عباس خسروی فارسانی، محقق، مترجم، وبلاگنویس و فعال سیاسی، که تحت نام مستعار «آزاد آزاده» در فضای مجازی فعالیت می کرد، پس از بازداشت بیست روزه از اول تیرماه امسال در زادگاهش اصفهان توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و مجبور شدن به اعتراف به «اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب»، «توهین به رهبر جمهوری اسلامی و مقامات بلند پایه نظام»، و «عضویت در گروه های معاند نظام و وابسته به اسرائیل»، اکنون با قید وثیقه سنگین آزاد شده، و در انتظار حکم نهایی دادگاه انقلاب به سر می برد. در مدت بازداشت و پس از آن، فارسانی و خانواده اش تحت فشار شدید نیروهای امنیتی و اطلاعاتی قرار گرفته اند.
وی که فارغ التحصیل کارشناسی ارشد الاهیات گرایش فلسفه و کلام اسلامی از دانشگاه امام صادق و دانشجوی دوره دکترای فلسفه غرب دانشگاه اصفهان می باشد، پس از دستگیری اش توسط وزارت اطلاعات، در آستانه دفاع از تز دکترایش، بلافاصله از دانشگاه اخراج شده است.
این در حالی است که مطابق مرامنامه ای که فارسانی در وبلاگش تحت عنوان «مرامنامه نجواهای نجیبانه» به نگارش درآورده، «آزاد آزاده و نجواهای نجیبانه به هیچ فرد، گروه، حزب، دسته، رسته، بسته، هسته، پوسته، مسلک، مرام، منبع، مقام، اندیشه، ریشه، پیشه و… وابسته نیست! و تنها هدف آن یافتن «راهی به رهائی از راه آگاهی» بدون دادن هزینه های گزاف و بیحاصل از جان و جیب مُلک و مردم ایران زمین است». در نامه سرگشاده ای هم که فارسانی خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، سید علی خامنه ای، تحت عنوان «شرط بلاغ» نگاشته، از مسیر ادب و نزاکت خارج نشده، و شیوه ای ناصحانه و مصلحانه در پیش گرفته. در فرازی از این نامه آمده:
«این نامه، در فرجام کتابی است که در آن، بخشی از نامه ها و نوشتارهایی را که در «نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن» نگاشته شده است، گرد آوردهام و آن را «نجواهای نجیبانه» نامیده ام؛ هرچند شما این نوشتارها و بسی بیش از اینها را، که انتشار علنی نیافته اند و کسانی سربسته و در خفا، با شما و سَلَف شما آقای خمینی، درد دل و سوز جان گفتهاند، خوانده اید؛ سخنان اهل نظران نجیب، دلسوز و دردمند این نجواهای متین، متقن و منطقی، که عاشقانه «داوِ اول بر نقدِ جان» زده اند، و هر یک به زبانی، روایتگر زمهریر سرد ایران زمین بودهاند، و برای رهایی از بنبستها، راههای برون رفت و پیشنهادهای پایداری بخش ارائه دادهاند، مرا از گفتن هر کلامی و نوشتن هر بیانی بی نیاز می کند، اما من نیز وظیفه خود دانستم «شرط بلاغ» را به جای آورم و ناصحانه از شما تقاضا کنم که پیش از تبدیل این «نجواهای نجیبانه» به فریادهای خشمگینانه، به آنها توجه کنید. امیدوارم ملول نشوید و «محل قابل» برای «نصیحت قائلان» باشید و پند گیرید؛ نمی خواهم ناامید شوم و بدانجا رسم که: چو گوش هوش نباشد، چه سود حُسن مقال؟!»