esmail nooriala 01

جایگاه «اصلاح طلبی اسلامی» در علوم سیاسی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

esmail nooriala 01

esmail nooriala_01اسماعیل نوری علا

در نگاه و تفسیری که علناً انحلال حکومت اسلامی و لغو قانون اساسی ضد حقوق بشر آن را در آماج خود دارد، مسئلهء غامضی به نام «اصلاح طلبان اسلامی» جایگاه مهمی را بخود اختصاص می دهد، زیرا مسلم شده که بسیاری از مدعیان «سکولار ـ دموکراسی انحلال خواه آلترناتیو طلب» هنوز تکلیف خود را با این طیف سیاسی روشن نکرده و وسوسهء همکاری با آنها دائماً موجب تردیدهای عمده ای در موضع گیری ها و کردار سیاسی شان می شود.

این نکته باید اکنون بر خوانندگان مقالات هفتگی من روشن شده باشد که من سپهر سیاسی خارج و داخل کشورمان را از دیدگاه یک «سکولار ـ دموکرات انحلال طلب آلترناتیو خواه» رصد کرده و زیر و بم های جریانات جاری در آن را در رابطه با منافع یک «آلترناتیو سکولار ـ دموکرات منحل کننده» تفسیر می کنم. در این نگاه و تفسیر، که علناً انحلال حکومت اسلامی و لغو قانون اساسی ضد حقوق بشر آن را در آماج خود دارد، مسئلهء غامضی به نام «اصلاح طلبان اسلامی» جایگاه مهمی را بخود اختصاص می دهد زیرا مسلم شده که بسیاری از مدعیان «سکولار ـ دموکراسی» هنوز تکلیف خود را با این طیف سیاسی روشن نکرده و وسوسهء همکاری با آنها دائماً موجب تردیدهای عمده ای در موضع گیری ها و کردار سیاسی شان می شود. پس اجازه می خواهم که مقالهء این هفته را به دو پرسش و پاسخ ویژه اختصاص داده و بکوشم تا ببینم که تعریف جامع و مانع «اصلاح طلبی اسلامی»، بخصوص در رابطه با مفهوم عام «اصلاح طلبی»، چیست؟ و چگونه می توان اصلاح طلبان اسلامی را، در هر لباسی که باشند، شناسائی کرد؟

اما برای یافتن پاسخ های لازم برای این پرسش ها نخست ضروری است که به این پرسش کلیدی دیگر هم پاسخ دهم که، در علوم سیاسی، «اصلاح طلبی»، بعنوان یک مفهوم عام، در برابر کدام واژهء فرنگی می نشیند ؟ چرا که، بنظر من، یکی از اشتباهات وارد شده در زبان فارسی (به عمد و سهو اش در اینجا کاری ندارم) آن است که تصور می شود «اصلاح طلبی اسلامی» همان «اصلاح طلبی عام» بوده و معادل فارسی آن نیر همان واژهء فرنگی «رفرمیسم»(۱) است؛ حال آنکه اصلاً چنین نیست.

توضیح می دهم: واژهء «رفرم» اصطلاحی عام در قلمرو مباحث مربوط به «تغییر اجتماعی در راستای دموکراتیک کردن ساختار سیاسی» است که در زبان فرنگی به معنای «دوباره سازی»(۲) بکار می رود و، در تبدیل شدن به یک مفهوم سیاسی، به شکل «رفرمیسم» در می آید و معنای «مکتب تغییر اجتماعی بر اساس دوباره سازی ِ دموکراتیک» را بخود می گیرد و از آن می توان با عنوان «مکتب سیاسی بازسازی دموکراتیک» نیز یاد کرد. در این تعریف همه جا باید بر اصل «دموکراسی طلبی روند اصلاحات» تأکید کرد و نیز نشان داد که چرا چنین مطالبه ای قابل تحقق است.

در عین حال، از لحاظ سیاسی، مکتب «بازسازی دموکراتیک» در برابر مکتب «نوسازی دموکراتیک» می نشیند. پیروان مکتب «نوسازی»(۳) کسانی هستند که خواستار برافتادن ساختار موجود بوده و قصد دارند، بقول حافظ، «طرحی نو در اندازند!» ـ از این لحاظ، در زبان علوم سیاسی، نوسازی، در معنای یک روند مربوط به تغییرات دموکراسی گرای ِاجتماعی، با مفهوم دیگری قرابت پیدا می کند که «انقلاب» (روولوسیون)(۴) نام دارد؛ به معنی تغییر دموکراسی گرای بنیان کن و سریع اجتماعی. جالب است بدانیم که اصطلاح «رفورم» پس از اصطلاح « روولوسیون» و در واکنش نسبت به آن آفریده شده و همواره نیر بین پیروان این دو مکتب اجتماعی اختلاف نظرهای شدید وجود داشته است و دارد.

در این میان اما نظر سومی هم وجود دارد مبنی بر اینکه همهء تلاش ها برای ایجاد «تغییرات دموکراسی گرا» همواره با تمایلات رفرمیستی (اصلاح طلبی عام) آغاز می شوند اما اگر سیستم مورد تهاجم اصلاح طلبی در برابر روند دموکراتیک شدن خود مقاومت کند و یا به لحاظ ساختاری (مثلاً، مشکلات ناشی از تصلب قانون اساسی اش) امکان بازسازی خود را در راستای استقرار دموکراسی نداشته باشد، کار به «انقلاب» می کشد.

(با این توضیح که چون مفهوم انقلاب، در عمل، و بخصوص در ساحت مبارزات سیاسی احزاب کمونیستی، اغلب به «خشونت» کشیده شده است، رفورمیست ها غالباً می کوشند تا بر رابطه ای تنگاتنگ و ارگانیک و اجتناب ناپذیر بین انقلاب و خشونت تأکید کنند، حال آنکه از لحاظ نظری وجود چنین رابطه ای حتمی نیست و «نوسازی» یا دگرگونی یک سیستم لزوماً اعمال خشونت را ایجاب نمی کند).

بهر حال، نکته در آن است که رفورم (یا «بازسازی دموکراتیک») در جائی تحقق پذیر است که اساساً امکان دموکراتیک شدن سیستم وجود داشته باشد. مثلاً، قانون اساسی جامعه بر بنیادی دموکراتیک ساخته شده و راه را برای آغاز و انجام این روند بگشاید و، آنگاه، عدول از اجرای آن موجب استقرار استبداد شود. در اینجا رفورم به معنی «رفع موانع» برخاسته از استبداد است برای رسیدن به آن نوع تشکل دموکراتیکی که در ساختارهای اولیهء جامعه (مثلاً، قانون اساسی آن) مفروض انگاشته شده باشد. بدین ترتیب، سخن گفتن از رفورم (یا اصلاحات عام)، بدون وجود این «امکانات»، بی معنا است و جامعه، برای رسیدن به دموکراسی، چاره ای جز «نوسازی» (به جای «باز سازی») ندارد.

(و این هم که روند نوسازی با خشونت توأم خواهد بود یا نه مطلبی است که باید بصورت موردی حل شود؛ چرا که از یکسو رفتار حکومت با نوساری خواهان عنصر تعیین کنندهء نوع مبارزهء آنان است و، از سوی دیگر، لااقل از ربع آخر قرن بیستم تاکنون شاهد انواع «انقلاب های رنگی» نیز بوده ایم که لزوماً با خشونت همراه نبوده اند).

باری، بر این اساس است که در همهء فرهنگ های علوم سیاسی «رفورمیسم اجتماعی» را اینگونه تعریف می کنند که «مکتبی است برآمده از اعتقاد به “تغییرات تدریجی و ممکن دموکراسی گرا” که سرانجام می توانند روابط بنیادی اقتصادی و ساختارهای سیاسی جامعه را دگرگون کنند».

حال، با توجه به آنچه گفته شد می توان به مکتب «اصلاح طلبی اسلامی» در ایران بازگشت و به این پرسش پاسخ داد که آیا این پدیده معادل همان پدیدهء «رفرمیسم» (یا «اصلاح طلبی عام دموکراسی گرا») است؟ و آیا ساختارهای بنیادین حکومت اسلامی بر موازینی دموکراتیک کار گذاشته شده اند تا بتوان آنها را در یک روند اصلاحی دموکراسی گرا بازسازی کرد؟ و یا اگر در کشور ما استبداد حاکم است آیا این استبداد صرفاً بعلت عدول حاکمان از “مبانی دموکراتیک” قانون اساسی خودشان است؟

روشن است که «اصلاح طلبان اسلامی ِ» برآمده از دل این حکومت به این پرسش پاسخ مثبت می دهند. هنگامی که آقای خاتمی و همراهان اش از «دموکراسی اسلامی» سخن می گویند اعتقادشان را به وجود یک ساختار بالقوهء دموکراتیک در زیربنای حکومت اسلامی بیان می کنند؛ و هنگامی که مهندس موسوی از «مواد مغفول قانون اساسی» سخن می گوید و خواستار اجرائی شدن آنها می شود نیز به همین زیربنای مفروض دموکراتیک و توان بالقوهء حکومت اسلامی به دموکراتیزه شدن اشاره می کند.

البته که اگر حرف این آقایان و خانم ها درست بود آنگاه می شد «اصلاح طلبی اسلامی» را معادل اصلاح طلبی عام و همان رفورمیسمی دانست، که «نوسازی» را بیهوده دانسته و مدعی آن است که می تواند تغییر اجتماعی (به صورت حرکت به سوی استقرار دموکراسی) را با هزینه ای کمتر و انسانی تر به انجام رساند.

اما، از دید مخالفان حکومت اسلامی، کل ساختار این حکومت بر شالوده ای غیر دموکراتیک بنا نهاده شده و بدین دلیل توان دموکراتیک شدن را در خود و با خود ندارد و لذا اصلاح (یا «بازسازی ِ») این نظام ممکن به نظر نمی رسد و چاره ای جز «نوسازی» آن (از طریق منقلب کردن سیستم) وجود ندارد. آنها برای اثبات نظر خود به مواردی اشاره می کنند که برخی شان چنین اند:

– این حکومت بر بنیاد شریعت و فقه فرقهء شیعهء دوارده امامی ساخته شده

– پس دارای مذهب رسمی است؛ بدین معنی که مذهب متعلق به بخشی از جامعه را مبنای حکومت بر کل جامعه قرار می دهد.

– هیچ قانون و مقرراتی نمی تواند با نظر فقهای این فرقه اختلاف و تفاوت داشته باشد.

– قانون اساسی فقها را شهروندان درجهء یک می شمارد و یکی از آنان را ولی (یا سرور ِ) بقیهء مردمان می داند.

– شرط انتخاب شدن در مناصب حکومتی را التزام عملی به موارد بالا می داند.

– و نه تنها مکانیسمی برای تغییر این موارد ندارد بلکه این موارد را تا ظهور امام دوارزهم این فرقه تغییرناپذیر اعلام می کند.

– و از آنجا که همهء مواد دیگر قانون معطوف به این شالوده است، هر مادهء ظاهراً دموکراتیکی در رابطه با این اصول غیردموکراتیک ناکارا شده و حکم انشاء های بی بو و خاصیت را پیدا می کند.

با توجه به این ساختار، گفتن اینکه علت استقرار استبداد در ایران عدول ولی فقیه و، بقول آقای خاتمی، تدارکچی او (که در این قانون، مزورانه، «رئیس جمهور» خوانده می شود) از اجرای موادی از این قانون است حقیقت ندارد؛ چرا که با بهترین ولی فقیه و تدارکچی اش هم نمی توان با هیچ تمهید اصلاحی (به معنای عام کلمه) دموکراسی را از این قانون و ساختارهای ناشی از آن استخراج کرد و، در نتیجه، برای دموکراتیک کردن حکومت و جامعه چاره ای جز لغو این قانون اساسی و برقرار کردن قانونی ملی، سکولار و دموکراتیک وجود ندارد و، بر اساس این استدلال، ساختار سیاسی کشور نیازمند نوساری است و نه بازسازی.

در این دیدگاه، دیگر نمی توان «اصلاح طلبی اسلامی» را معادل «رفورمیسم» دانست چرا که این تفکر قصد «بازسازی ِ» ساختاری را دارد که از بنیاد غیردموکراتیک است و راهی هم برای دموکراتیک شدن اش گشوده نیست.

حال اگر از من بپرسید که «در علوم سیاسی معادل فرنگی “اصلاح طلبی اسلامی” در ساختاری که توان دموکراتیک شدن را ندارد چیست؟» خواهم گفت که من به واژهء خاصی در این مورد برخورد نکرده ام اما خودم واژهء «ری پر یسم»(۵) را می پسندم که به معنای «تعمیر کاری» است و در زبان فرنگی بیشترین موارد استفاده اش به امور پزشکی و زیباسازی بر می گردد. مثلاً یکی از موارد استعمال این واژه به روش های «تعمیر مو» مربوط می شود. تعمیرکار کسی است که «در بند نقش ایوانی است که از پای بست ویران است»؛ یعنی قصد کنار گذاشتن یک سیستم غیردموکراتیک و متصلب را ندارد و می خواهد آن را بازسازی کند، یعنی «به اصل خود برگرداند» و «انحراف» هایش را تصحیح نماید بی آنکه شرط توان دموکراتیک شدن سیستم را رعایت کند. در این وادی، معنای «بازگشت به دوران طلائی امام» که آقای مهندس موسوی منادی آن بوده است نیز جز این بازسازی و تعمیر عمارتی که کج و کوله شده نیست.

می خواهم نتیجه بگیرم که کوشش در راستای اصلاح یک ساختار سیاسی مبتنی بر شالوده های غیر دموکراتیک هرگز نمی تواند به دموکراتیک شدن آن بیانجامد بلکه آن را در یک مدار بسته بین «در قدرت نشستگان» و «دورافتادگان از قدرت» می چرخاند و بس. یکی نظام را از «روزگار طلائی امام» دور می کند و دیگری قد علم می کند تا آن را به آن روزگار طلائی برگرداند.

بعبارت دیگر، اگرچه هدف واقع گرایانهء هر دو مفهوم «اصلاح طلبی» (بازسازی) و «انقلاب» (نوسازی) چیزی جز دموکراتیک کردن ساختار حکومت نیست، «اصلاح طلبی اسلامی» نمی تواند دارای چنین هدفی باشد چرا که با ساختاری روبرو است که در شالودهء خویش غیردموکراتیک و حتی ضد دموکراتیک است. و همهء ابهام و درد کنونی از همین عدم تفکیک بر می خیزد.

من، در گذشته و در ارتباط با جنبش سبز مردم ایران، یک شالودهء سیاسی غیردموکراتیک را به یک «اژدها» تشبیه کرده ام که می توان از دوران زندگی اش ـ بخصوص به هنگام سلامتی و کر و فر آن ـ با عنوان «دوران طلائی اژدها» یاد کرد؛ دورانی که برای مردمان اما سراسر خطر و ناامنی است. حال مردمی به پا می خیزند و با دادن کشته و تحمل شکنجه و تجاور این اژدها را زخمی می کنند تا از او دفع شر کرده باشند. خاما، در این میان تعمیر کنندگانی که خود را به ناروا «اصلاح طلب» می خوانند کسانی هستند که می خواهند زخم های این اژدها را پانسمان نموده و خودش را مداوا کنند تا انرژی گرفته و دوباره به جان مردم بیافتد.

از همین رو می توان دید که اصلاح طلب اسلامی هم در بنیاد تفکر خود «محافظه کار» نیز هست؛ و می خواهد سیستمی غیردموکراتیک را، با وعده های شیرین اما دروغین و غیرقابل اجرا، تعمیر کند و نگاه دارد. حال آنکه معتقدان به غیردموکراتیک بودن شالوده های ساختار حکومت اسلامی خواستار نوسازی (یا از نو نگاری ِ) قانون اساسی هستند و معتقدند که قانون اساسی اسلامی باید ملغا و حکومت ناشی از آن باید منحل شوند. تقابل بین «اصلاح طلبان اسلامی» و «انحلال طلبان» در رابطه با حکومت اسلامی از اینجا بوجود می آید. حال آنکه در سیستم های بالقوه دموکراتیک چنین تقابلی از لحاظ هدف وجود ندارد.

حال می توان به پرسش دوم مطرح شده در سرآغاز این مقاله پرداخت. بنظر من، این پرسش از آنجا جنبه ای حیاتی پیدا می کند که در طی دو دههء اخیر دیده ایم که یکی از روش های اصلاح طلبان اسلامی دست اندازی در مجموعهء اعتقادات انحلال طلبان و تغییر دادن ماهیت و معنای آن اعتقادات است. آنها توانسته اند از دموکراسی (که مفهومی عام یا یونیورسال است) دموکراسی اسلامی را استخراج کنند (که مفهومی خاص و متعلق به قطاعی از جامعه است) استخراج کنند و به واسطهء آن خود را بعنوان مردمی «دموکرات» جا بزنند. آنها حتی مدعی حمایت از «سکولاریسم سیاسی» هم می شوند (ساختاری که قاعدتاً باید بدیل و آلترناتیو حکومت مذهبی محسوب شود) اما این مفهوم نیز به دست آنها دچار قلب ماهیت شده و در راستای حفظ حکومت اسلامی بکار می رود. و در کنار همهء آنها، با ادعای «رفورمیسم»(یا «اصلاح طلبی واقعی») به اختراع «اصلاح طلبی اسلامی» دست زده اند که مثل آن دو دیگر جمع ضدین است و فقط به کار پریشان کردن اذهان زودباور می خورد.

باری پرسش دوم آن است که ما چگونه می توانیم یک اصلاح طلب اسلامی را از یک انحلال طلب مدعی سکولار و دموکرات بودن باز بشناسیم، حتی اگر آن اصلاح طلب اسلامی مدعی سکولار ـ دموکرات بودن هم باشد؟ این پرسش بلافاصله مرا به یاد یکی از درس های شیمی دبیرستانی دوران نوجوانی ام می اندازد. در آن درس، هنگامی که به دو مادهء خنثی کنندهء هم ـ که یکی «اسیدی» و دیگری «قلیائی» ـ خوانده می شد می رسیدیم، می خواندیم که برای باز شناختن این دو ماده از هم وسیله ای وجود دارد که «کاغذ تورنسل» خوانده می شود. بخاطر کارکرد این کاغذ آن را در زبان شیمی «شناساگر» می دانیم و درباره اش می خوانیم که: «از کاغذ تورنسل در شیمی برای کشف اسیدی یا قلیایی بودن محلول ها استفاده می شود. این کاغذ پس از قرار گرفتن در محلول اسیدی قرمز رنگ و با قرار گرفتن در محلول قلیایی آبی رنگ می شود. عملکرد کاغذ به خاطر مادهء تورنسل است که ماده ای رنگین از گلسنگ است…»

براستی آیا «شناساگر»ی هم برای باز شناختن اصلاح طلبان اسلامی از غیر آنان وجود دارد؟

اگر به تعریف هائی که از اصلاح طلبی اسلامی کردیم باز گردیم در می یابیم که مهمترین شاخصهء کار اصلاح طلبان کوشش آنان برای حفظ حکومت اسلامی در قرائت های مختلف از اسلام است؛ از قرائت قاصم الجبارینی گرفته تا قرائت رحمانی! به عبارت دیگر، آنها به شدت از نوسازی نظام، و لغو قانون اساسی مذهبی آن، و منتفی شدن جایگاه خودشان در این سیستم هراس دارند و در برابر چنین تغییراتی مقاومت می کنند. حال اگر لغو قانون اساسی و منتفی شدن ساختارهای ناشی از آن را در عبارت «انحلال» خلاصه کنیم آنگاه می توانیم دید که این عبارت کار همان کاغذ «تورنسل» را می کند و به کمک آن می توان اصلاح طلب اسلامی را از انحلال طلب سکولار باز شناخت. در واقع، به کمک این شناساگر است که اصلاح طلبان اسلامی را می توان در میان جمع ظاهراً مخالفان حکومت اسلامی نیز بازشناخت و دید؛ که چرا:

– هرکس دم از دموکراسی می زند اما حفظ حکومتی اسلامی را (که طبعاً می تواند مبتنی بر بهترین قرائت های رحمانی از اسلام هم باشد) توصیه می کند اصلاح طلب اسلامی است.

– هرکس معتقد است که برقراری دموکراسی اسلامی ممکن است و به انحلال حکومت اسلامی نیازی نیست اصلاح طلب اسلامی است.

– هر کس معتقد است که مردم ایران دین دارند و در این کشور نمی توان نهادهای دینی را از نهادهای حکومتی جدا کرد و، در نتیجه، باید در جستجوی بهترین نوع حکومت اسلامی بود نیز اصلاح طلب اسلامی است (که فریبکارانه می خواهد به مردم ساده و کم دانش بقبولاند که جدایی نهادهای دینی از نهادهای حکومتی به دین شما لطمه می زند).

– هرکس که این حکومت را نه جمهوری بخواند و نه اسلامی بداند اما خود را در رابطه با قانون اساسی آن اصلاح طلب بشناساند، حتماً اصلاح طلب اسلامی است.

– هر کس مدعی است که خواهان استقرار یک حکومت سکولار است اما از پذیرش خواست انحلال حکومت سر باز می زند اصلاح طلب اسلامی است.

– هرکس معتقد است که در ساختن آلترناتیو سکولار و علم کردن آن در برابر حکومت اسلامی باید روی بخش های اصلاح طلب حکومت مذهبی حساب کرد خود نیز اصلاح طلب اسلامی است.

– هرکس بگوید که باید آنقدر صبر و مبارزه کنیم تا حکومت اسلامی ناچار شود تن به انتخاباتی علیه خود بدهد اصلاح طلب اسلامی است.

– و بالاخره، هرکس که انحلال حکومت اسلامی را نخواهد، به هر لباس که درآید، حتماً اصلاح طلب اسلامی است.

شما نیز اگر خود را سکولار و هوادار سکولار ـ دموکراسی در ایران می دانید بهتر است خود را با شناساگر سیاسی ـ حقوقی «انحلال» محک بزنید تا لااقل خود بدانید که اصلاح طلبی اسلامی و محافظه کاری سیاسی تا چه حد در اعماق وجودتان رخنه کرده است.

خلاصه کنم: فقط آنهائی اصلاح طلب اسلامی نیستند که انحلال طلب باشند. من این نکته را به تجربه دریافته ام و آن را در کارهای روزمره بصورتی مؤثر و کارآمد بکار می برم. شما هم امتحان اش کنید؛ پشیمان نخواهید شد!

۱. Reformism ۲. Renovation ۳.Innovation ۴. Revolution ۵.Repairism

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.