صدای گریه اش از زیرِ خاکِ احمد آباد است

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

شعری از: شادی سابُجی

صدای گریه اش از زیرِ خاکِ احمد آباد است

صدای ناله ی خونش، ز جهل دوران است

به خشم می زند دو عصایش به قبر، سنگین است

فسوس! وگرنه پای پیاده دوان و گریان است

صدای هق هق اش از زیر خاک احمد آباد است

و نفت که می رود از دست، خونِ فرهاد است

و حیف! صدای بابک و ستارخان و اسعد و او، بدون پژواک است

بزنگ! زنگنه زنگی، زمان، زمانه ی زوزه های تزویر است 

پانوشت شعر:

——————————————

با واگذاری قرار داد نگین جدید دیگری در تاریخ جمهوری اسلامی در تیر ماه ۱۳۹۶، سهم ۵۱ و یک دهم درصد از فروش و بهره برداری، استخراج و اکتشاف از میدان پارس جنوبی به شرکت توتال فرانسه تعلق گرفت  و سهم ایران ۱۹ و ۹ درصد شد. و من با چشم خود دیدم و با گوش خود شنیدم که مصدق در قبرش به گریه و هق هق افتاده است و این شد که نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران بر باد هوا شد!

افسوس و صد افسوس! و میلیون ها افسوس که عناد جمهوری اسلامی با ملیون و ملی گرایی و نهضت ملیون بار دیگری در کوس تاریخ تلخ این سرزمین نواخته شد!

این حرکت ارتجاعی که نشان دهنده ی رجعت تاریخی جمهوری اسلامی به جنبش پیشامصدقی است، بر شباهت پیش از پیش “نظام ستم فقیهی” با برادر ناخلف تاریخی، خود “نظام ستم شاهی” تاکید می کند.

با این حال ذکر این نکته خالی از لطف نیست که چنانچه از دوران هخامنشی هم دستاوری برای این سرزمین و آب و خاک ایران به دست آمده لطفا به این جمهوری جهل و جنون به این جمهوری ناله و خون  خبرش را برسانید تا آن را هم برایمان آنا آتش بزند!

۵ ژوییه ۲۰۱۷- ۱۴ تیرماه ۱۳۹۶ – فرانسه

صدای گریه اش از زیرِ خاکِ احمد آباد است

مطالب مرتبط با این موضوع :

رنگین کمان

بیادرنگین کمان هایِ به خون خفته سراسر ایران و مادران داغدارشان وکیان پیر فلک و مادر شیرزنش پرسیدم ـ سردته دا، رودُم. (1) جواب نداد

مطالعه بیشتر

8 پاسخ

  1. بنده از سید قطب از جهنم تشکر کرده و مراتب بندگی خودم را برزبان شیرین پارسی تقدیم می کنم. عجب زبانی ست ایت زبان. زبانی که در برابر شمشیر بران پیامبر محمد و شمشیرزن قهار او مداوم شد و مقاوم شد و همینطور ماندگاری خودش را با صدای بلند اعلام کرد. دستبرد اسلام را بر خود تبدیل به نجات کرد. و بنده با عنوان یک سخنگوی غیر ایرانی که به این زبان مباهات می کنم. بنده در آن شب شعر متعهد شدم که من هم در این بستان القصیده … چیزی بگنجانم و حالا مضافا بر آنچه در آن شب گفته امد و مثل «سیل تبهکاران» و « از پشت و از جلو» و چند چیز دیگر را مثل « جشن گرفتند» و… اضافه کرده ام. بنده ایرانی شناسنامه ای نیستم اما روح من در هوای سعدی و حافظ و فردوسی و مولانا و خیام و آسمانهای آنها در پرواز همیشه گی ست. و حالا کل همه ی : «القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده» و افزوده های من

    سید قطب از جهنم. القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده ۲۹ خرداد, ۱۳۹۶ at ۷:۱۰ ب.ظ

    القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده
    خب اینم از مریم خانم قرچک مکان. اما دیشب در بیت رهبری شب شعر بود و ایشون با خنده ای ملیح آن شعر الف شین را خواندند و از خنده دوباره بخیه های آنجاشان پاره شد و بوی ولایت امیر مومنان در فضا پیچید و سربازان گمنام امام ولایت سرمست شدند. من شخصا به رهبری بول دادم و و با غایط و اصرار که فردا این شعر را ادامه دهم و اینک به فضل الهی انرا با اضافای چون هیهات من الذله و سیل تبه ماران و هارت و هورت و چاقو کشان و… ادامه میدهم امیدوارم که دیکران هم بکنند آنچه که ما میکنیم بنده البته بنا نداشتم اما رهبری گفتند بکن و من هم می کنم. بنا بر این دوستان توجه داشته باشند که بنده چند روز دیگر که دوباره به تهراتن بیایم اینو چک میکنم تا ببینم ولاییون چه نوشته و چه اضافه کرده اند. از دوستان مخبر متشرکرم و امیدوارم که آقای شنگول ما هم قیام کنند ودر ادامه این شعر در مدح آقا سید علی و روح پر فتوح آو ملعون بزرگ زوری بزنند. الوطنا فدا. و حالا آنچه دیگران نوشته و آنچه را من مزید کرده اهم….

    شاهرغ ایرانزمین از تهران نام مستعار ۲۵ خرداد, ۱۳۹۶ at ۱۰:۴۸ ب.ظ

    آقای قاسم فرهنگی. دوستان از من خواستند که در مشاعره ای که جناب ابس شائری نوشته شرکت کنم. بنده دارای دکتری علوم حوضه ای هستم و در اداره فاضلاب مسجد جمکران کار می کنم و بنده مهندس رساندن مواد زائد به چاه سامراء هستم. برای همین میتوانم دل آقا رو بدست آورم. برای همین شعر الف شیم را کپی کرده من نیز بر آن تکامله ای اضافه می کنم. بنده نیز از سخنان این ابر اسنان هزاره و هزارهها استفاده کرده و واژه های ترقه بازی و داعشی بازی و امام علی فندک امیر المونین علی ابن ابی طالب و :تایب علی عزراییل استفاده کرده ام. تا که فرود افتد و چه در نظر آید. و حال اصل و فرع و تکامه ی معامله و این گوی و این میدان .

    سلام آقای فرهنگ٬ من به شما قول داده بودم تا این قصیده را براتان بفرستم و اینک می فرستم. آمید من این است که این قصیده را در صفحه نخستتان و به صورت مستقل منتشر کنید. من از آن روز که به شما قول دادم تا کنون در سفر بوده ام و نتوانستم این را براتان بفرستم. چرا که ارسال از کامپیوتر شخصیم خطرناک بود. من از یک اداره ی دولتی در جایی از ایران این قصیده را می فرستم امیدوارم آنرا منتشرش کنید. وقتی فاحشگی و لواط و اعتیاد در ایران فرماندهیش در دست شخص رهبری ست شما نمی توانید این قصیده را خارج از ادب بدانید. رهبری با حکم حکومتی فرمان پوشش لواط را در بیتش داده است. برای او تجاوز به دهها نوجوان اشکالی ندارد و آنها عروسکهای ارضای شهوات شخص رهبری و قاری قرآنی بودند که آن قاری خودش از چهارده سالگی قربانی شهوات رهبری بوده است. جالب است که کلیت روحانیون در این مورد سکوت تایید آمیز کرده اند. بنده شخصا یکی از این قربانیان را که اینک زن و دو فرزند دارد را می شناسم. او چندین بار برای من که استاد… هستم با گریه و زاری گفت که رواج لواط نزد شخص رهبری و تا همین امروز به صورت «مشت و مال» و آمدن ماساژور ادامه دارد. و او خودش بارها مورد تجاوز قرار گرفته است. او پیشبینی می کرد که سرانجام سعید طوسی به هر وسیله کشته شود تا نتواند رازهای بیت رهبری را برملا کند. رازهایی که البته دیگر راز نیستند. از قرار باید سر سعید طوسی پیش از مرگ رهبری برود زیر آب. او یا در تصادف کشته خواهد شد یا ایست قلبیش خواهند داد و یا به سرطانی فوری دچار خواهد گردید. من امیدوارم این قصیده را به طور جداگانه و با عکسی از فریاد اوارد مونچ و یا عکسی که خودتان انتخاب می کنید در صفحه ی نخستتان بگنجانید و برای بالاترین هم بفرستید. امیداست که جوانان ایرانزمین این قصیده را در تلگرام بگذارند. نیچه گفته است که ظنز دیکتاتورها را بیش از یک اسلحه ی مرگبار می آزارد. خواهش می کنم به ترتیب و ترکیب صفحه بندی توجه کنید. خصوصا تیتر با خطی غلیظ نوشته شود و…با سپاس…
    الف شین
    القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود ریده

    این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید٬
    تو بشمار٬
    تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
    یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید و٬
    تو بشمار٬
    رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
    اول بگریید!
    آنوقت:
    با مزمزه کردن٬ گه خود را٬
    اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا رید!٬ و
    تو بشمار
    با حفظ هویت به سر شخص خدا رید و ٬
    تو بشمار
    حتا خود الله، در عرش، از ترس،
    بلرزید و به آیات خودش رید،
    این رهبر فی الارض،
    بر تربت پاک انبیا رید و٬
    آن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
    با آن کفن پاک مطهر٬
    که مزین به آیات خدا بود٬
    با گفتن صد بار ولاکن٬
    از خنده به خود رید و
    تو بشمار٬
    آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
    وقتی که میخندید٬
    وقتی که می خندید و به خود رید٬
    عمامه اش افتاد درون گه و غلطید٬ و
    بغلطید دو صد بار و
    تو بشمار
    عمامه تبرک با بوی خوش گه٬ مالید به پیشانی٬
    چون چادری از گه٬
    عمامه به سر کرد٬
    عبای گه اندود٬
    با عطر طهارت٬
    تیمم غایط
    با مسح و تلمس!
    با ذکر و تلمذ
    او عزم سفر کرد٬
    ریشش به ملات گه صد روزه حنا کرد!٬
    بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
    ***
    در٬ آستانه ی در بود!٬
    عزاییل ٬
    کتایب آقا، با نره خری لخت٬
    با آلت کلفت٬
    آهیخته و زمحت!٬
    سید سعید طوسی با نره ی خر جفت٬
    شمشیر بدست و ٬
    هم زره به تن داشت٬
    زان میر غضب خان٬
    آن سارق خیبر، قاتل قریضه،
    چیزی نه که کم داشت!
    شمشیر لای دندان٬
    فندک توی دستش٬
    سطلی ز گه ناب٬ با آب قاطی کرد!
    همچون آب زم زم غلپ و تلپ کرد
    ***
    پنهان نتوان کرد٬
    ارضای رضا بود٬
    این کار خدا بود!٬
    رهبر پا رو وا کرد٬
    حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
    در اونجای رهبر تا دسته به جا کرد٬
    هی او جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
    تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
    از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
    روده آویزون بود، آقا آبریزون بود،
    هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
    قاه قاه می خندید
    دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
    شلپ و شلوپ بود٬
    آقا در میون بود٬
    دستاش رو زمین بود!
    اینها یه نشونی٬
    از عالم غیبه!
    ***
    این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
    الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
    مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
    او اصل لواط و٬
    معنی فساد است٬
    این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
    صدها نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
    فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
    انزال و نزول است٬
    ***
    گاهی فاعل، گاهی مفعول٬
    گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
    گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
    اصلش اینه که دمر بود
    کپلش مثل قمر بود٬
    کمرش مثل فنر بود٬
    اما اینبار رهبر ما٬
    از خوش هم بی خبر بود٬
    اینبار حاج سعید طوسی،
    دست و زانوش رو زمین زد٬
    هی اون بالا و پایین کرد٬
    رهبر ماه رو سوار کرد٬
    ماه – تو آسمون نگاه کرد!
    ***
    گاهی که این روی اون بود٬
    گاهیم این توی اون بود٬
    گاهیم این زیر اون بود!٬
    گاه لب و لوچه ی رهبر برا ارضا اویزون بود٬
    ***
    توی چاررای ولی عصر،
    رهبر ما نگرون بود!
    گاهی اینور رو نگاه کرد،
    گاهی اونور رو برانداز،
    ناگهان از توی چارراه،
    سروصدایی بلند شد،
    آقا هی دولا و راست شد،
    قد و قامت رو نگون کرد،
    همه سربازای گمنام،
    چون سیل تبهکاران،
    از چهار سوی تهران
    از راه رسیدند
    آقا رو دوشیدند،
    از پشت فرو کردند از جلو مالیدند،
    ابن ملجمای دوران،
    در مدبر آقا جون چون نور باریدند،
    ***
    این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
    بیچاره علاغه٬
    کارش کار زار بود٬
    تا که میدید که کسی نیست!٬
    گاهی وقتام که کسی بود
    گاهیم رو الاغ بود٬
    خیالش راحت از این بود!
    که توی راه خدا بود
    با اینیم که چلاق بود٬
    چون رهبر خود٬ رهبر ما روی براق بود٬

    ***
    رهبر فرزانه ی ما تو دردسر بود،
    تو -چهار – راه محشر بود٬
    رهبر دربدر بود
    شلوارش کشیده پایین٬ قمبلش زیر تشر بود
    ناگاه بشد رعدی و برقی٬
    تو یکی از راه ها،
    تاپاله زدی٬
    تا – پاله ی زدی
    این نور خدا بود٬
    حاج محمود ما بود٬
    احمدی نژاد بود٬
    با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
    پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
    پرچم لا لا لا
    مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال!
    آقا کرد قار قار!
    « اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
    این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
    این کار ما نیستش!
    کار اجنبی هاست٬ …
    ناگاه آقا گوزید٬
    چرت امام عج تو چاه ثارالله، از اون صدا پوسید
    ناگاه عیان شد٬ یک سیل تبه کاران از راه رسیدند٬
    آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
    از عقب فرو کردند٬
    از جلو مالیدند٬
    با هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
    عربده کشیدند!
    هر کدام از یک سو آقا رو گاییدند!
    ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
    او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
    از راه دگر نیز چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
    سر دسته ی آنها ذلفقار بدست بود٬
    با فرق شکافته هارت و هورت می کرد!
    زرت و زورت می کرد!
    ***

    ناگاه یه اف ۱۴ تو آسمون چون فیل هوا شد،
    نشئه گی رهبر از ایشون جدا شد
    با این هواپیما٬ برق از آونجای رهبر، چون وحی جدا شد
    سکوتی سنگین چون سرب بپا شد٬
    وقتی که طیاره رفت دو باره غوغا شد.
    این سیل شغلان زوزه ها کشیدند،
    برا دشمن نابوده شاخ و شونه کشیدند،
    ***
    آحمدی نژاد امد با نور الهی!
    دور سر او گه بود بود چون طوق طلایی٬
    خمپاره بدست و -هم بمب به کف بود٬
    از شمر بدترتر٬
    از کرب و بلا بود و
    در راه نجف بود
    یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر٬
    قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
    آن فنر اعجاز٬
    رهبر جا خالی داد!٬
    چپیهیش رو علم کرد!
    انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
    برا ترسوند مردم٬ هی اون تو دهن کرد٬
    هی لیس و والیس زد٬
    هی عره و تیز کرد!
    چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
    هر چند که الاغ بود٬
    چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
    یک خر رو الاغ بود!٬
    می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
    آما چه الاغی!٬
    یه الاغ لخت و
    نره خر داغ بود!٬
    با عشوه و ناز بود…٬
    گاهی خر روی امام بود٬ گاهی زیر الاغ بود٬
    ***
    آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
    آنگاه بترکید٬
    آیات خدا ریخت درون ره رهبر
    رهبر چو بلیزید٬
    یا اینکه بلغزید ٬
    تا دسته بلیسید!٬
    نا گاه بگوزید٬
    گفت اینکه ترقه ست
    پس بمب کجا بود؟؟؟

    آن رهبر سابق از حماقت این، رهبری فعلی، در قبر بخندید
    قاه قاه به خودرید
    دریا؟ چه بگویم٬
    گهستان الا بود٬ از صفا تا مروه
    چون سنگ سیا بود
    بحری زه گه ناب٬
    عرفات آقا بود٬
    ***
    از عشق خدایی٬
    رهبر ولایی
    خناس مخنث٬
    این رهبر یکدست٬
    وارونه و سر مست٬

    رهبر شده بی تاب٬
    قواص خدا بود!٬
    رقاصه ی شیطان
    در حال ریا بود!
    این ترقه بازی کار انبیا بود!
    ***

    بهر سفر حج در راه خدا بود٬
    تنگی بگرفتش٬
    هرچند گشاد بود!
    رهبر سر پا شد٬
    با یاد خدا شد٬
    رهبر چو بریدند٬
    آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
    از راه رسیدند٬
    اول بو کشیدند٬
    آنگاه چشیدند٬
    با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
    یا اینکه خلیدند٬
    آنگاه لیسیدند٬
    اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
    اسرار عجحیبی بود،
    مکنون چو الف لام!
    هم ذالک و لا ریب!
    این فیض عظیما را٬
    این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
    اکمل شده این دین٬ با ملیون ذکر کین٬
    با دشمن ملعون٬
    امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
    آن صاحب این عصر ناگه شده بیدار!٬
    با چرت پریده٬
    پیغمبر تکفیری گردیده پدیدار٬
    همچون اونجای رهبر٬
    چرتش شده پاره!
    ***
    آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
    بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
    لاهوتی بی غش ٬ با عشوه ی مهوش٬
    او آمده با کش٬
    با شلوارک داغ!
    شمشیر برنده در دست درنده٬
    گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
    با نره خری داغ٬
    با آن ذکر شق
    با فتنه ی اکبر
    با سید مظلوم٬
    با دریایی از خون
    با عامی مغبون
    با سپاه غارت
    با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
    با طالب حوزه٬
    با طالب فیضه٬
    خون تا زیر بیضه!
    الامان به پا شد!
    بیداری اسلام!
    خونها که به پا شد٬
    خونها به زمین ریخت٬
    تا اسلام احیا شد!
    اسلام آدمکش سیراب ز خون بود٬
    سیرابتر خون شد!
    ای دنیای آزاد بر خیز و بپا شو!
    این میر غضبها را تو خلع سلا کن!
    این دنیای بیداد٬
    را از ظلم رها کن!

    دنیا پر بغض است٬
    و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
    از ظلم تو: اسلام!!٬
    فریاد و دو صد داد
    فریاد! و فریاد!!٬

    ***

    آی خدای واحد!٬
    نحسی شریعت٬
    نحسی شرایع٬
    اینک تو نگا کن
    این مردم ایران٬ گردیده مهیا
    بر زیسیتنی نو!٬
    الگوی نوینی انداخته در راه
    هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
    بی رهبر لووواط!
    بدون ولایت٬
    بدون فقاهت٬
    هم با من و با او
    با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
    هم٬ هم زن و هم مرد٬
    هم پیر و جوانان٬
    در راه بهاران٬
    در راه نوینی٬
    چون سیل خروشان
    ماییم در ایران!٬
    ماییم در ایران!

    والسلام.
    دوستان ناشناس و سه چهار نفری شناس. من هم چون آن دیگری و دیگران چون نویسنده اجازه داده بود دست در نوشته ی اوو انها بردم٬ چنانکه کس دیگری و کسان دیگری نیز به قول خودشان نکملیه ای بر ان نوشته بود. من هم نوشتم و امیدوارم که نویسنده گان دیگر نیز همت کنند و این قصیده را که معلوم است خیلی صریح و اضطراری نوشته شده را پالایش کنند. من فکر می کنم خوب است که هر کسی این القصیده را برای دیگران بفرستد. دیگر اینکه هر کس وسعش میرسد آنرا چاپ کند و به صورت روزنامه بر دیواری شهرها و حتا دهات بچسباند. و از ترقه بازی رهبری هم نترسد. اینان حتا تجاوزات و ازاله بکارتها را نیز فقط یه دستمالی به حساب می آورند. آقا فرمودند ترقه بازی چون سرفرزندان حرامزاده و سر نوه های پر پدر یک مادرشان سلامت است. بیدار شویم با هم. روحانی هیچ غلطی نمی تواند بکند. من بسیار متاسفم که گول پدر خانمم را خوردم ( من هم رای دادم و گ.ل زنم را خوردم که از دیواری در خیابان مولوی ترسیده بود. مباد که زنان اینطرف خیابان و مردان آن طرف خیابان باشند) و به این بیشرفی رای دادم.
    من امیدوارم چنانکه آن دوست پارسی گوی غیر ایرانی ما پریشب و هم دیشب در بیت رهبری قول داد ادامه دهنده ی آینده ی این القصید باشد.

    و اما من امید دارم که اضافات بنده شناخته آید و جناب سید قطب از جهنم خوشایندش شده باشد. در کشور من هر کس زبان پارسی را گفتن کند جزو برترها و ادیبها هست. و افخار من همین بس که این زبان را تا حد شاعر توانا هستم. سلام من بر زان و ادبیات پارسی و البته پارسی گویان. و من امیدوارم که ایرانی ها دیگر نه فارسی بگویند بلک هم پارسی درست. و فارسی از آن جهات است که عرب پ ندارد. لطفا نظر بدهید و مرا درس بدهید اگر لغزشی بوده است. حیف از ایران که اینگونه دارد فرهنگش و زبانش و کمالاتش زیر پای ملاها نابود می شود.

  2. خانم عزیز صدای گریه ی بسیاران از زیر سنگ و خاک به گوش می رسد. آخوندان بر قدرت سر فرهنگ و تاریخ و تمدن ایران را بریده اند. و ما گله وار در روزمرگی دروغ و نیرنگ و ریا جا خوش کرده ایم.

  3. آلبته من با شما موافقم. اگر واقعا کسانی کمتر دقل و حقه باز و کمتر بیشرف و کمتر مسلمان سر کار بودند. آما حالا شاید فرانسوی ها کمتر از روسها حرامزاده و امام زمانی باشند.

  4. من از این شعر لذت بردم. البته اگر اسلام بر قدرت نبود انرا می نکوهیدم. امنا تا اطلاع ثانوی کار همه ی شاعران و خصوصا شاعر فکر میکنم هندی که مثل من و تو حرف می زند و حتا بهتر و شعر می نویسد کاریست درخور توجه.

  5. سلام بر شما و سایتتان. من بیشتر از دو ساعغت است روی سایت شما هستم واقعا دستتان درد نکند. خصوصا این شعر عجیب و غریب. واقعا شاهکار است.

  6. جناب فرهنگ قاسمی دوست عزیز این قصیده با همه ی اضطراری و تعجیلی که در نوشتنش هست کاری ست بسیار مهم. عجب پشتکاری داشته اند. کسانی مرا خبر کردند تا من همه چیزی بنویسم اما این گونه نوشتن با این ریتم و آهنگ کار من نیست شاید سر ذوق آمدم و در شبی بیخوابی چیز بر آن افزودم. اما کار بسیار جالب است. دستشان بی درد باد.
    یدالله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.