عباس خسروی فارسانی
…امروز محمد نوریزاد در وبسایت شخصی خود، نوشتهای را منتشر ساخته است با عنوان «فرقه ضاله مضله» (گمراه گمراهکننده) – که نقدی است بر فتواهای اخیر علی خامنهای، از جمله در محروم کردن بهائیان از حقوق شهروندی خود و مقصود از «فرقه ضاله مضله» نیز جمهوری اسلامی است – و البته نوشتاری بسیار دقیق و درست است؛ اما میخواهم از نگاهی دیگر به این نوشته ایشان بپردازم…
نقدی بر نوشتار «فرقه ضاله مضله» محمد نوریزاد
چکیده:
آری آقای نوریزاد؛ استفتاء نمادین شما برای آگاهی مردم خوب است، اما باید باب فقه و فقاهت را از درگاه اجتماع بست و آن را به پستوخانهها فرستاد. فقه تا بوده، همین بوده، دکانی برای تنپروری و حماقتسازی؛ دکانی که در آن، حکم «لپلپ» در فتوای ولایت فقیه جمهوری اسلامی، «کش» پیدا میکند اما حکم دزدیها و غارتهای لبالب «کش» پیدا نمیکند؛ کشتارهای آشکار و خاموش، نباید «کش» پیدا کند؛ جانهای به لب رسیده، حق حرف زدن و «کش» پیدا کردن ندارند؛ دکانی که در آن، حکم آلت و عورت مصنوعی مشخص است، اما حکم آلات واقعی جنایت و خیانت و تجاوز که بر عورت و آبرو و جان و مال و ناموس مردم وارد میآید، مشخص نیست؛ دکانی که در مقابل آن نباید از ظلم و جنایت و خیانت و گرانفروشی و کمفروشی و غارتگری دکاندار گلایه کرد، بلکه باید بر آن چشم پوشید؛ در حکومتی که «مشاهده فیلمهایی که به «مقدسات» آن توهین میکند، حرام است…؛ بگذاریم و بگذریم…؛ آری، فقط همین چهار حکم ولی فقیه حکومت جمهوری اسلامی، که البته کاملاً برخاسته از سنت فقهی شیعه است، برای کنار گذاشتن تمامی فقه از عرصه اجتماع و سرنگون کردن تمامیت این حکومت، کفایت میکند: «اگر در خرید کالاهاى شانسى مثل لُپلُپ، کالا را بهحساب خود کالا مىخرد اشکال ندارد اگرچه به امید یافتن جایزه باشد»؛ «آلت و عورت مصنوعى حکم عورت واقعى را ندارد و نگاه کردن و لمس آنها اشکال ندارد مگر آنکه بهقصد ریبه بوده و یا موجب تحریک شهوت گردد»؛ «واجب است از مشاهده فیلمهایى که به مقدسات «جمهورى اسلامى» اهانت مىکنند، اجتناب شود»؛ «گزارش دادن ظلم مسئولین به مراکز و مراجع مسئول براى پیگیرى و تعقیب، بعد از تحقیق و اطمینان نسبت به آن اشکال ندارد و حتّى اگر از مقدمات نهى از منکر محسوب شود واجب مىگردد، ولى بیان آن در برابر مردم وجهى ندارد، بلکه اگر موجب فتنه و فساد و تضعیف دولت اسلامى شود حرام است.»
متن کامل:
امروز محمد نوریزاد در وبسایت شخصی خود، نوشتهای را منتشر ساخته است با عنوان «فرقه ضاله مضله» (گمراه گمراهکننده) – که نقدی است بر فتواهای اخیر علی خامنهای، از جمله در محروم کردن بهائیان از حقوق شهروندی خود و مقصود از «فرقه ضاله مضله» نیز جمهوری اسلامی است – و البته نوشتاری بسیار دقیق و درست است؛ اما میخواهم از نگاهی دیگر به این نوشته ایشان بپردازم. پیش از هر چیز بگویم که این نقد، هیچ چیز از احترام من به انسانیت مواج در نوشتارها و ارجمندی شخصیت آقای نوریزاد کم نمیکند؛ اما با وجود این، هیچکس و هیچچیز مطلق و برتر از نقد و نظارت و سنجش نیست؛ من به جرأت ادعا میکنم که کاملاً بر آثار و اندیشههای ایشان احاطه دارم و تمامی آنها و نیز نقدهای نگاشته شده بر ایشان را خواندهام؛ آقای نوریزاد گرامی و خوانندگان پیگیر بهخوبی میدانند که هیچکس چون من در این سالیان به نشر نوشتارهای ایشان در وبسایتها، وبلاگها و نیز کتاب «نجواهای نجیبانه» همت نداشته است؛ اما با این وجود، از همان آغاز نسبت به ایشان، رویکردی انتقادی داشتهام و بارها نیز نقدهایی را نوشتهام و ایشان نیز با بزرگواری و آزادگی پاسخ فرمودهاند.
آقای نوریزاد در نوشته خود درباره فتواهای اخیر آقای خامنهای، آوردهاند:
«من اول بار که این فتاوا را دیدم، گمان بردم که مطایبهای و طنزی صورت پذیرفته است و جماعتی از سرِ شوخی و مزاح سر به سر حضرت ایشان گذاردهاند. تحقیق که کردم، دیدم نخیر، سرِچشمه، «خبرگزاری تسنیم» است که همت کرده و به جمعآوری تازهترین فتاوای رهبر مسلمین جهان دست برده است…»
و در ادامه مجدداً آوردهاند:
من همچنان به شوخی بودن خبر این فتوا و سایر فتاوای منتشرشده در خبرگزاری تسنیم امید دارم. وگرنه اگر این خبر درست باشد و این فتاوا از جانب ایشان صادر شده باشند، باید نشست و خاک همه عالم را ذرهذره جمع کرد و یکجا بر سر افشاند و از خدای خالق عقل تا خود قیامت پوزشخواهی کرد. درباره فتوای فوق بگویم: چهار ستون این فتوای معکوس، بر مفسده استوار است. یعنی مغز و متن این فتوا، هم در ادامه پروژه مستمر خر کردن مردم است، و هم به زیر بغل مسئولین پلید و دزد و آلوده دولت اسلامی داربست زدن…»
اما با کمال تأسف باید بگویم خیر آقای نوریزاد؛ تعجب نفرمایید، نه مطایبه است، نه طنز است، بلکه حکومت فقه و ولایت فقیه در این دوران، طنز تلخ روزگار است؛ یقین داشته باشید که این خبر درست است؛ آری همه ما باید بنشینیم و خاک همه عالم را بر سر افشانیم؛ اما چه کنیم که به جای این کار، برخاستهایم و این فقیهان ناشایست را بر سر گذاردهایم و بر صدر نشاندهایم و سرافراز کردهایم؛ نه تنها چهارستون این فتاوا بر مفسده استوار هستند، که چهارستون شبهعلمی به نام فقه و مغز و متن فقیهان بر مفسده خر کردن مردم استوار هستند؛ گفتید و گفتم که باید بنشینیم و خاک عالم را بر افشانیم، اما نه، باید برخیزیم و این خاک افسردگی و ناپاکی را از خاک ایران پاک سازیم؛ نباید بنشینیم و از خدای خالق عقل تا قیامت، پوزشخواهی کنیم، بلکه باید به پا خیزیم و تا توان و زمان داریم، تلاش کنیم و با علوم واقعی، انسانها را به آزادی، آبادی، رفاه و آرامش برسانیم.
آقای نوریزاد گرامی؛ گویا شما همچنان در جهان هنر و ادب، سیر و سیاحت میفرمایید؛ گویا در جهان فقه، زیست نداشتهاید؛ اما من در جهان فقه زیستهام، در دانشگاه امام صادق درس خواندهام، با ریاست رئیس مجلس خبرگان رهبری، آقای محمدرضا مهدوی کنی؛ بسیار فقه و اصول خواندهام؛ در دانشگاهی که برای تربیت کادر نظام جمهوری اسلامی تأسیس گردید؛ شالوده فقه، چیزی جز دکان «خرسازی» و «خرسواری» نیست؛ و فقیهان، رندانی هستند که با کمال تأسف، معتقد هستند:
«تا خرند این قوم، رندان، خرسواری میکنند
وین خران در زیر ایشان، آه و زاری میکنند!»
آری، اینان معتقدند «الأنام کالأنعام» (مردمان چون چهارپایان هستند)؛ و خود را چوپان و راهبر این گله میدانند؛ آقای مهدوی کنی، شنبهها در کلاس اخلاق، آری در کلاس اخلاق، آری در کلاس اخلاق، به ما میآموخت که اخلاق سیاستمداران، جدا از اخلاق مردم عادی است؛ گاهی اوقات، دروغ گفتن، دزدی کردن، کشتن و… برای سیاستمدار، اخلاقی است! آری اخلاقی است! آری اخلاقی است!
آقای احمد علمالهدی، نماد تزویر و تظاهر جمهوری اسلامی، در خوابگاهها در کلاسهای ولایت فقیه، قدرت بیاخلاق را برای ما تصویر و تئوریزه میکرد؛ ما به چشم خود کسی را دیدیم که ما و مردم را از خوردن مرغ پرهیز میداد و برحذر میداشت، اما خود، هر شب از «کبابی آویشن» دهها پرس کباب سفارش میداد و با اشتراک دائم، به خانه کاخسان خود فرا میخواند.
و نیز بالاتر از آن، من در «بنیاد حکمت اسلامی صدرا» (چهار دروغ بزرگ)، به چشم خویشتن دیدم که آقای محمد خامنهای، برادر بزرگ علی خامنهای، که به تازگی به حکم آقای محمود احمدینژاد، ریاست «بنیاد ایرانشناسی» را نیز عهدهدار شده است، مخالفان اندیشهای برتر از خود را موش میدانست و میخواند و خط بطلان بر نام آنها میکشید.
آری، آقای نوریزاد، تعجب نکنید، این واقعیت فقاهت اسلام است؛ اما نمیدانم چرا گویا شما همچنان تلاش میکنید چهره رحمانی اسلام را به نمایش بگذارید و رنسانسی در جمهوری «اسلامی» ایجاد کنید؛ من به صراحت میگویم جمهوری اسلامی رنسانسپذیر نیست؛ جنازه مردهای است که قابل نوزایی نیست؛ میوه گندیدهای است که هیچ بخشی از آن، قابل خوردن نیست؛ البته گفتم «گویا»؛ زیرا تلاش شما را بیشتر به جانب انسانیت میبینم نه در جانب دفاع از اسلام رحمانی؛ اسلامی که حاصل آن، حضور افرادی چون عبدالکریم سروش و محسن کدیور گشت؛ اسلامی که عبدالکریم سروش تلاش میکند با «روایت رؤیاهای رسولانه»، قرآن را بر اساس مثنوی مولوی قالب بزند و بر مردمان قالب کند و محسن کدیور تلاش میکند خود را مرجع تقلید آن بداند و کارخانه فتوا تأسیس کند و حکم «مجازات فاعل و مفعول را در لواط» برای مردمان مشخص سازد؛ اما همه این تلاشها، مشت بر سندان کوفتن است و چنانچه پیشتر گفتهام:
راه رهایی ایران و ایرانیان، سرنگونی «جمهوری اسلامی» و تشکیل حکومتی مدافع آگاهی، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است. تا کنون تمام راهها و تلاشها برای اصلاح این رژیم، به شکست انجامیده است و از این پس نیز هر تلاشی در راستای اصلاح این نظام بینظام و گندیده و تزئین و مشاطهگری نقش ایوان این خانه از پایبست ویرانگشته، «آزموده را آزمودن» و خطایی محکوم به هزیمتی محتوم و «آب در هاون و مشت بر سندان کوفتن و باد درو کردن» است؛ چرا که این رژیم، از لحاظ بنیانهای نظری، کارنامه و ظرفیت عملی و نیز ساختار قانونی، اصلاحپذیر نیست…
جناب آقای نوریزاد گرامی؛
اگر قصد رهایی ایران و ایرانیان را دارید، باید به مبنا و منشأ بپردازید؛ مبنا و منشأ، فقاهت است، اسلام سیاسی است، کسانی هستند که با اسم و رسم سیادت، بر مردم سیادت و سروری میکنند؛ در همین راستا، پیش از انتشار نوشتار شما در باب بوسه بر پای «آرتین»، کودک بهایی، نوشتهای برای شما ارسال کردم جهت انتشار در وبسایت شخصیتان، با عنوان «سیادت: نژادپرستانه، تبعیضآمیز و غیراخلاقی»؛ که به یکی از معضلات بزرگ و تاریخی ایران میپرداخت؛ اما پس از مدتی و بعد از بوسه زیبایتان بر پای کودک بهایی، با اشاره به جنجال ایجادشده بر سر بوسیدن پای کودک بهایی، از جمله تماس پر از پرخاش همسر یکی از شهدای مشهور جنگ، گویا انتشار آن را به مصلحت ندانستید؛ که البته من شرایط ویژه شما را درک میکنم و کاملاً به شما حق میدهم که در شرایط حاضر، به هر دلیل، انتشار آن را صلاح ندانید، و از این بابت، هیچ اعتراضی نبود و نیست؛ اما سخن من، چیز دیگری است؛ سخن من این است که اگر در جستجوی رنسانس هستیم، این رنسانس از نقد مذهب شروع میشود، پس نباید بهراسیم، شایسته است همانگونه که در وبسایت خود، نیایشهای مذهبیتان را انتشار میدهید، و هیچ ایرادی نیز بر آن نیست و من نیز در انتشار آن، با شما همراه بودم، به نقد صریح دین نیز همت گمارید که «ماهی از سر گُنده گردد، نی ز دُم»؛ اگر حق «آرتین» برای داشتن پدر و مادر گرفته میشود، به خاطر سیادت همان سادات است؛ پس چرا به ریشه نپردازیم و پرداختن به آن را زودهنگام بدانیم؟!
البته من کاملاً میدانم که نگاه شما چگونه است و به کدامین افق انسانی نظاره میکنید؛ در سال ۱۳۹۰ چندین نقد با نام مستعار به شما نوشتم و شما به برخی از آنها پاسخ دادید، از جمله پاسخ متین و زیبای زیر:
تنها چیزی که من به دنبال آنم، پرهیز از خونریزی است. من نه با دستگاهی هماهنگم و نه از جایی برای نوشتههایم فرمان میگیرم. یافتههایم را در قالب نوشتههایم منتشر میکنم. و بابت این نوشتهها هزینههای گزافی نیز چه خود و چه خانوادهام پرداختهایم. قصدم هرگز بر سر کار آوردن آقای خاتمی نیست. یا حتی فردی از همین قماش. بلکه تنها به این میاندیشم که دیگران حتی کمونیستها در این کشور صاحب حقی هستند که نباید آن را نادیده گرفت. من روزی را آرزو میکنم که اگر کشور در دست بیدینان است، در آن کشور، انسانیت و حقوق شهروندی مردم رعایت شود. همین. هرگز برای کسی و دستگاهی و جماعتی خودم را و هویتم را هزینه نمیکنم. قصدم تنها و تنها جلوگیری از خون و خونریزی در روزی است که باید – آری باید – قدرت به دست خود مردم بیفتد و آنان سرنوشت خود را ترسیم کنند. چه با جمهوری اسلامی و چه بدون آن.
اما برای رسیدن به افقهای دوردست، باید راههای درست را انتخاب نمود؛ باید تقدیسها و مقدسها را کنار گذاشت؛ و در همین راستا، میخواهم نقدی دیگر بر گفتارها و نوشتارهای شما داشته باشم؛ چرا همچنان علی خامنهای را «رهبر» خطاب میکنید؛ مگر مردم ایران، گله و رمه هستند که ایشان قوچ راهبر این گله باشند؟! چرا ایشان را «حضرت آیتالله» خطاب میکنید؟! مگر ایشان با بقیه متفاوت هستند که باید محضر ایشان «حضرت» داشته باشد و «نشانه خدا» باشند؟! باید از خود شروع کنیم؛ همین ادبیات و گفتار، دیکتاتورساز است؛ استبدادپرور است؛ چنانچه پیشتر به شما نوشتم:
… ارزش هر کس به کردار، گفتار و افکار اوست؛ و بر این اساس، این راهبر راهگمکرده، علی خامنهای، و نظام بینظام او، که ما را بدینجا، بدین ویرانهسرا رسانده، با اینهمه خطاهای مهیب و نهیبهای بیشکیب، کوچکترین و حقیرترین در ذهن و ضمیر مردم بزرگ ایرانزمین شده است و «خودکرده را تدبیر نیست!»؛ «جهان با این فراخی» بر او تنگ آمده و چون تو نامه میخوانی، او را ننگ میآید و رنگ و آب روی میرود. آری! خامنهای، فقط خامنهای است و شما فقط محمد نوریزاد و من و همه انسانها فقط یک انسان هستیم با واحد شمارش «انسان»؛ همه یکسان، همه یک انسان، بر منهج منیر آزادی و آزادگی، بی تبعیض و تصغیر و تحقیر؛ بی راهبری و راهروی؛ بی کهتری و مهتری؛ بی ولایت و قیمومت؛ با شرافت و نجابت؛ و همه آیت انسانیت؛ آیتِ الله یا شیطان بودن، و قدیس یا ابلیس بودن هر کس، بسته به درون خود اوست و مضمَر در ضمیر او…؛ که اهورایی یا اهریمنی و نورزاد یا ظلمتزاد بودن ما نیز برخاسته از خواسته ماست و نتیجه و نقاوه افکار، گفتار و کردار خود ماست…؛ هرچند دل و درونم گواهی میدهد و استواری و نجابت تو نشان از آن دارد، که با مردمت هستی و بر نهج آن مَثَل معروف: «به در میگویی تا دیوار بشنود!». اما دیگر به در مگو و مکوب! این در، شایسته نیست تا مخاطب خطابههای فخیم تو باشد. اما دلهای خسته از دیوار دیوان، بیدار است و ندا و نجوای تو را به گوش جان نیوش میکند و بر دایره دیده مینهد و امیدوار به حرکتآفرین شدن این نوشتارها و گفتارهای مسکوت و مسکون بر لوح سفید کاغذ و سینههای دردمند است، تا شاید، و البته میباید و میآید، از طریق آگاهی، راهی به رهائی یابد.
آری آقای نوریزاد؛ استفتاء نمادین شما برای آگاهی مردم خوب است، اما باید باب فقه و فقاهت را از درگاه اجتماع بست و آن را به پستوخانهها فرستاد. فقه تا بوده، همین بوده، دکانی برای تنپروری و حماقتسازی؛ دکانی که در آن، حکم «لپلپ» در فتوای ولایت فقیه جمهوری اسلامی، «کش» پیدا میکند اما حکم دزدیها و غارتهای لبالب «کش» پیدا نمیکند؛ کشتارهای آشکار و خاموش، نباید «کش» پیدا کند؛ جانهای به لب رسیده، حق حرف زدن و «کش» پیدا کردن ندارند؛ دکانی که در آن، حکم آلت و عورت مصنوعی مشخص است، اما حکم آلات واقعی جنایت و خیانت و تجاوز که بر عورت و آبرو و جان و مال و ناموس مردم وارد میآید، مشخص نیست؛ دکانی که در مقابل آن نباید از ظلم و جنایت و خیانت و گرانفروشی و کمفروشی و غارتگری دکاندار گلایه کرد، بلکه باید بر آن چشم پوشید؛ در حکومتی که «مشاهده فیلمهایی که به «مقدسات» آن توهین میکند، حرام است…؛ بگذاریم و بگذریم…؛ آری، فقط همین چهار حکم ولی فقیه حکومت جمهوری اسلامی، که البته کاملاً برخاسته از سنت فقهی شیعه است، برای کنار گذاشتن تمامی فقه از عرصه اجتماع و سرنگون کردن تمامیت این حکومت، کفایت میکند:
«اگر در خرید کالاهاى شانسى مثل لُپلُپ، کالا را بهحساب خود کالا مىخرد اشکال ندارد اگرچه به امید یافتن جایزه باشد.»
«آلت و عورت مصنوعى حکم عورت واقعى را ندارد و نگاه کردن و لمس آنها اشکال ندارد مگر آنکه بهقصد ریبه بوده و یا موجب تحریک شهوت گردد.»
«واجب است از مشاهده فیلمهایى که به مقدسات «جمهورى اسلامى» اهانت مىکنند، اجتناب شود.»
«گزارش دادن ظلم مسئولین به مراکز و مراجع مسئول براى پیگیرى و تعقیب، بعد از تحقیق و اطمینان نسبت به آن اشکال ندارد و حتّى اگر از مقدمات نهى از منکر محسوب شود واجب مىگردد، ولى بیان آن در برابر مردم وجهى ندارد، بلکه اگر موجب فتنه و فساد و تضعیف دولت اسلامى شود حرام است.»
و در پایان، با توجه به استفتائی که شما از ولی فقیه جمهوری اسلامی، آقای خامنهای در مورد فرقه ضاله و مضله جمهوری اسلامی داشتهاید، من نیز استفتاء یکی از دوستان ناشناس فضای مجازی («گلاسنوست») از ایشان را در اینجا نقل میکنم؛ البته در این استفتاء، من طلب فتوا و پاسخ نمیکنم؛ فقط از خوانندگان طلب خندهای تلخ دارم و امید به رهایی یافتن ایران و ایرانیان از باب افتاء و استفتاء و رسیدن به آگاهی و روشنایی.
————————————————————-
استفتاء جمعی از کاربران اینترنت از مقام معظم رهبری راجع به «تغوّط» به سرزمین ایران
«گلاسنوست»
«مقام معظم رهبری و ولی امر مسلمین جهان، حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدّ ظله العالی،
سلام علیکم
بار دیگر عمق بصیرت و زمانشناسی فرزند فاطمه(س) و بینش قوی ادامه سلاله زهرا(س) موجب ناامیدی و سردرگمی دشمنان قسمخورده نظام مقدس اسلامیمان گردید. ما جمعی از مقلدین حضرتعالی در فضای مجازی نیز همچون آحاد امت خداجوی اسلامی، فتاوای داهیانه اخیر جنابعالی را در زمینه حرمت افشای ظلمهای مسئولین نظام مقدس اسلامی و لزوم پرهیز از معاشرت با بهاییان و حرمت جلق زدن با هدف آزمایش امکان باروری به چشم جان مشاهده کردیم. تسلط معجزهآسای شما در افتاء در کلیه ابواب فقه و عمق بصیرت و بینش قوی شما بیشک موجب تحیّر قاطبه علمای بلاد اسلامی گشته و بدون تردید راهنمای ما در جهت نیل به قلّههای رفیع آرمانهای مقدستان خواهد گشت.
ما جمعی از خانواده بزرگ دوستداران جنابعالی در فضای مجازی ضمن حمایت کامل از این فتاوای ارزشمند و تجدید بیعت با آرمانها و اعلام آمادگی کامل جهت حضور در صحنه، اعلام میداریم که چندی است نکتهای ذهنمان را به خود مشغول ساخته است: استدعا داریم، در ادامه آن فتاوی گوهربار، نظر داهیانه خود را در مورد این مسئله نیز اعلام فرموده و همچون گذشته چراغ مشعشع هدایتتان را فراسوی راهمان قرار دهید:
«همان گونه که مستحضرید ــ و اگر نبودید، تا کنون حتماً مستحضر شدهاید ــ سرزمین پدری ما، ایران، یکی از بزرگترین کشورها از حیث مساحت و یکی از ثروتمندترین بلاد از حیث منابع و یکی از متکثرترین و غنیترین سرزمینها از حیث آداب و هنر و زبان و سنت و فرهنگهای ملی و قومی و مذهبی گوناگون بوده که متعلق به ۸۰ میلیون ایرانی داخل و خارج از ایران با سابقه تمدن حداقل ۲۵۰۰ ساله میباشد. استدعا داریم اعلام بفرمایید حکم «تغوّط نمودن» [ر…ن] به چنین سرزمینی وسیع، غنی و متکثّر توسط یک آخوند روضهخوان «مخرجکلوخکشیده» […ناشور] ــ و صد البته متوهم ــ چیست؟»
و من الله التوفیق
جمعی از مقلدین شما در فضای مجازی
منبع: وبلاگ «نجواهای نجیبانه»