حسین منتظرحقیقی
کند وکاوی در کتاب نیمهء پنهان، دربارهء شریعتمداری و حزب خلق مسلمان
کتاب دو جلدی که مورد کند و کاو ما قرار دارد ، نامش « نیمهء پنهان » است که « دفتر پژوهشهای مؤسسهء فخیمهء کیهان تهران » آنرا منتشر ساخته است . این کتاب به بررسی زندگی سیاسی آیه الله العظمی سید کاظم شریعتمداری و حزب خلق مسلمان ایران می پردازد . نویسندهء این اثر تحقیقی !- امنیتی!، شخصی بنام اصغر حیدری اعلام گردیده که نمی دانم این نام مستعار است و یا واقعی ، هرچند که اطلاع از آن در نحوهء برخورد ما با مندرجات کتاب هیچگونه تأثیری نخواهد داشت .
توجه به این نکته اما ، به این لحاظ اهمیت دارد که ما می دانیم « قلم بمزد هائی » که در خدمت سربازجوی محترم! آقای حاج حسین شریعتمداری مأموریت « قلم زنی » می یابند ، از آنجائی که این قلم ها باید در جهت « سفارش مقامات و از ما بهتران » بچرخد و نه بر اساس « واقعیات های تاریخی » ، بنابراین ، توجه به مسائل امنیتی ایجاب می نماید که خود را ملزم به رعایت آنها بدانند و مانند بازجوهای زندان هاِی مختلف کشور ، معمولا” از نام اصلی خود استفاده نکرده ، با نام های مستعار و عناوین دکتر ، حاج آقا ووو ، خود را معرفی نمایند.
عنوانی که برای این اثر تحقیقی – امنیتی! انتخاب کرده در جای خود جالب است. نیمهء پنهان.
برداشت نویسندهء این سطور، از نامی که برای این کتاب انتخاب شده ، این است که آنچه آیه الله شریعتمداری در طول حیات شخصی و اجتماعی خود انجام داده و همچنین موضعگیری های سیاسی حزب خلق مسلمان، از دوبخش تشکیل شده که یک بخش آن ، همانهائی است که همگان از آنها مطلعند و بخش دیگری که همگان از آن اطلاعی ندارند وفقط کسانی که سر در بیغوله های از ما بهتران دارند از آنها با خبرند و حالا برای اینکه همگان از همهء پیدا و پنهان آنها باخبر شوند ، حضرت مستطاب ، جناب اصغر حیدری ، با کمک حاج آقا روح الله حسینیان ، ریاست مرکز اسناد انقلاب اسلامی و سابقه ای که در قوهء قضائیه بعهده داشته اند که معروف خدمت خوانندگان محترم می باشند ،آقای رحیم نیکبخت ، محقق مرکز اسناد انقلاب اسلامی و آقای حسن شایانفر مدیر دفتر پژوهشهای مؤسسهء کیهان و با کمک گرفتن از ساواک منحله شاه و سفارت اشغال شدهء آمریکا ، آستین ها را بالا زده با گفتن « یا علی مدد! » ، با تحریف تاریخ ، دروغ و برچسب و البته! برای گسترش بصیرت امت حزب الله ، سعی در افشای آنها دارد.
اما قبل از اینکه به بررسی اثر تحقیقی !! آقای حیدری بپردازم تذکر دو نکته را لازم می دانم .
نکتهء اول آن که پرده برداشتن از روی توطئه هائی که علیه مرحوم آیه الله شریعتمداری صورت گرفته به این معنا نیست که نویسنده معتقد است که آن مرحوم به دلیل شایستگی های فقهی و دوراندیشی های سیاسی که دارا بوده است ، می بایستی بجای آیه الله خمینی لباس رهبری و یا ولایت فقیهی به تن می کرده است، نه هرگز. زیرا نه آیه الله شریعتمداری خود چنین می اندیشید و نه به حاکمیت ولی فقیه در امور سیاسی و معیشتی مردم باور داشت وحتی آنرا « استبداد دینی » معرفی می کرد و نه نویسنده چنین باوری داشته و یا دارد که درالبته در آینده به آنها خواهم پرداخت .
پرده برداشتن از توطئه های حکومتگران در سرزمین ایران پس از ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ به خصوص علیه مراجع تقلید و نهاد های مدنی دگر اندیش ، آزادیخواه و مستقل بدین جهت ضروری است که نشان داده شود ، دوری اکثریت مردم ایران از اهداف جنبش انقلابی و مطالبات آزاد یخواهانه و استقلال طلبانه خود و همچنین باز تولید استبداد عریان و خشن و اینبار به نام دین و مقدسات ومتأسفانه بوسیلهء روحانیون ، اصولا” نه فقط بلحاظ دشمنی های بیگانگان ، بلکه بخاطرانحصار طلبی گروهی است که با تفکر عقب مانده خود می خواهند به هر بهائی بر تمامی شئونات این ملک و ملت تسلط داشته ، حکومت کنند .
این مسألهء مهمی است که هر گروهی که قصد مبارزه برای باز گرداندن آب به هرز رفتهء خواسته ها و مطالبات چندین دهه ای آزادیخواهی ، استقلال طلبی و قانونمداری جنبش مردم ایران به مسیر اصلی خودش را داشته باشد ، چاره ای نخواهد داشت که به سر آغاز انحرافات و کجروی ها و خودکامگی ها ، در نظام جمهوری اسلامی ایران توجه نموده ، اعتراف نماید ، هرچند که برخی از اعتراف ها بسیار گران و تلخ می باشد.
البته طبیعی است در این راستا ، هرمقاومتی که از سوی دگراندیشان ایرانی ، آنها را با ناکامی مواجه سازد و هر مانع و شکستی که آنان را از دستیابی به پیشرفت به سوی تحقق امیال و تفکر خود مأیوس سازد به بیگانگان نسبت داده و تا آنجا که ممکن است اجازه ندهند مردم ایران ، این ناکامی ها را به پای عقبگرا بودن اندیشه ها و یا ناشی از انحصار طلبی این حضرات بگذارند .
نکته دوم اینکه نویسندهء محترم ! کتاب نیمه ء پنهان ، مانند دیگر قلم بمزد های جمهوری اسلامی برای نوشتن تاریخی که به رشتهء تحریر در آورده از مواد خامی بهره برده است که ساواک منحلهء رژیم شاه و مأمورین سفارت اشغال شدهء آمریکا در اختیارایشان قرار داده است.
من برای اینکه به کند و کاو کتاب نیمهء پنهان به پردازم لازم دانستم مقدمتا” د ربارهء اینکه ارواق باقی مانده از « ساواک » و سفارت اشغال شدهء آمریکا در ایران دارای « اعتبار » و ارزش تاریخی هستند و یا نه و در چه شرائطی یک مورخ واقعی می تواند بعنوان یک « سند » به آنها استناد نماید، مقالاتی را در چهار بخش تحت عنوان « منابع و شیوهء تاریخنگاری مورخ الدوله های جمهوری اسلامی و سخنی با آقای مهدی کروبی » نوشتم که در لینک های زیر قابل دسترس می باشند و مطالعهء آنها را به خوانندگان محترم توصیه می نمایم. ( ۱ )
با توجه به مطالب فوق ، نوبت به بررسی افاضات آقای اصغر حیدری در بارهء آیه الله شریعتمداری می رسد. ایشان پس از مقدمه ای کلی ، در فصل اول کتاب خود به بررسی پیشینهء آیه الله العظمی شریعتمداری پرداخته و بلا فاصله نوشته است :
« در سال ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ هجری شمسی که فرقهء دموکرات آذربایجان به سردمداری جعفر پیشه وری، در آذربایجان و از جمله شهر تبریز سر بر آورد ، تعداد زیادی از علما و مخالفین این فرقه در تبریز مانده و به طرق مختلف به مخالفت و مبارزه با اقدامات مداخله جویانه عوامل مرتبط با کشور همسایهء شمالی پرداختند و همان ها بودند که چهرهء واقعی فرقه دموکرات را به مردم مسلمان نشان داده و آنان را به نابودی درونی فرقه راهنمائی و هدایت می کردند. اما سید کاظم شریعتمداری در روزگار سخت حاکمیت فرقه دموکرات بر جان و مال و ناموس مردم مسلمان آذربایجان ، از تبریز خارج شد و خانواده اش را نیز با خود برد و بعد از هفت ماه – که فرقه دموکرات و اعضا و هوادارانش قربانی معامله ء قوام السلطنه و ژوزف استالین شدند و رهبران آن یا به دست مردم کشته شدند و یا به شوروی گریختند – به تبریز باز گشت.»( تأکید از حسین منتظر حقیقی )( ۲ )
در این فراز ازکتاب ، « مورخ الدولهء » محترم می بایستی به نکاتی اشاره می کردند که لابد چون صلاح نبوده از کنار آنها گذشته اند. ایشان باید توضیح می دادند که :
اولا” هنگامی که فرقهء دموکرات آذربایجان اعلام موجودیت کرد ، کشوراز لحاظ سیاسی و نظامی در چه شرائطی قرار داشت؟
ثانیا” در شرائطی که کشور در اشغال بیگانگان بوده است، « علما » ی سراسر کشور و از جمله علمای تبریز ،چه اقداماتی برای بر طرف کردن اشغال کشور از چنگال بیگانگان انجام داده اند؟
ثالثا” اقداماتی که علمای آذر بایجان ، بخصوص علمای تبریز علیه اشغال وبخصوص علیه اقدامات « فرقه » انجام داده اند چه بوده است ؟
رابعا” ناملایماتی که « علما ی » شهرهای مختلف آدربایجان بخصوص شهر تبریز در مدت یکسالی که فرقه درآنجا حکومت کرده ، تحمل کرده اند ، چه بوده و نام این علما ئی که بطور مشخص آسیب دیده اند چه بوده است؟
بررسی و پاسخ به سؤالات فوق روشن می ساخت که کاری که « مورخ الدولهء » محترم به عنوان « تاریخنگاری » به آن دست زده ، « تاریخنگاری » نبوده بلکه « تاریخ سازی » است که بر اساس نیاز روحانیون حاکم در ایران پس از ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ و به سفارش دفتر پژوهش های مؤسسهء فخیمهء کیهان ایران ، مانند صد ها نمونهء دیگر تهیه گردیده است.همانگونه که حاکمین جمهوری اسلامی امروز نیز برای وارونه جلوه دادن تقلب بزرگ و مهندسی شدهء انتخابات دهمین دورهء ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ به این نتیجه رسیده اند که سخنان مقامات ریز و درشت آنان که از تریبون های مختلف ، از سخنرانیهای رهبری گرفته تا سخنان نمایندگان ولی فقیه در نهاد های مختلف کشور، تا فرماندهان و مقامات مختلف نیروهای سپاه و بسیج ، تا سخنان بخشنامه ای ائمه جمعه ، تا روزنامه ها و نشریات مکتبی ، تا سخنان افراد ذوب شده در ولایت ، تا روحانیون مختلف در جامعتین و… کافی نبوده و در غیاب هرگونه تریبون برای اینکه مخالفین و منتقدین به این تقلب بزرگ بتوانند ضمن دفاع از نظریات خود ، و طرح آنها را با مردم ایران درمیان بگذارند ، وزیر ارشاد دولت دهم در مراسم رونمایی از کتاب «حماسه تلخ» رسما” اعلام می کند که :
« …. با حمایت دولت، تاکنون صد کتاب درباره حوادث پس از انتخابات سال گذشته مجوز دریافت کرده و حدود ۱۲ کتاب در این مورد در روزهای اخیر رونمایی شده است …» ( ۳ )
برای روشن شدن شرائط تاریخی ای که « مورخ الدولهء » محترم خود را از توضیح در بارهء آن بی نیاز دانسته ، بهتر است از زبان آقای دکترغلامحسین فروتن ( ۴ ) ، شخصی که تا پایان حکومت استالین بر اتحاد جماهیر شوروی ، خود را از طرفداران پر و پا قرص آن حکومت می دانسته ، بیان کنیم .
دکتر فروتن در باره چرائی تشکیل فرقهء دموکرات می نویسد :
« تصویب نامهء دولت ساعد ( ۵ ) مبنی براینکه اعطای امتیاز نفت و مذاکراه در باب آن به بعد از جنگ موکول شود، همراه با پیشنهاد دکتر مصدق با همین مضمون که از تصویب مجلس شورای ملی گذشت ( ۶ )، پروندهء نفت را لا اقل تا زمانی که جنگ ادامه داشت ، بست. دولتهای آمریکا و انگلستان به تصویب نامه دولت که درواقع خود مبتکر آن بودند تمکین کردند و نمایندگان خود را از ایران فراخواندند . آنها خوب میدانستند که اگر امروز بر اثر پیشنهاد شوروی مجبورند از نفت ایران صرف نظر کنند، آینده از آن آنها خواهد بود و آنها به مقصود خود دست خواهند یافت.و چنانکه دیدیم به دنبال کودتای ۲۸ مرداد کمپانیهای نفتی انگلیسی و آمریکائی به تضاد ها و کشمکش های خود پایان دادند و با تشکیل یک کنسرسیوم ، نفت جنوب ایران را دربست در اختیار خود گرفتند.
اتحاد شوروی دست از تلاش برنداشت زیرا که نفت برای بازسازی ویرانه های ناشی از جنگ و مصارف عمومی اهمیت حیاتی داشت. بعلاوه از همان زمان معلوم بود که جنگ بزودی با پیروزی ارتش سرخ پایان خواهد یافت و در نتیجه شرائط برای طرح مجدد پیشنهاد شوروی و مذاکره درباره آن فراهم خواهد آمد. در ضمن اتحاد شوروی تلاش خود را با وسیله ای برای اعمال فشار بر دولت ایران همراه ساخت تا شاید ثمری ببار آورد. » ( پانویس ۴ )
بنابراین «…در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ فرقه دمکرات آذربایجان تشکیل شد. طرح تشکیل فرقه قبلا” در اتحاد شوروی ریخته شده و مقدمات آن آماده شده بود. دیدار پیشه وری از باقراف ( رئیس جمهور آذربایجان شوروی – حسین منتظر حقیقی) در باکو بروشنی گویای این امر است که تشکیل فرقه با صواب دید و نقشه مقامات شوروی صورت گرفته است. مسئله فرقه دمکرات و عواقب ناشی از آن که بدون شک در صحنه جهان انعکاس مییافت و واکنشی را بر می انگیخت، مسئله کوچکی نبود که دولت و حزب کمونیست اتحاد شوروی از آن بی اطلاع مانده باشند. » ( پانویس ۴ )( تأکید ها از حسین منتظر حقیقی است )
بررسی سه پارگراف فوق روشن می سازد که اولا” مسألهء نفت ، مسألهء محوری بسیاری از فعل و انفعالات سیاسی ایران و جهان بوده است . ثانیا”اتحاد جماهیر شوروی کوشش می کرد که از پیروزی نظامی علیه فاشیزم ، حد اکثر امتیاز را از رقبای خود دریافت نماید و برای رسیدن به این هدف ، نیازمند به وسیله و یا وسائلی است که بتواند به عنوان اهرم فشار مورد استفاده قرار دهد. بنابراین با پیدایش و اعلام موجودیت فرقهء دموکرات آذربایجان موافقت می نماید. از این رو است که دکتر فروتن می افزاید :
« … فرقه دموکرات ، حزبی نبود که از درون مردم آذربایجان جوشیده باشد، حزبی نبود که برروی پای خود ایستاده باشد، و لی هیچیک از این دو جنبه منفی ، مانع آن نشد که بانی و باعث نهضتی دموکراتیک و مردمی در آذربایجان گردد. فرقه با اتکا به اتحاد شوروی بوجود آمد ، با اتکا به شوروی دوام آورد . وقتی از پشتیبانی و یاری اتحاد شوروی محروم ماند ظرف یک شب از هم پاشید و جز این هم قابل تصور نبود . بقاء و ثبات هر متکی در گرو تکیه گاه آن است….» ( پانویس ۴ )( تأکید از حسین منتظر حقیقی است )
آقای دکتر غلامحسین فروتن برای اینکه برای احدی تردیدی باقی نماند که هدف از تأسیس و فرقهء دموکرات آذربایجان و حمایت اتحاد جماهیر شوروی هیچ چیزی جر ساختن وسیلهء فشاری برای دریافت امتیاز نفت ، چیز دیگری نبوده است ، انگیزه های مختلفی را که می توانست برای تأسیس « فرقهء دموکرات آذربایجان » متصور باشد ، ابتدا مطرح و سپس رد می کند. او می گوید :
« …با آنکه هیچ چیز ضرورت تشکیل فرقه را ایجاب نمیکرد، چه چیز موجب شد که در آذربایجان چنین سازمانی ایجاد گردد ؟اتحاد شوروی با ایجاد فرقه چه هدفی را دنبال می کرد؟….آیا واقعا” هدف شوروی جداکردن آذربایجان از ایران و الحاق « به آذربایجان شوروی بود؟ به این سؤال با اطمینان خاطر میتوان پاسخ منفی داد زیرا که از یکسو در کنفرانس تهران که در دوم نوامبر ۱۹۴۳ ( ۱۱ آبان ۱۳۲۲) با حضور استالین ، چرچیل و روزولت تشکیل شد ، استقلال کامل ، حاکمیت و تمامیت ارضی ایران از جانب سه دولت شوروی ، انگلستان و آمریکا توسط اعلامیه ای برسمیت شناخته شده بود و اتحاد شوروی امکان نداشت بتواند از قبول پیمانی که خود در پای آن امضاء گذارده سرباز زند. چنین کاری به اعتبار و حیثیت بین المللی او لطمه بسیار میزد و اتحاد شوروی نمی توانست آنرا بپذیرد. از سوی دیگر الحاق آذربایجان ایران امری نبود که به سادگی برگزار شود. دولت ایران برای جلوگیری از آن تا سر حد جنگ با اتحاد جماهیر شوروی پیش میرفت و بدیهی است که در این جنگ تنها نمی ماند. انگلستان و امریکا بیاری وی میشتافتند. اتحاد شوروی که بتازگی از جنگی ویرانگر و خانمانسوز نجات یافته بود نمیتوانست بخاطر الحاق ایالتی از ایران با متفقین خود وارد جنگ تازه شود. باقر اف و دیگر مقامات آذربایجان شوروی شاید اشتیاق فراوانی به این الحاق داشتند ولی اوضاع و احوال ایران و جهان دست رد بر چنین اشتیاقی میزد. » ( پانویس ۴ ) ( تأکید از حسین منتظر حقیقی )
دکتر فروتن می افزاید :
« … هدف شوروی از نهضت آذربایجان تأمین منطقه نفوذ در شمال بود که با منطقه نفوذ انگلیس در جنوب تعادلی برقرار میکرد؟ گذشته از اینکه « جستجوی » منطقه نفوذی در شأن سوسیالیزم نیست ، چنین جستجوئی ممکن نبود به نتیجه ای بیانجامد. لازمه چنین منطقه نفوذی دوام و بقاء حکومت ملی در آذربایجان بود. اما دولت مرکزی ایران که دربرابر مسئله ملی فوق العاده حساسیت دارد و افراط را تا آنجا پیش میبرد که زبان مردم آذربایجان را فارسی قلمداد میکند (یادداشت قوام به مقامات شوروی در کنفرانس مسکو )، دیر یا زود با نیروی مسلح به حکومت ملی پایان میداد و منطقه نفوذ را نیز بر می انداخت. دوام و بقاء منطقه نفوذ انگلیس در جنوب ایران به این علت بود که دولت مرکزی ایران تحت نفوذ وی قرار داشت. یک دولت مرکزی مستقل و آزاد، نفوذ انگلیس را تحمل نمیکرد و به آن پایان میداد. امپریالیسم انگلستان امکان داشت با یک دولت امپریالیستی دیگر بر سر منطقه نفوذ در شمال ایران کنار آید ولی با یک دولت سوسیالیستی هرگز. بخصوص که آمریکا را نیز در پشت سر خود داشت. » ( پانویس ۴ ) ( تأکید از حسین منتظر حقیقی )
و سپس اضافه می کند :
« این نظریه نیز که هدف تشکیل فرقه و نهضت دموکراتیک در آذربایجان ، آزادی سراسر ایران بود باطل و بی اساس است.
آذربایجان برای آنکه سرتاسر ایران را از زیر سلطه امپریالیسم بیرون آورد و به آن آزادی و استقلال ببخشد میبایستی ارتشی نیرومند و رهبران نظامی و سیاسی توانائی میداشت تا بتواند ارتش مرکزی ایران را از پای درآورد. چنین ارتشی و رهبرانی بدون شک در آذربایجان وجود نداشت و اساسا” ظرف چندین ماه نمیتوانست بوجود آید. وضع ایران در دهه بیست با موقعیت آن در دوران مشروطیت قابل مقایسه نیست. بنظر من درست برعکس است. یک نهضت دموکراتیک در آذربایجان فقط در شرائط آزادی و دموکراسی در سراسر ایران ممکن بود دوام بیابد. در ایرانی که سراسر آن زیر سلطه حکومتی دست نشانده امپریالیسم است و انگلستان و آمریکا بدان چشم دوخته اند تا آن را از گزند نفوذ سوسیالیسم محفوظ دارند ، وجود یک ایالت آزاد آنهم هم مرز با اتحاد شوروی قابل تصور نیست. آذربایجان نمیتوانست آزاد بماند مگر آنکه سراسر ایران از آزادی و دموکراسی برخوردار میگردید و آزادی سراسر ایران در اوضاع و احوال آن زمان در تصور نمیگنجید. » ( پانویس ۴ ) ( تأکید از حسین منتظر حقیقی )
دکتر فروتن پس اینکه گزینه های مختلف را مورد ارزیابی قرار داده و آنها را با قاطعیت رد می کند ، نظر خود را چنین بیان می کند ، می گوید :
« به نظر من تشکیل فرقه و نهضت مردمی ناشی از آن با مسئله نفت ارتباط داشت. نهضت آذربایجان یک اهرم فشار سیاسی و اجتماعی بود بر دولت ایران برای آنکه مسئله نفت بسود اتحاد شوروی فیصله یابد و دیدیم که چگونه در مذاکرات مسکو مسئله نفت با نهضت آذربایجان در آمیخت. در این مذاکرات ( قوام ، استالین و مولوتف ) مقامات شوروی تکیه را بر روی نفت میگذاشتند و مسئله آذربایجان را یک مسئله فرعی و داخلی ایران بحساب میاورند.
این اهرم فشار نیز با آنکه برای اتحاد شوروی مشکلاتی آفرید و به اعتبار آن در ایران و جهان لطمه زد ، کاری از پیش نبرد، مسئله نفت را بسود اتحاد شوروی حل نکرد. نهضت آذربایجان وحشیانه و بیرحمانه با دست ارتش شاهنشاهی سرکوب شد. رهبران فرقه فرار را بر قرار ترجیح دادند …» ( پانویس ۴ ) ( تأکید ها از حسین منتظر حقیقی )
با توجه به مطالبی که از کتاب دکتر فروتن نقل گردید و چنانکه قبلا” نیز گفته شد ، این نتیجه حاصل می گردد که تشکیل و استقرار و از میان رفتن « فرقهء دموکرات آذربایجان » یک مسأله مستقل نبوده بلکه تابعی از مسأله نفت و حضور نیروهای ارتش اتحاد جماهیر شوروی در ایران بوده است ، همچنانکه سرنوشت فرقهء دموکرات آذربایجان با سر وسامان گرفتن مسألهء نفت شمال ایران و پایان یافتن حضور نظامی ارتش سرخ در ایران ، گره خورده بود.
علاوه از مطالب بالا ، نکتهء دیگری که باید به آن توجه شود برنامه های « فرقه دموکرات آذربایجان » می باشد که می تواند ما را در ارزیابی فعالیت روحانیون تبریز و یا آذربایجان یاری نماید .بنابراین مجددا” نظر خواننده را به بخشی دیگر از کتاب دکتر فروتن جلب می کنم . او می گوید:
« … برنامه فرقه دموکرات در آغاز برنامه یک حزب دموکراتیک مترقی در ایران بود. مرام آن : حفظ استقلال و آزادی ایران ، استقرار آزادیهای دموکراتیک ، تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی بر طبق قانون اساسی، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برای زنان، توسعه تولیدات صنعتی و کشاورزی، مبارزه با بیکاری و غیره ، همه حاکی از آن بود که فرقه فعالیت خود را در چارچوب تمامیت ارضی ایران آغاز میکرد….» ( پانویس ۴ )
با توجه به این بخش از برنامهء فرقه ، مخالفت با آن اهداف به سود چه نیروهائی در درون ایران تمام می شد؟ و آیا اصولا” مخالفت با آن برنامه می توانست از حمایت مردمی برخوردار گردد ؟ علیرغم تغییر اهداف فرقهء دموکرات ، از آنجا که برنامه های سیاسی و اقتصادی فرقه در راستای خواسته های اکثریت مردم آن خطه بود ، دکتر فروتن بار دیگر بر ظرفیت حمایت مردمی از فرقه تأکید می نماید . او می گوید :
« … فرقه دموکرات با وجود اینکه مشی اولیه خود را دائر به وفاداری به قانون اساسی و حفظ تمامیت ارضی ایران رها کرد و مشی حکومت ملی و جدائی از ایران را بجای آن بر گزید ، بدون شک منشأ یک نهضت دموکراتیک و مردمی در آذربایجان گردید و جز این نمیتوانست باشد. چرا مردم آذربایجان نمیبایستی به پشتیبانی از فرقه دموکرات که آنها را از زیر ظلم و ستم دیرینه حکومت مرکزی میرهانید، به آنها این حق و امکان را میداد که به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند و سخن بگویند ، فرقه ای که برای آنها آزادی و آزادیهای دموکراتیک به ارمغان میاورد ، به زنان حق انتخاب و انتخاب شدن میداد ( و این اولین بار است که زنان از چنین حقی برخوردار میشوند )، فرقه ای که اراضی خالصه و اراضی مالکین فراری را میان دهقانان تقسیم میکرد ، رابطه میان ارباب و رعیت را در اراضی مالکین تعدیل مینمود ، به عمران و آبادی تبریز و شهرهای دیگر می پرداخت و … آری ، مردم آذربایجان چرا میبایستی به پشتیبانی از فرقه برنخیزند و او را در انجام این وظائف خطیر یاری ندهند؟ » ( پانویس ۴ ) ( تأکید از حسین منتظر حقیقی )
با توجه به مطالب بالا « مورخ الدولهء » محترم باید بگوید که جوهر و ماهیت مبارزهء « علمای تبریز و یا آذربایجان» با « فرقهء دموکرات آذربایجان » چه بوده و از چه موضع سیاسی و یا اقتصادی حرکت های خود را سامان داده اند ؟
آیا انگیزهء مبارزه ء آقایان « علمای » تبریز با « فرقه » به این دلیل است که این فرقه دست نشاندهء اتحاد جماهیر شوروی بوده ؟ که در آذربایجان مستقر شده است . در چنین حالتی آیا ضرورت ایجاب نمی کرد تا در یک برنامهء گسترده و فراگیر ملی ، مبارزات خود را علیه اشغالگران ، از جمله اتحاد جماهیر شوروی سامان می دادند؟ آیا چنین کاری صورت گرفته است؟
آیا انگیزهء مبارزهء آقایان « علمای » تبریز و یا بطور کلی علمای آذربایجان با فرقهء دموکرات آذربایجان به دلیل مخالفت این حضرات با برنامه های این فرقه و از جمله تقسیم املاک مالکین فراری در میان دهفانان بوده است ؟
آیا انگیزهء مبارزه و یا مخالفت با فرقهء دموکرات آذربایجان به د لیل تعد یل رابطهء ارباب و رعیت بوده که در برنامهء فرقه دموکرات قرار داشته است؟
و یا نه ، اصولا” از نظر حضرات ، اینها مسائل قابل توجهی نبوده بلکه آنچه مبارزه را ضروری می ساخته آن قسمت از برنامه ءهای فرقه دموکرات بوده که به « حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان » مربوط می شده است و اگر چنین بوده ، دراین عرصه چه کردند؟
اینها و شاید سؤالات دیگری بوده و یا هستند که « مورخ الدولهء » محترم بایستی به آنها پاسخ می داد و سپس به عزیمت آیه الله شریعتمداری از شهر تبریز ایراد می گرفت .
در آن هنگام روشن می شد که آیا روحانیون تبریز و یا آذربایجان چه سیاست هائی برای رهائی ایران از اشغال کشور داشتند که بدون همکاری با حکومت مرکزی میسر بوده و آیه الله شریعتمداری از همکاری با آنان خودداری کرده است .
در آن هنگام روشن می شد که مخالفت با سیاست هائی که می توانست به نفع محرومین صورت گیرد ، ناشی از انجام « تکالیف شرعی » بوده است که آیه الله شریعتمداری از آن شانه خالی کرده است ؟
در آن هنگام روشن می شد که آیا مخالفت با سیاست فرقه در« تقسیم اراضی خالصه و مالکین » فراری از« تکلیف شرعی » ناشی می شد و یا از سیاست « حمایت از فئودال ها » که آیه الله شریعتمداری در آنها شرکت نداشته ،کدام یک ؟ وووو..
بنظر من اما این « مورخ الدولهء محترم » صلاح ندانسته است بر روی شرائطی که فرقهء دموکرات آذربایجان در آن شرائط موجودیت خود را اعلام کرده و برنامه هائی که این فرقه برای حکومت خود تدوین کرده بود تأملی نموده ، در بارهء آنها توضیحاتی دهد، هم چنانکه صلاح ندانسته است در مورد فعالیت ها و مواضعی که دیگر روحانیون آذربایجان علیه فرقه داشته وآسیب هائی که از ان ناحیه متحمل شده اند سخنی بمیان آورد . زیرا اگر چنین چیزهائی واقعیت داشت که حتما” باید نمونه هائی از آنها را بیان می کرد، ولی چون چرا از کنار حوادث آن یک سال این چنین سربسته و در بسته می گذرد ؟ چرا وی این کار را نکرده است ؟ زیرا در آن حالت ، سیاست « تاریخ سازی » و « تبلیغاتی » این « مورخ » محترم دچار اخلال می گردید.
در حالی که جا داشت این« محقق» محترم بر روی « شرائط » سیاسی – نظامی آن مقطع تاریخی وهمچنین مواضع دیگر روحانیون تبریز و آذربایجان ، کمی « تأمل » می کرد ، اما این کار را نکرد و تجزیه و تحلیل آن مقطع تاریخی را رها کرده ، از آن گذشت برای اینکه حرص و ولع عجیبی داشته است که به « سوژهء داغ تر تبلیغاتی » دیگری برسد و « تک خال » خود را در محکومیت شریعتمداری و حقانیت گفته های خود بر زمین بکوبد و آن سوژه داغ ، چیزی جز ملاقات شاه با روحانیون تبریزاز جمله آیه الله سید کاظم شریعتمداری در مدرسهء طالبیه تبریز نبود . به این دلیل است که از بسیاری از مسائل عبور نموده ، خود را به سرعت به حوادث سال ۱۳۲۶ هجری شمسی می رساند ، که این کار را کرده است .
او می گوید « به دنبال شکست فرقه دموکرات و فرار سردمدارانش به آن سوی رود ارس و استقرار ارتش شاهنشاهی در آذربایجان ، محمد رضا پهلوی در سال ۱۳۲۶ شمسی به تبریز مسافرت نمود . در« جوّی » که بسیاری از علمای تبریز از ملاقات با شاه خودداری و ملاقات با وی را تحریم نموده بودند ( ۷ )، آیه الله شریعتمداری روز چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۲۶ به ملاقات وی « رفته » و …»
همانطور که در زیر نویس هم اشاره کردم نویسندهء کتاب نیمهء پنهان ، این بخش از نوشتهء خود را از کتاب قلم بمزد دیگری بنام سید حمید روحانی در قامت یک مورخ ، که سمبل کاملی از لمپنیسم و شارلاتا نتاریسم را متأسفانه با به تن کردن لباس عاریتی روحانیت ، بنمایش می گذارد ، بنام « شریعتمداری در دادگاه تاریخ » نقل کرده است . البته این لمپنیسم و شارلاتانتاریسم در حکومت روحانیون حاکم بر ایران آنچنان هم بی خریدار نیست و نه تنها بی خریدار نیست که خریداران آن بیشمار ، از جمله جامعهء مدرسین حوزهء علمیه قم به ریاست آقای شیخ محمد یزدی و عضویت آقای احمد جنّتی که فحش نامهء او را بنا بگفتهء دفتر نشر آن جامعه و با حمایت کامل آیه الله خمینی ، ظرف مدت کوتاه سه ماه ، ۳۴۰،۰۰۰ نسخه به چاپ رسانده و توزیع می نمایند، می باشند . از این رو آن حکمی که وی برای ریاست بر « بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامهء انقلاب اسلامی » ( ۸ ) دریافت کرده است ، در واقع پاداش لمپنیسم و شارلاتانتاریسم وی بوده است .
آقای سید حمید روحانی در کتاب شریعتمداری در دادگاه تاریخ ، صفحه ۴۰ چنین می نویسد « آنروز که جوّ آذربایجان هرگونه ملاقات با شاه و استقبال از او را محکوم و مردود میشمارد و علمای متعهد (؟ ) تبریز ملاقات با شاه را اساسا” حرام! و فسق! ( چه کسانی حکم دادند و نامشان چیست؟ – از حسین متظر حقیقی ) می دانند ، می بینیم شریعتمداری یک تنه در برابر علمای آذربایجان میایستد و به استقبال شاه میشتابد و از او دیدن میکند!… » ( تمام تأکید ها از حسین منتظر حقیقی است )
من قبل از اینکه بخواهم به بررسی وقایع تاریخی ای که این دو « مورخ شهیر » از آن یاد کرده اند بپردازم مفید می دانم که به گزارش روزنامهء « آئین اسلام » ، ۵ تیر ماه ۱۳۲۶ که منشأ خبر این دو « مورخ نامدار! » است و در صفحهء ۴۲ کتاب « شریعتمداری در دادگاه تاریخ » چاپ شده است ، اشاره نمایم . مخبر این نشریه چنین گزارش می کند:
« روز چهارشنبه ششم خرداد ماه ساعت شش بعد از ظهر اعلیحضرت همایونی شاهنشاه محبوب ایران برای رسیدگی به وضعیت محصلین دینی بمدرسه طالبیه تشریف فرما شدند. در و دیوار های مدرسه را از اول راسته کوچه با فرشهای ذیقیمت مفروش و مزین کرده بودند یک سرور و شعف از این توجه ملوکانه در بین حجج اسلام و محصلین دینی و متدینین و علاقمندان بدیانت اسلام ایجاد شده بود که ما فوقش متصور نبود در موقع تشریف فرمائی اعلیحضرت همایونی پس از قربانی چندین گوسفند آقایان حضرات حجج اسلام شریعتمداری و آقا سید حسن خوئی و حاج میرزا محمد علی انگجی و حاج سید مرتضی علم و اقای سید هادی خسرو شاهی از اول کوچه شاهنشاه محبوب ایران را استقبال کردند.
اعلیحضرت همایونی در کوچه در ضمن تشریف فرمائی پارهء سؤالات راجع بوضعیت مدرسه و طلاب از آقای حاج مرتضی علم میفرمودند و آقای سید مرتضی علم بسؤالات همایونی پاسخ عرض میکردند.
در موقع ورود اعلیحضرت همایونی به حیات مدرسه مردم و طلاب با صدای بلند و متوالی صلوات می فرستادند و ذات مبارک شاهنشاهی را دعا میکردند. آقای میزا حسین حسین زاده خوئی که از محصلین جدی و فعال طالبیه بودند آیه نور را با آواز بلند و جالب توجهی میخواندند جناب آقای منصورو ملتزمین رکاب همایونی و تیمساران سپهبد شاه بختی و سرلشگر ضرابی و سرتیپ دانشپور و یک عده از افسران ارشد و مأمورین عالیمقام تشرف داشتند.» ( تأکیدها از حسین منتظر حقیقی )
با یک مرور کوتاه به خبری که از یک منبع خبر واحد که این دو« نامدار تاریخساز» از آن استفاده کرده اند می توان دریافت که این دو « نامدار » بمنظور رسیدن به اهداف سیاسی و تبلیغاتی ، چگونه در وقایع تاریخی دستبرد می زنند و آنرا وارونه و یا تحریف می کنند ، آنطوری که بتواند آنان را به اهداف تبلیغاتی خود برساند! آقای اصغر حیدری ، نویسنده و مورخ ! محترم به نقل از سید حمید روحانی بجای آنکه از جملهء او که نوشته است « آقای شریعتمداری روز چهارشنبه ۶ خرداد۱۳۲۶ شمسی با شاه در تبریز ملاقات می کند » آنطوری که لا اقل در اینجا ، خبری را بصورت خنثی نقل کرده بود ، می نویسد « آیه الله شریعتمداری روز چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۲۶ به ملاقات وی « رفته » و …» . در حالی که با توجه به گزارش روزنامه ء آئین اسلام ، این شاه است که برای دیدن طلاب به مدرسهء طالبیه میرود. ملاحظه می گردد، اینگونه نقل خبر فقط از کسانی ساخته است که همه کاره و از جمله « تاریخ ساز» هستند و فقط « مورخ » نیستند و یا آن دیگری – سید حمید روحانی – که در دوصفحه قبل از اینکه گزارش روزنامهء آئین اسلام را که در آن حد اقل نام ۵ تن از علمائی را ذکر می کند که همهء آنان از روحانیون شناخته شده آن روز تبریز بوده اند و برخی از آنان مانند حاج میرزا محمد علی انگجی بعنوان نماینده ء مردم تبریز در مجلس شورای ملی وعضو فراکسیون اقلیت که طرفداردکتر محمد مصدق و ملی شدن صنعت نفت ایران در سراسر کشوربوده ، می باشد و پس از ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ نیز بعنوان نماینده مردم آن سامان در مجلس خبرگان حضور داشته ، در تحولات کشور ایفای نقش نموده اند ، این جمله را آورده است که «… می بینیم شریعتمداری یک تنه در برابرعلمای آذربایجان میایستد و به استقبال شاه میشتابد وازاو دیدن میکند!.. ». بنازم به این شرافت و صداقت قلم و بنازم به این امانت داری و انصاف!!
از این تحریف های تاریخی و جنجال های تبلیغاتی که بگذریم باید به واقعیت های دیگری نیز توجه کرد که این دو « مورخ نامدار » عامدا” از آنها روی بر می گردانند.
همه می دانند موقعیتی که محمد رضا پهلوی بلحاظ محبوبیت داشته ، در سالهای بین ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۸ و از تاریخ ۱۳۲۸ تا تیرماه ۱۳۳۱ و از آن زمان تا ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ و از ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ تا ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و از آن تاریخ تا زمانی که جنبش انقلابی مردم ایران او را مجبور به ترک وطن کرد ، موقعیت هائی کاملا” متفاوت با یکدیگر بوده اند.
محمد رضا شاه در سالهای میان ۱۳۲۰ تا آن زمانی که در سال ۱۳۲۶ هجری شمسی به تبریز مسافرت کرد نه تنها منفور نبود ، بلکه از او بعنوان شاه محبوب وجوان نام می بردند . این عنوان تنها از سوی اطرافیان او بکار گرفته نمی شد. معمولا” همهء گروه های سیاسی و اجتماعی آن زمان ، از این عنوان نیز برای شاه استفاده می کردند. در آن سالها حتی هیچ یک از گروه های سیاسی در کشور، شعار سرنگونی نظام سلطنتی و طرح نوع دیگری از نظام سیاسی را مطرح نمی کرد . من نمی دانم آن جوّی را که « مورخ » محترم! آقای سید حمید روحانی معتقد است که در آذربایجان حاکم بوده ، کدام جوّ بوده که هرگونه ملاقات با شاه و استقبال از او را محکوم و مردود می شمرده است؟ این علمای متعهد تبریزچه کسانی بودند و بر اساس چه دلائل سیاسی و یا حتی دینی ، ملاقات با شاه را اساسا” حرام و فسق می دانستند ؟
من در سطور بالا اشاره کردم که محبوبیت محمد رضا شاه با گذشت زمان جهت عکس داشت . محبوبیت او در سال ۱۳۳۰ بسیار کمتر از محبوبیتش در سال ۱۳۲۶ بود اما در همین سال یعنی حدودا” چهار سال که از دیدار شاه با علمای تبریز در مدرسهء طالبیهء تبریز می گذرد ، که تاریخ به ما می گوید آیه الله العظمی خمینی که در سال ۱۳۳۰ هنوز حاج آقا روح الله بود ، نه بعنوان یک مقام روحانی شاخص بلکه بعنوان کسی که حامل پیام آیه الله العظمی بروجردی می باشد ، برای تسلیم پیام ایشان عازم تهران شده به دربار شاه میرود. در زندگینامهء آیه العظمی بروجردی می خوانیم:
«…. آیت الله خمینی از جمله کسانی بود که در تشویق حضور آیت الله بروجردی در قم نقش مهمی داشت. ایشان با وجود مقام تدریس خود در درس های آیت الله بروجردی حاضر می شدند و به ترویج مرجعیت آقای بروجردی می پرداختند. مقام آیت الله خمینی در بیت آیت الله بروجردی چنان بود که برخی وی را وزیر خارجه آقای بروجردی خوانده¬اند و پاره¬ای منابع از ملاقات آیت الله خمینی با محمد رضا پهلوی ( ۱ )به نمایندگی از سوی آیت الله بروجردی خبر داده¬اند: «حضرت امام ابراز آمادگی کرده بودند که با شاه ملاقات کنند و با صلاحدید مرحوم آقای بروجردی این ملاقات معروف صورت پذیرفت و حضرت امام شاه را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دادند….» ( ۹ )
و باز در تأئید این ملاقات ، آیه الله صادق خلخالی ، اولین کسی که حکم دادگاه های انقلاب را از آیه الله خمینی دریافت کرد ، در گقتگو هائی زیر عنوان تاریخ شفاهی حوزهء علمیه قم می گوید:
«بالاخره بین دستگاه و آقای بروجردی راجع به تغییر قانون اساسی و تفویض اختیارات انحلال مجلسین به شاه اختلاف بالا گرفت. آقای بروجردی دو مرتبه آقای خمینی را بعنوان عضو برجسته علمای بزرگ قم فرستاد نزد شاه تا نظرات آقای بروجردی را به شاه بگوید. شاه هم نظراتش را به آقای خمینی گفته بود تا به آقای بروجردی منتقل کند. در رابطه با تغییر قانون اساسی شاه می خواست به جای مذهب شیعه، اسلام باشد. آقای بروجردی هم توسط آقای خمینی پیغام فرستاده بود که نمی شود. باید مذهب، مذهب شیعه باشد. آقای بروجردی کسی را که صلاحیت داشته باشد و حرف روز را بفهمد غیر از آقای خمینی پیدا نکرده بود. ایشان را دوبار فرستاد دربار شاه.» ( ۱۰ ) ( تأکید از حسین منتظر حقیقی است )
از اینها گذشته در جریان « انجمن های ایالتی و ولایتی» ، در مهر ماه ۱۳۴۱ که تقریبا” ده سال از کشتار سی تیر ماه ۱۳۳۱ و نه سال از کودتا ی ننگین انگلیسی – آمریکائی علیه حکومت ملی و قانونی دکتر محمد مصدق گذشته است ، آیه الله خمینی تلگرافی برای شاه مخابره می کند. در این تلگراف آیه الله خمینی ، شاه را با عناوین رسمی حکومتی مخاطب قرار داده و در پایان و در کنار امضای خود از کلمهء « الداعی » به معنی « دعا گو » استفاده می کند که نشان دهندهء آنست که از نظر آیه الله خمینی ، هنوز شاه می تواند طرف مذاکره ایشان و یا دیگر روحانیون با وی باشد. تلگراف آقای خمینی به این شرح :
« بسم الله الرحمن الرحیم
حضور مبارک اعلیحضرت همایونی
پس از اهداء تحیت و دعا بطوری که در روزنامه ها منتشر است دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی اسلام را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده و بزنها حق رأی داده است و این امر موجب نگرانی علماء اعلام و سایرطبقات مسلمین است برخاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است مستدعی است امر فرمائید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه های دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگوئی ملت مسلمان شود
الداعی روح الله الموسوی » ( ۱۱)
آیه الله خمینی یک بار دیگر در تلگرافی که به شاه مخابره می کند ، باز از همان عنوان رسمی استفاده کرده ، می نویسد :
«بسم الله الرحمن الرحیم
حضور مبارک اعلیحضرت همایونی تلگراف مبنی برآنکه اعلیحضرت بیش از هر کس در حفظ شعائر مذهبی کوشا هستند و تلگراف اینجانب را برای دولت ارسال داشتند و توفیق اینجانب را در ترویج مقررات اسلامی و هدایت عوام خواستار شدند موجب تشکر گردید البته ملت مسلمان ایران از اعلیحضرت همین انتظار را دارند فرموده اعلیحضرت موافق است با آنچه از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله بما رسیده ( اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنه الل )….. » ( ۱۲ )
با توجه به این دقائق تاریخی و فضای سیاسی کشور که تا پانزده سال بعد از ملاقات شاه با حجج اسلام در تبریز صورت گرفته ، آیا واقعا” جا ندارد ازاین مورخ الدوله های نامدار، آقایان اصغر حیدری و سید حمید روحانی سؤال شود که کجا هستند آن روحانیون متعهد تبریزی و یا آذربایجانی و یا متعلق به هر منطقهء دیگر. و اگر روایت « مورخان نامدار! » صحیح باشد که علمای متعهد تبریز ملاقات با شاه را اساسا” حرام! و فسق! دانستند آیا جا دارد که این بارآیه الله بروجردی و آیه الله خمینی را بعنوان « آمر و عامل » برای ملاقات با شاه « تفسیق » کنند ؟
اما اگر چنین اتفاقی نمی افتد که نیفتاده ، این « مورخان » ! محترم هستند که باید اعتراف کنند یا آن روحانیون متعهدی که از آنها بنا است که « نام » برده شود از درک و فهم بسیار پائین مسائل دینی و سیاسی برخوردار بوده اند و یا اینکه اعتراف نمایند که نه ، چنین روایتی از اساس ساختگی بوده و بجای گفتگوی سیاسی در مبانی سیاسی و دینی مرحوم آیه الله شریعتمداری و بیان نقاط افتراق و یا احیانا” اشتراک نظرات وی ، به حربهء « تخریب شخصیت » پناه برده و در این راه ، خبر جعل کرده ،تاریخ را تحریف می کنند و سریال دروغ می سازند و به جای تنویر افکار جوانان که آینده سازان کشورهستند ، بخاطر لقمه نانی و یا حکمی برای مقامی حاضر شده و می شوند که خاک به چشم نسل های امروزی و فردای کشور بپاشند . ننگتان باد!
ادامه دارد
حسین منتظر حقیقی
۰۴.۰۱.۲۰۱۱
۱۴ ۱۰ ۱۳۸۹
Fm-jmi@gmx.net
پانویس ها :
۱ –
به نوشته های نویسنده زیر عنوان « منابع و شیوهء تاریخنگاری مورخ الدوله های جمهوری اسلامی و سخنی با آقای مهدی کروبی » که در چهار بخش تنظیم گردیده ، به آدرس های زیر مراجعه نمائید
http://www.ois-iran.com/۲۰۱۰/aban-۱۳۸۹/ois-iran-۵۳۲۶-manabe_wa_shiwahe_tarikhnegari-montazerhaghighi.htm
http://www.ois-iran.com/۲۰۱۰/aban-۱۳۸۹/ois-iran-۵۳۳۶-manabe_wa_shiwae_tarikhnegari-hossin_montazerhaghighi.htm
http://www.ois-iran.com/۲۰۱۰/azar-۱۳۸۹/ois-iran-۵۳۴۲-manabe_wa_shiwae_tarikhnegari-hossin_montazerhaghighi-۳.htm
http://www.ois-iran.com/۲۰۱۰/azar-۱۳۸۹/ois-iran-۵۳۵۹-manabe_wa_shiwae_tarikhnegari-hossin_montazerhaghighi-۴.htm
۲ –
صفحهء ۲۸ نیمهء پنهان جلد ۳۵ ، شرکت انتشارات کیهان ، اصغر حیدری
۳-
http://www.irangreenvoice.com/article/۲۰۱۰/dec/۳۰/۹۷۶۸
۴ –
صفحات ۴۶ – ۵۰ یادهائی از گذشته بخش یکم – حزب توده در صحنه ایران – اثر دکتر غلامحسین فروتن – چاپ خارج از کشور
« دکتر غلامحسین فروتن در سال ۱۲۹۰در تهران متولد شد .در سال ۱۳۰۷پس از پایان دوره دبیرستان و موفقیت در کنکور اعزام به دانشجو به اروپا, عازم فرانسه شد و در سن ۲۶سالگی در سال ۱۳۱۶ به درجه دکترای شیمی نایل آمده و به ایران بازگشت و در همین سال در دانشسرای عالی به تدریس مشغول شد . در مهرماه ۱۳۲۰حزب توده تشکیل شد و او در سال ۱۳۲۲به عضویت آن درآمد .او پس از وقایع آذربایجان به عضویت رهبری حزب انتخاب شد .پس از تیراندازی به شاه, زندگی مخفیاش آغاز میشود .در سال ۱۳۳۱از ایران خارج میشود و تا پایان سال ۱۳۴۴که از آلمان شرقی, پس از انشعاب و اخراج از کمیته مرکزی به آلمان غربی رفت, در جهان سوسیالیسم زندگی کرد .در غرب به ‘سازمان انقلابی حزب توده ‘پیوست و پس از مدت کوتاهی از این سازمان نیز اخراج شد و به ‘سازمان مارکسیستی ـ لنینیستی توفان ‘ روی آورد .دکتر فروتن پس از انقلاب اسلامی از ۱۳۵۸تا ۱۳۶۴نیز در ایران بود .سپس مجددا به آلمان رفت و در سال ۱۳۷۷در آلمان درگذشت . » ( توضیح دربارهء زندگینامهء آقای دکتر فروتن از کتاب تجدید چاپ شدهء « یادهائی از گذشته » وی که هر دو جلد در یک مجلد با پانزده فصل به اهتمام آقای علی دهباشی انتشار یافته است ، نقل گردیده که عناوین فصلهای آن عبارتاند از : ۱ـ حزب توده ایران و نفت شمال, ۲ـ معضل فرقه دموکرات آذربایجان, ۳ـ حزب توده از شکست نهضت آذربایجان تا حادثه دانشگاه, ۴ـ حادثه تیراندازی به شاه, ۵ـ حزب توده ایران در شرایط کار مخفی, ۶ـ مسئله نفت و دولت دکتر مصدق, ۷ـ امحای سوسیالیسم و احیای سرمایهداری, ۸ـ حزب توده در راستای سیاست شوروی, ۹ـ حزب توده ایران و ‘اصلاحات شاه’, ۱۰ـ قیام ۱۵خرداد ۱۳۴۲, ۱۱ـ پلنوم یازدهم, ۱۲ـ چه کردیم و چه شد, ۱۳ـ باز هم درباره انشعاب, ۱۴ـ کشاورز, جاه طلب لافزن, ۱۵ـ برداشت من از حزب توده ایران و خاطرات کیانوری .کتاب همچنین از پنج ضمیمه برخوردار است۱ :ـ آیا حزب توده ایران حزب طبقه کارگر بوده است, ۲ـ فرار (مقاله داستان گونهای درباره ماجرای فرار ده تن از زندانیان سیاسی حزب توده از زندان قصر در سال ۱۳۲۹به قلم احمد قاسمی), ۳ـ نامه احمد قاسمی در توفان دوره دوم, ضمیمه شماره ۱۹, بهمن ۱۳۴۴, ۴ـ واقعیت چیست (نامهای از احمد قاسمی از توفان دوره دوم, شماره ۲۳, تیرماه ۱۳۴۵), ۵ـ نامه علی امیرخیزی مورخ ۲۵فوریه .۱۹۶۶
http://www.vista.ir/?view=article&id=۵۹۸۱۶۷
۵ –
نخست وزیر ایران درسالهای ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ شمسی ( توضیح از حسین منتظر حقیقی )
۶ –
طرح دکتر محمد مصدق که در مجلس ۱۴ به تصویب رسید به این شرخ است :
مادهء اول – هیچ نخست وزیر،وزیر و اشخاصی که کفالت از مقام آنها و یا معاونت می کنند ، نمی توانند راجع به امتیاز نفت با هیچیک از نمایندگان رسمی و غیر رسمی دول مجاور و یا نمایندگان شرکتهای نفت و هر کس غیر از اینها ، مذاکراتی که اثر قانونی دارد بکند و یا اینکه قرار دادی امضا نماید .
ماده دوم – نخست وزیر و وزیران میتوانند برای فروش نفت و طرزی که دولت ایران معادن نفت خود را استخراج و اداره می کند ، مذاکره نمایند و از جریان مذاکرات باید مجلس شورای ملی را مستحضر نمایند.
ماده سوم – متخلفین از مواد فوق به حبس مجرد از سه سال تا هشت سال و انفصال دائمی از خدمات دولتی محکوم خواهند شد.
ماده چهارم – تعقیب متخلفین از طرف دادستان دیوان کشور محتاج به این نیست که مجلس شورای ملی آنها را تعقیب نموده باشد و اجازه دهد. دادستان مزبور وظیفه داراست که متخلفین از این قانون را طبق قانون محاکمه وزراء مصوب ۱۶ تیر و ۲۰ تیر ماه ۱۳۰۷ تعقیب نماید. ( نقل از صفحهء ۴۱ کتاب جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، چاپ پنجم ، اثر سرهنگ غلامرضا نجاتی )( توضیح از حسین منتظر حقیقی )
۷ –
نویسنده کتاب نیمهء پنهان ، این گفته را به نقل از کتاب « شریعتمداری در دادگاه تاریخ » ، بی جا ، بی نام ، چاپ اول ، تابستان ۱۳۶۱ ، صفحه ۳۷ آورده است.
۸ -–
آقای سید حمید روحانی رئیس « بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامهء انقلاب اسلامی »
http://www.sedayeshia.com/showdata.aspx?dataid=۵۶۸۵
۹ –
زندگینامه سیاسی آیت الله العظمی بروجردی(ره)/ شاه و فقیه/ بخش دوم و پایانی
http://broujerdi.org/content/view/۳۱/۱۲۴/
۱۰ –
http://www.peiknet.com/۱۳۸۵/hafteh/۱۱ord/۶۶/page/۳۱molaghat.htm
۱۱ –
صفحهء ۵۲ نهضت دوماههء روحانیون ایران از علی دوانی
۱۲ –
صفحهء ۱۰۶ از کتاب نهضت دوماههء روحانیون ایران از علی دوانی
جامعه رنگین کمان