جمال صفری
… در هنگامی که دکتر مصدّق مسئولیّت وزارت امورخارجه درحکومت را بعهده می گیرد : «سرپرسى لورن» سفیر بریتانیا در ایران در سال ۱۳۰۲ تلاش کرد تا دکتر محمّد مصدّق (وزیر امور خارجۀ وقت) را متقاعد کند که دولت ایران از ادّعاى خود بر بحرین دست بردارد، که مصدّق اظهار داشت: با توجّه به احساسات ملّى موجود در باب این بخش باستانى از قلمرو ایران (جزایر بحرین که همیشه جزء استان فارس، شیعه مذهب و ایرانى الاصل بوده است) هیچ دولت ایرانى نمىتواند، بدون یک دلیل مشخّص دست از ادّعاى حاکمیت بر بحرین شسته و یا در مورد آن کوتاه بیاید..
دکتر باستانی پاریزی در « مقدّمه و شرح احوال حسن پیرنیا – مشیرالدوله» کتاب ایران باستان – تألیف حسن پیرنیا چنین آورده است:
از روز تزلزل دولت مستوفی ، بقول بهار ، آراء مجلسیان بسوی مشیرالدوله متمایل بود و تقریباً سه هفته بود که اکثریت مجلس رأی تمایل خود را نسبت به این مرد دانشمند و پاکدامن به رئیس مجلس عرضه داشته بود، پس ازکناره جوئی دولت ورفتن ازمجلس، اقلیت هم با این تمایل همداستان گردید و درنتیجه روز 28 شوّال 1341 مطابق با 24 خرداد (جوزای) 1302 فرمان زیر بنام مشیرالدوله از طرف شاه صادر و همان روز منتشر گردید:
«چون برای خدمت مهمّ ریاست وزرائی وجود شخص کافی لایقی لازم بود، لذا جناب اشرف مشیرالدوله را که کمال مرحمت و اعتماد بایشان داریم به ریاست وزراء منصوب و برقرار فرمودیم که با نهایت اطمینان به مراحم مخصوص شاهانه بانجام وظایف مشغول شوند. 28 شهر شوّال 1341»
شاه دو روز بعد مشیرالدوله وزرای خود را بدین شرح معرّفی کرد:
مشیرالدوله رئیسالوزرا و وزیر داخله
سردار سپه وزیر جنگ
مصدّقالسلطنه وزیر خارجه
ذکاءالملک فروغی وزیر مالیه
حکیمالملک وزیرعدلیه
حکیمالدوله وزیرعلوم و اوقاف
فهیمالدوله وزیر پست و تلگراف
اعتلاءالسلطنه کفیل وزارت داخله.
وزیر فواید عامّه را قرار شد بعداً معّرفی کند .
مشیرالدوله محکم بکارچسبید وامیدواریهایی بود که انتخابات در دورۀ زمامداری مشارالیه به صحّت جریان یابد، زیرا دلبستگی به احزاب خاص نداشت و مورد اعتماد همۀ احزاب ودسته ها بود، از طرف سیاست خارجی هم نگرانی زیادی دیده نمی شد.
مشیرالدوله برنامۀ کابینۀ خود را بر اصول موازنه و حفظ مناسبات حسنه با دول متحابه و بیطرفی و تسریع در کار انتخابات و نظارت بر اجرای قوانین، خاصّه بودجهها، تشریح کرد.
مجلس چهارم همان روزها پایان یافت و سلیمانمیرزا نمایندۀ مجلس در آخرین روز مجلس گفت:
بحمدالله دورۀ مجلس وقتی خاتمه مییابد که دولتی مثل دولت آقای مشیرالدوله که مورد اعتماد عموم وکلا و باتّفاق بهایشان رأی اعتماد داده شده است در سر کار هستند و سابقۀ خدمات ایشان در ادوار مشروطیت قابل انکار و محتاج بهذکر نیست…
سپس مرحوم مدرّس شرحی گفت و اظهار داشت: عقیدهام اینست که یکی از کارهای مهمّ این دوره سپردن زمام فترت است به آقای مشیرالدوله و جهت این سه نکته است، مکرّر عرض کردهام رجال مملکت ما هرکدام برای یک موقعی خوب هستند بعقیدۀ من و تمام آقایان، رئیسالوزراء حالیه برای این موقع بلانظیر است، سه مسأله بود: یکی بیطرفی مشارالیه در انتخابات، یکی بیطرفی در سیاست خارجه که در زمان فترت و غیبت مجلس فوقالعاده اهمّیت دارد، یکی تسریع در افتتاح دورۀ پنجم. و با این سه اصل است که بهعقیدۀ من و آقایان، سپردن زمان فترت بهایشان یکی از کارهای خوب بوده است.
درین جلسه مشیرالدوله حضور نداشت و فروغی از وکلا تشکّر کرد. شاه از قدرت سردار سپه نگران است و در نهانی میکوشد خود را از چنگ او خلاص کند، توسّل به مستوفی و مشیرالدوله برای ریاست وزراء بههمین منظور بوده است امّا صحبت حساب و قانون دانی و رعایت اصول در برابر زور و قدرت و ابراز وجود قلم و بنان و بیان در برابر سر نیزه و چکمه، معلوم است که بُرد با که خواهد بود!
در همۀ مراحل حسٌاس تاریخی ثابت شده است که حساب و کتاب و دربرابر زور و قدرت ناچار به عقب نشینی بوده اند و این ضرب المثل دهاتی که گوید « زور که آمد… حساب پاره می شود» درست درین بزنگاه های تاریخ صادق بوده است، شاه به فکر می افتد ولیعهد را به آذربایجان بفرستد (25 سرطان 1302) در انجا مرکز قدرتی علیۀ رضا خان ایجاد کند .
«ماه محرم رسیده است و در ادارۀ قشونی روضهخوانی میکنند، شاه بهملاحظۀ سردار سپه به مجلس روضهخوانی نظامیان آمده است، سردار سپه هم با مشیرالدوله رئیسالوزراء اندکی دورتر نشسته است.
شاه به رئیسالوزرا گفته بود بیاطّلاع سردار سپه، فرمان حکومت آذربایجان ولیعهد را صادر کنند. فرمان صادرمیشود و به صحٌۀ شاه میرسد و وزیر داخله به آذربایجان تلگراف میکند و ولیعهد آمادۀ مسافرت میشود( قصدش این بوده درآنجا با رؤسای عشایربند وبست تشکیل بدهد). شاه برای خداحافظی از ولیعهد ازمجلس روضه خارج میشود، بدیهی است سردار سپه میداند شاه کجا میرود و برای چه میرود، امّا هیچ به روی خود نمیآورد و خودداری میکند… در آن دمِ آخرکه ولیعهد میخواهد روانه شود، هیأت دولت را تهدید کرده نارضایی خود را به مسافرت او، به شاه و به وزراء میرساند و کوشش بسیار شاه و ولیعهد و هیأت دولت دراجرای فرمان و فرستادن ولیعهد بکلّی بینتیجه مانده و ولیعهد با نهایت خفّت نقل مکان کرده بهخانۀ خود برمیگردد… شاه، بعد از این ازسردار سپه گله میکند و میگوید شما ولیعهد را از رفتن به آذربایجان منع کردید، سردار سپه جواب میدهد اعلیحضرت هم درصدور فرمان حکومت آذربایجان ولیعهد با من مشورت نکردید والاّ عرض میکردم صلاح نیست!»( حیات یحیی- جلد 4 ص 300 )
با مقدّماتی که مرد قوی ایران تهیّه میدید و آرزوهایی که در سر میپروراند معلوم بود که کابینۀ قانونی و اصولپرست مشیرالدوله دوامی نخواهد کرد، برای این که آرزوهای بزرگ عملی شود این فرماندۀ هوشیار میدانست که باید تمام قوا را روی این موضوع تمرکز داد وحتماً تمام یا بیشتر نمایندگان دورۀ پنجم را از اشخاص صالح یعنی موافق و مطیع انتخاب نمود و این کار با بودن شخصی مثل مشیرالدوله در رأس دولت آسان نیست، پس باید مشیرالدوله را انداخت.
به قول خواجه نوری یک راه ساده وجود داشت و آن حیثیّت دوستی وهمان جنٌتمکانی خود مشیرالدوله بود؛ چرا بههمین راه وارد نشوند؟ برای کسی که تمام عمر جز احترام و مقام ارجمند در خود ندیده کافی است که کوچکترین اهانت یا فقط تهدید اهانتی او را از میدان بدر برد. سردارسپه همین کار را کرد و با یکی دو پیغام (که بعداً هم آنها را سوءتفاهم نام نهاد) مشیرالدوله را ازمیدان در برد و او را وادار به تقدیم استعفا نمود. یحیی دولتآبادی گزارش این روزها را چنین مینویسد:
«سردارسپه بهسمت وزارت جنگ گاهگاه در هیأت وزراء حضور مییابد برای دادن دستورهایی به آنها، که مجبور هستند هرچه امر کند، اطاعت نمایند.
مشیرالدوله درطلیعۀ دستور ریاست خود حفظ قوانین جاری مملکت را، از روی اساس مشروطیت، اوّل وظیفۀ خود دانسته است درصورتی که برای او اختیاری نیست و هر ساعت در تهدید وزیر جنگ و فرماندۀ کلّ قوا است. روزی امیر اقتدار محمودخان انصاری، که گاهگاه بهنیابت و نمایندگی از طرف وزیر جنگ در هیأت وزرا حاضر میشود، بهدستور وزیر جنگ با مشیرالدوله در هیأت خشونت میکند و به او میفهماند که باید کنارهگیری نماید». ( حیات یحیی ، ج 4 ، 249 )
مشیرالدوله که عمری را به نیکنامی و عزّت نفس و با حفظ پرستیژ گذرانده بود، مسلماً حاضر نبود خشونتهای وزیر جنگ خود را تحمّل کند، علاوه بر آن موقعیت را چنان میدید که کلیۀ اختیارات در دست وزیرجنگ است و هیچ نقطۀ اتکائی که بتوان قانون را با آن حفظ کرد وجود ندارد، حیثیت دوستی او و حفظ آبروی وزرایش بیش از هر چیز مورد علاقهاش بود. البتّه چنین شخصیّتی وقتی که ببیند کار به جایی برسد که پاچه و ران حوالۀ وزیری از وزرای کابینه داده شود، برای او بس ناگوار میآید.
او با کمال شهامت گفت که حاضر نیست با وزیر او بدین نهج گفتگو شود و سپس از جلسۀ هیأت دولت خارج شد و تصمیم به استعفا گرفت.
کل یرید رجاله لحیاته یا من یرید حیاته لرجاله
در اینجا مورد دیگری نیز پیش آمد که مشیرالدوله آن را مستقیماً تهدیدی برای خود دید و آن توقیف قوامالسلطنه بود. سردارسپه چوب را به بید زد که چنار بلرزد! بدین معنی که روز 27 صفر 1342 (16میزان 1302) قوام السلطنه را توقیف کرد (به اتهام توطئۀ قتل سردار سپه). مخالفین سردار سپه مرعوب شده و کابینۀ مشیرالدوله مقاومت خود را در برابر تهدیدات وزیر جنگ از دست داد. سردار سپه پس از دستگیری قوام به وسیلۀ یکی دو نفراز امرای لشکر، رئیسالوزرا و برخی از وزرای دیگر را تهدید کرد که اگر استعفا ندهند چنین و چنان خواهم کرد، و بر اثر همین تهدیدات هم کابینۀ مشیرالدوله تصمیم به استعفا گرفته قبل ازظهر روز 29 میزان 1302 خورشیدی برابر 11 ربیعالاول 1342 قمری (22 اکتبر 1929) در قصر صاحبقرانیه به حضور شاه رفته استعفانامۀ خود را تقدیم کرد.
گر فلک یک صبحدم با من گران باشد سرش
شام بیرون میروم چون آفتاب از کشورش
روزسهشنبه 20 میزان 1302ازطرف سلطان احمدشاه به وسیلۀ تلفن، مشیرالدوله به دربار صاحبقرانیه احضار شد، ولی مشیرالدوله در منزل رو نشان نداد؛ در جواب تلفن میگویند از منزل خارج شده است. مجدّداً از دربار و هیأت وزرا استعلام میشود که آیا مشیرالدوله آمده است یا خیر؟ جواب داده میشود که به دربارهم نیامده است. شاه از این پیشآمد نگران شده یکی از نزدیکان و محارم خود را مأمورمیکند که فوراً به شهر آمده مشیرالدوله را ملاقات کرده و او را هر طوری هست حاضر نماید که تا موقع افتتاح مجلس شورای ملّی عهدهدار ریاست وزرا شده به کار ادامه دهد. ولی مشیرالدوله زیر بار نرفت.( تاریخ بیست سالۀ ایران ، ج 2 ، ص 288 )
سایررئیسالوزرای سابق هم که طرف اعتماد شاه بودند قبول نمینمایند. و مثل اینکه همه یک زبان می گفتند که « رنگ وبوی آن به تک و پویش بنیر زد و گفتگوی آن بجستجوی آن کرای نکند»
قوام السلطنه نیز بعد از جریان اتّهام ناچار شد با موافقت سردار سپه به اروپا برود و درین وقت بود
که احمدشاه بهقول افضلالدین کرمانی چون دید که «میدان عمل از مبارزان کفایت خالی است و صدر وزارت از مبٌرزان سیادت عاطل»، ناچار به ریاست وزرایی سردار سپه تن داد.
بدین طریق به قول مرحوم هدایت: «سردار سپه که طبعاً صاحب عزم و رأی قوی بود، عذر مشیرالدوله را خواسته خود کابینه تشکیل داد…» و بهروایت مرحوم بهار:
«مشیرالدولۀ پیرنیا را از پشت میز ریاست وزرا عذر خواستند و خود زمام امور را بهدست گرفتند.» این وقایع در 6 آبان 1302 (ربیعالاول 1342) یعنی قریب چهار ماه بعد از زمامداری مشیرالدوله بود، و این آخرین زمامداری اوست.» (1 )
دکتر مصدّق در زمان مشیرالدوله پیرنیا تصدّی وزارت امورحارجه را بعهده داشت ، در باره آن زمان در خاطراتش اینگونه شرح می کند : اوّلین روز ورودم به وزرات خارجه میرزا محمّد قلی خان منتخب الملک رئیس ادارۀ انگلیس نامه ای بمن ارائه نمود که « سرپرسی لورن» وزیرمختارانگلیس به مستوفی الممالک نخست وزیر نوشته و موضوعش این بود که جزایر« ابو موسی » و « شیخ شعیب » واقع درخلیج فارس متعلّق به ایران نیست و نظامیان برخلاف حقّ درآنها دخالت می کنند . رئیس الوزراء هم به خطّ خود درحاشیۀ نامه نوشته بود ضبط شود و منتخب الملک از من سئوال نمود به این نامه باید جوابی داده شود یا آن را بلاجواب گذاریم.
گفتم قبل ازملاحظۀ پرونده نمی توانم دراین باب نظری اظهار کنم و بعد که پرونده را دیدم و معلوم شد جزائرمزبورملک غیر قابل تردید ایران است موضوع را درهیئت وزیران مطرح کردم که در صورت جلسات نوشته شد. سپس به نامۀ وزیر مختارجواب دادم و چند بارهم با او مذاکرات شفاهی نمودم. ( مصدّق در زیر صفحه توضیح داده است: در همان جلسۀ اوّل با سرپرسی لورن وارد مذاکره شدم. از این که منتخب الملک از ضبط نامه جلوگیری کرده و موضوع را مطرح کرده بود، عصبانی بود و برای او یک خطّ و نشانی هم کشید.) ( 2 )
مصدّق در زندان این موضوع برای جلیل بزرگمهر اینگونه شرح می دهید : ” وقتی وزیر خارجه بودم، روزی سر پرسی لرن وزیر مختار انگلیس مرا به شمیران دعوت کرد. آنجا دخلکی بود مثل صندوق. گفت: « آقای مصدّق السلطنه توی این صندوق اسناد پولهایی قریب به دو میلیون لیره دارم که به مأمورین ایران داده ایم، یکروز اینجا تشریف بیاورید و ببینید این اسناد چیست. ملاحظه کنید، بلکه تکلیفش را معیّن کنید.»
آقا اینها پولهایی بود که برای پلیس جنوب خرج کرده بودند و برای خودشان بود. برای ما که نبود. به اشخاص داده بودند.
گفتم: من وزیر خارجه هستم. شما می خواهید من بیایم اینجا، این کاغذها را جلومن بریزید و بعد صورت جلسه کنید و بنویسید، وزیر خارجه هم آمد دید! شما برای پیشرفت کار خودتان اگر خرجهایی کرده اید، به ما چه مربوط است؟.
فورا” گفت: آقای مصدّق السلطنه صحیح است، صحیح است. خیر، خیر…
این سر پرسی لورن وزیر مختار ، مردی مبادی آداب بود وقتی عروسی کرد در بغداد، برای من کارت دعوت فرستاد . وزیر خارجه که بودم یک بار سخت با او دعوایم شد:
به جزیرۀ شیخ شُعیب و ابو موسی در خلیج فارس می خواستیم قوای انتظامی بفرستیم. انگلیس ها مخالفت می کردند. می گفتند این دو جزیره جزو شیخ نشین شارجه هست، که جزو شیخ نشین بکنند. شیخ نشین شارجه را هم که مال خودشان کرده اند تا یکسره دو جزیره را ببرند. چند ماه بعد ، مکاتباتی ردّ وبدل شد، یک روز رو به رو شدیم گفت « چرا اینقدر مکاتبه میکنید؟ میدانید با کی طرف هستید؟» گفتم شما با من چه میتوانید بکنید؟ هیچ کاری نمیتوانید بکنید. فقط کاری که میتوانید بکنید این است که مرا بکشید. همین!( 3 )
◀ واقعۀ بحرین
واقعۀ بحرین در زمان حکومت مستوفی الممالک اتّفاق افتاد و حسین مکّی می نویسد : روز بییست وسوّم رمضان 1341( برابر با 20 اردیبهشت 1302 خورشیدی) ، تقریباً در ساعت 9 صبح هنگام خرید و فروش یک قاب ساعت بغلی بین یک نفر ایرانی با یک نفر عرب نجدی وهّابی نزاعی رخ داد و منتهی به زد وخورد می شود. ایرانیان به گمان آنکه قضیّه ختم شده غفلت می کنند ، ولی اعراب نجدی به شرارت ذاتی یا به اشارۀ اجانب ] تحریک انگلیس ها [، مسلّح شده غفلتاً برایرانیان حمله می کنند. ایرانیان چون اسلحه نداشتند فقط با چوب به دفاع می پردازند. یک ساعت ونیم جنگ طول می کشد و عدّه ای از ایرانیان درحدود سه نفر مقتول و 37 نفر مجروح و 5 نفر مفقود شده اند و از اعراب کسی تلف نشده مگر یک نفر که آنهم بواسطۀ تیر خود آنها هلاک گردیده است. پس از یک ساعت و نیم جنگ، ایرانیان ناچار می شوند به خانه های خود رفته پناهنده و منزوی گردند. حکومت محلّی هم قادر به جلوگیری نمی شود و قریب 25 روز تمام ایرانیان دکاکین و حجرات خود را بسته در خانه نشسته و دچار تهدید و خطر بودند. تا اینکه مجدّداً عراب وهابّی به ] ایرانیان [ شیعه حمله برده 8 نفرمرد و 2 زن کشته و دو نفر] زخمی [ می شوند. روز جمعه 26 رمضان یک کشتی انگلیسی وارد و روز 27 رمضان نیز کشتی دیگری که حامل بالیوز بوشهر بود وارد بحرین می شود و چهل نفر سرباز هندی با دوعرّاده توپ پیاده کردند. صبح 28 رمضان ایرانیان عرضحال خود را به قونسولخانه فرستاده هشت نفر را از جانب خود بوکالت انتخاب می نمایند که در محکمه رفته دفاع نمایند ضمناً به دولت ایران اطّلاع می دهند که اگر دولت علاج فوری ننماید برای تمام ایرانیان خطر حتمی بوده و بوده و بقیّه هم مجبور به هجرت از بحرین خواهند گردید.( 4 )
در هنگامی که دکتر مصدّق مسئولیّت وزارت امورخارجه درحکومت را بعهده می گیرد : «سرپرسى لورن» سفیر بریتانیا در ایران در سال 1302 تلاش کرد تا دکتر محمّد مصدّق (وزیر امور خارجۀ وقت) را متقاعد کند که دولت ایران از ادّعاى خود بر بحرین دست بردارد، که مصدّق اظهار داشت: با توجّه به احساسات ملّى موجود در باب این بخش باستانى از قلمرو ایران (جزایر بحرین که همیشه جزء استان فارس، شیعه مذهب و ایرانى الاصل بوده است) هیچ دولت ایرانى نمىتواند، بدون یک دلیل مشخّص دست از ادّعاى حاکمیت بر بحرین شسته و یا در مورد آن کوتاه بیاید. ( 5 )
از دیگر موضوعاتی که دکتر مصدّق در زمان تصدّی وزارت امورخارجه با آن برخورد کرده است درخاطراتش اینگونه اشاره می کند :موضوع دیگر که پیش آمد این بود « روتشتن » وزیرمختار دولت اتّحاد جماهیرشوروی که با من سابقه داشت رفته بود وشخصی بنام « شومیاتسکی » بجای او آمده بود ومی خواست با من برای اینکه درتبریزنسبت به اجرای کاپیتولاسیون مخالفت کرده بودم تفریغ حساب کند که برحسب اتّفاق مستمسکی هم بدست آورده و این بود که عدّه ای ازعلماء با قانون مجازات عرفی که دولت وثوق تصویب کرده و به موقع اجراء گذارده بود مخالفت کردند و آن را از کار انداختند.
وزیرمختار ضمن یک نامه از من سئوال نمود شما که می خواهید ما از رژیم کاپیتولاسیون استفاده نکنیم بفرمائید اتباع ما درایران طبق چه قانون باید مجازات شوند؟ که این حرف جواب نداشت. چنانچه قونسول شوروی هم در تبریزاین سئوال را کرده چون قانون مجازات عرفی را دولت تصویب کرده بود و قدرتی قانونی نداشت ما را برای جواب دچاراشکال می نمود. نامه را طبق اصول بوزارت دادگستری فرستادم که چون نتوانستند جوابی بدهند به نامۀ سفارت شوروی جوابی داده نشد.
نظربه اینکه دولت مشیرالدوله برای این تشکیل شده بود که بقیۀ انتخابات دورۀ پنجم تقنینیه را تمام کند و تا افتتاح مجلس پنجم درسرکار بماند با رئیس دولت مذاکره کردم که مجلس دولت را مأمورکند درایّام فترت لایحۀ قانون مجازات عمومی را تنظیم نماید که با آن موافقت نمود و مجلس این مأموریت را بدولت داد.
راجع به تدوین لایحه قرار شد من با بعضی ازعلماء صحبت کنم تا مغرضین نتوانند آنها را بر ضد دولت تحریک کنند وچنین رسید اوّل با حاجی آقا جمال که با من بیش از دیگران ارتباط داشت شور کنم وچنانچه نتیجه داد با دیگران وارد مذاکره شوم که درضمن صحبت به او گفتم ازتنظیم این لایجه مقصود این نیست که مسلمین مشمول چنین قانونی بشوند بلکه منظور این است که فقدان قانون سبب نشود جرائم اتباع بیگانه در ایران بلاعقاب بماند که در جواب با همان لهجۀ اصفهانی مخصوص بخود گفت « سرایت می کن که» واز این جملۀ کوتاه نظر آیت الله این بود اگر قانونی ازتصویب مجلس گذشت و نسبت به اتباع بیگانه اجرا شد به اتباع ایران سرایت خواهد نمود.
سپس گفتم اگر این قانون تصویب نشود ما نخواهیم توانست اتباع شوروی را برای جرائمی که در ایران مرتکب می شوند تعقیب کنیم و تحت محاکمه درآوریم و فقدان قانون سبب خواهدشد که باز ازرژیم کاپیتولاسیون استفاده نمایند که این مرتبه گفت « بجهنّم » و آنوقت فهمیدم که مذاکراتم با دیگران به هیچ نتیجه نخواهد رسید.
موضوع دیگری که بازدرآن دولت مطرح شد مربوط به امتیازکشتی رانی دریاچۀ ارومیه بود که دست « استیونس» تبعۀ انگلیس و« بوداغیانس» بود و دولت صمصام السلطنه آن را مثل امتیاز شیلات بحرخزرالغا کرده و بعد یکی از وزرای خارجه بوسیلۀ یک نامه درجواب سفارت انگلیس آن را احیاء نموده بود که باستناد همان نامه سفارت انگلیس بعنوان حمایت ازتبعۀ خود با دولت ها مکاتبه می نمود.
سرپرسی لورن نامه ای به رئیس دولت نوشت که آن را درهیئت وزیران مطرح نمود ونتیجه این شد ادامۀ این امتیاز دردست تبعۀ انگلیس دورازمصلحت و ممکن است به تشکیل یک دولت کُرد درآن حدود کمک بکند. بنابراین خوب است بعنوان غرامت وجهی داده شود که دعوا خاتمه یابد وبحدّ اکثر 350 هزار تومان تعیین گردید و چنین قرار شد که من با وزیر مختار انگلیس مذاکره کنم وهرقدر ممکن باشد از آن بکاهم. این کارشد و اوهم با استیونس مذاکره نمود وآن را به 320 هزارتومان قطع کرد که بعد دولت از کار کناره نمود و دولت سردار سپه لایحۀ آن را تنظیم و به مجلس پیشنهاد کرد.
موضوع دیگری هم که در زمان تصدّی من روی داد این بود که روزی وزیرمختار مرا در قلهک بناهاردعوت نمود و پس ازصرف ناهارگفت برای مطالباتی که از دولت داریم می خواهم از شما و فروغی وزیرمالیه دعوت کنم که اسناد ما را ( اشاره به جعبه ای که روی میز بود) بخوانید وعقیدۀ خود را اظهارنمائید. گفتم مرا بچه عنوان می خواهید دعوت کنید. اگر برای این است که متصدّی وزراتخارجه هستم چنین مأموریتی از دولت ندارم چنانچه بعنوان یک فرد عادی است تأمّل کنید هر وقت ازکار بیکار شدم دعوتم نمائید آنوقت هم یقین است که با من کاری ندارید که چون مرد بسیار فهمیده ای بود خندید وگفت صحیح است که دیگر با من هیچ مذاکره نکرد و اکنون لازم است که شمّه ای راجع به این مطالبات بیان نمایم.
در جریان جنگ اوّل جهانی که بعضی از دول از نظر تبلیغات و مصالح خودشان وجوهی درایران به مصرف رسانیدند، دولت انگلیس هم برای حفظ منافع خود پولهائی خرج نمود و یک عدّه نفع پرست دورمأمورین ومبلّغین آنها را گرفتند وسوء استفاده نمودند. فرمانفرما وقوام الملک هم درشیرازاز قونسول انگلیس برای مخارجی که قلمداد می نمودند یک صد لک روپیه که آنوقت با سه میلیون تومان برابربود دریافت نمودند و یک ورق سفید هم به قونسولگری ندادند و یکی از اقلام این مخارج را هم که “ماژرمید” قونسول انگلیس بمن گفت وجهی معادل شش هزار تومان بود که برای تعزیه داری حضرت سید الشهداء گرفته وتا دینار آخر آن را خرج کرده بودند.
دولت انگلیس تمام پولهائی را که در آن جنگ برای پیشرفت سیاست خود در ایران خرج کرده بود از دولت مطالبه می نمود و دولت انکار می کرد تا اینکه موضوع تغییرسلطنت پیش آمد. محمد علی فروغی نخست وزیر شد و ضمن نامه ای به سفارت انگلیس مطالبات آن دولت را تصدیق کرد.
درمجلس ششم که مستوفی الممالک نخست وزیر، وثوق الدوله را بوزارت مالیه و فروغی را بوزارت جنگ معرّفی نمود. نسبت بوثوق الدوله برای تصویب قرار داد 9 اوت 1919 قرار داد تحت الحمایگی ایران و نسبت به فروغی برای تصدیق دعاوی دولت انگلیس من اعتراض کردم که وثوق از خود دفاع نمود و اکنون کار ندارم به اینکه دفاعش موجّه بود یا نبود. باید اعتراضات من و مدافعات او را بخوانند و حق را از باطل تشخیص دهند. ولی فروغی که برای انجام مأموریتی به اروپا رفته بود و بعد آمد بجای ردّ اتهام وجوابگوئی، وسایلی برانگیخت که من دیگر مطلب را دنبال نکنم، یعنی حسین علاء را فرستاد و گفت با عوالمی که داشتیم شایسته نبود درمجلس این مذاکرات بشود ونتیجه این شد که چون فروغی از سفر آمده من دیدنی از او بکنم و اوهم آنچه دربرائت خود می دانست اظهارکند که روزی به اتّفاق برای ملاقات او رفتیم و گفت شما اعتراض دیگری هم درمجلس بمن کردید که چون حق با شما بود سکوت کردم و از شما گله ننمودم . موضوع آن اعتراض هم این بود که درجریان جنگ اوّل جهانی که دولت صمصمام امتیازات اتباع بیگانه را در ایران لغو نمود یکی از آن امتیازات حقّ انحصار« لیانازوف» راجع به شیلات بحر خزر بود که هشت سال بعد مدّت آن خاتمه می یافت.
نظر به اینکه درعهد نامۀ 1921 راجع به بهره داری ازشیلات مطالبی درج شده بود که دولت اتّحاد جماهیرشوروی به استناد آن می خواست با دولت ایران قرار دادی منعقد کند که قبل ازهر اقدام صاحبان امتیاز شکایت کردند و دولت قوام موضع را به حکمت ارجاع نمود.
از طرف ورّاث لیانازوف دکتر ولی الله خان نصر و از طرف دولت ایران حاج سید نصرالله اخوی و از طرفین محمّد علی فروغی به حکمیّت انتخاب شدند و رأی دادند که صاحبان امتیازازهشت سال بقیّۀ مدّت امتیازاستفاده کنند. اکنون کار نداریم به اینکه این رأی صحیح بود یا نبود، می خواهم این را عرض کنم بعد از تغییرسلطنت که دولت اتّحاد جماهیر شوروی سلسلۀ جدید را شناخت فروغی نخست وزیر لایحۀ امتیاز بهره برداری از شیلات را برای مدّت 25 سال به نفع آن دولت به مجلس پیشنهاد نمود که من درهمان جلسه مخالفت کردم و به او گفتم هنوز مرکّب امضای شما در رأئی که داده اید خشک نشده معلوم نیست چه پیش آمده که از رأی سابق عدول کرده اید وچون یک فرد خواه رئیس دولت باشد خواه شخص عادّی نمی بایست دریک موضوع دو عقیدۀ متضاد اظهار کند برفرض اینکه چنین کاری هم می بایست بشود شایستۀ یک مرد صاحب ایمان نبود. شما می بایست از کار کنار بروید و شخص دیگری آن را پیشنهاد نماید.
این بود اعتراض من در آن جلسه و اشاره فروغی درمذاکرات آن روز مربوط بسکوتی بود که در مجلس پنجم به این اعتراض کرده بود . من هم برای اینکه او را به دفاع از خود وادارکنم، گفتم به اعتراض اخیرهم اگر شما سکوت کنید معلوم خواهد شد که حق با من است که دیگرهیچ نگفت و انتظارداشتم که درمجلس به اعتراضات من جواب دهد ولی بعد به مجلس آمد و با اینکه مرا درجلسه دید خود را به این موضوع آشنا ننمود و من هم بیش از آنچه گفته بودم چیزی نداشتم اظهار کنم.
از شیراز که به طهران آمدم روزی با فرمانفرما صحبت ازمذاکرات قونسول انگلیس به میان آمد که بمن گفته بود فرمانفرما درزمان ایالت خود یکصد لک روپیه از ما پول گرفت، ولی فرمانفرما گفت قوام الملک هم با من شریک بود. سپس ازمن سئوال نمود که قونسول به شما نگفت حتّی یک ورق پاره هم که مدرک. بشود به او ندادیم.
اکنون بسته به این است جامعه قضاوت کند و تشخیص بدهد کدام یک از این دو کار برای مملکت بیشتر مُضّربود. کارفرمانفرما و قوام الملک که وجهی گرفتند سندی ندادند یا کار فروغی که نفعی جز ادامه کارنداشت و هرچه گفتند به آن عمل نمود وسابقه ای هم گذاشت که هر وقت بیگانگان کاری درنفع خود انجام دهند آن را به حساب دولت بگذارند وازطریق اعمال نفوذ مخارجی که برای مملکت مفید نیست ومربوط بامور سوق الجیشی است تحمیل ملّت نمایند.
دراین دولت کماکان سردارسپه وزیر جنگ بود و درجلسات وزیران مرتّباً شرکت می نمود وبا من تماس می گرفت و میانۀ سرد ما پس ازمراجعت از تبریز به گرمی مبدّل شده بود و هروقت که زودتر می آمد درگوشۀ اطاق با من صحبت می کرد و روزی هم که از درشکه افتادم و دستم شکست، اوّل کسی بود که از من عیادت نمود. با اینحال ازعمردولت چیزی نمی گذشت که شهرت پیدا کرد وزیر جنگ می خواهد دولت تشکیل دهد و یکی ازوعّاظ هم دریکی ازمجالس روضه گفته بود کشوری که مشیرالدوله رئیس دولت آن و مصدّق السلطنه وزیرامور خارجه باشد چطورمی توانند در مقابل کفّار ازما دفاع کنند و این نحو کلام هرجا که عدّه ای جمع می شدند گفته می شد.
نظربه اینکه شینده بودم بین مشیرالدوله وسردارسپه در دولت اسبق کار بکدورت کشید و دولت از کارافتاد وآنوقت من در تبریزبودم و از کنه قضایا مطّلع نبودم برای اینکه دراین دولت هم کار بدلتنگی و کدورت نکشد با توافق نخست وزیر قرار شد هر طور می توانم از وزیرجنگ استمزاج کنم تا چنانچه صاحب چنین نظری است قبل از وقوع هر واقعه ما کنار برویم . ولی نمی دانستم چطور ممکن است آن را عملی نمود. چونکه وزیر جنگ بمن نمی گفت داوطلب تشکیل دولتم و من تا از نظر او مطّلع نمی شدم نمی بایست خود را مسئول استعفای دولت قراربدهم که برحسب اتّفاق سرلشکر خدایار خان برای کاری نزد من آمد و دیدم که مناسب ترازهرکسی اوست مرجع سئوال من واقع شود که چون درجواب گفت نمی دانم، خندیدم و گفتم شما را توقیف می کنم تا جواب مرا بدهید. گفت خواهش می کنم توقیف نکنید تا رفته تحقیقات کنم وجوابی که صحیح باشد برای شما بیارم.
فردای آن روز که جلسۀ وزیران در کاخ صاحبقرانیه تشکیل شد وزیر جنگ آمد و با من شروع به صحبت نمود وضمن مذاکرات گفت خدایار را توقیف کرده بودید ؟ گفتم بلی . سپس قدری خندید و به این طریق فهمانید که شایعات راجع به زمامداری او مقرون به صحّت است که بعد ازخاتمۀ جلسه برئیس دولت گفتم و ازحقایق او را مستحضر نمودم که تصمیم به استعفا گرفت و دولت از کار کنار رفت.
هنوز دولت تشکیل نشده بود که سردارسپه مرا خواست و گفت شما هم در این دولت باید شرکت کنید که من به سکوت گذرانیدم و بعد شخصی که با سفارت انگلیس ارتباط داشت نزد من آمد و راجع به شرکتم درآن دولت مذاکره نمود، گفتم نظربه اینکه این دولت مدّتی دوام خواهد کرد و من باید در مجلس انجام وظیفه کنم زیبنده نیست برای مدّت کوتاهی وارد شوم و بعد ازدولت خارج گردم وعضویتم در آن دولت آنقدر شایع شده بود که یکی ازهمکاران مُعمّرم در دولت مشیرالدوله نزد من آمد و گفت کاری بکنید که من هم دراین دولت وارد شوم. گفتم معذورم چونکه خودم در این دولت شرکت نخواهم کرد.»( 6 )
سیف پورفاطمی حکومت چهارماهه مشیرالدوله را اینگونه شرح می دهد: معرّفی کابینۀ مشیرالدوله درآخرین روزهای مجلس چهارم صورت گرفت. مشیرالدوله درنطق خود اظهارداشت که برنامۀ جدید برای دولت تهیّه نکرده است. در سیاست خارجی حفظ منافع ایران برهمه چیز تقدّم دارد.
درامورداخلی تسریع درکارانتخابات و گشایش مجلس پنجم سرلوحۀ برنامۀ دولت اواست. تهیّۀ بودجۀ کشور واحداث خطّ آهن سرتاسری و توسعۀ اقتصاد که در دولتهای گذشته آغاز شده ادامه خواهد یافت و امید است که افتخار اتمام کار دولتهای گذشته نصیب دولت او بشود.
پس ازنطق نخست وزیر، مدرّس و سلیمان میرزا برای اوّلین دفعه روی برنامه وشخصیت رئیس دولت اظهار موافقت کرده و اعتماد و اطمینان خود را به شخص نخست وزیر ابراز داشتند.
مدرّس خدمات مجلس چهارم را ستود و اقدامات مهمّ آن شامل استخدام مستشاران آمریکائی، تهیّۀ بودجه، توسعۀ قشون، قرارداد با شوروی وانتظام مالیۀ کشور و لایحّ نفت را ازکارهای برجستۀ مجلس شمرد واز دولت خواست که در دورۀ فترت آزادی انتخابات را تأمین کند.
قضاوت دراطراف کارهای مجلس چهارم زیاد شده ولی متأسفانه موافقین و مخالفین هردو راه اغراق وافراط را پیموده اند. آنچه محقّق است مجلس چهارم بعد از کودتا با کار تخلیۀ ایران از قشون خارجی ، تأسیس مؤسّسۀ پاستور، کمک بدولت برای حلّ قضایای گیلان وحوادث آذربایجان وایجاد قشون متّحدالشکل و تهیّۀ بودجۀ منظّم برای کشور و الغای امتیازات خوشتاریا خدمات بزرگی بکشور کرد.
قضاوت مخبرالسلطنه راجع بکابینۀ مشیرالدوله و مجلس چهارم بشرح زیراست:
” امر دولت دلو حاجی آقاسی است. مگراینکه ازآن دلو آب درمملکت می افزود. این دلو روز بروزاز آبرومی کاهد. ریاست بین دوسه نفردورمیزند تغییرمستمرفقط نتیجه ای که میدهد این است که فرصت تعقیب نقشه که فرصت تعقیب نقشه بدست نمی آید . تا گفتند ” بسم الله ” می گویند ” الحمدالله” و منع سردارسپه ازرسیدن به آرزو به تحریکات اومی افزاید. وزراء درجرگۀ محدود به اسمی مختلف انتخاب شدند. کابینه صورتی است محلّل.”
سردارسپه دو روز تمارض کرد. ظاهربه نصیخت دوستان 28 جوزا سرکار آمد شاه جنس مقطوع را می خواهد ، کابینه در روزهای اوّل در مجلس طرف ملاحظه است. به پیشنهاد مشیر الدوله برقرار شد. تقاضای وزارت جنگ راجع بمداخله در امنیه و نظمیه مستمر است و تنها وزارت جنگ مستقر”.
نقص بزرگ مجلس چهارم این بود که نتوانست تجانس فکری وهمکاری بین زعمای قوم بوجود بیاورد. رجال کارآزموده و با تجربه درعوض آنکه خطر دیکتاتوری سردار سپه را درنظرداشته باشند بجان همدیگرافتاده ویکدیگر را لگد مال کردند وسردار سپه هم در کناری ایستاده ونقشۀ خود را دنبال کرده و با خود می گفت” زهر طرف که شود کشته سود اسلام است”.
متأسّفانه سوسیالیستها و طرفداران سردارسپه پیشنهاد دکتر مصدّق را اصلاح انتخابات رد کردند و اگر آن را قبول کرده بودند شاید سرنوشت بهتری درانتظار کشور بود.
درهمین موقع روسها، روتشتین وزیر مختار و خود را که با دربار سروسرّ داشت ! احضار، بجای او” شامیاتسگی” که گویا درمسافرتهای رشت با میرزا کریم خان رشتی آشنائی پیدا کرده بود، مأمور ایران کردند. بگفتۀ میرزا کریم خان رشتی در ابتدا ” شامیاتسکی” معتقد بود که سردار سپه ساخته و پرداخته لندن است ونباید به او فرصت داد که دیکتاتورایران بشود. ولی متأسّفانه درملاقاتهایی با شاه به این نیتجه رسید که اوبسلطنت وحکومت ایران دلبستگی ندارد وحتّی شدیداً با مسافرت اوبخارج مخالفت کرده و پیشنهاد می کند که جای شاه در تهران درکنارمردم کشوراست. ولی احمد شاه به اندرز دوست و دشمن توجّهی نکرده و تمام فکرش متوجّه سفراروپا بود.
درکابینۀ اول مشیرالدوله امریکائی اظهارعلاقه به سرمایه گذاری درایران کرده وعلاء به مشیرالدوله خبر داد کمک میلیون دلار وام درخواستی برای انتقال به تهران حاضر است امّا بانگها شرکت کمپانی نفت را در امر امتیاز شمال لازم می دانند. مشیرالدوله فوراً وام را رد کرد. علاء برای بار دیگر اطّلاع داد که آمریکائی ها از دخالت انگلیسیها صرف نظر کرده اند. بنابراین یک میلیون دلار بوسیله بانک شاهی به تهران رسید. سفارت انگلیس یادداشت تندی به ایران داده که قبول وجه مستلزم قبول شرکت نفت درامراستخراج نفت شمال است. مشیرالدوله از قبول وام خودداری کرده تا آنکه آمریکائیها شرکت انگلیسها را تکذیب کردند.
◀ تو قیف و تبعید قوام السلطنه
پس ازآن که سردار سپه از رسیدن به نخست وزیری مأیوس شد ، بفکر افتاد با تهدید وارعاب شاه و اطرافیانش کار را یکسره بکند. این بود که شروع بدوسیه سازی علیه دشمن قوی خود قوام السطنه کرد و بوسیله محمّد خان درگاهی رئیس نظمیه مرکز ورئیس نظمیۀ قزوین پرونده ای برای قوام درست کرد و او را متّهم کردند که درضمن استنطاق چند نفرتروریست توطئۀ تروری به قصد قتل سردارسپه کشف شده و دراین امر سردار انتصار (که بعدها والی و وزیرخارجه و سفیر رژیم سردارسپه شد) منتخب السطان و مکرّم السطان مداخله داشتند. هرسه جلب وتوقیف می شوند . دراستنطاق ، نظمیۀ قزوین اسم قوام السلطنه را پیش می کشد ، وزیر جنگ بدون اجازه شاه با نخست وزیر، قوام را به وزارت جنگ احضار و او را توقیف می کند. در ضمن سردار سپه بوسیلۀ کریم خان رشتی به شامیاتسکی وزیر مختارروس پیغام می دهد که قوام مهمترین عامل انگلیس در ایران است. توقیف او قطع ریشه نفوذ انگلیس درکشورخواهد بود.
بگفته هژیرمترجم شامیاتسکی، سردارسپه قبل ازتوقیف قوام السلطنه با وزیرمختار روس ملاقات کرده واو را کاملاً ازجریان آگاه می سازد.
بگفته مرحوم سید محمّد صادق طباطبائی رئیس مجلس دوره چهاردهم ” شب قبل از دستگیری قوام السلطنه ، شامیاتسکی وزیرمختار شوروی به اتفاق هژیر مترجم سفارت به منزل طباطبائی رفته و به اومی گوید آمده ام به شما تبریک بگویم. فردا سردارسپه، قوام السلطنه مرتجع ودشمن هم سوسیالیستهای ایران را توقیف و فوراً به اتّفاق شامیاتسکی و هژیر به منزل سلیمان میرزا می روند و در آنجا هم شامیاتسکی راجع به از میان بردن قوام السلطنه ونخست وزیری سردار سپه که ازمیان توده های مردم برخواسته است و بدست او شالودۀ ایران سوسیالیست ریخته خواهد شد، صحبت می کند.
طباطبائی می گفت: « پس ازآنکه وزیرمختار شوروی خبر توقیف قوام السلطنه را داد با آنکه با او مبارزۀ سیاسی داشتم قلباً متأثّرشدم که چرا وزیرمختارشوروی باید او را از توقیف نخست وزیرسابق ایران آگاه بکند و بچه مناسبت بیگانگان وسائل گرفتاری او را اسباب خوشنودی ما دانسته وبما تبریک بگویند.»
سردارسپه با توقیف قوام السطنه چند قدمی بروسها نزدیک شد واین طور وانمود می کند که او دشمن اشراف ودوست انگلیسها درایران است و روسها هم که درسیاست ایران همیشه ناآگاه واحمقانه قدم برمیدارند دراین جا هم گول حرفهای کریمخان رشتی وقائم مقام را خورده و بتدریج ازحمایت شاه کاسته و به سردار سپه نزدیک می شوند.
میرزاده عشقی در باب نزدیکی سردار سپه بروسها و حمایت انگلیسها چنین می گوید:
موافق گشت لندن این سخن را
که فوری خواست سرپرسی لرن را
بردگر شامیاتسکی سوءظن را
فرستم پیششان استاد فن را
همان مهترنسیم رند عیار
کریم رشتی آن شیاد طرار
در این جا سئوال پیش می آید که چرا قرعه بنام قوام السلطنه زده شد؟
جواب ان امروز تا اندازه ای روشن است : در مجلس چهارم قوی ترین مخالف سردار سپه ، مدرّس و قوام السلطنه بودند و این دو نفر با جدّیت سدّی درمقابل قدرت رضا خان ایجاد کرده و تا جائیکه زورشان می رسید چوب لای چرخ کارهای او می گذاردند. قوام و مدرّس با هم برای سردار سپه خطرداشتند. ولی اگر قوام را با پرونده سازی و قلدری از میدان بیرون می کردند مدرّس را می شد با تملّق و چابلوسی واطاعت رام کرد و بعد ازمیان برد.
اتّفاقاً دراینموقع رعب و بی اعتنائی شاه و حمایت روسها بنفع رضا خان بود و بقول قائم مقام روسها فکرمی کردند رضا خان ” لنین ایران” است” وبدست اودست انگلیسها راکوتاه کرده و یک رژیم سوسیالیستی در ایران بوجود خواهند آورد.
خبرتوقیف قوام السلطنه را روزنامه های طرفدار سردار سپه و سفارت روس با آب و تاب تمام منتشر کرده و در ضمن تلویحاً پای شاه را هم به میان کشیدند و خواستند به مردم بگویند قوام به امرشاه بفکر ترورسردار سپه افتاده است.
پس ازشهریور پرونده برملا شد ومعلوم گردید که پرونده را بدستورشهربانی تهران درست کرده و بدون هیچگونه دلیل ومدرکی پای قوام وشاه را به میان کشیده اند. بقول روزنامۀ باختر نگاهی به پرونده نشان می داد:
” تا بداند مسلم وگبرو یهود
کاندرآن پرونده جز لعنت نبود”
مشیر الدوله به سردارسپه فشار آورد که با مدارک پرونده را تسلیم وزارت عدلیه کرده یا آنکه قوام را آزاد کند. رضا خان با آزادی موافقت کرد بشرط آنکه از کشورخارج بشود. بالاخره تصویب نامه زیرازطرف هیئت دولت درروزنامه ها انتشار یافت:
” متعلقۀ آقای قوام السلطنه عریضه ای به خاکپای مبارک اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی ارواحنا فداه عرض واستدعا کرده بودند بعلّت کسالت مزاج آقای قوام السلطنه امرفرمایند ایشان را به فرنگستان روانه نمایند. اعلیحضرت همایونی به آقای وزیرجنگ امرفرمودند این استدعای متعلّقۀ ایشان را بموقع اجرا بگذارند. درهیئت وزراء نیزدرجلسه 25 میزان همین مطلب را از آقای وزیر جنگ ازحقّ خودشان که تعقیب باشد صرف نظر کردند.”
قوام السلطنه با آنکه ازتهران به نمایندگی مجلس پنجم انتخاب شده بود، تحت نظرپلیس از ایران خارج شد.
◀ انقلاب ومردم بین النهرین برعلیه انگلیسها وحکومت فیصل و تبعید علمای نجف:
هنگامیکه حکومت مشیرالدوله سرگرم مبارزه با سردارسپه بود، موضوع تبعید علمای شیعه ازعراق وفشاربه شیعیان بین النهرین ازطرف انگلیسها وتحمیل سلطنت فیصل به آن سرزمین نگرانی شدید در سرتاسرکشور بوجود آورد.
درتمامی شهرها راه پیمائی وتعطیل بازارو” بایکوت” اجناس انگلیسی شروع شد. حکومت مشیرالدوله هم تصمیم گرفت که تبعیدیان با اعزازواحترام زیاد پذیرفته ومظالم انگلیسها را بگوش جهانیان برساند.
پس ازشکست امپراطوری عثمانی وتجزیه آن کشور، انگلیسها به امید بلعیدن نفت بین النهرین آن کشوررا اشغال کرده و بنام قیمومیت از طرف مجمع اتّحاد ملل خواستند یکی از پسرهای شریف حسن، امیر فیصل را که در جنگ برعلیه ترکها خدمات زیاد به آنان کرده بود به عراق تحمیل بکنند. ابتدا ازعلماء و روسای قبابل و زعمای مردم استفتاء کردند. مردم جنوب عراق شیخ خزعل را برای ریاست جمهوری طالب بودند. مردم شمال مخصوصاً کردها به شاهزاده فرمانفرما که سالها درمغرب ایران حکومت کرده و رابطۀ خوبی با کردها داشت اظهارتمایل کردند. سرپرسی کاکس کمیسرعالی انگلیس خواسته های مردم را به هیچ شمرده و امیرفیصل را به بغداد آورده و برخلاف میل مردم ومخالف اصول حقوق بین المللی و اصول آزادی وخود مختاری مردم او را سلطان بین النهرین نامیدند. این عمل موجب اعتصاب عمومی درسرتاسرعراق شده وعلمای نجف بنام مردم تقاضای مراجعه به آراء عمومی کرده وازانگلیسها خواستند که انتخاب حکومت را به مردم واگذارکنند. کلیۀ روزنامه های عربی و واعظین شیعه وسنّی ازمظالم انگلیسها به مجمع ملل و کشورهای مسلمان جهان متوسّل شدند. سربازان انگلیس درچندین شهرمردم را به مسلسل بستند. ایلات فرات ودجله سربشورش برداشته ومدّتی با قشون انگلیس جنگیدند. به قول سرآرنولد ویلسون، جانشین سرپرسی کاکس، دربغداد شورش عراق بیش ازبیست میلیون لیره واز دست دادن چند هزارسرباز تمام شد.
ازآنجائیکه زعامت انقلاب در دست علمای شیعه بود وانگلیسها به هیچ قیمت نتوانستند آنهارا با زر و زورساکت بکنند ، تصمیم به تبعید آنان گرفتند حکومت ایران شدیداً اعتراض کرد. فیصل و کمیسر عالی انگلیس به نمایندۀ ایران گفته بودند” علمای اعلام میهمان ما هستند و نهایت احترام را نسبت به آنان مبذول می داریم ولی اگر بخواهند در شئون داخلی و سیاست ملکی ما دخالت نمایند ما آنها را اخراج خواهیم کرد.”
انگلیسها خالصی زاده وفرزندش را به حجاز وسید ابوالحسن اصفهانی، حاج میرزا حسین نائینی و فرزندان آیت الله خراسانی وسید هیبت الله شهرستانی وچند نفردیگررا به ایران تبعید کردند.
خبرتبعید علماء موجب شد که درتهران وشهرستانها جمع کثیری ازمردم درمساجد ومنزل حاج آقا جمال اصفهانی ومیرزا سید محمد بهبهانی وحاج آقا نورالله وفشارکی اجتماع کرده و نطقهای شدیدتر بر علیه انگلیس ایراد و از دولت بخواهند که با آن کشور قطع رابطه بکند.
هیئتی هم ازطرف شاه مرکّب ازشاهزاده عضدالسلطان وحکیم الدوله وازعلماء ظهیرالاسلام واز طرف مشیرالدوله، پدرم ومعاضد السلطنه پیرنیا به کرمانشاه رفته و به اتّفاق مردم شهراستقبال بی نظیری ازآنان بعمل آمد.
ازآنجا همگی عازم قم شدند ومردم قم با شعف وشادی مقدم آنان را گرامی شمردند. درنتیجۀ اقدامات دولت خالصی زاده وپسرانش هم ازحجازبه ایران آمده و به جمع علماء درقم پیوستند.
این تبعید تا نخست وزیری سردار سپه ادامه داشت. حکومت عراق ازعلماء معذرت خواسته و بتدریج به نجف برگشتند . تنها خالصی زاده در ایران ماند وبا خانوادۀ خود به مشهد رفته و در آنجا درگذشت.
حاج مخبر السلطنه هدایت راجع به تبعید قوام السلطنه وتبعید حجج اسلام چنین نوشته است:
« باری مخالفت مدرّس با سردارسپه و توطئه ایکه به قوام السلطنه نسبت داده بودند وکشف شد. خیال سردار را روز به روزبالا برد، کشید به آنجا که ، در کابینۀ سید ضیاءالدین نقشه مظنون بوده احمد شاه موافقت نکرده است.
در ضمن استنطاق چند نفرتروری به قصد سردارسپه کشف می شود. معلوم می شود سردار انتصارمنتخب السطان و مکرّم السطان مداخله داشته اند. هرسه جلب ، توقیف می شوند دراستنطاق توطئه دامن گیر قوام السلطنه می شود. به وزارت جنگ احضار و توقیف می گردد. 27 صفر 1342 »
« درنتیجه التجای عیال قوام السلطنه وارجاع امرازطرف شاه هیئت وزراء سردارسپه درجلسه 25 میزان امتثال امرشاه نموده مقرّرمی شود قوام السلطنه ازایران برود.»
«گفته شد منتخب السطان تدارک ترور سردار سپه را دیده بوده است. از قوام السلطنه امر کتبی می خواهد بطفره میگذارند سبب تردید وی شده است. می فرستد یوسف ارمنی و فیروز نامی که نامزد اجراء بوده اند ودرب مجلس مستعد ازعمل منع می کند. »
« اگر چه احمد شاه با این نقشه موافق نبوده این سوء تعبیر دامن گیر او می شود.»
« ظاهراً در کابینۀ میرزا ضیاءالدین هم این نقشه در نظر بوده است، احمد شاه اجازه نمی دهد و این را من از یکی از وزراء کابینه شنیدم»
« حکومت عراق از ترس آنکه اکثریت نصیب شیعه شود و در اثر سیاستهای پیچیده برخلاف عقل و مصلحت هجرت آن ذوات محترم را بعنف پیش آورد. از طرف شاه و دستخط های اکید بسرحد و سایر جاها شد. همه جا احترام فائقه بعمل آمد. در اطراف قم ساکن شدند. شیعه آزرده، دولت عراق پشیمان نمایندگان فیصل به تهران آمدند که حجج را عودت بدهند. وجود علمای شیعه برای عراق سرمایه اقتصادی است . ازهرطبقه به قم می آیند وآقایان رازیارت می کنند. شوری در سرهاست و غوغائی در کشور»
خالصی زاده که به حجاز تبعید شده بود به سعی دولت و مداخله انگلیس از طریق بوشهر به ایران آمد. مردی است پرشور و گاهی بی نمک درزی علماء و کمالی دارد برنگ محیط در آمد.
◀ بحران کابینۀ مشیر الدوله
مرحوم معاضد السلطنه پیرنیا که در آن هنگام معاون نخست وزیر بود در شیراز راجع به این بحران چنین می گفت: پس ازدستگیری قوام السلطنه ، سردارسپه بوسیلۀ من به مشیرالدوله پیغام می دهد که موقعیّت مملکت ایجاب می کند که شما استعفا داده و بگذارید دولتی قوی روی کار آمده و از مشکلات کشور بکاهد.
درضمن سردارسپه با تصمیم شاه و دولت راجع به اعزام ولیعهد به تبریز مخالفت کرده و با آنکه ولیعهد نقل مکان کرده ودرقم هم با علماء خدا حافظی کرده بود، وزیر جنگ به شاه می گوید رفتن ولیعهد به آذربایجان صلاح نیست ودرهمانروزنارنجکی در دربار مجاور اطاق خواب شاه منفجرمی شود. شاه فوراً مشیرالدوله را احضار ومی گوید کسالتم بازشدت کرده و هر چه زودترباید سفراروپا را درپیش بگیرم. ازاو می خواهد که هزینۀ سفرش را تأمین کرده اعلامیه ای مبنی برمسافرت اودرکشورانتشاردهد. مشیرالدوله در جواب می گوید اگر اعلیحضرت عازم سفرهستید خوب است دیگری را بجای من مأموردولت فرمایند زیرا با رفتن شاه ازتهران امورکشور یکپارچه تسلیم سردار سپه و افسران او خواهد شد.
هنگامیکه سردار سپه از مقاومت مشیرالدوله وصحبت هایش با شاه مطلع می شود بسراغ وزرا رفته و با آنها ازدرتهدید و تطمیع بر میآید. ( 7 )
سیف پور فاطمی در ادامه آن می نویسد: حاج مخبر السلطنه هدایت راجع به تحریکات سردار سپه و نخست وزیری او چنین اظهار عقیده می کند:
” دو دسته نظامی قزّاق و ژاندارم درمملکت به سعی صاحب منصبان خارجه و توجّه روس وانگلیس خواهی نخواهی تربیت شده وهردو قوّه در دست سردارسپه است. قدرتی درخود می بیند وازاطراف آواز نابغه هم بگوش می خورد. منتظراست از طرف شناخته و نشناخته مورد تعظیم و تکریم باشد. هنوز آن کیفیت دراو پیدا نشده است. دراین زمینه هم خود نمائی هائی به ظهور رسیده نمونه را یک با دو فقره یاد می شود در ذکروقایع زشت و زیبا هردوموقع دارد شهید زاده نابینا بود درصحن عدلیه در گوشه ای نشسته سرداربراو گذاشت بر نخاست مورد ضرب و شتم سردار شد. آوازه درشهر پیچید. قضیّۀ دیگر نهیب به حسین خان زیاد بود در قلهک که تکریم لازم را بجا نیاورده بود. سردار که بجهتی پیاده شده بود به او نزدیک شده گفته بود چه بی ادبی ، میخواهی با این چوب چشمهای زاغت را بیرون بیاورم و از این قبیل مواردی ذکر شد.”
” شهرت بین قوم سابقۀ خانوادگی می خواهد. پسرعباسقلی داداش را ازطایفه پالانی شاید درسوا کوه بشناسند. درتهران مقدّماتی بیشترمی خواهد وطول مدّت شاید عباسقلی درزمرۀ نوّاب قزّاقخانه سابقه شناسائی داشته است.”
می بایست به بحران پی د رپی خاتمه داد ” وقع القوس فی ید”. بازیها پس ازکابینه میرزا سید ضیاء می بایست این امرصورت گرفته باشد”
علاوه برمشکلات سردارسپه وعدم تصمیم شاه ، کابینۀ مشیرالدوله گرفتار فشارانگلیسها برای پرداخت مخارج پلیس جنوب بود. انگلیسها به مشیرالدوله و دکتر مصدّق وزیر خارجه فشار آوردند که سه ملیون تومان هزینۀ سربازان آن ها را بپردازد. مشیرالدوله و دکتر مصدّق آن را شدیداً رد کرده و درعوض دعوی خسارت کردند.
هنگام تغییر سلطنت در کابینۀ فروغی ضمن نامه ای به سفارت انگلیس دولت این بدهی را قبول کرد.
قضیّۀ امتیازکشتی رانی دردریاچۀ ارومیه که دست یک نفر انگلیسی بود و دولت صمصام السلطنه آنرا لغوکرده بود و موضوع بهره برداری ازشیلات با روسها نیزبرای دولت اشکالاتی بوجود آورد ولی استقامت و پایداری مشیرالدوله وزیرخارجه وادّعای هر دو را رد کرد . بعدها دولت سردارسپه مبلغ سیصد وبیست هزارتومان برای بازخرید امتیازکشتی رانی دریاچۀ ارومیه به انگلیسها پرداخت و در قسمت شیلات هم بدستور رضا شاه ، فروغی بهره برداری ازشیلات را برای مدّت بیست و پنج سال بدولت شوروی واگذار کرد.
مشیرالدوله که همیشه مورد سوءظن انگلیسها بود و لرد کرزن علناً او را یک نفر ملّی ضدّ انگلیس و مخالف با قرار داد و نفوذ انگلیس در ایران می دانست، روسها هم که از جوابهای تند دکترمصدّق راجع به شیلات و محاکمۀ اتباع روس در دادگاههای ایران ناراضی بودند و از شاه هم مأیوس به طرف سردار سپه متمایل شده و با حکومت او روی موافقت نشان دادند.
معاضد السلطنه پیرنیا که معاون وعموزاده مشیر الدوله بود، سالها بعد درشیراز می گفت هیچگاه مشیر الدوله را اینطورمقاوم ومصمّم برای ادامۀ نخست وزیری ندیده بود. او حکومت خود را آخرین تیر ترکش مخالفین قدرت تام سردارسپه می دانست. این بود که قبل از استعفا دو مرتبه با احمد شاه و یک مرتبه با مدرّس ملاقات کرده و بهر دو صریحاً میگوید که اگر شاه عزم رحیلش رابه اقامت تبدیل بکند اوهم درسرکار خود باقی مانده وبه پشتیبانی شاه ومردم انتخابات دوره پنجم را تمام کرده و بعد هر طور مجلس تصمیمی گرفت او تسلیم خواهد بود. شاه باسماجت می گوید باید حتماً به اروپا برای معالجه بروم. مشیر الدوله می گوید وضع کشور طوری است ک دولت نمی تواند بدون شاه مملکت سرکار بماند. رفتن اعلیحضرت بیش ازهر چیز بکار سلطنت وحکومت مشروطه لطمه خواهد زد. مدرّس هم درجلسه ای صریحاً به شاه می گوید که این سفر موجب انقراض خانوادۀ شما خواهد شد و حتّی پیشنهاد می کند که موقّتاً به نفع ولیعهد کناره گیری کند. البتّه احمد شاه از این پیشنهاد مدرّس بر آشفته شده و مذاکرات با مدرّس را با سردارسپه در میان می گذارد.
پس از این جریانات ، مشیر الدوله جلسۀ هیئت دولت را تشکیل داده و جریان مذاکرات با شاه را به آنان گزارش می دهد. وزراء هم که بعضی تهدید و برخی تطمیع شده بودند به او پیشنهاد می کنند که دراین هنگام ” بریدن به بود از آشنائی” وبهتراست که هرچه زودتردولت استعفاء داده وبه بحران پایان بدهند. روز 29 مهر مشیر الدوله در قصر صاحبقرانیه به حضور شاه بار یافته و استعفای دولت را کتباً تسلیم می کند ، احمد شاه استعفاء را نپذیرفته وازاو می خواهد که چند روزی در سرکار بماند تا شاید بتواند کاندیدای دیگری بجزسردارسپه پیدا کند. مشیرالدوله از ادامۀ کار معذرت می خواهد. دو روز بعد شاه باز مشیر الدوله را احضار و مدّت دو ساعت راجع به اوضاع کشور با او صحبت کرده وازاو می خواهد که کابینۀ تازه ای تشکیل داده وبکارخود ادامه بدهد. مشیر الدوله باز درجواب می گوید ادامه کار دولت من در دست شخص شاه است. وظیفۀ شما این است که در این موقع خطیر درکشوربمانید و ازحقوق خود و قانون اساسی و حکومت مشروطه دفاع کرده واین را بدانید که بیشترمردم ایران گوش برحکم و چشم بر فرمان شما هستند. شاه درجواب می گوید من مجبورم برای معالجه به اروپا بروم . مشیرالدوله با کمال یأس از نزد شاه بر می گردد. مدرّس وچند نفر از روحانیون و نمایندگان تهران در اطاق انتظارشاه منتظر او بوده و از او راجع به تصمیم شاه و دولت سئوال می کنند. مشیرالدوله جریان ملاقات خود و شتاب شاه را برای رفتن از تهران برای آنها وصف می کند ومی گوید من منتهای سعی خود را کردم. چه کنم سعی من ودل همگی باطل بود. مدرّس بصدای بلند می گوید شاه نمی داند که مرض در اینجاست و اگر این مسافرت صورت حقیقت بخود بگیرد طولی نخواهد کشید که برزانو زند دست تغابن.
روز بعد برای بار دیگر شاه ، مشیرالدوله را احضارمی کند. ولی او از رفتن دربار امتناع می ورزد. دراین گیر ودارها دوستان سردارسپه درشهرشایع کردند که عنقریب صاحب منصبان قزّاق کودتا کرده و ممکن است شا ه و تمام مخالفین ” حکومت قدرت” را از میان ببرند. عدم اجابت دعوت شاه موجب می شود که شهاب الدوله رئیس تشریفات دربار نزد مشیرالدوله رفته و ازقول شاه او را ترغیب به ادامه کار بنماید.
مشیرالدوله صریح و روشن د رجواب پیغام شاه می گوید اگر شاه بماند ما همه دور او جمع شده و تحت نظراو وظیفۀ خود را انجام خواهیم داد. ولی غیبتش عکس ا لعمل بد درکشور خواهد داشت. دوستان مأیوس و دشمنان چیره شده و هواداران شاه هم بزودی یا خانه نشین و یا بصف طرفداران سردارسپه خواهند پیوست. این مسافرت بنابودی حکومت مشروطه تمام خواهد شد.
هنگامیکه شاه ازمشیرالدوله مأیوس می شود، به سراغ مستوفی و سپهدار و فرمانفرما می رود . آنها قبول مسئولیت را منوط و مربوط به فسخ عزیمت شاه می کنند.
موقعیکه این جریان افکاردولتمندان تهران را بخود متوجّه کرده بود، روزنامه های طرفدارسردار سپه ازحکومت قدرت و ثبات دردولت صحبت به میان آورده وسردار سپه را آخرین امید وطن پرستان وعلاقمندان به آزادی واستقلال ایران می خوانند. عشقی راجع به این چاپلوسی ها اشعاری دارد:
که مستوفی است شخص لاابالی / مشیرالدوله مرعوب وخیالی
وثوق الدوله جایش هست خالی / بود فیروز اندر فارس والی
قوام السلطنه مطرود سرکار / بغیرازذات اشرف لیس فی الدار
عده ای از روزنامه های مخالف هم به موافقت حکومت قدرت پاسخ داده و فرخی درسرمقاله طوفان نوشت:
” می گویند کابینۀ آتیه حکومت قدرت خواهد بود. این حکومت بدست هرکه باشد اگرکلمۀ قدرت مضاف الیه حکومت قرارداد ه ما و تمام علاقمندان به عظمت و اقتدارملّت ایران در مقابل اوسرتسلیم فرود خواهیم آورد.
اگر مقصود قدرت شخص رئیس دولت وخود سری حکومت باشد، از ما خواهد گذشت، طولی نخواهد کشید که بزوال حکومت و مملکت فاتحه بخوانند.”
بحران چند روزدیگر ادامه یافت و بالاخره احمد شاه با سردار سپه کنار آمد و فرمان نخست وزیری را بنام او صادر کرد.( 8 )
◀ توضیحات و مآخذ:
1- با ستانی پاریزی « مقدّمه و شرح احوال حسن پیرنیا – مشیر الدوله» – ایران باستان – تألیف حسن پیرنیا - جلد 1- نشر دنیای کتاب – چاپ پنجم – 1370 – صص 90 – 84 ) -
2 – (مصدّق – خاطرات ، ص – 162 )
3 – ( ص 2 – 1 رنجهای سیاسی دکتر مصدّق )
4 – ( مکی – ص 341 )
5 – (عاقلى، باقر؛ شرح حال رجال سیاسى و نظامى ایران، ص 899، تهران، گفتار، 1377 )و نگاه کنید به نشأت، صادق؛ تاریخ سیاسی خلیج فارس، تهران، شرکت نسبی کتاب، 1344، ص242ـ 245
6 – ( خاطرات مصدّق – صص 167 – 163)
7 – ( سیف پور فاطمی ، صص 315 – 308 )
8 – ( سیف پور فاطمی – صص 319 ص 316 )
◀ بر اساس «اسناد وزارت امورخارجۀ آمریکا » از کتاب محمّدقلی مجد « ازقاجاربه پهلوی » حکومت دیکتاتوری رضا خان با حمایت انگلیس و توافق روسیه شوروی بر سر کارآمد، در قبال آن رضاخان قول داد که منافع «انگلیس و روسیه شوروی » را تضمین کند وترکیب کابینۀ وی بیانگرتمایلات وخواسته های هر دوسفارت می باشد که درزیر می خوانید :
رضا خان در7 اکتبر1922 استعفای خود را از وزارت جنگ اعلام کرد؛ یک سال بعد از پس گرفتن « استعفای » خود، درنهم اکتبر1923، رضا خان دست به کودتا ] یی دیگر[ زد و در28 اکتبر1923 برمسند ریاست وزرا تکیه زد: « وزیرجنگ بدون درنظر گرفتن مراحل قانونی، قوام السلطنه، رئیس الوزرای پیشین را دستگیرکرده وبه زندان انداخته است؛ دستگیری شماری ازافراد برجسته نیزانتظارمی رود. وزیرجنگ مدّعی است که مدارکی علیه او دارد که ثابت می کند قوام درصدد توطئه بوده است. با این حال بسیاری براین عقیده اند که این تنها بهانه ای است برای سرنگون کردن دولت وحاکم کردن دیکتاتوری برکشور. اوضاع بسیاروخیم است.»(1) بعد از ظهرروز دوشنبه ، 9 اکتبر 1923 ، قزّاق ها منزل قوام السلطنه را محاصره و پس ازدستگیری قوام ، او را به وزارت جنگ منتقل کردند. یک هفته بعد، زمانی که کرنفلد گزارش خود را می نویسد ، وی همچنان دربازداشت به سرمی برد. ترس ازتکرارحوادث پس از کودتای سوّم اسفند 1299 و دستگیری های فراوان، باعث شد که جوّ متشنّجی برشهرحکم فرما گردد. کرنفلد اذعان می کند که اتّهام توطئه چنین که به قوام نسبت داده شده است، تنها بخشی ازنقشۀ رضا خان برای رسیدن به نخست وزیری است:
براساس گزارش های موثّقی که به دست ما رسیده است ، مجازات تعیین شده برای قوام ازاین قرار است: تبعید ازایران ومصادرۀ بخش قابل توجّهی ازاموال وی. من کاملاً مطمئن هستم که اتّهام وارده به قوام هیچ پایه واساس درستی ندارد ونابجاست. امّا مجازاتی که برای وی تعیین شده دقیقاً متناسب با خواسته ها ونقشه های وزیرجنگ است. شاه، یکشنبه بعد ازظهر، 13 اکتبر ، مرا به گفتگوی کوتاهی دعوت کرد وبه من گفت که وزیرجنگ می کوشد به هرنحو ممکن پس ازسرنگونی دولت مشیرالدوله، به مقام ریاست وزرا دست یابد. از آنجا که وی امیدوار است به هدف خود دست یاید، لذا سعی می کند هرگونه مانعی را، ازسرراه خود بردارد. ایران به شدّت ازنداشتن رئیس الوزرایی کار آمد رنج می برد. اکنون تنها سه تن ممکن است متصدّی این مقام شوند: مستوفی الممالک، مشیرالدوله وقوام السلطنه. ازآنجا که مجلس چهارم در آخرین اقدام خود، کابینۀ مستوفی الممالک را ردّ صلاحیت کرد، بعید به نظر می رسد که شاه تا زمان تشکیل مجلس پنجم، او را به عنوان رییس الوزرا انتخاب کند. مشیرالدوله هم کمترین اشارۀ وزیرجنگ باعث استعفایش می شد. بنابراین تنها کسی که به حساب می آمد قوام بود. وهمین، برای ازمیان برداشتن دلیل کافی بود؛ وزیر جنگ نیزهمین کار را کرد؛ و دقیقاً با این کارهم شاه ومشیر الدوله را مرعوب کرد؛ و هم به آرزویش دست یافت. در رابطه با مصادرۀ اموال قوام می توان گفت که از مدّتها قبل رضا خان در فکر این کار بوده است ؛ حتّی پیش از آن که دوستانش توطئۀ قوام علیه جان او را کشف کنند. با توجّه به اینکه وزیرجنگ همۀ ثروت هنگفتش را ازطریق اخّاذی و زورگیری به دست آورده ، بدون شک اموالی راهم که دادگاه به عنوان جریمه از اقوام می گیرد، به خود اختصاص خواهد داد.(2)
همانطور که مرنفلد پیش بینی کرد، قوام به شرط اینکه ایران را ترک کند وبه اروپا برود ، در 22 اکتبراز زندان آزاد شد. (3) پس از تبعید « هیچکس درمورد توطئه ای که به قوام نسبت داده میشد سخن به میان نیاورد و ماجرا کاملاً فراموش شد واصل ماجرا درهاله ای از شکّ وتردید فرو رفت.» (4) همانطورکه از نوشتۀ کرنفلد برمی آید ، مشیر الدوله به شدّت از رضاخان می ترسید : « مشیر الدوله اگرچه از معدود سیاستمداران ایران است که می توان ادعای شرافت و پاکدامنی و با فرهنگی کند، امّا به شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت نیز شهرت دارد. این مسامحه و دست به دست کردن اوهم ممکن است ناشی از همین شکست اخیر باشد . روابط او و وزیر جنگ روزبه روزبدترمی شود. وزیر جنگ درعمل دیکتاتور مطلق ایران است وهمۀ امور را در دست دارد. اقدام اخیر وی در زندانی کردن بدون محاکمه قوام ، به شدّت به اعتبار و حیثیت کابینۀ فعلی لطمه زده است . مشیر الدوله آشکارا ازگرفتن تصمیمی قاطع دراینباره واهمه دارد.»(5)
مشیرالدوله در22 اکتبر 1923 ازکارکناره گیری کرد: « شب گذشته رئیس الوزرا استعفای خود را تقدیم کرد که مورد پذیرش شاه قرارگرفت. وزیر جنگ ازسوی انگلیسی ها حمایت می شود، ازهر وسیله ای برای فشار آوردن به شاه استفاده می کند تا او را به نخست وزیری منصوب کند.» (6) گوتلیب نیزدرمورد کناره گیری مشیرالدوله در22 اکتبر، چنین اظهارنظرمی کند: « کاملاً روشن است که رضا خان ، وزیر جنگ ، به ریاست وزرا منصوب می شود.»(7) تلگرام کرنفلد در29 اکتبر ازاین قراراست: « رضا [خان ]به منصب ریاست وزرا دست یافت. وی هنوز تشکیل کابینه نداده است. شاه درچهارم نوامبرعازم اروپا می شود . رضا خان همواره مورد حمایت بریتانیا بوده است ، امّا هرگزموفّق نشده بود اطمینان روس ها را جلب کند…. تا وقتی که روس ها مخالف نخست وزیری او بودند. شاه به خوبی توانست درمقابل فشارهای وی ایستادگی کند. برای ازمیان بردن این مخالفت ها وی کاملاً آماده بود هرگونه تضمینی که روس ها مطالبه کنند ، بپردازد.» (8)
گوتلیب در این باره می نویسد : « من کاملاً مطمئن هستم که رضا خان دیروز به سفارت شوروی رفت تا ایشان را متقاعد کند برای تشکیل کابینه تحت ریاست خود، از وی حمایت کنند و مقامات شوروی نیز به دو شرط حاضر شدند از وی حمایت کنند. اوّل این که چندین تن ازملیّون را وارد کابینه خود کند؛ دوّم ، منافع روسیه در شمال ایران را کاملاً تضمین و قبول کند… گفته می شود رضا خان به هردوی این خواسته ها تن در داده است…»(9) کرنفلد درنوشته های خود توضیح بیشتری دراین زمینه می دهد و همانطور که پیش از این ذکرشد، پس از تبعید قوام السلطنه به دست رضا خان، مشیرالدوله استعفا داد: « اگرشاه نمی دانست که سفارت روس به نخست وزیری رضا خان رضایت ندارد، وزیر جنگ درکارخود عجله نمی کرد. وزیر جنگ نیز به هر طریق برای مصالحه با سفارت روس فرصت را از دست نمی دهد. زمانی که شاه متوجّه شد هیچ قدرت خارجی ازاو حمایت نمی کند ، تسلیم شد و 28 اکتبر رضا خان را به ریاست وزرا منصوب کرد و درهمین زمان اعلام کرد برای معالجه کشور را به مقصد اروپا ترک خواهد کرد.»(10)
در 29 اکتبر 1923 رضا خان کابینه خود را معرّفی کرد:« مطالعۀ سوابق اعضای کابینه، ملاک های انتخاب رئیس الوزرا را کاملاً روشن می سازد و شکّی دراین زمینه باقی نمی گذارد . آشکار است که وی امیدوار است هر دو سفارت را از خود راضی کند؛ دو قدرتی که به او کمک کردند به خواستۀ خود برسد . مدیرالملک ، یکی از دوستان کاملاً شناخته شدۀ انگلیسی ها ، به تازگی به عنوان رئیس معاونت خوار و بار در وزارت مالیه برگزیده شده است. از سوی دیگر، روس ها احتمالاً به ذکاءالملک گرایش داشته باشند؛ وی در دوران خدمت خود در کابینه مستوفی الممالک به عنوان وزیرخارجه ، خوش خدمتی خود را به روس ها بر همگی آشکار ساخت.» مدیر الملک ] محمود جم [ با خواهرعباسقلی نوّاب ازدواج کرده است؛ « عباسقلی مشاور دوّم سفارت انگلیس است که برای مدّت زیادی به این سفارت خدمت کرده و به تبعیّت انگلیس درآمده است.»(11)
منابع:
1- محمّدقلی مجد « از قاجار به پهلوی » مترجمین رضا مرزانی – مصطفی امیری - ناشر: مؤسّسۀمطالعات و پژوهشهای سیاسی – 1389 – صص 258 – 255 )
1 – تلگرام کرنفلد ، شماره 42 ، 1248 / 00 , 891 , مورخ 9 اکتبر 1923
2 – تلگرام کرنفلد ، شماره 280 ، 1252 / 00 , 891 , مورخ 15 اکتبر 1923
3 – تلگرام کرنفلد ، شماره 44 ، 1250 / 00 , 891 , مورخ 22 اکتبر 1923
4 – گزارش فصلی کرنفلد ازاکتبر تا دسامبر 1923 ، 1260 / 00 , 891 , مورخ 20 ژانویه 1924 5 – گزارش گوتلیب ، 301 / SO- 6363 , 891 , مورخ 21 اکتبر 1923
6 – تلگرام کرنفلد ، شماره 45 ، 121 / 002 , 891 , مورخ 23 اکتبر 1923
7 – گزارش گوتلیب ، 302 / SO- 6363 , 891 , مورخ 23 اکتبر 1923
8 – تلگرام کرنفلد ، شماره 47 ، 123 / 002 , 891 , مورخ 29 اکتبر 1923
9 – گزارش گوتلیب ، 301 / SO- 6363 , 891 , مورخ 21 اکتبر 1923
10 – گزارش کرنفلد شماره 295 ، 1253 / 00 , 891 , مورخ 31 اکتبر 1924
11 – گزارش کرنفلد شماره 294 ، 126 / 00 , 891 , مورخ 30 اکتبر 1924
◀ مسئلۀ بحرین
درگیری دکتر مصدّق و دولت لندن برسر بحرین
1- دولت دکتر مصدّق 28 فروردین سال 1331 (17 اپریل 1952) نسبت به دیدار مشاور امورخارجی دولت انگلستان از بحرین شدیدا اعتراض کرد و این عمل را مداخله در امور ایران اعلام داشت. دولت انگلستان در پاسخ اعتراض دکتر مصدّق گفت که بحرین یک منطقۀ تحت الحمایۀ آن دولت است، و از آن پس اختلاف دو دولت در این زمینه هم گسترش یافت.
2 – 12 خرداد 1331 (دوّم ژوئن 1952) وزارت امور خارجۀ ایران (دولت دکتر مصدّق) طیّ یادداشتی به دولت انگلستان تأکید کرد که امضای هرگونه قرارداد این دولت (انگلستان) با بحرینِ ایران را، نقض تعهّدات و یک «دو ـ رویی» محض می داند.
در این یادداشت آمده بود که دولت انگلستان طبق اسناد موجود از زمان شاه عبّاس به بعد، بارها پذیرفته است که مجمع الجزایر بحرین گوشه ای از قلمرو ایران است. بنابراین، نباید با متمرّدین این جزایر قرارداد امضاء می کرد. دولت انگلستان با این عمل غیر قابل قبول، تعهّدات خود و موازین بین المللی را نقض کرده و شئون و حیثیت خودرا نادیده گرفته است، ایرانیان از حقّ خود و تمامیت وطن نخواهند گذشت.
نسخه ای از این یادداشت به سفارت انگلستان در تهران تسلیم شده بود.
منبع: از سایت دکتر نوشیروان کیهانی زاده ( مهمترین رویدادهای ایران و جهان در طول تاریخ )
http://www.iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp?GM=4&GD=17
◀ دکتر حسن امین درمقالۀ پژوهشی خود« بحرین، چگونه از ایران جدا شد؟ می نویسد : سِر دنیس رایت (Sir Dennis Wright)، سفیراسبق انگلستان درایران طیّ گزارش تلگرافی شمارهی 592، مورّخ دوّم آپریل 1968، خود به دولت متبوعاش تصریح کرده است که شاه، تمایلی به استفاده از نیروی نظامی برای «اشغال بحرین» ندارد، ولی به ملاحظهی افکار عمومی مردم ایران نمیتواند از «ادّعای مالکیّت بحرین» بدون دستیابی به امتیاز دیگری دست بردارد. وی به فاصلهی چند روز درگزارش دیگری (بهشمارهی 611، موّرخ هفتم آپریل 1968) مینویسد که شاه را در باب جزیرههای ایرانی خلیجفارس ملاقات کرده است و او را از پیوستن بحرین به اتّحادیهی امارات متصالحه (امارات متّحدهی عربی بعدی که سه سال بعد در 1971 تشکیل شد) ناخشنود یافته است.20
با وجود چنین پیشینهای، محمدرضاشاه، زیر نفوذ و القای انگلیسیها، نخست در مصاحبهای با روزنامهی گاردین، چاپ لندن، در شهریور 1345/ اوت 1966 آنچه را در دل داشت بر زبان آورد که «بحرین با توجّه به اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیده است، از نظر ایران اهمیتی ندارد!».
در ادامهی همین مواضع، شاه در سفری به هند در چهاردهم دی 1347/ ژانویه 1969 در دهلینو اعلام کرد که دولت شاهنشاهی نمیخواهد با «اعمال زور» بحرین را تصاحب کند، بلکه حاکمیت بحرین را به دلخواه اکثریت مردم در یک همهپرسی آزاد زیر نظر سازمان ملل متّحد وامیگذارد تا اگر اکثریت مردم بحرین علاقه به ملحق شدن به ایران داشتند، بحرین در حاکمیت ایران بماند و اگر خواستند از ایران تجزیه شوند، کشوری مستقل گردند.21
این موضعگیری جدید، علیه سابقهی ممتد اعتراض ایران به جدایی بحرین از ایران بود، به حدّی که ایران در هیجدهم تیر 1347 به شرکت دادن بحرین در «فدراسیون خلیج فارس» اعتراض کرده بود.22 «همهپرسی» عملاً یک «راه فرار محترمانه» برای تکذیب حاکمیت ایران و محصول توافق شاه با انگلیس و آمریکا بود. از اینرو بیدرنگ مفادّ آن در اسفند 1348/ مارس 1970 به اوتانت، دبیر کل سازمان ملل متّحد، اعلام گردید و دولت ایران رسماً خواستار «مساعی جمیله ی دبیر کلّ سازمان ملل برای نظرخواهی از مردم بحرین» شد و انگلستان هم با پیشنهاد ایران موافقت کرد! صحنهسازی و دودوزهبازی بیش از این نمیشد. در پی آن، مقدّمات جدایی بحرین از ایران توسّط یک هیأت دیپلماتیک ایرانی به ریاست امیرخسرو افشار (سفیر ایران در لندن) طیّ مذاکره با ویلیام لوس (William Luce)، نمایندهی سیاسی بریتانیای کبیر مقیم بحرین، فراهم شد.
تصمیم بیمقدّمه و ناگهانی شاه دایر بهدست برداشتن از حاکمیت ایران بر بحرین بدون مراجعه به آرای عمومی همهی ایرانیان (از جمله اهالی بحرین) و بدون کسب مشورت از قوای مقنّنه و قضاییه و حتّا وزارت امور خارجه، انجام شد. بر این تصمیم ایرادهای فراوانی وارد است که ما در مقالهی «سرگذشت، سرشت و سرنوشت همهپرسی» (ماهنامهی حافظ، شمارهی 17، امرداد 1384) به آنها اشاره کردهایم. مأموران سازمان ملل متّحد، برای نظرخواهی به شکل صوری و ساختگی از اهل حلّ و عقد بحرین، سه سوال طرح کردند. گزینهی اوّل، الحاق به ایران، گزینهی دوّم باقی ماندن در تحتالحمایگی بریتانیا و گزینهی سوم، استقلال از هر دو.23
نتیجهی این به اصطلاح همهپرسی، از همان آغاز، هم برای شاه و هم برای انگلیس که بحرین را تحتالحمایهی خود داشت، معلوم بود. سرانجام در پی اعزام هیأتی از سازمان ملل به سرپرستی ویتوریو وینسپیر
(Vittorio Winspeare) در فروردین 1349 با عاملیت شخصی به نام گیچیاردی، همهپرسی مناسبی (!)، بدون مشارکت عمومی، انجام شد و برگزارکنندگان همهپرسیای بییال و دم و اشکم (محدود به نظرخواهی مأموران سازمان ملل متّحد از گروهی از اهالی و اصناف وابسته و غیرمستقلّ بحرین در زمان حضور بریتانیا در بحرین)، چنین اعلام کردند که اکثریت قاطع اهالی بحرین خواستار استقلالاند. کمبودهای این راهکار، عبارت بودند از اینکه اوّلاً، اقدام به ارجاع موضوع به سازمان ملل، برای مردم ایران و بحرین روشن و شفاّف تشریح نشده بود و نتیجهی بدهوبستانهای پشت پرده و سرّی بین شخص شاه و دولت استعماری انگلیس بود. ثانیاً، دولت ایران هیچگونه اقدامی حتّا در سطح اطّلاعرسانی و آگاهیبخشی برای ترغیب مردم بحرین نسبت به الحاق نهایی خود به ایران معمول نداشت، در حالیکه لازم بود حدّاقل هیأت ایرانی علاقهمندی به تبلیغ و ترویج گزینهی الحاق به ایران و تبیین پیشینهی تاریخی تعلّق بحرین به این کشور و فکر مشترک مردم ایران و بحرین در استعمارزدایی و بیرون راندن انگلیس از منطقه، مأمور میشد و از طریق گفتاری، شنیداری و دیداری، ذهن اهالی بحرین نسبت به این مسأله روشن میشد. ثالثاً، همهپرسی باید کامل و صریح با نصب صندوق رأی و حق انتخاب یکی از دو گزینه در فضایی آزاد و دموکراتیک صورت میگرفت، در حالی که نظرخواهی سطحی و اجمالی مأموران سازمان ملل به رفراندوم آزادانه شباهتی نداشت؛ زیرا تنها قشری از جمعیت بحرین اظهارنظر کردند و اکثریت مردم که شیعه و ایرانیتبار بودند، با محافظهکاری و ترس از عُمّال حکومت شیخ بحرین اظهارنظر نکردند.24
وارونهی همهی این مسایل، شورای امنیت سازمان ملل متّحد طیّ قطعنامهی شمارهی 278، مورخ 21 اردیبهشت 1349 خ./ 11 مه 1970م.، استقلال بحرین و قبول آن کشور به عضویت سازمان ملل متّحد را به اّتفاق آرا تصویب کرد و در یک ترفند سیاسی خندهآور از محمّدرضاشاه به دلیل آزادمنشی و قبول اصول دموکراسی در بحرین (!) تقدیر و تشکّر کرد. هیأت دولت قطعنامهای را برای قطعی شدن استقلال بحرین از سوی مجلس شورا و سنا تصویب کرد.
برای احراز قانونی نبودن این تصمیم کافی است که به چهگونگی تعامل قوّهی مجریه با قوّهی مقنّنه در چنین مسألهی ملّی مهمّی اشاره شود. دولت ایران، پذیرش قطعنامهی شورای امنیت دایر به استقلال بحرین را به مجلسهای شورا و سنا گزارش کرد. مجلسهای شورا و سنا در 9 فروردین 1349 خبر انتزاع بحرین را به عنوان یک امر اجرایی که قوّهی مقنّنه با آن کاری ندارد، استماع کردند. واقعاً غریب است که اوّلاً در مسألهی مهمّی مثل واگذار کردن بخشی از کشور به بیگانگان و به عبارت دیگر مخدوش کردن تمامّت ارضی ایران، نه لایحهای از سوی دولت و نه طرحی از سوی مجلس ارایه شد. هیأت دولت فقط قطعنامهای در تأیید قطعنامهی شورای امنیت گذرانید و آن را به مجلس فرستاد. ثانیاً، از بین احزاب سیاسی و نمایندگان مستقل، تنها فراکسیون نمایندگان حزب پانایرانیست به این تصمیم دولت اعتراض کردند و این گروه، مقالهای نیز در مخالفت با انتزاع بحرین در روزنامهی ارگان خود، «خاک و خون» چاپ کردند. آنها دولت امیرعباس هویدا را از این باب، استیضاح نمودند. گفتنی است دکتر محمّدرضا عاملی تهرانی، قائممقام دبیرکلّ حزب پانایرانیست – که بعدها قائممقام دبیرکل حزب رستاخیز در زمان دبیرکلّی دکتر محمّد باهری شد – ناطق مخالف اصلی در این موضوع بود. مجلس هم بهناچار موضوع تصمیم را به رأی گذاشت. نمایندگان مجلس سنا آن را در 28 اردیبهشت 1349 به اتّفاق آرا تصویب کردند. نمایندگان مجلس شورا نیز که اکثریت قریب به اتّفاق آنها نمایندهی طبیعی و حقیقی مردم نبودند و مثل کارگزاران و کارمندان دولت به این سمت منصوب شده بودند، با اطاعت بیقید و شرط از ارادهی شاه وقت، انتزاع بحرین را از خاک کشور، در نشستِ فوقالعادهی مجلس در روز 24 اردیبهشت 1349، با 199 رأی موافق و 4 رأی مخالف، تصویب کردند. مضحک آن است که ملّت ایران از طریق نهادهای بزرگ کشوری (همچون نیروهای مسلح، احزاب سیاسی، دیوان عالی کشور، مرجعیت و روحانیّت شیعه و حتّا مطبوعات سراسری) هیچ حرکت قابل ملاحظهای در مقابل این «وطنفروشی» از خود نشان نداد و با عدم تحرّک سراسری و ملّی، رژیم شاهنشاهی چند معترض محدود بیپشتیبان – همچون داریوش فروهر، رهبر حزب ملّت ایران و تنی چند از هموندان آن حزب – را نیز بدون محاکمه به زندان افکند. رژیم سابق، با کمال بیانصافی، نمایندگان حزب پانایرانیست را که از حقّ قانونی خود استفاده کردند و استیضاح دولت امیرعباس هویدا را در این مقوله موجب شدند، در دورهی بیستوسوم قانونگذاری اجازهی انتخابشدن نداد و به همین دلیل فقط دکتر فضلاللّه صدر که در مجلس شورای ملّی جزو تأییدکنندگان اقدام دولت بود و به همین خاطر از حزب پانایرانیست کناره گرفته بود و باهمکاری دکتر حسین تجدّد، «حزب ایرانیان» را تأسیس کرد در دورهی بیستوسوّم به مجلس راه یافت.
صرفنظر کردن ایران از بحرین – همچنان که لشگرکشی به ظفار – محصول تصمیمگیری فردی شخص شاه بود که در اینگونه مسایل، نه تنها مردم عادی یا نمایندگان صوری آنان در مجلسهای شورای ملّی و سنا را از تصمیمهای خود آگاه نمیکرد، بلکه چنین موضوعی را حتّا با نخستوزیر مملکت نیز در میان نمیگذاشت. شاه فقط به نخستوزیر دستور میداد. در این مسأله هم، کمیسیونی از عدّهای وزیر زیر نظر هویدا با شرکت رییس سازمان امنیت و اطّلاعات کشور (ساواک)، یکی دو روز قبل از آن که انتزاع بحرین از ایران رسماً در مجلس شورای ملّی مطرح شود، تشکیل شد. امیرعباس هویدا ضمن دفاعیات خود پیش از اعدامش به حکم شیخ صادق خلخالی، گفت: «وقتی قشون ایران به ظفار رفت، من که نخستوزیر بودم، یک ماه و چند روز بعد، متوجّه شدم… تدوین و اجرای سیاست خارجی با نخستوزیر نبود…»25.
محمدرضاشاه، البتّه در این ادّعا که بحرین کشور فقیری است و الحاق آن به ایران از جهت اقتصادی به صرفهی مملکت نیست، صادق نبود. چرا که تقریباً بیدرنگ پس از جدا شدن بحرین از ایران، مقدّمات امضای قرارداد مربوط به فلات قارّه و ذخایر نفتی آنها بین دو کشور فراهم شد و در نهایت این قرارداد در خرداد 1350 به تصویب رسید.
* منبع: دکتر حسن امین « بحرین، چگونه از ایران جدا شد؟ برگرفته از فصلنامۀ فروزش شماره سوّم – تابستان 1388 –
20 – قاسمی، رضا، «به انگیزهی درگذشت دنیس رایت»، میراث ایران، ش 40، ص 29.
21- عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران، ج 2،، ص 224
22- همان، ج 2، ص 217
23- هوشنگمهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، 1368، ج 2.
24- امین، سیدحسن، «سرگذشت، سرشت و سرنوشت همهپرسی»، ماهنامهی حافظ، ش 17 (مرداد 1384)
25- قتلهای سیاسی و تاریخی سی قرن ایران، ص 380-379.
◀ قابل توجه اینکه در آن زمان خبر نامه جبهۀ ملی سوم در خارج از کشور در رابطه با دستگیری و اعتصاب غذا داریوش فروهر در زندان در اعتراض به جدا سازی بحرین از ایران نوشت :
«رژیم شاه برای اجرای یکی از بزرگترین خیانتهای خود یعنی جدا ساختن بحرین دست باعمال فشار بر میهن پرستان واقعی زده است. در تاریخ دوازدهم فروردین ماه کمیته مرکزی حزب ملت ایران دست بصدور اعلامیه ای برای افشای توطئه دستگاه زد. طی این اعلامیه که در شرایط اختناق شدید منتشر میشد، پس از روشن ساختن استبداد داخلی بحرین، از جمله نوشته میشود: « در چنین وضعی چگونه سازمان ملل متحد که خود بارها دستخوش دسیسه های استعمارگرانه برضد حق حاکمیت ملتها شده است، میتواند خواست واقعی مردم بحرین را روشن سازد. و در پایان : « در این هنگامه فضیلت سوز، حزب ملت ایران از همه مردم، همه مبارزان ضد استعمار، همه حزبها، همه سازمانهای ملی میخواهد علیه این توطئه شوم بانگ اعتراض بردارند. باشد که در هم شکستن آن، خود سر فصل پیکاری گسترده برای رهائی همه ایرانیان از بندهای کران استعمار و استبداد گردد». متعاقب صدور این اطلاعیه همانطور که فوق العاده خبرنامه آمد، داریوش فروهر، دبیر حزب ملت ایران و عضو جبهه ملی سوم، نیز توقیف گردید. فروهر که برای چهاردمین بار بزندان میافتد، بعنوان اعتراض، دست به اعتصاب غذا زد و احمدی نیز به او پیوست. این اعتصاب غذا با توجه به وضع مزاجی فروهر، برای او بسیار خطرناک بود. فروهر و احمدی را سه روز پس از دستگیری از زندان قلعه به محل نامعلومی نقل مکان دادند و از آن پس، کسی از حال و روزشان خبر ندارد.»
منبع: خبرنامه جبهه ملی– شماره پانزدهم– اردیبهشت ماه 1349- دستگیری واعتصاب غذای فروهر»