حاکمیت ایران با چالشی بزرگ روبهروست، هم در درون خود، هم در درون کشور و هم در عرصۀ بینالمللی. عقل سلیم حکم میکند که پیش از آغاز هر مبارزهای باید برخی از دشمنان را، حتی شده بهطور موقت، از ابراز دشمنی منصرف کرد. دایره متحدین را گسترش داد و محدودۀ دشمنان را کوچکتر نمود. اما جمهوری اسلامی گویی کاری به عقل سلیم ندارد
اخبار منتشر شده در مطبوعات غرب، حاکی از آنست که حملهای بزرگ و قریبالوقوع به کشورمان در حال تدارک است. مراحل آغازین این تدارک مدتهاست که به سر آمده و نوبت به چینش مهرهها برای آغاز جنگ رسیده است. انگشت و ماشه به هم نزدیک می شوند.
حاکمیت ایران با چالشی بزرگ روبروست، هم در درون خود، هم در درون کشور و هم در عرصۀ بینالمللی. عقل سلیم حکم میکند که پیش از آغاز هر مبارزهای باید برخی از دشمنان را، حتی شده بطور موقت، از ابراز دشمنی منصرف کرد. دایره متحدین را گسترش داد و محدودۀ دشمنان را کوچکتر نمود. اما جمهوری اسلامی گویی کاری به عقل سلیم ندارد.
بدون در نظر گرفتن جهان بیرونی، سرش بکار خودش است و انگار نه انگار که جهانی هم وجود دارد که تابع خواستهای او نیست، جهانی که خواست و ارادهای توانمند دارد و در تعارض با حاکمیت جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
فراوان و بارها جهانیان را مورد خطاب قرار دادیم و فریاد زده شد که: «امر سیاستِ داخلیِ کشور، صرفا به عهدۀ نیروهای داخلیست، از دخالت در امور داخلیمان خودداری نمایید. حمله به جمهوری اسلامی، دخالت در تعیین سرنوشت مردم است که باید صرفاً از طرف خود ایرانیان صورت پذیرد.»
جهان نیز در برابر ما این پرسشها را نهاد، که:«امور داخلی تا هنگامی داخلی هستند که محدود به حوزههای “داخلی” باقی بمانند، اما امروزه شما مردم ایران، مسببِ بوجود آمدنِ رژیمی هستید که با تسلیح خویش به سلاح اتمی، تنها شما را مورد تهدید و سرکوب قرار نمیدهد بلکه با بدست گرفتن این سلاح، او متعرض به جهان خواهد بود. او منافع ما را هم مورد تعرض قرار داده است. او امنیت بینالمللی را به مخاطره میاندازد. آیا خودتان میتوانید غول از بطری رها ساختهتان را دوباره به درون آن بازگردانید؟ از آن گذشته، شاید “دموکراسی” را بتوان امری داخلی برشمرد، اما نقض خشن “حقوق بشر” هم آیا امریست داخلی و محدود به یک کشور؟ دخالت خشنِ دولتتان در کشورهای همسایه و بسیاری از نقاط زمین، را که به قیمت جان هزاران انسانِ غیر ایرانی تمام میشود را چه کسی مسئول است؟ در بهترین حالت، شما مجازید که از حق خودتان بگذرید، اما نمیتوانید از ما هم همین توقع را داشته باشید که در برابر تعرضات حاکمیت اسلامی، کرنش کرده و از حق خودمان دفاع نکنیم، یا مهارش کنید؛ یا مهارش میکنیم! »
ما بدون تعمق درین پرسشها و درگیر کردن واقعی خودمان با آنها، عملا با پیریزی “جنبش سبز” خواستیم که به جهان بگوییم، ما خودمان موضوع را “جمع و جور” میکنیم. با رفتاری بسیار متمدنانه و در خور زمانهمان و با زبانی ملایم، بصورتی ملی و میلیونی، با حاکمیت به سخن درآمدیم و خواستهای برحقمان را (حتی در همان چارچوبههای قانون اساسی خودش) بر خیابانهای مسالمت بر زبان راندیم. اما پاسخ، سرکوب بود و گلوله و کشتار، زندان بود و شکنجه و تجاوز.
و جهان میدید این نبرد نابرابر میان نداها و سهرابها، و آدمخوران ولایت فقیه را. سالی را دست نگهداشت تا شاید این جنبش سبز بتواند بدون خون و خونریزی، به مهار حاکمیت بپردازد، چنان که هم مردم ایران بتوانند به حقوق خودشان دست یابند و هم جهانیان آسودهخاطر از تهدیدهای جمهوری اسلامی، سر بر بالین بگذارند؛ اما نشد.
قطعنامۀ اخیر شورای امنیت، شاید آخرین قطعنامهای ازین دست در محکومیت جمهوری اسلامی باشد. گویی فرصتی هم که با حضور “جنبش سبز” بدست آمده بود، دارد از دست میرود، تهدیدات جمهوری اسلامی و بیتابی جهان، هر دو اوج میگیرند.
جنبش سبز که گویی سالی، حائلی بود در میان جهان و حمله به حاکمیت اسلامی، دیگر از سطح خیابانها برچیده شد، انگار تعمدی در کار است که همان خیابانها را به زیر چکمه نظامیان ناتو و همپیمانان شرقیاش بگسترد.
رجزخوانیهای سرداران سپاه، در حین نظارۀ ورود ناوگانهای تا به دندان مسلح آمریکا به خلیج فارس، از خندهدار بودن گذشته و تهوعآور گشتهاست، با سرنوشت مردمان قمار کردن را “سیاست” نام نهادهاند!
وقتی که نشریۀ مهم “فوربس” در تاریخ بیست و چهارم جوئن همین امسال یعنی چهار روز پیش در مقالهای با عنوان «چگونه تغییر رژیم در ایران دنیا را متحول خواهد کرد» مینویسد: «آیا ما در شرف وقوع یک جنگ هستیم؟ از لحاظ زمانی لحظه ای مساعد تر از این نمیتوان یافت. کشورهای خاور میانه به یقین حاضرند خرج چنین حمله ای را هم بدهند، همانطور که خرج اولین جنگ خلیج فارس را دادند. انحراف اذهان عمومی از جریان نشت نفت در خلیج مکزیک و جنگ افغانستان میتواند برای دولت اوباما مفید باشد. اجازه بدهید رک بگویم: به ازای هر یک امتیاز منفی که تغییر رژیم با خود خواهد آورد، تغییر ندادن رژیم یک امتیاز منفی دارد. به زودی ممکن است آقای پرزیدنت متوجه شود که چاره دیگری در مقابلش نیست. اما با تغییر رژیم در ایران دنیا چگونه عوض خواهد شد؟» گویی ناقوسها به صدا درآمدهاند.
هر دو طرف گویی میخواهند “جنبش سبز” را نادیده بگیرند. رژیم ایران با بیمبالاتی و رفتاری از سرِ عدم مسئولیت، کشور را به لبۀ پرتگاه ویرانی میبرد و جهان بعد از ده سال کش و قوس دادن، گویی مرحله تدارکات را به اتمام رسانده و اکنون را بعنوان زمان “ضربۀ مرگبار” در نظر گرفته است.
تنها راه پیشگیری از حملهای دهشتناک، دخالت گستردۀ “جنبش سبز” است. بدون این حضور، دودمان حاکمیت بر باد خواهد رفت که البته چندان اهمیتی هم ندارد اما آنچه که مهم است ویرانی بزرگیست که درین هنگامه نصیب مردم و کشور خواهد شد. جنبش سبز هم باید به مانند شورای امنیت سازمان ملل، و شاید برای آخرین بار، با حاکمیت ولایت فقیه به گفتگو بنشیند و او را مجاب سازد که تن به سازشهای لازم با مردم ایران بدهد، تا این مردم بتوانند جهان را از حملهای مرگبار به کشور باز دارند. با اطمینان میتوان گفت که مردم ایران از چنان اعتباری در نزد جهانیان برخوردار هستند که اگر پادرمیانی کنند، جهان، انگشت خود را از روی ماشه برخواهد داشت، اما این پادرمیانی فقط در صورتی ممکن است که بخش اعظم خواستهای جنبش مورد پذیرش حکومت واقع شود.
اگر راه مصالحه و مدارا با جهان بسته شده است، اما جنبش سبز هنوز آماده مصالحه و مداراست، این آخرین فرصت نباید از دست برود.
پیش از آنکه دیر شود باید..
بدون در نظر گرفتن جهان بیرونی، سرش بکار خودش است و انگار نه انگار که جهانی هم وجود دارد که تابع خواستهای او نیست، جهانی که خواست و ارادهای توانمند دارد و در تعارض با حاکمیت جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
فراوان و بارها جهانیان را مورد خطاب قرار دادیم و فریاد زده شد که: «امر سیاستِ داخلیِ کشور، صرفا به عهدۀ نیروهای داخلیست، از دخالت در امور داخلیمان خودداری نمایید. حمله به جمهوری اسلامی، دخالت در تعیین سرنوشت مردم است که باید صرفاً از طرف خود ایرانیان صورت پذیرد.»
جهان نیز در برابر ما این پرسشها را نهاد، که:«امور داخلی تا هنگامی داخلی هستند که محدود به حوزههای “داخلی” باقی بمانند، اما امروزه شما مردم ایران، مسببِ بوجود آمدنِ رژیمی هستید که با تسلیح خویش به سلاح اتمی، تنها شما را مورد تهدید و سرکوب قرار نمیدهد بلکه با بدست گرفتن این سلاح، او متعرض به جهان خواهد بود. او منافع ما را هم مورد تعرض قرار داده است. او امنیت بینالمللی را به مخاطره میاندازد. آیا خودتان میتوانید غول از بطری رها ساختهتان را دوباره به درون آن بازگردانید؟ از آن گذشته، شاید “دموکراسی” را بتوان امری داخلی برشمرد، اما نقض خشن “حقوق بشر” هم آیا امریست داخلی و محدود به یک کشور؟ دخالت خشنِ دولتتان در کشورهای همسایه و بسیاری از نقاط زمین، را که به قیمت جان هزاران انسانِ غیر ایرانی تمام میشود را چه کسی مسئول است؟ در بهترین حالت، شما مجازید که از حق خودتان بگذرید، اما نمیتوانید از ما هم همین توقع را داشته باشید که در برابر تعرضات حاکمیت اسلامی، کرنش کرده و از حق خودمان دفاع نکنیم، یا مهارش کنید؛ یا مهارش میکنیم! »
ما بدون تعمق درین پرسشها و درگیر کردن واقعی خودمان با آنها، عملا با پیریزی “جنبش سبز” خواستیم که به جهان بگوییم، ما خودمان موضوع را “جمع و جور” میکنیم. با رفتاری بسیار متمدنانه و در خور زمانهمان و با زبانی ملایم، بصورتی ملی و میلیونی، با حاکمیت به سخن درآمدیم و خواستهای برحقمان را (حتی در همان چارچوبههای قانون اساسی خودش) بر خیابانهای مسالمت بر زبان راندیم. اما پاسخ، سرکوب بود و گلوله و کشتار، زندان بود و شکنجه و تجاوز.
و جهان میدید این نبرد نابرابر میان نداها و سهرابها، و آدمخوران ولایت فقیه را. سالی را دست نگهداشت تا شاید این جنبش سبز بتواند بدون خون و خونریزی، به مهار حاکمیت بپردازد، چنان که هم مردم ایران بتوانند به حقوق خودشان دست یابند و هم جهانیان آسودهخاطر از تهدیدهای جمهوری اسلامی، سر بر بالین بگذارند؛ اما نشد.
قطعنامۀ اخیر شورای امنیت، شاید آخرین قطعنامهای ازین دست در محکومیت جمهوری اسلامی باشد. گویی فرصتی هم که با حضور “جنبش سبز” بدست آمده بود، دارد از دست میرود، تهدیدات جمهوری اسلامی و بیتابی جهان، هر دو اوج میگیرند.
جنبش سبز که گویی سالی، حائلی بود در میان جهان و حمله به حاکمیت اسلامی، دیگر از سطح خیابانها برچیده شد، انگار تعمدی در کار است که همان خیابانها را به زیر چکمه نظامیان ناتو و همپیمانان شرقیاش بگسترد.
رجزخوانیهای سرداران سپاه، در حین نظارۀ ورود ناوگانهای تا به دندان مسلح آمریکا به خلیج فارس، از خندهدار بودن گذشته و تهوعآور گشتهاست، با سرنوشت مردمان قمار کردن را “سیاست” نام نهادهاند!
وقتی که نشریۀ مهم “فوربس” در تاریخ بیست و چهارم جوئن همین امسال یعنی چهار روز پیش در مقالهای با عنوان «چگونه تغییر رژیم در ایران دنیا را متحول خواهد کرد» مینویسد: «آیا ما در شرف وقوع یک جنگ هستیم؟ از لحاظ زمانی لحظه ای مساعد تر از این نمیتوان یافت. کشورهای خاور میانه به یقین حاضرند خرج چنین حمله ای را هم بدهند، همانطور که خرج اولین جنگ خلیج فارس را دادند. انحراف اذهان عمومی از جریان نشت نفت در خلیج مکزیک و جنگ افغانستان میتواند برای دولت اوباما مفید باشد. اجازه بدهید رک بگویم: به ازای هر یک امتیاز منفی که تغییر رژیم با خود خواهد آورد، تغییر ندادن رژیم یک امتیاز منفی دارد. به زودی ممکن است آقای پرزیدنت متوجه شود که چاره دیگری در مقابلش نیست. اما با تغییر رژیم در ایران دنیا چگونه عوض خواهد شد؟» گویی ناقوسها به صدا درآمدهاند.
هر دو طرف گویی میخواهند “جنبش سبز” را نادیده بگیرند. رژیم ایران با بیمبالاتی و رفتاری از سرِ عدم مسئولیت، کشور را به لبۀ پرتگاه ویرانی میبرد و جهان بعد از ده سال کش و قوس دادن، گویی مرحله تدارکات را به اتمام رسانده و اکنون را بعنوان زمان “ضربۀ مرگبار” در نظر گرفته است.
تنها راه پیشگیری از حملهای دهشتناک، دخالت گستردۀ “جنبش سبز” است. بدون این حضور، دودمان حاکمیت بر باد خواهد رفت که البته چندان اهمیتی هم ندارد اما آنچه که مهم است ویرانی بزرگیست که درین هنگامه نصیب مردم و کشور خواهد شد. جنبش سبز هم باید به مانند شورای امنیت سازمان ملل، و شاید برای آخرین بار، با حاکمیت ولایت فقیه به گفتگو بنشیند و او را مجاب سازد که تن به سازشهای لازم با مردم ایران بدهد، تا این مردم بتوانند جهان را از حملهای مرگبار به کشور باز دارند. با اطمینان میتوان گفت که مردم ایران از چنان اعتباری در نزد جهانیان برخوردار هستند که اگر پادرمیانی کنند، جهان، انگشت خود را از روی ماشه برخواهد داشت، اما این پادرمیانی فقط در صورتی ممکن است که بخش اعظم خواستهای جنبش مورد پذیرش حکومت واقع شود.
اگر راه مصالحه و مدارا با جهان بسته شده است، اما جنبش سبز هنوز آماده مصالحه و مداراست، این آخرین فرصت نباید از دست برود.
پیش از آنکه دیر شود باید..