها، سیاست حمایت از فدرالیسم ساختگی غرب در منطقه نفتخیز حومه خلیج فارس، این تجربه عملی را بدست آوردهایم که بدون حفاظت از «هویت ملی» خود درگیر جنگهای هویتخواهی کاذب خواهیم شد. البته آنچه را که جمهوری اسلامی برای از بین بردن هویت ملی ایرانیان و ترویج هویت اسلامی بکار برده است، نتیجه معکوس داشته است. خوشبختانه «ناسیونالیسم ایرانی» هنوز آنچنان مابین ایرانیان نهادینه مانده که انترناسیونالیم چپها، فدرالیسم فرمایشی غرب و هویت بیمحتوای اسلامگرایان حاکم بر ایران، توانائی مقابله با آن را ندارند.
از آنان که قلمفرسایی میکنند و تحلیلهای سیاسی میخواهند به مردم بدهند، باید پرسیده شود که نتیجه فدرالیسم در عراق و مقابله با ناسیونالیسم عراقی، آیا چیزی به غیر از جنگ داخلی و سرازیری ثروتهای کشور فدارل شده عراق بسوی غرب بوده؟ و آیا کسانیکه که سیستم فدرال (گهگاهی هم سکولار دموکراسی) را برای آینده ایران ترویج میکنند، از هویت ملی و ایرانی خود گذر کردهاند؟ شاید هم حکومت ناب فدرالیسم همانند اسلام ناب محمدی تنها با رهبری تحلیلگران وابسته به غرب و امکانات مالی که در اختیار این تحلیلگران گذاشته شده امکان باروری داشته باشد! سیاست اختلاف انداز و حکومت کن، جلوههای گوناگون خود را به نمایش گذاشته و شکست خورده. هر چند این سیاستهای اختلاف برانگیز هنور ادامه دارند ولی آگاهی جوانان امروز ایران از اینگونه سیاستها و تجربههای عملی بدست آمده، کمکی خواهند بود برای یکپارچگی و همبستگی ملی مابین ملت ترقیخواه و آزادیخواه ایران.