Dieu Vengeur / خدای انتقام جو: جهانشاه رشیدیان

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

14 mai 2016 11-11-33

روح من رخنه می کند در عمق ناتمام
در والاترین رؤیا من
وقتی در رگ های من بغض شریان دارد
مانند مارمولکی خزیده زیر پوست
این شب یک شیب پر ستاره است
شیبی که می غلتانند سپیده در سیم خار دار
بسوی کلیک دائمی تعویض خشاب
زیر آتش کیفر خواست خدایشان
تصویرها بدر آیند از غارهای پیر
گلوله هایشان مشتعل کنند تارکی ها
با سخاوت اسمانی خدای خود
با ولع می خورند گوشت مجوسان
من، خون آلود در رؤیای خود
وقتی روح آخرین نفس را میجوید
آخرین ارتباط با جسم من
یک آه است مدعی بقاء
بیچاره کشور اشغال شده من
تصویر مجروح من
اگر مهر تو قلب ما روشن نکند
در عذاب خدای انتقام جو خواهی ماند
Mon esprit perce nos abîmes
Dans un rêve le plus sublime
Car mes veines charrient la rancœur
Comme un lézard pénétrant mon corps

Cette nuit est une pente étoilée
Où l’on pousse l’aube barbelée
Aux déclics perpétuels des fusils
Au feu divin qui nous punit.

Les fresques sortent de leurs cavernes
Leurs tirs enflamment les ténèbres
À la céleste charité de leur dieu
Ils dévorent la chair d’infidèles.

Moi, qui saigne en rêvant, je grouille
L’esprit s’anime et refouille
La dernière source brouille
D’un soupir réclamant la survie.

Mon pauvre pays occupé
Mon portrait blessé
Si ton amour ne s’anime pas dans le coeur
Tu souffriras par la rage d’un dieu vengeur.

Jahanshah Rashidian

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.